رسیدن:  09.03.2013 ؛ نشر :  10.03.2013

س. ح. روغ

 

«افغان» معادل «اوغان» نیست


 یادداشت آسمایی : متن حاضر صورت مختصر نوشتاری است که در آن نکات تازه و بسیار جالبی در مورد طیف وسع تنوع اتنیک افغانستان و همپیوندها میان این طیف و ریشه یابی و برکنار ساختن برخی سووتفاهم ها و اشتباهات در مورد منشا و سرمنشا برخی افوام و نام آن ها آمده است. از نظر ما برخی این نکات مستلزم پژوهش هاي بیشتر از سوی کارشناسان رشته های مختلف اند تا آن ها را به حقایق ثابت شده مبدل بسازد. متن کامل نوشتار پس از تکمیل آن توسط نویسنده ، بعدن منتشر میشود.

 

"اویغور" یک نام مغولی است؛ درقرن دوم میلادی نخستین گروه اقوام تُرک اویغوری به دامنهء عقبی وشرقی هندوکش (ترکستان شرقی 1)رسیدند و مدنیت معروف اویغور را بنیاد نهادند؛ این مدنیت به زودی با مدنیت تخاری و مدنیت مارگیانا(مرو)که دردامنهء غربی کوه هندوکش مستقربود، و بعداً با مدنیت چغانی که در دامنهء جنوبغربی هندوکش در کنرکنونی مستقر بود، آمیخت؛ ازینطریق یک معبر کوهستانی به سوی هند گشوده شد که "جادهء جنوبی ابریشم" نامیده می شد؛ مدنیت چغانی به امتداد هندوکش تا غوربند کنونی می رسید؛ و یک گروه از چغانیان(صغانیان) قدیم ، همین اکنون در تحت نام "صیغانی ها" در درهء «صیغان» غوربند سکونت دارند. ازین نظر آمیزش گویش های اویغوری(2)  و چغانی با گویش های تخاری و مروی و یونانی در پیدایی زبان دری، که بعداً صورت پذیرفت، مؤثر بوده است.

 

در میان جناح شرقی و جناح غربی کوه هندوکش، از طریق بدخشان، یک معبر دایماً فعال موجود بوده است؛ ابوالمعانی بیدل نیز به آن اشاره دارد:

 

ز بس که نسخهء تحقیق ما پریشانیست -  نظر به کاشغر و دل به خوست می باشد

 

اویغوری ها، خاصتاً در دوران کوشانی ه(3) وهیپتالی ها و زاولی ها (زابلی ها)، در سرتاسر افغانستان کنونی پراگنده شدند؛ و نام های جاغوری؛ اوغان؛ ځدران؛ ارگون (ارخون)؛ خوست؛ و کرلان اساساً نام های اویغوری  و مغولی استند.

کلمه ی «اوغان» معادل با کلمهء«افغان» یکی نیست؛ کلمهء «افغان»، یک کلمهء آذری است واز ریشهء «اغوان» میآید که نام بسیارقدیمی حوزهءمیان بحیرهء سیاه وبحیرهءکسپین، وبه طور خاص نام قدیمی  «آذرباییجان» بوده است؛ و کلمهء «افغان» و «ابگان»  به حیث نام  شخص تا کنون هم در آذرباییجان مستعمل است.

 

همپوشی دو کلمه ی افغان و اوغان باعث سوو تفاهم در ریشه شناسی نام ها(اتیمولوژی) و در تفسیر نام و تاریخ قومی وطن ما افغانستان، شده است.

·        

یکی از اقوام اویغوری، تُرک های «خَلَج» بودند که از طریق معبر جنوبشرقی هندوکش(« گلگیت ») به هند فرود آمدند و در قرن های بعدی در هند سلاله ی  «خلجی» را بنیاد نهادند؛ پس با در نظرداشت منحنی انتشار اویغوری ها در حوزهء ما، حقیقتاً می توان در میان نام های «خلجی»، و «غلجی» (بعد"غلزی" و"غرزی") که پشتون های مقیم در جنوبشرق کوه سلیمان استند، یک قرینهء تاریخی را نشان داد.  ازهمین نظر هم می توان نشان داد که چرا غلجی ها با سایر بخش های پشتون ها متمایز بوده اند.

این اویغوری ها با مردمانی آمیخته اند که از حواشی بحیرهء سیاه- کسپین به سوی جنوب سرا زیر شده اند به مانند سکیت ها(سیستانی ها) و زرمت ها و مایوت ها و ماساغیت ها(ما سا خیل ها) و ایسادون ها (ایسا خیل ها) و اودلی ها (ابدالی ها) و آلان ها (وزیری ها) واسب زی ها (یوسفزایی ها) و بلواچ ها (بلوچ ها)، و بخش قدیم تر پشتون ها که  از میزوپوتام قدیم  آمده اند به مانند غوری ها و سوری ها، و بعد اقوامی از کرانهء مدیترانه و اناتولی (هیتیت ها) به مانند لیدی ها (لودی ها) و مندی گل ها (نورستانی ها) و پاشا ها(پشه یی ها)، به سوی شرق سرازیر شده اند؛ و در دامنهء گستردهء هندوکش مأمن جسته اند  و با اقوام میتانی (میدانی ها) و خروشتی (خروتی ها) و ورتیکاها (وردک ها)  و مَروَتَت ها (مَروَت ها) و سایر ساکنین بومی این حوزه درآمیخته اند و عده یی زبان های خود را نگه داشته اند و عده یی به زبان این اقوام بومی که بعداً زبان اوستایی نامیده شد، متکلم شده اند و بنا به تحقیقات کاملاً جدید ، مسلم است که نمونهء زنده و دست نه خوردهء زبان اوستایی، همین زبان پشتو است.

 

اویغوری ها بودایی (و قسماً نیز مسیحی «سوری 4   مسیحی» بودند) بودند  و معبد بزرگ بودایی اویغور موسوم به «هزار بودا» در قرن دوم  میلادی تأسیس شد و تا قرن های بعدی فعال  و مماثل معبد بودایی بامیان بود.

این کلمهء «هزار(ه)»  که درنام معبد «هزار بودا» ذکر است، صورت مُفَرَّس کلمهء بودایی « ا- ژارهA-jara » ااست (5) .

 

درمتون بودایی« ژارJar» و « ژارهJara» به معنای پیر و پیری آمده است. وبه احتمال اغلب کلمات «زال» و «زار» و« زاری» و«زایر» و «زیارت» در زبان دری ازهمین ریشه آمده باشد؛ و نیز کلمهء « زاړه» به همین معنای پیر، و« ا- ځیره» به معنای مدفن در زبان پشتو (اوستایی) ازهمین ریشه می آید، که بعداً مفرس آن «هدیره»، و مُعَرَّب آن «حضیره» شده است.

 

و درین متون بودایی پیشوند«الف» ( به مانند انگلیسی )علامت نفی است. ببه این گونه  کلمهء « ا- ژار» و  « ا- ژاره» در متون بودایی به معنای «همیشه جوان» و « نا میرا» و«جاودان» می بوده است؛ بنابران «هزار(ه) بودا» ، باید همان عبارت « ا-ژار(ه) بودا»  باشد به معنای « بودای جوان» و «بودای جاودان» که بعدها به صورت مفرس «هزار(ه) بودا» درآمده است. از این نظر تفسیرهایی که برای دریافت  معنای این کلمه متوجه عدد هزار بوده اند، به مانند هزار سوراخ و یا هزار سمچ و یا هزارمعبد، و ازاین گونه ؛ نادرست  بوده اند (6).

به احتمال اغلب به زایرینی که از این معبد اویغوری  می آمده اند،« ا- ژاره» گفته می شده است؛ و رفت و آمد و تردد این « ا- ژاره» ها را می توان در مناطق متعدد در افغانستان کنونی  پی گرفت.

 

 در قرن دوم  م. در وادی کابل از بغلان تا به کاپیسا تا به  بگرام تا به لوگر معابد بزرگ هندویی و بودایی دایر بودند. درین حوالی زایرنشین  های نوبتی تأسیس شده بودند. به این سان در دامنهء کوه "چکری" و دره های عقبی آن "تیزین" و"اوزبین" زایرنشین هایی بوده اند که ازهند می آمده اند؛ و کلمهء «آزرو» («اژرو») که  نام بودایی  باشد  برای معبر عقبی چکری که به تیزین و اوزبین باز می شود، نشانی است از این که این کلمهء « ا- جاره» به صورت « ا- ژاره» به کار می رفته و این «آ- ژ- رو»، خودش، چیزی به معادل « ا- ژاره- رو» بوده باشد و بعد  به « اژ- رو» مختصر شده است.

 در دامنهء کوه"صافی"، زایرنشین هایی بوده اند که ازحوالی بحیرهء سیاه وکسپین (داغستان- قره باغ) می آمده اند(7). 

 

در دامنهء کوه «بوغرا» زایرنشین هایی بوده اند که از اویغور به باهاگرام (بگرام) می امده اند؛ و بدینسان «هزارهء بغل» در دامنهء کوه بوغرا، نیز،همان « ا- ژارهء داغل» بوده است که به « ا- ژاره» هایی اطلاق می شده است که از اقوام «داغلی» اویغوری (8)  می آمده اند.

به همین گونه « درهءهزاره» در پنجشیر(9)  نیز«درهء ا- ژاره» بوده است که زایرنشین های اویغوری که به زیارت معابد «آشوکان» در کاپیسا (امروزعاشقان نامیده می شود) به آنجا می رسیده اند.

 

و «دشت هزاره» درعقب کوه صافی، نیز،« دشت ا- ژاره» بوده است که شاید زایرین ازهمه نقاط در آن گرد می آمده اند؛ وشاید جشن های مذهبی بزرگ در آن دایر می شده است.

 

همچنان «هزار سم» در سمنگان، که یک معبد بودایی با زیبایی حیرت انگیز است، نیز باید « ا- ژار سم» بوده باشد؛ و باید جستجو شود که کلمهء «سم»، صورت تغییر یافتهء کدام کلمهء بودایی است؛ تا کنون این « ا- ژار سم » نیز به صورت مفرس قرایت می شده و"سم" به کلمهء دری"سم اسپ" تعبیر شده است، که به احتمال اغلب دقیق نیست(10).

 

 و« ا- ژاره جاغوری»،  نیز،  زایر نشین اویغوری ها در دامنهء عبادتگاه های بامیان  بوده است.

 

"جیغور"، صورت تغییر یافته ومفرس"اویغور" است (11) ؛ جاغوری های افغانستان، که قسماً سنی مذهب اند، خود را ازهزاره های بامیان متمایز می دانسته اند و در قیام هزاره های بامیان برعلیه امیر عبدالرحمن خان موضع بیطرف گرفتند؛ این تخطی جیغوری ها ، از تعهد در برابر هزاره های بامیان، از این زمان به بعد به نام قومی جغوری ها (داغل) نامیده شد؛ و لفظ «دغل» به معنای عهد شکن در زبان هزاره گی معمول شد.

 

درقرن 14 م.، که مردم حوزهء ما درتحت قیادت «سربداران خراسان» برعلیه سلالهء چنگیزیان (12) قیام های  پیروزمندانه کردند؛ فرقه های لشکری ایلخانیان درطی این جنگ ها از همه استقامت های خراسان  به کوهستانات مرکزی افغانستان عقب نشستند؛ و بدینسان نام «چهل هزاره» و بعداً «هزاره جات» به وجود آمد.

 

این کلمهء «هزاره»، این بار، دقیقاً یک کلمهء دری بوده است (13) ؛ و این کلمهء دری «هزاره»، کلمهء بودایی « ا- ژاره» را  همپوشی کرده است؛ و این امر باعث شده  که مؤرخین در تبیین  این  کلمه  سرگردان بمانند.

 

هم استاد ع.ح. حبیبی، وهم استاد ع. کهزاد به عجز خود در تبیین ریشهء این نام (هزاره) معترف اند. استاد حبیبی، اما، یک ملاحظهء دقیق قید می کند و میگوید که این کلمهء «هزاره سه سیلابه است، و بنابران باید یک کلمهء ترکیبی باشد...» ؛ اما استاد حبیبی به ریشه شناسی و اتیمولوژِی این کلمه دست نمی یابد.

 

ایلخانیان درجریان همین جنگ وعقب نشینی به کوهستانات مرکزی افغانستان، برای دفع حملات سربداران خراسان و تأسیس یک راه مصالحه با آنان، مذهب تشییع را که مذهب  سربداران خراسان بود، اختیار می کنند؛ سلاله داران چنگیز در خراسان، در آغاز برخی به مذهب تشییع درآمدند و اما  بعد همه برای مدت طولانی  به مذهب تسنن گراییدند؛ و اما شیوع گستردهء مذهب تشییع در میان بقایای ایلخانیان  پس از جنگ های با سربداران خراسان صورت  گرفت (14).

 

ازینجاست که باید، به تکرار،  بر دو حقیقت   تصریح  و تأکید کرد:

 

یکی این که  افغانستان یک موزاییک بسیار رنگین قومی است، که در یک خویشاوندی ریشه دار تاریخی با هم پیوند یافته اند و جدا کردن این موزاییک به مناطق نه  دقیق است ونه ممکن؛ و از همین نظر هم آن بررسی ژنیتیک درست به نظر میرسد، که ثابت می سازد که «ژن» مغولی یکی از شاکله های ژنیتیک مردم افغانستان کنونی، اعم از همه اقوام به شمول پشتون ها،  است.

 

و دیگری این که  هزاره های افغانستان، پیش از صفوی شدن ایران، به تشییع گرویده بودند؛ و سوو استفادهء حجت الله های ایرانی از شیعه بودن هزاره های افغانستان، هیچگونه مبنا و مشروعیتی نه دارد؛ نه در تاریخ  سیاسی حوزهء ما؛ و نه در تاریخ مذاهب در حوزهء ما.

 

درهمین جا قید می کنیم که تمام واحدهای لشکری ایلخانی به هزاره جات عقب نه نشستند؛ آنانی که دورتر بودند، درهمانجاها  باقی ماندند، به مانند «هزارهء نکودری» و «هزارهء اوغانی» در حوالی مکران و اصفهان.

این هزاره نشین ها برای چندین قرن بعدی با مردم محل در جنگ و گریز بوده اند که در تواریخ پارس از آن ذکر است. پارس ها( ایرانی های کنونی) از بابت این جنگ و گریز ها با هزاره های «اوغانی» پیوسته در شکایت بوده اند و از این جا همین اصطلاح«اوغانی» می آید که در طی 40 سال اخیر با یک افادهء منفی به مهاجرینی که از افغانستان به ایران رسیدند، خاصتاً به هزاره هایی که از افغانستان به ایران مهاجر شدند، اطلاق شد.

 

و نیز اضافه می کنیم که در فهرست قومی افغانستان، نام قوم «مغل» نیز ثبت است؛  اینان بقایای لشکری  سلالهء گورگانی استند که در امتداد خط  لشکرکشی های بابر به هند، درمناطق متعدد افغانستان متوطن شده اند.


 ***

برخی توضیحات و منابع :
 


 1- "ترکستان"،همان است که در تاریخ قدیم ما "توران" نامیده شده است؛ در تاریخ قدیم ما
، که در شاهنامهء فردوسی بازنویسی شده است،از سه سرزمین همجوار سخن می رود که از شمال به جنوب به امتداد یگدیگر قرارداشته اند: توران-زمین؛ ایران- زمین (افغانستان کنونی) و فارس.

اقوام آریایی ، آب- رو ها را در اختیار داشتند و در امتداد بحیرهء سیاه و بحیرهء کسپین و دریای آمو متمکن بودند؛ برخی ازین اقوام آریایی به سوی جنوب سرازیرشدند وآب-روهای فلات سیستان-هیرمند- کابل  تا سند را در اختیار گرفتند؛ و برخی دیگر ازین اقوام آریایی درهمان نوار بحیرهء سیاه تا آمو دریا  باقی ماندند و مدنیت بزرگ  مرو-بلخ را بنیاد گذاشتندکه تا قرن هشتم میلادی از بزرگترین کانون های چند فرهنگی حوزهء ما بود؛ بعدتر این مدنیت مرو- بلخ  با مردمان تُرک درآمیختند - که  پس از قرن 8 میلادی به تدریج ازمؤطن خود دردشت های شمال  به سوی جنوب سرازیر شده بودند؛ پس از هجوم مغل ها در اوایل قرن 13 میلادی مرو به طور نهایی ویران و نابود و گورستان قریب یک ملیون کشته، شد؛ کارل هاینس اولیگ: ازبغداد تا مرو- بازخوانی تاریخ اسلام ازآخربه آغاز؛ترجمهء ب.بی نیاز؛2013؛کلن-جرمنی؛ صص94تا104.

از اوایل قرن 18 میلادی، توران- زمین، ترکستان نامیده شد؛ در جریان بازی بزرگ در قرن 19 میلادی خط کشی های سرحدی تحمیل شد و در اثر آن سرزمین ترکستان به سه پارچهء ترکستان شرقی؛ ترکستان شمالی؛ و ترکستان جنوبی منقسم شد؛ ترکستان شرقی همان است که در تاریخ قدیم ما "خُتَن" نامیده می شد؛ مهمترین شرح تاریخ ترکستان به نام "ترکستان - نامه" به بارتولد روسی متعلق است.

 

2-  گویش های اویغوری بخشی از گروه زبان های اورال آلتای استند؛ زبان های"اورال- آلتای"به گروه زبان هایی  اطلاق می شود که در فاصلهء بین کوه های اورال تا آلتای تکلم می شده اند و همه زبان های مغولی - ترکی را در بر می گیرند؛ زبان ترکی یکی از شاخه های این گروه زبانی است؛زبان معاصرترکی درقرن 15 میلادی به وسیلهء امیرعلی شیرنوایی درشمال افغانستان کنونی تأسیس شده است.

 

3-  کوشانی ها دراصل ساک ها بودندکه درقرن اول ق.م. ازسکیستان(سیستان)به سوی دامنهءغربی هند سرازیر شدندومدنیت هندو-سکایی را بنیاد گذاشتند که گنداپور و راجستان درهند از یادگارهای آنان است؛ دوقرن بعد همین هندوسکا ها دوباره به سوی شمال برگشتند و مدنیت کوشانی رابنیاد گذاشتند. بنا بر برخی منابع تخار ها یک شاخه ای از کوشانی ها بودند. بعداً اقوام هیپتالی هم به کوشانی ها پیوستند یک شاخهء ازین هیپتالی ها به نام زاولی ها تا زابل فعلی رسید؛ برخی از مولفین کنونی ابدالی را صورت تغییر یافتهء هیپتالی نامیده اند؛ این دقیق نیست؛ ابدالی، صورت تغییر یافتهء اودلی است؛ و اودلی یک  کلمهء ارمنی است.

 

 4-  سوری ها مهمترین قبیلهء Mari ها بودند که به احتمال اغلب از ایتیوپی به میزوپوتام رسیده بودند؛ همین اکنون هم قبیلهء سوری در فهرست قبایل ایتیوپی موجود است ؛ ماری ها در حوالی 1300 ق.م. در اثر هجوم هیتیت ها  پراگنده ساخته شدند؛ بخشی از ایشان با نام کُرد ها به سوی کوهستانات گور در غرب فارس و برخی دیگر به نام غوری ها به طرف کوهستانات مرکزی افغانستان کنونی  مهاجر شدند؛ فهرست قبایلی غوری ها و کرد ها بسیار شبیه است و در هر دو ، نام «سوری» به تکرار می اید؛ سوری ها ی مقیم در حوزهء ما که سوری های شرقی نامیده شدند، در تأسیس مدنیت مرو- بلخ شرکت داشتند، این سوری ها، با سوری های غربی که در سوریهء کنونی مقیم مانده بودند، رابطه داشتند و ازین طریق سوری ها قدیمترین  ناقلین دین مسیحی در حوزهء ما بودند؛ و آن شاخهء دین مسیحی که از طریق آنان منتقل شد، به نام شاخهء سوری- مسیحی شناخته شد که در برخی آثار به اشتباه «نستوری» خونداه شده اند.

 

5-علی پاشایی : بودا؛ تهران؛1347؛ص 618؛ علی پاشایی صورت ترجمهء فارسی"زاره" را دربرابر  Jara می آورد؛ یعنی J را  به « ز» بر می گرداند؛ اینقلم ترجیح دادم صورت « ژ» در مقابل J  حفظ شود.

 

6- هم حبیبی و هم کهزاد چنین می اورند؛ تاریخ نویسان غربی هم همین تمایل را دنبال کرده اند.

 

7- میرزا یوسف قراباغی:تاریخ صافی؛ بکوشش حسین احمدی؛ تهران 1390.

 

8- میرزا شمس بخارایی:تاریخ بخارا،خوقند،کاشغر؛تنقیح و تحقیق محمد اکبر عشیق؛تهران 1377؛ د اغلی ها اقوام اصلی اویغوری استند.

 

9- این دره  به سوی اشترگرام و سایر معابد بودایی درکوهستان باز می شود.

 

10- سمنگان به مانند چار راهی درجادهء ابریشم بود که  از بلخ  به سوی بامیان  گشوده می شود؛ به سوی غرب و جنوب - غرب سمنگان دشت های «هزار اسب» و «هزار جفت» افتیده اند ؛ که میدان  درگیری های تاریخی بوده اند؛ و نام « ا- ژار سم» شاید با این «هزار اسب» التباس شده است

 

11- رنه گروسه :امپراطوری صحرانوردان؛ترجمهءعبدالحسین میکده؛ تهران 1379؛ صص255 و286(یغور- جغور) .

12-  پس از مرگ چنگیز، امپراطوری عظیم وی به چار قسمت تقسیم شد؛ در خراسان این سلاله ایلخانیان نامیده می شد.

 

13-  فرقه های لشکری مغولی ها به معادل«مینگان» مغولی، درزبان دری «هزاره» نامیده می شدند؛ محققین، به شمول محققین هزاره، همنظر هستند که نام کنونی «هزاره»، از همین ریشه می آید.

 

14- سربداران خراسان پس ازعروج تیمور و کشتار های مکرر وی  سرکوب شدند.