رسیدن:  10.04.2013 ؛ نشر :  10.04.2013

 

کاندید اکادمیسین سیستانی                                                                                    

نشر متن مطابق نسخه ی رسیده و بدون ویرایش املایی توسط آسمایی

آیا «اوغان» معادل «افغان» نیست؟

 

 

استاد بزرگوار جناب داکترهاشمیان!

ازاینکه دو مقالۀ اخیر من به ارتباط «افغان وافغانستان» ومقدمۀ تاریخ پشتونها درهند مورد پسند وتائید تان واقع گردیده اند،مایۀ خوشنودی من است که قناعت خاطردانشمندی سخت گیر ومشکل پسندی چون شما را فراهم کرده اند.

سخن مسرتبار دیگرشما درنوشتۀ تان خبرترجمه کتاب «پختونستان: معبر خیبر به حیث کانون دولت جديد پختونستان - يک انکشاف مهم سیاسی در آسیای میانه»از قلم سیاستمدار فقیدافغان مرحوم عبدالرحمن پژواک است که شما ترجمۀ آنرا بخوانندگان این پورتال مژده داده اید ،امیدوارم پیش از آنکه چشم از جهان ببندم ،این اثر مهم سیاسی- تاریخی را ببینم وبخوانم.

واما در مورد مقالۀ («افغان» معادل «اوغان» نیست)-درآسمائی- که گویا بعد از نوشتن مقالات من برشتۀ تحریر در آمده و بطور غیر مستقیم جوابی برای من بوده باشد، من از آن چنین برداشتی نکرده ام ویا من متوجه نشده ام. ازسوی دیگر این نوشته،مثل بسیاری از نوشته های دیگرقبل از آن، بازتاب دهندۀ یک عده نظریات تائید نشده از سوی مجامع علمی واکادمیک -درسطح حدس وگمانهای برخی از پان ترکیستها-است که به مشکل میتوان منظورنویسنده را از جمع آوری  یک مشت اشارات پراکنده واغلب غیر جدی درک نمود. اما چیزیکه عیان است ،اینست که لفظ "اوغان" در زبان عوام الناس ما، معادل کلمۀ«افغان» است. تا همین اکنون در محاورۀ مردم   «اوغان» معادل «افغان» استعمال میشود واگر گستاخی تلقی نشود هریک از ما بارها بطورشوخی یا جدی جمله «اوه،اوغان غول» را شنیده ایم، دراینجا منظور از «اوغان»؛ همین«افغان= پشتون» است نه هزاره ،نه تاجیک،نه اوزبک، وغیره از این مثال بخوبی معلوم میشود که «اوغان» و «افغان» هردو یکی است. وحتی در هزارسال پیش فردوسی نیزکلمات «افغان» و«اوغان» را بحیث بدیل یکدیگر استعمال کرده است:

بدژ دریکی بد کنش جای داشت        کــه در   رزم با اژدها پا داشت‏

نـژادش ز افغان، سپاهـش هـزار       همه ناوک انــداز و ژوبـین گـذار‏

ورا نــام بــودی کُـــک کُــهـزاد        به گـیـتی بسی رزم بــودش بـیاد

درین گفت و گــو بـود با کهـزاد        که آمـد خروشی که ای بد نژاد!‏

چه دردژ گزیدی بدینسان درنگ       که آمــد همه نام اوغــان به ننگ‏

اما درمقاله مذکورمسایل قابل بحث دیگری نیز مطرح شده است، از جمله گفته میشود:« « کلمهء «افغان»، یک کلمهء آذری است واز ریشهء «اغوان» میآید که نام بسیارقدیمی حوزهءمیان بحیرهء سیاه وبحیرهءکسپین، وبه طور خاص نام قدیمی  «آذرباییجان» بوده است؛ و کلمهء «افغان» و «ابگان»  به حیث نام  شخص تا کنون هم در آذرباییجان مستعمل است.»

یکی از دانشمندان زبان شناس وبشرشناس ایران دکتور زرتشت ستوده مقیم انگلستان است ،که  کتابی نوشته تحت عنوان :«توران یا سکائیان- ترکان- آران وآزربایگان» (چاپ1999میلادی). وی دراین پژوهش به اثبات رسانده که نام آذربایجان،که بشکل آذربایگان، آذربادگان،ودرشاهنامه فردوسی"آذرآبادگان" ودرکتب عربی بصورت" آذربایجان" نوشته شده، دراصل از نام یک سردار آذری بنام «آتورپات» آمده ومیگوید: «استرابو، جغرافیانگاریونانی که حدود 2 هزارسال پیش بهنگام پادشاهی اشکانیان میزیسته مینویسدکه:چون دورپادشاهی هخامنشیان بپایان آمد واسکندرمقدونی برایران دست یافت، سرداری بنام "آتورپات"در آذربایگان برخاسته آن سرزمین را که بخشی از ازخاک مادان وبنام"ماخرد"معروف بود از افتادن بدست یونانیان نگهداشت وآن سرزمین بنام او«آتورباتگان»خوانده شد.» (1)

دکتورستوده از قول بارتولد مستشرق روسی میگوید که نام آذربایجان در کفکاز (یاقفقاز) نخستین بارپس ازسال ترسائی  1917بکار برده شده است."(2)

دکتورستوده در هیچ جائی از کتابش نمیگوید که اغوان یا افغان در روزگار قدیم نام آزربایجان بوده است، درحالی که «افغان» و«ابگان» در کتیبۀشاپور ساسانی (حدود260-273م) به ساکنان سرزمین قدیم افغانستان اطلاق شده است، زیرا قلمرو حاکمیت ساسانی تا پشاورمیرسیده است.(3)

بنابر تحقیقات دکتورستوده،«تورانیان» همان «سکائیان» دانسته شده (4) وسکائیان تیره ای از آریائیان بشمار می رود که درعهدپارتیان در سیستان متمکن شدند(دهه سوم قرن دوم ق. م) و هیچگونه حسب ونسبی  با ترکها یا مغولها نداشته اند.(5)

به هرصورت، اصل ونسب وریشۀ افغانها وبخصوص پشتونها را به ناف ترک ومغول ویهود وارمنی وگرجی چسپاندن، نخستین تلاش نیست وآخرین هم نخواهد بود. درگذشته نیز چنین نوشته های از جانب مؤلفان اقوام واتنیک های دیگر در افغانستان صورت گرفته است،اما مهم اینست که خود مردم  مورد بحث درحال حاضر خود را چگونه ودر چه هیئت یا صورتی می بینند؟ آیا چنین نسبت هایی را می پذیرند یا نمی پذیرند؟ تا آنجایی که من درک کرده ام، بقول قدما افغانها (پشتونها) نه خود را ترک میدانند ونه مغول، نه یهود ونه ارمنی ونه آذری ،نه گرجی ونه اویغور ونه اوغوز ، بلکه اول خود را مسلمان وبعد افغان میشمارند ودر برخی حالات اول  افغان و بعد مسلمان میدانند.

چند سال قبل یعنی دراوایل سال 2000 میلادی، آقای داکتر قیوم راعی برلاس که در کشورچین تحصیلکرده وغالباً از آنجا در رشتۀ زبان داکتری گرفته اند، در جواب پوهاند داکتر زیار، مقالتی نوشته بود که در مجلۀ «آریانای برون مرزی" در استکهلم به نشر رسید. آنچه از آن مقاله بخاطرم مانده اینست که داکتر راعی مدعی شده بودکه پشتونهای منسوب به قبایل«غلجی» و «ابدالی » از لحاظ اصل و ریشۀ خود ترک تبار اند،اولی از جمله ترکان «خَلَج» ودومی از جمله اقوام «هیپطالی»  اند که در قرن پنجم میلادی ازشمال  آمودریا به افغانستان وارد شده اند وپس از مدتی از شمال هندوکش به جنوب هندوکش وارد شده  وآنهایی که به زابلستان یعنی وادی ارغنداب وترنک سرازیرشده اند،زبان وعادات واطوار پشتونها را کسب کرده اند.

ممکن شما هم بیاد داشته باشید که درسالهای 1960 یا 1961 مرحوم داکترصاحب جاوید نیز مقالتی درمجلۀ ادب در مورد قبایل «خَلَج» و«خلَجی» و«غلجی» نوشته بود وسپس پشتونهای غلجی را بقایای همان ترکان خلجی دانسته بود، نوشتۀ داکترجاوید که باعث عصبیت نویسندگان قوم غلجائی شده بود براثر اعتراض آنها به مقامات حکومتی،داکتر جاوید مرحوم کرسی استادی خود را برای مدتی در پوهنتون کابل ازدست داد. بعدها پوهاند عبدالحی حبیبی،بجواب آن مقالت رساله ای نوشت ودر آن رساله نظریات داکترجاوید را رد کرده بود. متاسفانه آن رساله نزد من موجودنیست تا نکاتی را از آن دراینجا بازتاب میدادم.

اکنون هم ممکن است نویسنده محترم مقاله (که قلمبدست توانا وازمتفکرین معاصرکشوراست ودارای انرژی فوق العاده در نویسندگی میباشد،ودراصل سید وسامی تبار یعنی نه ترک نه تاجیک ونه پشتون است) نیت کرده باشد تا نظریۀ  آریائی بودن  ساکنان منطقه و ازجمله پشتونها را زیرسوال ببرد وآنها را بازماندگان نژاد زرد (ترک ومغول) بشمارد، ولی این نظر مستلزم مکث وتأمل وتأئید دانشمندان تاریخ و زبان شناسی است که دراین زمینه می باید آقایان پوهاند داکتر حسن کاکر به عنوان مؤرخ و پوهاند داکترصاحب زیار به حیث زبان شناس قدم بجلوگذارند و اندوخته های تخصصی خود را به نویسنده مقاله ارائه کنند و ثابت نمایند که دانشمندان تاریخ وزبان شناسی در مورد اقوام ساکن درافغانستان  بخصوص اقوام پشتون  چه چیزی برای گفتن دارند؟

من برای اینکه به صدای استاد هاشمیان  لبیک گفته باشم،عجالتاً دراینجا بخشی از یکی ازمقالات خود را بازگومی نمایم که  شش سال قبل تحت عنوان « افغانها یهودی اند یا آریائی؟» نوشته بودم وبه نکات اساسی مورد بحث مقالۀ متذکره نیز اشاره شده است.

اکادمیسین داکترجاوید در رسالۀ تحقیقی  خود به عنوان"اوستا" مینویسد: «با رواج وگسترش دانش زبانشناسی این نکته به اثبات رسیده که «افغانها» (= پشتونها) از نژاد آریائی استند و با اسباط یهودیان هیچگونه نسبتی ندارند. سید جمال الدین افغانی نیز درکتاب «تتمة البیان فی التاریخ افغان» خود که درسال ۱۹۰۱ به چاپ رسانیده، با اثبات عدم مشابهت زبان پشتو با عبری، این نظریه را مردود دانسته است.»(6)

نخستین مؤلف غربی که دربارۀ اصل ونسب افغانها، روایات عنعنوی را رد کرد، مونت استوارت الفنستون است. الفنستون مؤلف جامع ترین کتاب در بارۀ  مردم  و فرهنگ و سرزمین افغانستان است. او کتابش را در١٨١٤میلادی نوشته و درآن بحثی دارد درباره شجرۀ افغانها. او این شجره نسب را که افغان از نسل اسرائیل پنداشته شده ، با یک سوالیۀ بزرگ نشانی میکند و ازروایتی یاد آورمیشود که: افغانها خود را از اولادۀ کسی بنام «افغان» پسرارمیا فرزند ساول پادشاه اسرائیل میدانند. آنان میگویند که چندتن از فرزندان «افغان» پس از اسارت به کوه های غورکوچیدند و گروهی دیگر به حومه عربستان رفتند. الفنستون میگوید: این راویت که ملک ساول ٤۵ مین نسل بعد ازابراهیم پیغمبربوده است و قیس بعد از ٣٧ پشت به ساول میرسد، بادقت در تورات اولاً این روایت با متن تورات مطابقت ندارد  و دوم برای ٣٧ پشت، ١٦٠٠ سال زمان لازم است. و اگر به حقایق یادشده این راهم بیفزائیم که ساول پسری بنام ارمیا یا برکیا نداشته است،[در اینصورت ساول] صاحب نوه ای بنام «افغان» نبوده است.(7)

سپس الفنستون درپاورقی این بحث، به یاداشتی در مورد نسب نامۀ افغانها اشاره میکند که توسط ویلیام جونز William Jones تهیه و بوسیله «وانسیتارت» ترجمه شده است. الفنستون می افزاید:« این دانشمند برجسته میخواهد این نسب نامه فرضی را بر پایۀ چهار دلیل تقویت کند:

نخستین دلیل او،وجود شباهت میان نام هزاره و ارزارتArsarethاست. ارزارت،نام سرزمینی است که به قول اسدرازEsdras یهودیان به آنجا پناه برده بودند، اما این دلیل که در اصل هم قناعت دهنده نبود، با این واقعیت باطل میشود که ملت هزاره  بعداً در آن بخش از افغانستان ماوا گرفته و نام خود را به آن منطقه داده است.

دلیل دوم مبتنی برآثار مؤرخان فارسی زبان است که آنهم هرگز اعتباری ندارد.

دلیل سوم مبتنی برشباهت نامهای یهودیان و افغانان است، اما آن نامها راهم ممکن است آنان مانند دیگر مسلمانان از عربی گرفته باشند. نامهای باستانی آنان هیچ شباهتی با نامهای یهودی ندارد.

آخرین دلیل مبتنی برشباهت بین زبانهای پشتو وکلده است که خوانند خود میتواند دراین مورد داوری کند. شاید مشترکاتی در رسوم و رواج های یهودیان و افغانان باشد، اما چنین مشابهت ها درمیان بسیاری از ملل در یک دوره معین میتواند  وجود داشته باشد. اگر چنین مشابهت ها ملاک اثبات هویت باشد، پس میتوان گفت که تاتارها، عربها، آلمانها و روسها از یک نژاد اند.

   نویسندگان اروپائی - بـیش از یک تن-افغانان را یک قوم قفقازی و با ارمنیان خویشاوند  میدانند، اما تاجائی که به نام قفقاز ارتباط میگیرد، افغانان هنوز هم در دامنه های سلسله کوه معروف قفقاز(هندوکش) زیست دارند، اما هیچ دلیلی نیست که آنان روزگاری درغرب دریای خزر بوده باشند. دربارۀ نسب ارمنی آنان هم هیچ اطلاعی در دست نیست. هرچند که ارمنیان پیوسته دراین مورد سخن میگویند. ارمنیان حکایت میکنند که افغانان برای گریز از روزه های فرض طولانی مسلمان شدند، اما تاریخ چنان مخالف این حکایت است که نیازی به بیان ندارد.

باید بیفزایم که من شماری از واژه های  زبان ارمنی را با  پشتو مقایسه کرده ام و هیچ مشابهتی میان این دو زبان ندیده ام. باری چند واژه پشتو رابرای یک دانشمند ارمنی -که اصرار بروجود پیوند ارمنیان قفقاز با افغانان داشت- گفتم و او  سرانجام گفت که هیچ مشابهت یا  واژه مشترکی  نیافته است.

در مورد دیگر زبانهای قفقاز چنین فرصتی نیافتم، اما در حدود ٢۵٠کلمه زبانهای گرجی را با کلمه های معادل پشتو مقایسه کردم وهیچ مشابهتی نیافتم که بتوانم افغانان را با اقوام غرب قفقاز پیوند دهم. تنها یک جهانگرد آلمانی که نامش رافراموش کرده ام، درسدۀ گذشته(قرن١٨م) بسیاری از افغانان را درآنجا دیده است که با ارمنیان ارتباط داشته است.» (8)

این گفتۀ جهانگرد آلمانی درست به نظر می آید، زیرابعد از شکست شاه اشرف افغان از دست نادرافشار، یک

گروه چندهزارنفری ازسپاه افغانی بسرکردگی آزاد خان افغان بسوی آذربایجان عقب نشستند و درآنجا مدتی آذربائیجان را درتصرف خود نگهداشتند، شکی نیست که آنها از بیم نادرافشار، به طور کلی و یا گروپی  به ارمنستان رفته باشند تا از پیگرد نادرافشار درامان بمانند و سرانجام درآنجا به تحلیل رفته اند.

پس از الفنستون، کسی که بطور علمی و اساسی در مورد اصل و نسب افغانها تحقیقات کرده  و تمام روایات عنعنی  و اسطوره ای را رد نموده است، دانشمند علوم اجتماعی و مستشرق نامدار غربی موسوم به «دورنDorn» است که بخش عمده از زندگی خود را وقف مطالعۀ شناخت زبان و تاریخ  پشتونها کرده است. این شخص در پهلوی دیگر کارهای تحقیقی خود، کتاب نعمت الله هروی(تاریخ خانجهانی ومخزن افغانی) را به زبان انگلیسی ترجمه  و در لندن در سال ١٨٣٦ به چاپ رسانده است. این دانشمند در ارتباط به روایاتی که افغانها را ازنسل یهود میشمارد مینویسد:« اینکه مورخان فارسی زبان، پشتونها را از نسل یهود می پندارند، این ادعا بجز از یک گپ چیز دیگری را ثابت نمیکند. نویسندگان این روایت بدون آنکه ماهیت  مسئله راکشف کنند،برمبنای رسوم وعنعنات خود روایات را بجای حقایق مسلم ثبت میکنند.»(9)

نویسندگان غربی ایکه تئوری یهودی بودن افغانها را برمبنای روایات شفاهی ویا کتاب «مخزن افغانی»پذیرفته اند، میخواهند براساس ارایۀ فکتورهای چون: شجره نامه انسانی ونسبی افغانها، نام های مشترک درمیان افغانها وعبرانیها مثل، سلیمان، یوسف و داود، شباهت های فزیکی وجسمی میان افغانها و یهودیها، و موجودیت نام "کابل" درتورات عهد عتیق وغیره، ادعای خود را ثابت کنند.

عبالحمیدمحتاط نیز درتاریخ تحلیلی افغانستان تلاش کرده است تا روایات مستشرقین غربی را جمع آوری وثابت نماید که پشتونها بقای همان ده قبیلۀ گم شده یهوداند واز قول سرویلیام جانس مینویسد که افغانها ازجمله ده قبیله گم شده اسرائیل میباشند.(10)

«دورنDorn» در مورد شباهت نامهای افغانها و یهودها مینویسد که دلیل این امراین است که افغانها مسلمان اند و بسیاری از نام های مسلمانان و یهودها منبع مشترک تاریخی و قومی دارند. و اینکه چهرۀ افغانها و یهودهای شبیه هم اند، اینهم دلیل محکمی نیست که بگوییم افغانها از نسل یهود اند. دورن برای رد این سخن  قول جان ملکم را شاهد میآورد که گفته است :«اگر شباهت چهره میان دوجامعه دلیل این باشد که آنها از عین نسل اند، درآنصورت کشمیریها هم از لحاظ چهرۀ خود میتوانند یهودی شمرده شوند، چرا که یک تعداد از کشمیریان غربی، کُت ومُت مثل یهودیان اند.»(11)

دورن،این نظرکه افغانها ارمنی الاصل اند نیز رد میکند و میگوید: اگرانسان سوابق تاریخی «اغوانان» ارمنی را درکتاب «سینت مارتن» تحت نام «خاطرات ارمنستان »مطالعه کند، بزودی درمی یابد که اغوانان ارمنی و افغانها یکی نه، بلکه دو قوم کاملاً جداگانه اند.

 دورن  نظر گرجی بودن افغانها را نیز رد کرده  میگوید که افغانها (پشتونها) از خانوادۀ  بزرگ هند واروپائی اند وعلاوه میکند:« من این نظررا قبول دارم که افغانها عضوی از آن خانودۀ بزرگی است که جرمنها، هندیها، سلوانیها و یونانیان به آن پیوند دارند. مگراز آنجا که برای اثبات این امرسندی در دست نیست که نشان بدهد یونانیها و جرمنها از نسل هندیها اند، همینگونه بطور یقینی نمیتوان گفت که افغانها اولادۀ فارسیان قدیم  و یا فرزندان هندیان قدیم اند.»(12)

  وارتان گریگوریان، محقق ونویسنده کتاب «ظهور افغانستان معاصر» مینویسد:« در این زمینه که افغانان براستی از نسل یهود باشند،چیز قانع کننده ای دردست نیست که برمبنای آن استناد شود. بطور یقینی میتوان گفت که میان زبان پشتو و زبان عبری هیچگونه ارتباطی نیست، و بر آن شجره نامه های قبیلوی که تسلسل زمانی آنها بگونهً افسانوی بیان شده، نمیتوان باورکرد. در مورد منشاء نسل افغانها نظریهً روایتی که کم و زیاد توجیه پذیرمینماید، ازسوی نویسندگان معاصر کشف و توسعه یافته است، چنانچه گفته میشود: افغانها شایدچنین میخواستند که درگام نخست درمیان خود و درگام بعدی درمیان قبایل دیگر پیوند عمومی کلتوری ونژادی را حفظ کنند، پس برای آنکه افتخارات "مونوتیزم" (یکتاپرستی) قبل از اسلام راکمایی کرده باشند، باقبول کتب مقدسهً تورات و انجیل این راه را هموارکردند تا توانسته باشند میان شجره قبیلوی خود با روایات موسوی و عیسوی واسلامی پیوند برقرارکنند.

دانشمندان عصرحاضرنژاد افغانان و ایران را از یک منشاء میدانند که از هند و اروپاپی یا آریایی جدا شده و درآخرکم و بیش گروپ های دیگر اتنیکی چون: مغول و ترک و دیگران با آنها ترکیب شده است.» گریگوریان علاوه میکند که:«مارگنسترن» تقسیم بندی بسیار قابل اعتبار زبانشناسی را دنبال میکند که براساس آن مردم افغانستان به چهار گروپ عمده تقسیم و از هم تمیزمیشوند: گروپ ایرانی (= آریایی) ٨٦% ،گروپ ترکی١٣% ، وگروپ اردیک نیم درصد و بقیه نیم درصد را تشکیل میدهند. این شکل تقسمات، آن اعتراض افغانها رابه پایان می بردکه میگویند: نویسندگان خارجی تلاش میورزند تا افغانستان رایک جامعه کثیرالملیت قلمداد کنند.» (13)

مستشرق ودانشمند نورويجى"مورگنستيرن Morgenstiren" که تقريباً شصت سال از عمر خود را صرف شناسائى زبان پشتو و گويندگان آن زبان و مبدأ قوم پشتون نموده، قبل از مرگ خود در کابل در سيمنار بين المللی ایکه بمناسبت تأسيس مرکز تحقيقات بين المللى پشتو تدوير يافته بود، ثمرۀ  پژوهش و تحقيقات ٦٠ سالۀ خود را به دانشمندان داخل سيمنار اظهار نموده و قاطعانه گفت که: «زبان پشتو دنبالۀ زبان ساکى است و پشتونها در اصل بقاياى همان ساکها استند و ديدگاه ديگرى قابل پذيرش نيست.»

پوهاند داکتر زيار که يکى از شاگردان مورگنستيرن میباشد، به استناد همين تيزس استاد خود کتابی در٤٠٠صفحه زیر عنوان «پشتو او پشتانه د ژبپوهنى په رنا کى» در سال٢٠٠٠  میلادی نوشته و درآن در پرتو دانش زبان شناسى و اتنولينگويستيکى شواهد و اسنادى را بررسى و ارائه نموده که ثابت میکند پشتونها بقاياى نسل ساکها اند و زبانى را که به آن تکلم ميکنند، زبان ساکى است. پوهاند زيار در اين باره مينويسد: « من بصفت دانشجوى زبانشناسى و پيوست با آن ايرانشناسى و بگونۀ فرعى نژاد و بشرشناسى، سالها پيش اين را وظيفه و مسؤوليت خود شمرده بودم که به نگارش تاريخ زبان پشتو دست بيازم و در اين راستا از همه نخست سخنرانى روانشاد مورگنستيرن استاد خود را اساس کارم گردانم که درست سه سال پيش از مرگش در سيمنار بين المللى تاسيس مرکز تحقيقات بين المللى پشتو در کابل ايراد نمود و درآن«ساکى بودن پشتو و پشتونها» را در نتيجۀ تحقيقات ٦٠ سالۀ خود در اين زمينه قاطعانه اعلام داشت... از همين سبب در پى آن شدم تا از لحاظ اتنولينگويستيکى، وابستگى زبان ساکى و پشتو و هم تبارى ساکها و پشتونها را مورد مطالعه و بررسى قرار دهم. نخست از همه کوشيدم بر تاريخ و راه و روش زندگى ساکها روشنى اندازم و به تعقيب آن وجوه مشترک آنان با پشتونها را زير مطالعه قرار دهم و افزون بر وابستگى زبانى، رشتۀ ارتباط اتنيکى بين اين دو قوم را نيز بررسى نمايم...»(14)

در این راستا دانشمند زبان شناس دیگرافغان که تمام نظریات ونتایج تحقیقات محققان ومستشرقان غربی را در مورد اصل و نسب پشتونها و پیشینه تاریخی و سکونتگاه شان جمع آوری نموده  و برآن نظریات بطور همه جانبه بحث کرده است، پوهانددکتور حبیب الله تږی دانشمند زبانشناس واستاد پوهنتون کابل است که نتایج این مطالعات را درکتابی تحت عنوان «پشتانه» در ١٩٩٩(=١٣٧٧ش) به نشرسپرده است. پشتانه، اثری است تحقیقی مبتنی براسناد وشواهد کتبی و نظریات و تحقیقات پژوهشگران داخلی و خارجی که مؤلف  از جمع بندی و مقایسه آن همه تحقیقات نتیجه گیریهای علمی بعمل آورده است.

 دراین کتاب مؤلف به این نتیجه دست یافته است که پشتونها از اعضای مهم خانواده هندواروپائی اند و با قوم اسرائیل هیچگونه پیوند خونی و نژادی و زبانی و کلتوری ندارند، مگر درعین حال دارای برخی خصوصیات مختص بخود وممتاز نیز استند که از آن جمله :«مهمان نوازی» و «ننواتی» و «پشتونولی» و« شجاعت» و «جنگاوری» و«صفا وسادگی » از صفات برجسته این قوم است.(15)

 نویسنده ژرف نگر وتوانمندافغان، آقای رؤوف روشنایی از قول ابن بطوطه سیاح معروف عربی در قرن هشتم میگویند:«ابن بطوطه، نیز درکتابش[رحله]،نه تنها در مورد این قوم(افغانان) ومحل زیست آنها معلومات داده، بلکه ضمن بیان تعلق نژادی آنها به شاخه هایی ازاقوام آریائی، زبان آنها را نیز شامل خانواده بزرگ هند واروپائی میداند.»(16)

محقق دقیق النظرافغان، محمدمعصوم هوتک، رساله یی دارد زیرنام«پشتنی قبیلی او روایتی شجری» که درفصل دوم آن ،براصل ونسب پشتونها، بحث نسبتاً جامعی دارد.این بحث چنان مستند،مستدل ومنطقی تحقیق شده که بخاطر ارزشمندی آن بخش عمدۀ آنرا اینجا نقل میکنم.

آقای هوتک برای درک بهترموضوع، کارخود را ازمنبع اصلی  شجره نسب روایتی پشتونها یعنی از معرفی مخزن افغانی ونویسنده آن شروع میکند و مینویسد که: نعمت الله هروی نورزی درسال ١٠٢٠ هق=١٦١١میلادی کتاب«محزن افغانی » را نوشت. نعمت الله هروی فرزند خواجه حبیب الله هروی است که مدت ٣۵ سال درمحکمه شاهی دولت اکبر(جلال الدین اکبر) امپراتور هندوستان خدمت کرد و درسال١٠٠٣هجری درآگره درگذشت.

 از دوران کودکی نعمت الله هروی اطلاعی در دست نیست، مگر اینقدر میدانیم که در سال ٩٩٣ هجری او ناظم کتابخانه عبدالرحیم خان خانان، سپهسالار اکبرپادشاه بود. وقتی شهزاد سلیم (جهانگیر) بجای پدر برتخت سلطنت تکیه زد، نعمت الله هروی را به صفت منشی دربار خودمقرر کرد. نعمت الله دراین مقام ١١ سال خدمت نمود وسپس به خدمت خانجهانخان لودی درآمد. خانجهانخان براو به صفت یک پشتون اعتماد داشت واو  را با خود درسفری همراه برد که به قصد آرام کردن غایله مرهته ها به دکن صورت گرفته بود(١٠١٨ق). نعمت الله هروی در این سفربا یک شخصیت آگاه دیگرپشتون یعنی هیبت خان کاکړ معرفت حاصل کرد که او را در نوشتن کتاب «مخزن افغانی»  بسیار تشویق وکمک نمود. هیبت خان کاکړ از دوستان نزدیک خانجهان خان بود وازسرگذشت  او چیزهایی میدانست که دیگران برآن اطلاعی نداشتند. او اطلاعات فراوانی از اصل ونسب و طرز زندگی ووضعیت اجتماعی پشتونها در اختیار نعمت الله هروی  گذاشت. مگر فراموش نباید کرد که مشوق اصلی نوشتن کتاب «مخزن افغانی» شخص شخیص خانجهانخان لودی بوده است و به همین دلیل بود که نعمت الله هروی کتاب خود را بعد از تکمیل« تاریخ خانجهانی ومخزن افغانی» نام داد. این بدین معنی است که مسبب اصلی به میان آمدن این  تاریخ، خانجهان خان لودی بوده است.(١7)

آقای هوتک بعد ازاین به معرفی کتاب پرداخته ودرمورد مضمون اصلی کتاب مینویسد:«بنابر روایات مخزن افغانی، پشتونها  بنی اسرائیلی اند و دربنی اسرائیل از نسل ساول(طالوت) پنداشته شده اند. گفته میشود که ساول در زمان حضرت اسماعیل (ع) پادشاه بنی اسرائیل بود. ودو پسر داشت که یکی «ارمیا» ودیگری«برخیا»نامیده میشدند. برخیا وزیر حضرت داود بود وارمیا سپهسالارش. پسرارمیا«افغنه» نامداشت که سپهسالار حضرت سلیمان بود و نام پسر ارمیا، آصف بودکه سمت وزارت داشت.خداوند به «افغنه» چهل فرزند داد وبه آصف هژده فرزند.در زمان درگذشت حضرت سلیمان ،از اولاده این دوبرادر یک قبیله بسیار نیرومندی بمیان آمد که در تمام بنی اسرائیل نظیر نداشت. میگویند بنی اسرائیل بعد از فوت حضرت سلیمان به نافرمانی از خدا کمربستند وخداوند «بخت النصر» پادشاه بابل را برآنها مسلط کرد.برخی از قبایل بنی اسرائیل به عربستان وبرخی دیگر به غور مهاجرت کردند. آخرین سرکردۀ یهودیان مهاجر درعربستان، خالد بن ولید بود که نیکۀ مادری برخی از پشتونهاست. واز یهودیان غور آخرین

شخصیت نامدار قیس(داماد خالد بن ولید) است.»(١8)

آقای هوتک می افزاید:« روایات مخزن افغانی بعدها طرفداران ومخالفینی پیدا کرد وتا قرن نزدهم به حیث یک نظریۀ مسلط وقبول شده دوام آورد. طرفداران این نظریه ، پشتو را شکل متحول زبان عبرانی دانستند وزبان سامی گفتند.... در نیمه اول قرن نزدهم دانشمندان اروپائی نظریۀ بنی اسرائیلی پشتونها را مورد سوال وتحقیق قراردادند وبعد از مطالعات طولانی تاریخی، اتنیکی و زبانشناسی به این نتیجه رسیدند که بگویند نظریۀ یهودی بودن پشتونها بر تهداب محکمی استوار نیست و جوانب اسطوره ئی آن از دور هویدا است. البته در مراحل مختلف تاریخی افراد یا گروهی از اقوام سامی با پشتونها درآمیختند و در این قوم به تحلیل رفته اند، مگر حقیقت اینست که پشتونها نه از قوم سامی اند و نه زبان شان زبان سامی است.»(١9)

آقای هوتک به این نکته نیز اشاره میکند که:«این روایت مخزن افغانی، ماخذ تمام آثاری شده  که درباره پشتونها نوشته شده اند.تاریخ مرصع، خلاصة الانساب، صولت افغانی، شوکت افغانی، توزک افغانی، تواریخ خورشیدجهان، دپشتنوتاریخ، ودیگران محتویات مخزن افغانی را گرفته اند. همچنان یک تعداد مولفین غربی نیز بر روایت مخزن افغانی تکیه کرده وآن راویت را قبول کرده اند. در میان محققین غربی،رئیس انجمن آسیائی بنگال ویلیام جونزWilliam Jones ، الکساندربرنسAlexander Burnes، ویلیام مورکرافتWilliam Moorcroft، چارلس میسن Charles Masson، جورج روزG.h.rose، والتر بیلیوH.H.Bellew و هنری جورج راورتیH.G.Raverty ، از طرفداران نظریه یهودی بودن پشتونها اند واز آن میان جورج روز از هواداران جدی این نظریه است.در مقابل اینها مونت ستوارت الفنستونMounstuart Elphinston،جان ملکم John   Malcolm و برنارد دورن  Barnard Dornاز مخالفین سرسخت این نظریه هستند وپشتونها را آریائی میدانند.( برای درک نظریات این مستشرقین کتاب ذیقیمت دکتورحبیب الله تژی «پشتانه» برای خواننده بسیار کمک میکند.) (20)

آقای هوتک تناقضات در نظریۀ اسرائیلی بودن را بطور مفصل برشمرده و برخی موارد آن چنین است:

- در میان پسران ساول( طالوت) هیچکسی بنام«ارمیا»  نیست، پس فرزندش (افغنه) یک موجود خیالی است.

بقول ظفر کاکاخیل ، در تورات کسی بنام(افغنه)وجود ندارد.

- در میان فرزندان ساول بنام برکیا یکتن وجود دارد که صاحب پسری بنام آصف است، ولی اینکه او در عهد حضرت سلیمان وزیر بوده باشد، در تورات هیچگونه اشاره ئی نیست....

- محقیقین غربی واز جمله «جورج روز» مدعی است که:«این یک امربسیار عجیب نیست که پشتونها زبان عبرانی خود را فراموش کرده باشند، زیرا وقتی که چند قبیله از مسکن اصلی خود جدا و در یک سرزمین دیگر در میان قبیله یا جمعیت نیرومند و انبوه دیگری داخل شوند وآمیزش پیدا کنند،آنگاه این یک امرعجیب نیست که زبان اصلی خود را از دست بدهند... ده قبیله اسرائیلی ... در نهایت به افغانستان رفته اند و پشتونها از نسل همین ده قبیله اند.»

اگر بقول جورج روز، افغانها اولادۀ همین ده قبیله بوده باشند، پس آن جمعیت نیرومند وانبوه کیها بوده اند؟ که این ده قبیله یهود درمیان آنها زبان اصلی خود(عبری) را ازدست داده اند  وبجای آن اکنون به زبان پشتو صحبت میکنند. [آن جمعیت هرکه بوده] باید زبان آنها پشتو بوده باشد. آیا این حکم خود اعترافی براین حقیقت نیست که قبل ازنابودی این ده قبیلۀ یهود ، اینجا جماعتی انبوه ازقبایل پشتون زندگی داشتند که زبان شان هم پشتو بوده است؟ [ درهمینجا از جورج روز وامثال اوباید پرسید که چطور ممکن است که قبایل ده گانه که اولاده شان امروز به ملیونها تن رسیده، زبان اصلی خود را چنان فراموش کرده باشند که حتی ده کلمه از زبان اصلی شان هم وجود نداشته باشد تا دلیل و سندی برای تائید نظریه یهودی بودن شان شده میتوانست؟]

آقای هوتک می افزاید: «... در روزگار بمیان آمدن نظریه سامی بودن افغانها، پشتونها درهند با دوقوت روبروبودند، یکی با مغول ودیگری هندوان. بقول ظفرکاکا خیل مغولها و هندوان شجره نسب خود را به حام پسر نوح میرساندند، پشتونها که با مغولها رقابت سیاسی وبا هندوان دشمنی مذهبی داشتند، برای آنکه پیوند خود را با هردوی آنها گسسته باشند،سلسله  نسب خود را به سام ابن نوح رساندند.این کار دو فایده برای شان داشت: یکی برای تسکین عقدۀ مذهبی خود را از هندوان جدا کردند و با عرب که به نظر شان قوم بسیار مقدس پنداشته میشد، پیوند دادند و دوم اینکه جهت ابراز مخالفت با رقبای سیاسی خود تهداب تئوریکی ساختند و برای آنکه به شجره نسب خود رنگ وصبغه  منطقی داده باشند، در میان اولادۀ ساول، شخصی بنام «افغنه» را اضافه کردند. (21)« اگر برای سازندگان این افسانه، این موضوع روشن می بود که: پشتون= پکتهون[= پختون امروزه] از نام افغان سابقه دار تراست، هیچگاهی  نام پسر ارمیا را، «افغنه» نمی گذاشتند، بلکه شبیه پشتون نامی برای پسرش میتراشیدند.(22)

آقای هوتک در پایان رساله اش یک نتیجه گیری علمی نموده مینگارد: به نظر من اصل ونسب اقوام وقبایل

افغان(پشتون) وهمچنان در باره شجره نامه روایتی آنها تحقیقات  سالهای اخیر که نوشته حاضر حلقه کوچکی از این

سلسله است، بطور قاطع برچند موضوع ذیل نقطه پایان میگذارد:

- نظریه سامی بودن افغانها(پشتونها)برمبنای علمی استوار نیست، بلکه پشتونها آریائی الاصل اند. در طول تاریخ ممکن است گروپ های قومی سامی نژاد با آنها مخلوط شده باشند، [اگر]شده باشند[ عیبی ندارد.]

- پیوند پشتونها با قیس عبدالرشید یک روایت افسانوی است وقابل قبول نیست.در شجره های روایتی که از قیس تذکر رفته، آن تذکر باید بارتباط« کوه کسی» وقوم کاسی  وبه همین نام دره ای درغور مورد مطالعه قرارگیرند، نه اینکه ازآن به صورت یک نام عبرانی برای توجیه اسرائیلی بودن پشتونها استفاده شود.

- در مورد نام غلجائی، افسانه ساخته شده، نه قابل قبول است ونه قابل تکرار.

- غلجی وخلجی ، دو نام های یک قوم است وجدا کردن آنها نه قابل قبول است ونه قابل تکرار.

- پشتون، افغان، پتهان، روهیله، نام های مختلف وجداگانه  یک واحد اتنیکی اند که ازآن میان، کلمه افغان به پیمانۀ وسیع تری برای تمام اتباع افغانستان به عنوان هویت ملی قبول شده است وعلاوه بر پشتونها، برتمام اقوام واتنیک هایی که در ساحه جغرافیائی وسیاسی افغانستان زندگی میکنند، اطلاق میشود.

- پشتونها، تنها فرزندان سره بن، غرغشت وبیت نیکه نیستند، در میان پشتونها برخی از اقوام چنان بزرگ وکثیرالاعده اند که مصداق آن را در ضرب المثل (پورته آسمان، کشته سلیمیان= بالا آسمان، پائین سلیمان خیل)دیده میتوانیم.

- زبان پشتونها( پشتو) از زبانهای هندواروپائی از شاخه شرقی به گروپ زبانهای اوستائی تعلق دارد. این موضوع به مثابه یک حقیقت انکار ناپذیر قبول شده که دانشمندان شرق وغرب برآن متفق الرأیند ونقطه تردید بران نمی بینند.»(23)

   با توجه به تحقیقات پوهاند زیار و مورگنستیرن و گرگوریان و پوهاند تـژی، محقق محمدمعصوم هوتک و دیگر دانشمندان زبانشناسی به نظر میرسد که تیزس های جدید مبنی برترک ومغول ساختن افغانها نمیتواند قناعت اهالی تخصص را فراهم کند.

عجالتاْ از بحث برموارددیګرمقاله * درمیګذرم وبریک نکته دیگر که در فرجام گفته اند:« باید، به تکرار،  بر دو حقیقت   تصریح  و تأکید کرد: یکی این که،  افغانستان یک موزاییک بسیار رنگین قومی است، که در یک خویشاوندی ریشه دار تاریخی با هم پیوند یافته اند و جدا کردن این موزاییک به مناطق (بهتربودگفته میشد به اقوام) نه  دقیق است ونه ممکن؛ و از همین نظر هم آن بررسی ژنیتیک درست به نظر میرسد، که ثابت می سازد که «ژن» مغولی یکی از شاکله های ژنیتیک مردم افغانستان کنونی، اعم از همه اقوام به شمول پشتون ها،  است. »

این سخن نویسنده  که میگوید:( «ژن» مغولی یکی از شاکله های ژنیتیک مردم افغانستان کنونی، اعم از همه اقوام به شمول پشتون ها،  است.) تاحدودی هم درست است وهم نیست.وقتی میگوئیم تاحدودی درست است،به این دلیل که ممکن است«ژن » تمام اقوام مهاجم از یونانیها گرفته تا هندی ها وساکها وکوشانیها وهیپتالیان واعراب وترکان غُزو مغولهای چنگیزی واوزبکان تیموری وبابری در وجود ساکنان افغانستان موجود باشد ودرشکل بندی چهره وهیکل ساکنان افغانستان مؤثربوده باشد، اما آمیزش های تهاجمی وگذرا نتوانسته بطورکامل، نژاد یک اتنیک را از بنیاد تغییر دهد و به اتنیک دیگری مبدل نماید. بطورمثال ممکن است ژن مغولی درخون آن عده ازمردم شهری افغانستان که درمسیرتهاجم مغولها قرار داشته اند، چون بلخ، بامیان وغزنی وهرات موجود باشد، اما دیده میشودکه شکل وقیافۀ یک تاجیک آریائی درشهرهای مذکور از شکل وقیافۀ یک مغول یا یک اوزبک ترکتبار از زمین تا آسمان فرق دارد ودریک نگاه ساده از هم قابل تشخیص وتمیز است. دلیل این امر،کشتار عمومی مردم درشهرها و درمسیرتهاجم مغولان بوده است. در بقیه حصص کشور مردم از ترس مغولان به کوه ها و کمرها ودره ها ونقاط  صعب العبور متواری وپنهان میشدند تا از دم تیغ  بربرها جان بسلامت برند. بنابرین اگراین حکم درست می بود ، میباید تمام مردم افغانستان شکل وقوارۀ  «اوزبکان» یا «هزاره ها» را میداشتند، ولی ما بچشم سرمی بینیم که (به استثنای هزاره ها واوزبک ها که شبیه هم اند) دیگراقوام افغانستان شکل وشمایل متفاوتی ازهزاره ها وازبک ها دارند. بدین سبب این حکم که ژن مغولی درشکل دهی همه ساکنان افغانستان وهمه اتنیک های کشور یک سان موثر بوده است، سخن دقیقی نیست.

موزائیک گفتن ترکیب قومی درافغانستان برای مصرف داخلی درست است،یعنی بمنظور همبستگی مردم کشور کارخوب وبجائی است ولی تمیز کردن یا تشخیص دادن یک قوم از قوم دیگرچه از لحاظ ساختار فزیکی وشکل وچهرۀ انسانها وچه از لحاظ زبان وموجودیت فرهنگ وآداب ورسوم مردم کارنابجا و ناممکنی نیست. باید توجه داشت که موجودیت زبان، نقش مهمی دربقا وزنده ماندن فرهنگ یک قوم از قوم دیگربازی میکند و همین زبان حامل وحافظ آداب ورسوم واحساسات و ممیزات یک قوم است  که یک قوم را از قوم دیگرمشخص میسازد.اگر زبان های متفاوت  در کشورما وجود نمیداشت، گفته نمیتوانستیم که افغانستان یک کشور کثیرالاقوام است.

پای   9/4/ 2013

مآخذ ومنابع:

*- دراین مقاله مسایل مورد بحث دیگری هم وجود دارد که عمده ترین آنها اینهاست:

1- «یکی از اقوام اویغوری، تُرک های «خَلَج» بودند که از طریق معبر جنوبشرقی هندوکش(« گلگیت ») به هند فرود آمدند و در قرن های بعدی در هند سلاله ی  «خلجی» را بنیاد نهادند؛«

2-«کوشانی ها دراصل ساک ها بودندکه درقرن اول ق.م. ازسکیستان(سیستان)به سوی دامنهءغربی هند سرازیر شدندومدنیت هندو-سکایی را بنیاد گذاشتند که گنداپور و راجستان درهند از یادگارهای آنان است؛ دوقرن بعد همین هندوسکا ها دوباره به سوی شمال برگشتند و مدنیت کوشانی رابنیاد گذاشتند.»

 3- «برخی از مولفین کنونی ابدالی را صورت تغییر یافتهء هیپتالی نامیده اند؛ این دقیق نیست؛ ابدالی، صورت تغییر یافتهء اودلی است؛ و اودلی یک  کلمهء ارمنی است. »

4- «بنا به تحقیقات کاملاً جدید، مسلم است که نمونهء زنده و دست نه خوردهء زبان اوستایی، همین زبان پشتو است.»

(به نظرم،این 4 تیزس فوق درواقع باطل شمردن تمام متون ودریافتهای تاریخ قدیم افغانستان ازکهزاد،تاریخ مختصرافغانستان از حبیبی، بحث روی تاریخ قدیم افغانستان درمسیرتاریخ، تحقیقات بشرشناسی آقای معصوم هوتک، تحقیقات  داکترحسن کاکردرباره اصل ونسب افغانها ، وکتاب پشتانه ازحبیب الله تژی، وکتاب« پشتو او پشتانه در ژبپوهنی په رناکی» از پوهاندداکتر زیاراست.)

5 «کلمهء «هزار(ه)»  که درنام معبد «هزار بودا» ذکر است، صورت مُفَرَّس کلمهء بودایی « ا- ژارهA-jara » ااست . و درین متون بودایی پیشوند«الف» ( به مانند انگلیسی )علامت نفی است. به این گونه  کلمهء « ا- ژار» و  « ا- ژاره» در متون بودایی به معنای «همیشه جوان» و « نا میرا» و«جاودان» می بوده است.»

 

1-دکتورزرتشت ستوده،توران یا سکائیان- ترکان- آران وآزربایگان، چاپ1999، ص9

2-همان اثر، ص13

3- پوهاند حبیبی ،تاریخ مختصر افغانستان، ص 72

4-دکتور ستوده،همان اثر، صفحات 95- 104

5-همان اثر، صفحات 254- 264

6ـ داکتر جاوید، اوستا،چاپ استکهلم سویدن،1999 ص۱۱۹

7- بیان سلطنت کابل(افغانان)، ترجمه اصف فکرت، صص١٦٠-١٦٢،مقایسه شود با زندگی امیردوست محمد خان ، ج١ ، ترجمه  پوهاند دکتور خلیل الله هاشمیان،ص٦٤

8- همان اثر، ص١٦٢   

9- پوهاند دکتور حبیب الله تږی ، پشتانه،دانش کتابخانه پیشاور١٩٩٩،  ص٣١، عبدالحمید محتاط درکتاب خود، پروفیسردورن را استاد دانشگاه خارکوف روسیه میداند.( تاریخی تحلیلی افغانستان، ص 37)

10- عبدالحمید محتاط،تاریخ تحلیلی افغانستان،2005، صفحات 38- 56

        11- پوهاندتږی،پشتانه، ص٣١

         12-پوهاند تږی،پشتانه، ص ٣٢         

13- افغان رساله، جنوری ۲۰۰۵، ص۲۰

14- پوهاند داکتر زیار،پشتو او پشتانه د ژبپوهنى په رنا کى (مقدمۀ کتاب، صفحه و)

15- پوهاند تژی،پشتانه، ص ٣1-33

16- رؤوف روشنائی، درنگی بر نوشتار های کهگدای،قسمت٤، افغان رساله، اپریل ٢٠٠۵

١7-معصوم هوتک، پشتنی قبیلی او روایتی شجری،چاپ ٢٠٠٠ ص١۵-١٦

١8-همان، ص١٩ 

19-همان ، ص ٢٣ 

20- همان،ص٢٠                               

21- همان،ص ٣٠-٣٢                      

22- همان،ص٢9

23-همان، ص٨٣-٨٤

***

لینک های مرتبط با موضوع:

- س. ح. روغ: «افغان» معادل «اوغان» نیست

 

- محمدمعصوم هوتک: اندر بارهٔ ترک نژاد بودن پشتونها؟