رسیدن به آسمایی: 11.01.2010 ؛ نشر در آسمایی: 05.02.2010

دکتور عیسی صافی

 

یادی از استاد «مین»


محمد اسلام متخلص به مین فرزند محمد یوسف خان و برادرزاده میرزا محمد حسین خان مستوفی الممالک در سال 1286 هجری شمسی در شهر کابل دیده به جهان گشود و در دامان پدر و کاکای مدبر و سرشناس خود پرورش یافت . تا سال 1298 در جمع برادران و پسران تحت رهبری استادان ماهر و مجرب اساسات دین اسلام ، خواندن و نوشتن و تدریجا لسان عربی را آموخت. در این فرصت حساس حادثه قتل امیرحبیب الله خان پدر امیر امان الله خان توسط محافظینش صورت گر فت. مستوفی صاحب کاکای استاد مین که خدمتگار صادق و دوست نزدیک و وفادار امیر شهید بود در اثر دسیسه و تحریک قاتلان امیر دستگیر و به شها دت رسید و پدر استاد مین ابتدا زندانی و بعد به سمت جنوبی فرار شد. استاد مین دوره شیرین کودکی را در یک محیطی که با آن آشنایی قبلی نداشت دور از خویشاوندان دور و نزدیک خود با انواع پریشانی و فشارهای روانی با خانواده خود به سر میبرد. دوره ابتدایی را در آنجا به درجه اعلا به پایان رسانیده مورد توجه استادان قرار گرفت. پس از زمانی که در آن دیار دوستان و آشنایانی پیدا کرده بودند در اثر دادخواهی یکی از بزرگان مورد عفو شاه امان الله قرار گرفته با خانواده خود دوباره به شهر مالوفش یعنی شهر کابل برگشت و شامل لیسه دارالمعلمین شده به تعلیما ت عالی آغاز کرد . در نیمه راه تعلیمی جنگ کهدامن که سبب سقوط حکومت شاه امان الله گردید توسط حبیب الله مشهور به بچه سقو گردید آغاز شد. حبیب الله تاج شاهی را بر سر نهاد و مدت 9 ماه پادشاهی نمود تا آن که نادرخان و برادرانش از اروپا وارد افغانستان گردیدند و نادرخان به حیث پادشاه و برادرانش در پست های مهم امور مملکت را در دست گرفتند. پدر استاد مین مورد نوازش قرار گر فت و به حیث حاکم شمالی مقرر گردید. اندکی بعد از آن جنگ دوم کهدامن آغاز گردید که توسط حکومت به زودی خاموش ساخته شد. اما پدر استاد مین مورد سوظن دولت قرار گرفت و بدون محکمه و تحققق مدت هژده سال با همه تکالیف آن در زندان ارگ به سر برد. استاد مین با برادرانش محمد موسی صافی ، محمد محسن صافی و محمد رسول وسا به زندان وحشتناک سرای موتی زندانی شدند مجمد رسول وسا خوردترین همه در حدود 14 سال عمر داشت. زندانیان سرای موتی به طور نوبتی برای اعمار زندان دهمزنگ پای پیاده به آن جا میرفتند. استاد مین به خاطر دلسوزی و محبت برادری نوبت برادران خود را هم بردوش میگرفت. آنها دو سال تمام بی آن که جرم و یا جنایتی را مرتکب شده باشند در آنجا باقی ماندند تا این بالاخره به وساطت یکی از بزرگان قوم که در دولت راه داشت از حبس رها و بعد از ضیاع دو سا ل تعلیمی دو باره شامل مکاتب قبلی خویش گردیدند.

استاد مین
بعدا از ختم دوره تحصیل در مکتب حبیبیه به حیث معلم به کار آغاز نمود و به تربیت اولاد وطن مشغول شد .
استاد مین مرد
دانشمند و دارای احساسات عالی بوده به میهن و
تربیت اولاد وطن عشق داشت و عمر گران مایه اش را در خد مت معار ف سپری نمود ه و شاگردان صالح تربیت کرد .راستی ، درستی، ایثار و ازخودگذری را در راه وطن و وطنداران داشت .استاد مین پاکیزه سرشت راستگو راست کردار و از خودگذر بود و او را به نام صوفی یاد میکرد ند و مین برای آن گفته میشد که عاشق وطن و وظیفه خویش بود . مانند یک پدر مهبربان و محبوب با شاگردان رفتار میکرد  به شاگردان خود وطنپرستی ،دیانت ،اتحاد ، کمک به همنوعان مستمند ،ازخودگذری،احترام به بزرگان و شفقت به کودکان و غیره سجایای برازنده را به شاگردان توصیه مینمود . از خصایل خاصش ترحم بر بینوایان بود و تا حد توان به آنها کمک مینمود . به ساخته های وطن خود علاقه مند بود و از پارچه های وطنی لباس خود را تهیه میکرد آنهم بسیار مختصر دارایی اش یک بایسکل ،یک بکس دستی و چند جلد کتاب بود. شاعران متصوف فارسی و پشتو را دوست داشت و اشعار برگزیده آنها را برای شاگردان خود می خواند . به مادیات پشت پامیزد و آرامش را در صفای وجدان جستجو میکرد . پاکنفس بود و در برابر بیچاره گان و بینوایان متواضع بود . عزت نفس داشت و در پیشگاه صاحبان قدرت سر خم نمیکرد
خدمت پدر و مادر را وظیفه اصلی خود میدانست و
از دسترنجی که داشت مصارف زنده گانی پدر و مادر خود را میپرداخت . از دوستان و خویشاوندان دور و نزدیک دیدن مینمو د عیادت بیماران و مساعدت با آنان را از یاد نمیبرد .
استاد مین خانه و
سرمایه یی نداشت و دلخون هم نبود . رییس کیسه عمرانی روی معرفت شخصی یک نمره زمین تعمیراتی به قسط طولانی در دهبوری یا کوته سنگی برایش توزیع نم د مگر استاد مین آن زمین را به سه حصه تقسیم نموده دو قسمت آن را به یتیم های دو برادر خود و قسمت سومی را به نام یک مسجد وقف کرد که بعدها مر دم گذر در آن زمین مسجدی بنا کردند و به نام و ی یاد نمودند

مین در حدود شصت سال داشت که به مرض بی درمان سرطان جگر گرفتار شد و مدتی با صبر فراوان با درد و رنج آن دست و گریبان بود و به کسی شکوه و شکایتی نمیکرد .شاگردانش دسته دسته به دیدنش می آمدند و از دیدن پیکر نیمه جانیش اندوهگین میشدند . او با سر پرشور ، دل پر از آرزو، روح آزرده و رویاهای صوفیانه اش چشم از جهان فروبست و به جاودانه گی پیوست و دوستداران و عزیزانش را در غم و اندوه گذاشت .وی به تاریخ 14 میزان سال 1339 هجری شمسی تابوت گلپوشش با اعزاز و اکرام در جمع غفیری از هواخواهان .و شیفته گان راه و رسم زنده گی او تا خانه ی گور بدرقه شد و در محوطه جابر انصار در شهدای صالحین به خاک سپرده شد


استاد بیتاب ملک الشعرای وقت برای استاد مین مرثیه
 یی زیر را سروده بود
ای خداجوی مین صوفی محمد اسلام
ای که کم دیده ب
ه مانند تو چشم ایام
مینمودی چقدر نیک و ظیفه انجام
بسته خلق تو بیگانه و خ یش و اقوام
زین سبب در غم تو گریه کنان میگریندََ
همه احباب به فریاد و فغا ن میگریند
به دل پاک تو جز صدق و صفا هیچ نبو د
هر چه کردی تو در
آن روی و ریا هیچ نبود
سخنان تو ب
ه جز فایده زا هیچ نبود
ما که دیدیم ترا کبر و هوا هیچ نبود
گرچه خویت همه دلخواه و صفا افزا بود
عزت نفس تو از
هر صفتی بالا بود
جانفشانی به یتیمان برادر کردی
بهر شان مثل پدر هر چه میسر کردی
هر
چه لازم بر شان بو د برابر کردی
یومیه مکتبشان بر ده هنرور کردی
اندرین عصر مثال تو بود کم پیدا
که نماید صله رحم به این رنگ ادا
درس پشتو به حبیبیه ز
تو یا فت قیام
زان که بوده ست در ین راه ترا جهد تمام
 

 


آب پشتو بنهادند ازین رویت نام
لیک افسوس که نگذاشت ب
ه کامت ایام
حاصل عمر به دنیای دنی ناکامیست
بستن دل به دو سه روزه جهان از خامیست
سه عقر ب شد و روز معلم سر کار
ای مین خیز و از ین خواب گران سر بردار
مثل هرسال قدم رنجه بفرما یک بار
تو بدین رنگ نبودی که نباشی همکار
چه شد امروز که همکار به یاران نشوی
جانب محفل احباب شتابان نشوی
نصف میزان بد و
هم نصف ربیع الثانی
که مین دار بقا رفت ز
ملک فانی
آه افزوده بگو سال وفاتش دانی
مسکن و
منزل وی عشرت جاویدانی
 چون خداوند کریم است و رحیم و غفار
دارم امید که جایش بکند دار قرار
محبوبیت استاد مین در نزد اهل فرهنگ ومعارف زیاد بود . در باره شخصیت قابل قدرش در
روزنامه ها و مجلات مینوشتند که بعضی از آنها را طور مثال تقدیم مینما یم


-  مرحوم نعمت الله خان پژواک
 آن وقت مدیر لیسه حبیبیه در ماه عقرب سال 1339 زیر عنوان « وظیفه معلم» نو شته اند .
« روز معلم را به همه و خاصه به معلمات و معلمین مملکت تبریک گفته و روح آنانی را که در تربیه اولاد وطن جان سپرده اند شاد میخواهم . در اینجا لازمست از ضیاع یکی از مربیون فداکار و برجسته معارف مرحوم صوفی محمد اسلام مین یادآور شده به روان پاکشان درود و دعا بفرستم . خدمات و شخصیت معنوی شان در راه تربیه اولاد وطن و مخصوصا شاگردان لیسه حبیبیه به اندازه یی با ارزش و محترم است که هرگز فراموش شدنی نبوده روح خجسته وی در هنگام درس و محافل علمی ما وجود خواهد داشت.
عط
أالله ذوالفقار متعلم صنف دوازدهم الف تحت عنوان « خاطره یی از مین» نوشته است .
« من از معلم حقیقی سخن میگویم . او تنی لاغر ، چشمان نافذ ، قامت متوسط رخساره های کمرنگ و ریش اندک رسیده داشت . در چهره ی معصوم و بی آلایشش مصایب و رنجها و در چشمان نا فذش عطوفت و مهربانی ، در رفتار و استقامتش پند و اندرزها ،در دل پر تپش و خونینش احساسا ت و جنبش ها و بالاخره در زبانش گوهر های پر ارزشی نهفته بود . او از ابتدا پاکیزه خلق شده بود و زنده گی اش با یک سلسله ناسازگاری ها و رنجها توام بود .او از همه چیز گذشت و با همه رنجها ساخت . فلاکت و آلوده گی ها را از نزدیک دید اما هرگز در دلش جز گذشت ، خدمت و استقامت چیزی دیگری موج نزد . او برا ی دیگران زیست،برای دیگران چشم بست . حیا تش وقف دیگران ، دلش برای دیگران و چشما نش برای دیگران نگران بودند . او دشمن بیکاری و تنبلی و عاشق کار و زحمت کشی بود . عمرها جنبید ، تپید مگر نه آرمید تا آن که ضعف جسمی او را به بستر افگند . اما باز هم دلش تپش مردی داشت و هوای نیکوکاری . نگاهش کار میجست و زبانش در می افشا ند .آنگاه بود که گفت کاش در چوکی مکتب چشم میبستم نه در بستر خانه . او از پلیدی ها میگریخت و به پاکیها می پیوست . او تنها معنا میجست و به ماده نظری نداشت . او خواهان بلند ی های زودگذر نبود . او از این که بلغزد می هراسید اما هرگزبه جایی پا نمی گذاشت که بلغزد .او بلندی را در ارتقای معنویت میخواست و خود نیز در پله های بلند این مقام جای داشت .او چهره آرام داشت و ظاهرا لبخند میزد اما در دلش امواج پر تلاطم طغیان داشت . انجا وطن خواهی ها و بشر دوستی ها خانه کرده بود او همه دردهای اجتماعی را در سینه داشت و برای رفع هر یکی دست و پا میزد و همه حیاتش در مجادله گذشت . او دشمنان سرسختی در برابر داشت اما لشکرش کم بود . در میدانها تنها میما ند . اما هرگز بر نمی گشت . او شکست نخورد اما نتوانست دشمنان بشری را نابو د بسازد .او برای دیگران میجنگید و برای دیگران می آرمید . او فرزند اجتماع ،پدر احتماع، معلم اجتماع و مرشد حقیقی اجتماع بود . او را دور تر از اجتماع برده اند اما او از اجتماع نخواهد رفت . لبخند زدنش چشم دوختنش ، سخن گفتنش و زیستنش پاکیزه بود . او مظهر تربیه و نماینده انسان حقیقی است . او فروتن و مهربان بود ، تنش را جز پارچه های وطنی چیزی نپوشانید حالا نیز او را خاک وطن  پوشانیده است . او عا شق حقیقی ،انسان حقیقی، و معلم حقیقی بود . او برای ابد چشم بست اما برای لحظه یی هم نخواهد مرد او زنده است و همیش زنده خواهد بود . او از پیش چشمان ما گریخت اما در کانون دلهای ما جای گرفت .او محو نمیشود و انسانها یی ما نند او محو نخواهند شد . ای کاش صد چو ما رود و یک چون او آید چه یکی چون او صد چون خود را خواهد ساخت و صد چون ما نیمی چون او نخواهیم ساخت »
گفتند که خضر چشمه یی حیوانی داشت

عیسی دم آمیخته با جانی داشت
آتش به گذر گاه خلیل گل میشد

موسی بکفش زهره تابانی داشت
غافل ز سر انگشت معلم بودند
کاین طرفه ازآن معجزه چندانی داشت
عبدالله ایثار متعلم صنف یازدهم ّ
«ب» یکی از شاگردانش مرثیه زیر را برایش سروده بود
گرچه با شد زند
ه گی و مرگ از دارالقضا

مومنان را اندرین ره میسزد دایم رضا
اینقدر فرقست یاران از امام و پیشوا

شمع چون میرد ز ظلمت کارها گردد تباه
حیف دانا مردن و
صد حیف هجر دوستان
صاحبان علم و
عرفان آفتاب ملک و دین

رهنما ی پیر و برنا صادقان با یقین
دشمنان جهل و
دایم خیر خواه آن و این

در جبین حق پرستان نی حسد با شد نه کین
حیف دانا مردن و صد حیف هجر دو ستان
هر معلم هست اندر
مدرسه چون آفتاب

طفلکان علم جو را او رساند در شباب
در
دبستان معارف خیرخواه چون مام و باب

در چمنزار شرافت عطر باشد یا گلاب
حیف دانا مردن و
صد حیف هجر دوستان
آخ و
افسوس از بر ما رفت شمع راه ما

صوفی اسلام او ستاد ما و کارآگاه ما
در طریق فضل و
دانش رهبر و همراه ما

غمگسار با صداقت هم سعادت خواه ما
حیف دانا مردن و
صد حیف هجر دوستان
آه و
افسو س از بر ما رفت آن مرد بشیر

در معارف هر طرف بر پاست افغا ن و نفیر
در عزای او تاسف میکند میر و فقیر

رحمت حق مو نس آ ن پا کزاد خو ش ضمیر
حیف دانا مردن و صد حیف هجر دوستا ن
بیست سال وهشت دیگر نیز خدمت کرده بود

عمر شیرین را همه یکسر صدا قت کر ده بود
بر وجود خود قبول رنج وزحمت کرده بود

جانفشانی در ره علم و دیانت کرده بود
                     حیف دانا مردن و صد حیف هجر دو ستا ن
غبار مو رخ نام آ ور در جلد دو م افغا نستا ن در مسیر تا ریخ از استاد مین به نکویی یادکرده
است رشاد وسا برادر زاد ه و شا گرد استا د مین در قصیده یی که برای شاد روان غبار نو شته است از استا د مین چنین یاد آ وری کرده است .
یاد کردی از مین آ ن او ستاد نا زنین
یاد کر دی از مین آ ن یار جا نی ای غبار
یاد کر دی از مین آن آ فتا ب معرفت
کز فراقش میکنم جامه درانی ای غبار
یاد کردی از مین آن آیت مهر ووفا
کز غم او پیر گشتم در جوانی ای غبار
یاد کردی از مین آ ن قبله صدق و صفا
کرده پیکان غمش مارا نشانی ای غبار
یاد کردی از فقیر خاکسار درد مند
خار غم را در دل من میخلانی ای غبار
یاد کردی از مین آن مرشد عالی مقام
تاج فخرم را به گردون میرسانی ای غبار
درسا ل 1338 در مکتب حبیبیه ، مجله فوق العاده حبیبیانا به مناسبت روز معلم نشر شده بود استاد مین که مانند بعض متصوفین کمتر مینوشت در
اثر خواهش شاگردان چند سطری زیر عنوان « یوه هیله » به زبان پشتو نوشته بود که آن را در روز افتتا ح کنفرانس برای شگردان قرائت نمود . مضمون در مجله حبیببیانا هم نشر شد . استاد مین در همین روز هم بسیار خسته و زرد و زار به نظر میرسید شاید مراحل نخستین بیماری اش بوده باشد . و در زمستان همان سال به بستر افتاد . این روز آخرین روز جضور استاد مین در مکتب بود . در همین سالها اکرم یاری چیزی گفته بود یا نوشته بود که صبغت الله خان مجددی معلم عقاید دینی را بر آشفته ساخته بو د و ایشان به اداره مکتب گفته بودند که اکرم یاری را از مکتب خارج نماید . استاد مین پادرمیانی کرد و در مجلس معلمین گفت که ازخارج کردن اکرم یاری چیزی به دست نمی آید . بهترخواهد بود تا وقتی که در مکتبست رهنمایی بهتر شود . استاد مین با این استدلال اکرم یاری را نجات داد اما سالهای بعد کسی نبود که او را از چنگال حفیظ الله امین نجا ت بدهد روان هر دو شاد با شد . در سال های اخیر زنده گانی استاد مین وزارت معرف تصمیم گرفته بود که برای استاد مین مدال معارف را عطا نماید . استاد مین بسیار ناراحت شده بود و برای شاگردان خود شکوه و شکایت میکرد و در ساعات درسی .و غیر درسی به آنها میگفت که کدام جرم و جنایت را مرتکب شده است که برایش مدال معارف میدهند . فکر میکنم وزارت معارف که عدم رضاییت استاد مین را دید از اعطا ی مدال به وی منصرف شد و بدین وسیله خود را از شر مدال معارف نجات داد ترجمه فا رسی نوشته استاد مین تقدیم میشود .
یک آرزو
آرزوهای دیرینه ب
ه سررسید . ورق های تازه بیرون شدند امیدهای نوینی را نوید می دهند. هرگاه دانش و تحقیق با آن همراه شود. چراغ های بیشتر روشن گردیده امور زنده گانی تنظیم خواهند شد . ما در پی این گونه روشنی ها هستیم . تاریکیِ نادانی ما را در بر گر فته است . دنیا بسیار پیشرفته است . برای ما هم آ سانتر شده است . دستهای کمک هم درازست و دروازه ها ی دانش هم بازست . ویرانی های زیادی داریم . ویرانی های ما بسیارست سعی کنیم که در پرتو دانش دنیای نوین راه راست را دریابیم . نسل نو جوانان بیدار شده اند . آرزوها زیادست . نارسا یی ها را دریا فته اند
.به رهنمایی و همکار ی نیاز دارند . هر گاه درست تربیت شوند لیاقت خویش
را آشکار خواهند نمود .درین میدان همچشمی ها ودویدنها لغزیدنها و افتیدنها هم زیادست . چون که لغزید بیدار هم میشود.  تربیت اتکایی یا تربیت متکی بر دیگران سپری شده است . اکنون عصر تربیت استقلالی یا تربیت اتکا بر خود فرارسیده است . ما آزموده ایم که این گونه تربیت بسیار سودمند ست
مدیر جوان مکتب ما به این راز خوب آگاه است . در پرتو رهنمایی وزارت معارف در پیشبرد امور عرفانی و تربیوی موفقسست. مجله حبیبیانا که ب
ه مناسبت روز معلم بیرون شده است میوه همین تربیت است . این نامه عرفانی و تربیوی را سودمند میدانم . دستآورد های فکری و قلمی انرا می ستایم و به کارکنان و همکاران آ ن مبارکباد میگو یم . به امید آرزو های نیک دیگر .