رسیدن به آسمایی: 30.06.2010 ؛ نشر در آسمایی: 01.07.2010

دکتور احمدسیر مهجور

فاشیزم  و راسیزم (نژاد پرستی) دو روی یک سکه اند
عدالت تجلی ارزش ها و حقوق طبیعی انسان است
من روی مفاهیم و تعریف های کلاسیک مقوله های فاشیزم و راسیزم (نژاد پرستی) که توسط محترم آقای دستگیر روشنیالی ارایه گردیده است کدام ایرادی ندارم، مطالب بیان شده حد اقل آنچه است که در مورد فاشیزم در فرهنگ های اصطلاحات سیاسی و دایرة المعارف ها مشاهده میشود. و اما، تنها اقوال و شعارهای رهبر یک جریان سیاسی چون موسولینی برای روشن ساختن ماهیت اصلی «فاشیزم» کافی نیست و نمیتواند قناعت هر صاحب نظر را فراهم کند. هیچ دیکتاتور نمیگوید من ظالم هستم و هیچگاه در مقابل دیگران به ظلم خود اعتراف نمیکند. همچنان نژادپرستان چی در گذشته چی در حال حاضر، خود را هرگز نژادپرست قلمداد نمیکنند، بلکه خود را ناسیونالیست های وطنپرست معرفی میدارند. به همین منوال رهبران ایدیولوژی راسیزم، اغلبا از دریچه ناسیونالیزم پروژه های سیاسی خود را عملی نموده و میکنند. ما تا زمانی که جوانب مختلف فاشیزم را انعکاس ندهیم، نمیتوانیم یک تصویر درست از مفهوم واقعی این مقوله داشته باشیم.
در اوج بحران ارزشها، عصر ما شاهد رشد چشمگیرناسیونالیزم است که درغیاب نمونه روشن یک نظام فاشیستی چون موسولینی در جهان کنونی، عرض اندام میکند، برای جلوگیری از سقوط به منجلاب فاشیزم باید به گوشه های نژادپرستانه این مقوله بیشتر توجه کرد تا مبادا ناسیونالیزم چون گذشته ها زمینه ظهور فاشیزم را فراهم کند و از طرف دیگر از تبدیل شدن جریان های ناسیونالیست به گروه های نژاد پرست جلوگیری به عمل آید.
 به همین جهت من این جمله را نوشته و و باز آن را تکرار میکنم “... بهتر است «فاشیزم» را با در نظر داشت بستر تاریخی اش درغرب مبتنی بر مفهوم « نژاد پرستی» تعریف نمود، ورنه مفاهیم در ورطه مغالطه می افتند که نجات دادن آن ها بسیار دشوار است” ؛ زیرا به نظر من، در درون فاشیزم، مفهوم راسیزم (نژادپرستی) نهفته است، هر دو حرکت، دو روی یک سکه هستند، در عرصه عمل لازم و ملزوم یکدیگرند، بنابرین زمانی که ما در صدد تطبیق اصطلاحات در بیرون از بستر تاریخی اش می شویم، بهتر است این ویژه گیها را مد نظر بگیریم.
من هیچگاه نگفته ام که فاشیزم  و راسیزم  یکی است و یا فاشیزم  الزاما مفهوم راسیزم (نژاد پرستی) را میدهد؛ زیرا واضحیست که هر کدام از این مقوله ها تعریف و مفهوم خاص خود را دارند. هدف من از بیان این مطلب این بود که هر گاه فاشیزم مورد بحث قرار میگیرد، باید بستر تاریخی و همچنان گوشه هایی از مفهوم نژاد پرستی که در آن نیز نهفته است، فراموش نشوند؛ زیرا عناصری از مفهوم راسیزم، در سطح تیوری و عمل  در فاشیزم مشهود و محسوس است. همچنان زیربنای فکری این نظام را نوعی از راسیزم تشکیل میدهد که به مثابه ناسیونالیزم تبارز یافته بود.
دلایل متعدد وجود دارند که حضور یکی را در حوزه ی دیگری به اثبات میرساند و بقای هر کدام را در اریکه قدرت تضمین میکند. و هر کدام برای بقاء و تداوم اوتوریته خود به آن تمسک می جویند. هر دو جریان مشترکاتی زیادی دارند که میتوان از ویژه گیها و مشخصات چون «توتالیتاریزم»،«خشونت»، « پیشداوری»، «تحمیل»، «انحصار قدرت»، «استبداد» «عدم کثرت گرایی یا پلورالیزم» یاد آور شد. هر دو جریان بر مفهوم « ناسیونالیسم مضر » و «برتری نا عادلانه»  باور دارند که بر محور «تبعیض» میچرخد، با در نظرداشت این باورها، هر دو در حقیقت، از مفاهیم مشترک  تغذیه میکنند، بر پایه ساختارهای همان مفاهیم حکمروایی نموده و بر اساس آن قدرت مطلق شان را توسعه داده و تداوم می بخشند.
نازیزم که نمونه بارز و برازنده یی از راسیزم است، از فاشیزم الهام گرفته است. در نازیزم، ما به خوبی معیارها و مشخصات  یک نظام فاشیستی را مشاهده میکنیم. راسیزم برای تشکیل نظام سیاسی خویش از فاشیزم مدد میجوید. بسیار دشوار است که یک نظام فاشیستی، بدون اعتقاد به برخی از «ارزش ها» و مفاهیم راسیزم ایجاد گردد. در فاشیزم الزاماً عناصری از ایدیولوژی راسیزم وجود دارند، درغیر آن فاشیزم نمیتواند تداوم پیدا کند.
راسیزم بر اصل «نژاد برتر» تکیه میکرد و تکیه میکند؛  هکذا فاشیزم نیز براصل «گروه برتر» تکیه میکرد و تکیه میکند، درینجا خواه مخواه در فاشیزم موضوع «گروه برتر» مطرح میشود، اما هر دو بر ناسیونالیزم تکیه میکنند. همین انحصار قدرت توسط یک طبقه، نقطه مشترک هر دو جریان محسوب میشود که برای مردم ابزار قدرت شان را بر اساس نوعی از ناسیونالیزم تعریف میکنند.
درست است که فاشیزم در آغاز با استفاده ابزاری از ناسیونالیسم ظهور کرد، اما با مرور زمان، در کنار ناسیونالیزم، روحیه راسیزم در بدنه نظام موسولینی رشد کرد، همان بود که حتا قوانین نژاد پرستانه یی توسط همان نظام در سال 1935 به تصویب رسانیده شد؛  به گونه مثال، ازدواج ایتالیوی ها با سیاه پوستان ممنوع  قرار گرفت. به همین ترتیب پس از اییتلاف با آلمان هتلری (1936)  نظام فاشیستی موسولینی بیشتر به طرف راسیزم گرایش پیدا کرد.
فاشیزم هر گونه زمینه  و شرایط تحقق عدالت را از بین میبرد. به نظر من عدالت تجلی ارزش ها و حقوق طبیعی انسان است، برای تحقق این مأمول نباید برای نجات از پرتگاه نابودی و انارشیزم به تورید کلیشه های بیگانه پرداخت. هر ایدیولوژی بر اساس بستر شرایط ظهور و ارزشهای هویتی جامعه خودش مصداقیت پیدا میکند. ایدیولوژی ها و مدل های نظام سیاسی وارداتی عامل شکست و مانع اصلی مردم افغانستان در امر ابداع یک نظام سیاسی سالم  مطابق ارزش های هویتی شان گردیده است که در جامعه افغانی مصداقیت داشته باشند.
 و ما علینا الا البلاغ

پاریس- 30.06.2010

****

مطالب مرتبطه به این نوشتار در آسمایی :

- سخنی در مورد سلسله ی «از این زاویه»

 

- گفت و شنود با رزاق مامون ؛ بخش نخست

 

- گفت و شنود با رزاق مامون؛ بخش دوم

- گفت و شنود با رزاق مامون؛ بخش سوم

- زنده گینامه قلمی رزاق مامون

 

نقدها و گفته ها در مورد این گفت و شنود:

- دستگیر روشنیالی: فاشیزم- نه عدالت است و نه  نژاد پرستی؛ سخنی با آقای رزاق مامون و دکتور مهجور

- سخیداد هاتف: بنا کردن بهشت ، با نقشه ی جهنم

- دکتور احمدسیر مهجور: مفهوم در خدمت اندیشه

***

- گفت و شنود های دیگر در سلسله از این زاویه فرهنگ تفکر

- صفحه ویژهء آثار دستگیر روشنیالی

- صفحه ویژهء آثار سخیداد هاتف

***

آآثار دیگر رزاق مامون در آسمایی:

- رزاق مامون: رؤيا

- بهزاد برمکی : سخنی با آقای رزاق مامون

- گفت و شنودهای دیگر از سلسله از این زاویه

در سایت های دیگر:

- (راز خوابیده- اسرار مرگ دکتر نجیب الله: قسمت( اول)؛  قسمت (دوم) ؛  بخش( سوم)

- غرزى خواخوږی ادعاى کتاب اسرار مرگ داکتر نجيب رارد نمود

- عبدالخالق

- خط قرمز ايران

- احمدظاهر چگونه ترور شد؟

- طلوع

- دختری ميميرد

- گـــــره