09.02.2016

غرزی لایق

چند يافته گى در باب آرزو براى فردا

 بيانِ "آرزو هاى قابل تحقق براى آينده"، به ويژه در ميان نخبه هاى بيرون مرزى، از دو درد عذاب ميكشد :  

- آناني كه از كوره هاى مدرسه هاى ايديولوژيك دهه هاى هشتاد و نود هزاره ى پيشين سر به در آورده اند، هنوز در كهكشانِ رويا ها و ايده آلهاى سالهاى "جنگ سرد" در پرواز اند و آماده نيستند به زمين فرود آيند و با نداى زمانِ جارى هم آواز شوند.

بازمانده گان حزب فروپاشيده دموكراتيك خلق/وطن، مثلاً، جدا جدا و يا در ساختار هاى خورد و ريزه، چه بيرون و چه درون كشور، طى تمام دوران پس از فروپاشى همان حزب، اسيرِ خيالپردازى هاى آغازين همان مدرسه باقى مانده و در جامه ى هر تلاشِ "نوآورانه"، همان سليقه و فرهنگ را به نمايش گذاشته و نه توانسته اند كه نسخه هاى لازم، روشن و فراگير براى آينده ى وطن ارایه دهند.

- بخش ديگر آگاهان كشور با به كاربرد حربه ى روشنگرى و چسپيدن به نقد از گذشته، چنان در كاويدنِ گذشته غرق شده اند كه مجال و شيمه ى انديشيدن روى پرسمان هاى امروز و فردا را از دست داده و فاقد هرگونه ديدِ آينده نگر و راهگشا شده اند.

من از خير ياد آورى آنانى ميگذرم كه به مساله هاى وطنى اصلاً بى علاقه اند.

يكى از كاستى هاى جدى كه سد راه انديشه براى آينده ميگردد در عدم شناخت كامل جامعه یى است كه ما خواسته ايم به بيچاره گى هاى آن بپردازيم و براى آينده اش آرزو هاى خويش را برهنه سازيم.

جامعه ى افغانى همان نيست كه "من" بيست و پنج سال پيش از آن كوچيده ام. ميدان سيال زنده گى و پيش از همه جنگ، آفت هايى را روى سفره ى نخبه هاى بيرون مرزى گذاشته است كه در گذشته حتى تصور آن غير ممكن بوده است: پرخاش هاى دنباله دار قومى، جدالهاى ژرفِ دينى، سينه كشى هاى بيهوده ى سمتى و زبانى و نيز گستره و پهناى وجودِ بيشرم و بيمارِ همسايه هاى آزمند در روزمره گى هاى سرزمين بلاپرورده ى ما.

هرگاه مراد از "آرزوى قابل تحقق" توليد انديشه در پرتو واقعيتِ خونچكان افغانستان باشد، از زندان دانستنى هاى لاغر من، پيش از همه، چشم به راه آزاد ساختن كدام آرمانها و انتظارات ناب ميتوان بود كه همرديفانِ من در بيان آنها درمانده و بيچاره بوده اند؟

پرواضحست كه صلح نياز نخستين سرزمين جنگ زده ى ماست. هر آرزو و هر روياى ديگرى كه در مخيله ها سرگردان است، بيگمان از راهروِ خونين همين پرسمان ميگذرد. ايده آلهايى كه جوهر آنها از نيتِ آبادانى و سازنده گى سيراب ميشود، در مبحث جنگ مى خشكند و زدوده ميشوند. جنگ هماى آروزهاى آدمانه را در پلكان نخستين انديشه ورزى پرپر ميكند.  پس هرگاه چنين است، آرزوى من، در بهترين حالت، شگافتنِ همان خرمهره یی است كه با چه گونه گى پايان اين جنگ فرسايشى و پردامنه در سرزمين ما پيوند تنگ خورده است.

كوچيدنِ عفريت جنگ، يقيناً، جا براى پيشكشيدن رويا ها و آرزوهاى معصومانه و آدمانه خالى مى كند. جنگ، در كنار پيامد هاى وحشتناك آن براى وطن و مردم آن، بستر براى زايشِ پر دردِ قشرى را آماده ساخته است كه منافع حياتى اش با دوام و گسترش جنگ سخت گره خورده است. اين قشر روى اهرم هاى سياسى و اقتصادى و امنيتى كشور لم داده و با تمام نيرو عليه قانونيت، مدنى انديشى و پويايى هاى صلحخواهانه ستيزه ميكند. كالبدشگافى اين قشر و بيرون دادن يك تعريفِ جامع از نقش و جايگاه آن در فرآيند هاى جارى كشور، نخستين كليد در برخورد با سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان را به دست ميدهد. مقوله ى آشناى "جنگسالار" در بيانِ كاملِ هويت اين قشر نورسته كوتاهى خواهد كرد، من اما همين مقوله را هنوز به كار خواهم برد. طرد كامل قشر "جنگسالار" از اريكه ى قدرت و ثروت، آرزوى پايان جنگ را ماديت مى بخشد.  

وجود گروه هاى ولگرد سلاح دار در شهر و ده كشور كه بيرون از چوكات قانون و اداره، روزمره گى هاى مردم را تيره و تار ميسازند، حضور ذخيره هاى پنهانى و سرسام آور سلاح هاى كشنده كه بازار جنگ را گرمى مى بخشد، نفوذ و تسلط مافياى مواد مخدر در تمام شيريانهاى اقتصادى، سياسى، امنيتى و حقوقى كه هستى مادى و معنوى كشور را چون عنكوبت مى مكد، از بطن گنديده ى همين قشر "جنگ سالار" سر بيرون آورده اند.  پيش از هر آرزوى ديگر براى كشور، روفتن چنين مور و ملخى را كه از جنگ و گوشت آدمها تغذيه ميشوند، در سرخط آرزو ها جا ميدهم.  قشر "جنگ سالار" كه در دنباله ى لست مجرمين جنگى چهار دهه ى اخير، منجمله متهم به نقض حقوق بشر، كشتار ها و فاجعه ى انسانى در كشور است، يگانه مانع در راه رسيده گى به پرونده هاى آدمكشان و جنايات كاران جنگى و مجازات آنها به شمار ميرود. بدون محاكمه و مجازات مجرمين جنگى و ناقضين حقوق انسان افغان، نه ميتوان از صلح پايدار و ثبات سراسرى حرف زد. به كيفر رساندن آدمكشان و قاتلين فرزندان مردم افغانستان آرزوى دستيابى به صلح را هستى مى بخشد.  

مركز هاى اسرار آميز دينى، نهاد هاى رنگارنگ و مرموز آموزشى و دانشى اسلامى، بخش بزرگِ مسجد ها، تكيه خانه ها، مدرسه ها، دارالعلوم ها و نيز حضور ملا هاى مشكوك، نا آگاه و بيخبر از نص اسلام كه طى سالهاى جنگ چون سمارق از زير زمين سر كشيده اند، نقش فعال در شعله ور نگهداشتن جنگ و خشونت و پخش تنفر دينى و ايجاد خوف ميان لايه هاى گونه گونِ مردم ديندار ما به عهده دارند. اين بخش واقعيت سرسخت جامعه، "جنگ سالاريت" و در مجموع ماشين جنگ را به يارى تكرار نادرست وِرد هاى اسلام باورانه و شعبده ى گفتار و كردار خويش نيرو مى بخشد. آرزوى طرد اثرات منفى نام گرفته ها از روزمره گى هاى مردم و خواباندن اژدههاى هفت سرِ ستيزه ى دينى، بيگمان، آرزوى رسيدن به ثبات و صلح را جامه ى عمل مى پوشاند.  

آرزوى رفاه، ترقى، آدمانه زيستن و نيز انديشه پردازى براى فرداى افغانستان بدون روشن شدن سرنوشت جنگ و صلح به غير از باد كردن كاه بيدانه، هيچ معنى ديگر نه خواهد داشت. من هنوز به بُعد خارجى مساله ى جنگ و صلح نه ميپردازم.

از من همينقدر

*

پیوندهای مرتبط با موضوع:

- ورود به صفحهٔ‌ویژهٔ این سلسله

نوشتارهای منتشره در این سلسله :

(۱) - شامل آهنگ: اوباما و رویای افغانی- نیروی نگرش

(۲) -  حمید عبیدی: آيا ميتوانيم يک «روياي قابل تحقق افغاني» داشته باشيم؟

(۳) - عبدالرحمان مجددی- «رویای قابل تحقق افغانی»

(۴)- عمران راتب: «رؤیاهای من برای افغانستان»

(۵) - یعقوب ابراهیمی : «من به حد اقل های می اندیشم»

(۶) - عباس فراسو: چه گونه میان رویا و واقعیت پُل بزنیم

(۷) - خالد خسرو: رویایی برای افغانستان

(۸)- یما ناشر یکمنش : "رویا های یک جیب خالی"

(۹) اسماعیل فروغی   :   چرا بیشترینه رویا های ما تحقق نمی یابند ؟

(۱۰) دستگیر روشنیالی: هيلې او اميدونه

(۱۱) رزاق مامون: آرمان «قابل تحقق» مدینۀ خیالی است...

(۱۲) محمدامین فروتن: تنها راه نجات - بازگشت به خویش (!) است

(۱۳)‌ غرزی لایق : چند يافته گى در باب آرزو براى فردا