23.12.2013 ؛ نشر : 24.12.2013رسیدن:
س.ح.
روغ
صبح بودم گر سبکروحی به دادم می رسید
سخت جانی کرد
بیدل، خشت این ویرانه ام
جناب هاشمیان کمی هم خوددار باشند
*
شِکوَه نامهء جناب هاشمیان تحت عنوان «مروری بر لاطایلات ناشی از روایات آقای حمید روغ» را خواندم
. درین رابطه، بنابر ضییقی وقت، چند تذکر کاملاً شتابزده :نخست این که بحث میان جناب استاد پروفیسور داکتر س.خ. هاشمیان و اینقلم بنا بر ابتکار و فراخوان خود جناب هاشمیان دایر شده است.
در هردو مورد، هم در مورد مباحثی که پیرامون ابیات بیدل دایر شدند، و هم مباحثی که اینک تحت عنوان«روایت های قومی افغانستان به رویت نشانه شناسی فرهنگی» ادامه دارند، ابتکار بحث و فراخوان به بحث، از
جانب جناب استاد پروفیسور داکترهاشمیان بوده است؛ جناب شان در هردو مورد خود شان پیشقدم شده و به طریق خاص بحث ها را گشوده و یا تحمیل کرده اند .اینقلم هیچگونه علاقه و انگیزه
یی برای بحث با جناب هاشمیان نه داشته ام؛ و نه دارم.و اما جناب هاشمیان وقتی چیزی نوشته اند و به بحث چلنج داده اند
؛ پس لطف کنند و بزرگواری نشان بدهند و پاسخ را هم شجاعانه تحویل بگیرند .شاید جناب هاشمیان دچار این تَوَهُّم شده باشند که قلم شان از
جنس فلم های هندی و هر کسی را باعث چشم بندی است؛ و اما به جناب هاشمیان عرض کنم که سوال، سوال آبرومندی است؛ حقیقت بر عکس است و افغانان ما که مردم آبرومندی هستند، خود را از جناب هاشمیان گوشه می کنند.اینقلم نیز که ترجیح دادم وارد بحث شوم، میل خاصی به درگیری با جناب هاشمیان نه داشتم بل منظور من کوشش برای روشن ساختن برخی مسایلی بود که در میان ما افغانان متنازع فیه قرار داده شده اند؛ و شخص جناب هاشمیان یکی از عوامل این نزاع بین افغانان هستند
.انتظار ما اینست که جناب هاشمیان قلم را با نیت خیر به کار گیرند.
دوم این که اینقلم به تصریح قید کرده ام که جناب هاشمیان یک ریش سفید ما هستند، و بر من حق رعایت ادب دارند؛ و اینقلم حد اکثر اهتمام را وارد کرده ام که طی نوشته ها به آدرس جناب هاشمیان کدام گستاخی شخصی از جانب من سر نزند .
تعرض به شخص نه عادت اینقلم است و
نه من ضرورت و یا مصلحتی برای «طنز و تحقیر و توهین» به جناب هاشمیان دارم؛ کارهای لازمی تر و مهم تر از تعرض شخصی به جناب هاشمیان، بسیار هستند؛ و اما جناب هاشمیان صراحت لهجه را که از لوازم بحث هستند، به جای «طنز و تحقیر و توهین» نه گیرند.انتظار ما اینست که جناب هاشمیان نه به آن شوری شور تعرض کنند، و نه به این بی نمکی شکایت کنند؛ جناب هاشمیان مناسب تر است که کمی خود دار باشند، و تمکین را بارِ قلم نمکین خود کنند
.سوم این که مشکل ما با جناب هاشمیان این نیست که جناب هاشمیان داکتر در زبانشناسی هستند؛ بر عکس ما ازین بابت که یک افغان ما موفق شده است و یک درجهءعلمی گرفته است، قلباً خوشحال هستیم- اگر دیگران هستند و یا نیستند، من حقیقتاً ازین بابت خوشحال هستم؛ وهرگاه خود جناب هاشمیان این تعبیر را پسندیده اند که این موفقیت شان کدام «کمایی» بوده است، پس ما همه ازین بابت به ایشان «دِسلاف ِخوش» می گوییم.
مشکل درین نیست؛
مشکل درین است که جناب هاشمیان در هیچ موردی از مواردی که درین دو نوشتهء اخیر شان مطرح شده است، نه مبانی و اصول اکادیمیک بحث را وضع و دنبال می کنند و نه یک بحث روشن و عاری از پیشداوری می گشایند .همین بحث جاری را نمونه می گیریم :
بالاخره معلوم نه شد که جناب هاشمیان چه چیزی در دل دارند، و چرا قلم شان را در گِل دارند؟؟غیر قابل تصور است که یک استاد ادبیات «رویت» و «روایت» را با هم مغالطه می کند؛ غیرقابل تصور است که یک داکتر زبانشناسی جای مقولهء «روایت» را در
فلسفهء زبان و مخابره و تأویل در فلسفهء ادبیات و نقد ودر فلسفهء فرهنگ و در فلسفهء تاریخ نه می داند؛ غیرقابل تصور است که «روایات و اساطیر» نوشته می شود و همپیوسته گی و در عین حال تعارض این دو منظور نه می شود؛ دیده نه میشود که روایت «یک شیوهء بنیادی تبیین » است و اسطوره می تواند "روایت" شود؛ ولی هر روایت، اسطوره نیست؛ غیرقابل تصور است که یک داکتر زبانشناسی بی اطلاع است ازاین که "اسطوره" «فرا- تاریخی است و به فرا- انسان معطوف » است؛ و "روایت" «تاریخی است و به انسان معطوف است» و روایت غیرمصدقه (نا موءثق) خود از اشکال روایت است؛ غیر قابل تصور است که یک داکتر زبانشناسی افادهء«روایت قومی» را نمی تواند تبیین کند و نمی تواند منظو رکند که خاصتاً «روایت قومی» دقیق است درست به دلیل این که آغاز و انجام آن متعین نیست؛ غیرقابل تصور است که یک زبانشناس مفهوم «نشانهSign=» را نه می شناسد و پیوند ذاتی در میان «نشانه» و «روایت» را نمی تواند باز کند؛ و غیر قابل تصور است که یک استاد ادبیات دری اصلاً از سوابق طرح مفهوم «نشانه» در ادبیات دری اطلاعی نه دارد:این نقشها نشانهء نقاشِ بینشان
پنهان زچشم بُد، هله تا بینشان رویم/مولانا
چه بلا ستمکش غیرتم، چقدر نشانهٔ حیرتم
که شهیدِ خنجرِ نازِ تو، شده عالَمی، و تپیده من/بیدل
به عزم بیجهتیگم نکرده
ام ره مقصدخطا ندوخته ام بر نشانه ای که ندارم/بیدل
ما «نشانه شناسی» را به معادل
Semiotics آورده ایم؛ این معادل قرار دادن«سیمیوتیک» با «نشانه شناسی» از فردیناند دوسوسور فرانسوی است که از بنیان گذاران زبانشناسی و سیمیوتیک است و جناب هاشمیان وظیفهء شان است که ازین گونه معادل گذاری ها آگاه باشند؛ و این معادل در زبان پارسی هم پذیرفته شده است و اینقلم در پانویس شماره 31 در بخش سوم مفهوم نشانه را باز کرده ام و کتابی دربارهء نشانه شناسی را مآخذ داده ام ؛و «نشانه شناسی فرهنگی» را به معادل
Kultural Semiotik به پیروی از تزوتان تیودوروف - در بحث فلسفهء فرهنگ - آورده ایم؛ و نشانه شناسی فرهنگی را برزمینهء«روایت های قومی» بکار برده ایم، از آنجا که ژاک دریدا "الگوی نشانه" را با «حدود کلام محورانه و قوم محورانه» پیوند می دهد .و اما تعجب آور این است که جناب هاشمیان نه می توانند دریابند که «روایت قومی» درین نوشته بیان منفی دارد و منظور ازین نوشته انتقاد از «روایت های قومی در افغانستان» است
.جناب هاشمیان که پیچ صدای فونیتیک را آن
قدر بالا برده بودند، که ما بیچاره ها خیال کرده بودیم که امروز سبا «فونیتیک هاشمیان» در بانک جهانی اصوات ثبت خواهد شد، بسیار عجب است که اینک می خوانیم که جناب هاشمیان می پرسند : «نشانه شناسی چیییییست؟؟؟»، وعجیب تر این که «نشان زدن» را مچم در کجا تمرین می کنند.تعجب ما ازین بابت است که«نشانه شناسی و
یا سیمیوتیک» بنیان نظری «آواشناسی و یا فونیتیک» است؛ و اگر جناب هاشمیان نشانه شناسی را نه می شناسند، پس از آوا شناسی چه چیزی را استدراک کرده بوده اند؟؟در
میان نشانه و رمز چه تمایز است؟ چه چیزی نشانه را با آوا پیوند می دهد؟ کدامیک به الگو نزدیکتر است: رمز و یا نشانه؟ کدامیک در تبیین ابژه زبانشاختی بنیادی است: گفتن و یا نوشتن؟؟ آیا آوا متعلقِ زبان است؟ آیا دال زبانشناختی، یک دال آوایی است؟؟ وحدت دال و مدلول از نظر آوا شناسی به چی معناست؟؟ «معنا» چیست؟ و معنا به کدامیک متکی است: به نشانه شناسی و یا به پدیدار شناسی؟؟ و در میان "نشانه شناسی" و "پدیدارشناسی" چی نسبت است؟؟؟این سوال ها را مطرح کردیم ، نه به خاطر این که سوز داده باشیم که والله صایب ما هم چند شب در زبانشناسی پاییده بودیم؛ و نیز نه به خاطر این که در برابر استاد هاشمیان سوال مطرح کرده باشیم؛ ما می دانیم که طرح سوال در برابر استاد هاشمیان یک انتظار بی حاصل است
.نی. نی. این مسایل را مطرح کردیم تا روشن شده باشد که زبانشناسی بر دانش
بنیادین نشانه شناسی متکی است؛ و اگر از نشانه شناسی تا کنون بی اطلاع بوده ایم؛ پس به کدام زبانشناسی رسیده ایم؟؟؟و یا یک نمونهء دیگر:
استاد سیستانی در پاسخ به تقاضای من مهربانی کردند و یک یادداشت نوشتند درین باره که «تاریخ چیست؟»
.به دنبال آن جناب داکتر هاشمیان نوشتند که نوشتهء استاد سیستانی دربارهء تاریخ را خواندند و
«از آن بسیار آموختند»؛ خوب مبارک است؛ ما همه و پیوسته می آموزیم.توضیح این که استاد سیستانی در نوشتهء شان «تاریخ چیست؟» فراز هایی از آر. جی. کالینگوود را نقل کرده بودند، از کتاب کلاسیک کالینگوود« مفهوم کلی تاریخ»
.و این کتاب یک سرگذشت دارد:
در زبان پارسی نخست کتاب «در آمدی بر فلسفهء تاریخ» از مایکل استنفورد ترجمه شد ؛ مایکل استنفورد درین کتاب ، خود را صریحاً شاگرد کالینگوود می خواند و کتاب را به خاطرهء کالینگوود تقدیم می کند؛خوانندهء پارسی زبان از روی این کتاب با تفصیل بیشتر با اندیشه های کالینگوود آشنا می شود و این جریان به ترجمهء کتاب«مفهوم کلی تاریخ» می انجامد؛ یعنی کتاب کالینگوود، پس از کتاب شاگردش
استنفورد به زبان پارسی ترجمه شده است.چرا این توضیح را نوشتیم؟
چون کتاب کالینگوود باعنوان«مفهوم کلی تاریخ»،اصلاًدر
1934 نوشته شده بود؛ و کتاب استانفورد «درآمدی برفلسفهء تاریخ» درسال 1999 نوشته شده بود؛ طوری که کتاب استانفورد از لحاظ نظری بسیارجلو می افتد از کتاب کالینگوود.سوال اینست که جناب استاد پروفیسورداکترهاشمیان که در
سال های 1970 مصروف کارهای داکتری خود در امریکا بوده اند، چگونه بوده که جناب شان این کتاب کالینگوود را در آن زمان نه