رسیدن به آسمایی: 26.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 27.02.2010
|
رسیدن به آسمایی: 19.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 27.02.2010
|
رسیدن به آسمایی: 14.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 27.02.2010
|
رسیدن به آسمایی:
10.02.2010 ؛ نشر در
آسمایی: 27.02.2010
|
ورود به صفحهء نخست شمارهء: 1 ؛ 2 ؛ 3 ؛ 4 ؛ 5 ؛ 6 ؛ 7 ؛ 8 ؛ 9؛ 10 ؛ 12 ؛ 13؛ 14؛ 15 ؛ 16؛ 17؛ 18؛ 19 ؛ 20 ؛ 21 ؛ 22 ؛ 23 ؛ 24 ؛ 25 ؛ 26 ؛ 27 ؛ 28 ؛ 29 ؛ 30 ؛ 31 ؛ 32 ؛ 33 ؛ 34؛ 35 ؛ 36 |
رسیدن به آسمایی: 03.03.2010 ؛ نشر در آسمایی: 03.03.2010
در گستره ء نقد ادبیات داستانی
در فاصلهء زمانی کوتاه و نیز بسیار غیرمنتظره
قادرمرادی راه درازی را می پیماید . آثار اولیه ء او به راستی غیر منتظره
بودند . داستان های نفیسی که اغلب ا ز مرگی در روح سخن می گفتند و ریزه کاری
های فنی دقیقی را دارا بودند . بی شک ما اینک قادرمرادی را از عینک «دلارام و
تلخاب و زنجیر ها وچنگکها » می بینیم . داستانهای دیگرش هم که نفاست نوینی می
گیرند . مطالب مرتبط: |
رسیدن به آسمایی: 20.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 27.02.2010 ...کرگراز نوجوانی منظم میخواند و منظم مینوشت واین فن شریف را با همان نظم همیشه گی تا هنوز ادامه داده است . با گذشت زمان همانگونه که سن و سال کرگر از خامی به پخته گی به پیش میرفت سطح...ادامه... |
رسیدن به آسمایی: 15.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 15.02.2010 وقتی به
صنف اول مکتب شامل شدم، پس از یک هفته که راه را بلد گشتم، رفتم رک و راست در
برابر مادر و پدرم ایستادم و گفتم: مه دگه کلان شدیم. نمی خایم وخت رخصتی
مکتب پشتم بیاین. مه خودم راه ره دیدیم! |
رسیدن به آسمایی: 11.01.2010 ؛ نشر در آسمایی: 05.02.2010
یادی از استاد «مین» |