رسیدن:  28.09.2011 ؛ نشر : 29.09.2011

میرویس وردک

باری جهانی و روشنفکران انتحاری

 

باری جهانی در شعر «موري رخصت راکوه ځم درڅخه» یک مساله ی مرکزی و مبرم جامعه ی امروزی افغانی را مطرح کرده است: آله ی دست دیگران بودن را ؟

جهانی، خواهی نه خواهی با این اثر خودش را در برابر جریان ادبی حاکم قرار داد- جریان فرار از گفتن در مورد حال. شاعر افغان قاعدتاً نه در مورد حال و امروز و برای حال و امروز ، بل برای آینده ها میسراید- آینده یی که هنوز نیامده است. به علاوه شاعر مدرن افغان قاعدتن معما گونه می سراید- چنان که نه مردم عادی ، بل حتا باسوادان هم باید خون دل بخورند تا چیزی از آن بفهمند. نمونه ی بارز و نامور این روش واصف باختری است.

خوب وقتی کسی که در مسیر مخالف جریان، شنا می کند، طبعاً با واکنش هایی رو به رو می شود. باری جهانی نیز این واکنش ها را از جوانب مختلف دریافت نمود.

شعر «موري رخصت راکوه ځم درڅخه» دیالوگی است میان مادر و پسر. جهانی شاعر پشتو زبان است و شعرش را هم طبعن به همین زبان سروده است. این دیالوگ را مادر یک پسر دیگر به زبان دیگر نیز می تواند به عین صورت انجام بدهد. این جا مساله ی یک استثنا و یک فرد مطرح نیست- این جا تمام جامعه مطرح است.

این جا در مورد ارزش هنری اثر نه می خواهم بحث کنم. این کار را -مثلاً- آفرینشگر و منتقدی همانند آقای وفا سمندر، باید انجام بدهد. موضوعی که من می خواهم به آن بپردازم، محتوا و پیام این اثر است.

پسر جوان و مغرور، برای رفتن از مادر اجازه و دعا می خواهد. او می خواهد خودش را با حمله ی انتحاری فدا کند. چرا؟ پاسخ این چرا  با نهادن نوک اهرم  زیر عامل اصلی پاسخ می یابد  : نه این که پسر خود این را می خواهد؛ نه این که خانواده و یا عنعنه آن را مطالبه می کند؛ و نه هم برای این که عقیده اش این را ایجاب می نماید؛ نه خیر، این را دکانداران دین و دین فروشان از او می خواهند و مطالبه می کنند- کسانی که در عبای روحانیت و دین و در لباس آزادیخواهان، ذهن جوانان را منحرف می سازند و آنان را به ابزار اهداف شوم خود مبدل می سازند.

مرد جوان را فریفته اند که وطن و دین اش در خطر است. بیگانه ها آمده اند تا به عزت وی تعرض کنند، به هر آن چی برای وی مقدس است ، تعرض کرده و آن ها را پامال نمایند. او برای نجات این عزت و مقدسات باید قیام کند. در بدل این فداکاری برای وی جنت وعده داده شده است. نه جنتی که وی باید در آن شب و روز را به عبادت و ریاضت بگذراند، بلی جنتی که در آن او از حوری های زیبا و جوی های روان عسل و شیر لذت خواهد برد- به سخن دیگر همه لذاتی که وی از آن ها تا کنون محروم بوده و غرایز انسانی اش خواهان آن ها بوده است.

در برابر آن چی به وی وعده داده شده است، دیگر چی چیزی می تواند وی را به زنده گی در این دنیا دلبسته نگهدارد: آیا وضعیت حاکم در جامعه در موقعیتی که او دارد، چیزی بیشتر از یک زنده گی پر از رنج و محرومیت را به او داده می تواند؟

مادر با ندبه و زاری هم نه می تواند پسر را از عزم جزمش بازدارد. پسر باید به آن چی جهانی از زبان مادر به وی می گوید، گوش دهد: ترا فریب داده اند، رهبرانت می خواهند از تو به شکل ظالمانه سوو استفاده کنند- چرا خود شان به این جنت نه میروند و ترا به آن می فرستند؛ رهبرانت فرزندان خود شان را به خارج برای درس و تعلیم می فرستند و ترا اما به قربانگاه می فرستند.؛ رهبرانت خانه های ما، دهقانان و مزارع سبز را می سوزانند، مسلمانان مومن را در مسجد می کشند. یعنی همه دلایل عقلی مشهود را که یک مادر عادی افغان می تواند به چنین فرزندی بگوید، باری جهانی از زبان مادر جاری می سازد.

«موري رخصت راکوه ځم درڅخه» بازتاب واقعبیانه ی معضله ی امروزی در افغانستان است- نه تنها به خاطر این که تنها جوانان و نوجوانان ، بل کودکان نیز از سوی طالبان و یاران تروریست شان، به حیث گوشت دم توپ، بیرحمانه مورد سوواستفاده قرار می گیرند. در زندان کابل شمار کودکانی کم نیست که از سوی فریبگران اغوا شده و برای حملات انتحاری آماده ساخته شده بودند و پیش از فشار دادن دکمه ی انفجار دستگیر شده اند. تروریست پروران با سوواستفاده از عبای ملایی، در عمق مغز این کودکان معصوم این عقیده را ترزیق کرده بودند که اگر تردید کنند، فرشته ی حامی شان دیگر از آنان پاسداری نه خواهد کرد. به این کودکان تلقین کرده بودند که اما، اگر عمیقاً معتقد بمانند، پس از انفجار خواهند دید که کافران همه در دور و برش  شانکشته خواهند شد و اما او خود سالم و سلامت خواهد ماند.

جهانی، تنها تراژیدی جامعه یی را که فرزندانش را قاتل بار می آورد، ترسیم نه می کند. باری جهانی، همچنان نشان می دهد که در جامعه ی ما محتوای زهر آگین پیچیده در جامه ی رنگین تبلیغات مغرضانه ی دیگران، بیشتر اثر می گذارد تا نگرانی ها و نیازهای مردمان خودی. جهانی از طریق این شعر می گوید که ما در به اثر جهل حاضریم بی توجه به منافع وطن، جان مان را به خاطر اغراض دیگران فدا کنیم .

پسر در این شعر «نیروی محرکه» ی جامعه است. مادر ندای وطن است: خود را فدای اهداف بیگانه گان، نه سازید صرفنظر از این که آنان در عبای «آسمانی» ظاهر شوند و یا در هیات زمینی.

خلاصه این که شعر «موري رخصت راکوه ځم درڅخه» تیری است که جسورانه و هدفمندانه از کمانه ی ذهن جهانی جهیده است. جهانی ، با باز گذاشتن انجام دیالوگ، گامی فراتر می گذارد. به این ترتیب او نه تنها یک اثر هنری می آفریند، بل ضرورت ادامه ی مباحثه با جوان تحقیر شده و فریفته شده را برجسته می سازد. این مباحثه باید در همه سطوح جامعه از سوی همه کسانی که معضله را درک کرده و شناخته اند، ادامه یابد. ما همه- به حیث جامعه- تقصیر مرگ جوانی را بر عهده داریم که هیچ راه برنرفتی جز خودکشی نه یافته است: چرا او به این جا کشانیده شده است؟

چند تذکر به سه شخصی که برای من ارجمند اند.

1. به نظر من -که بسیار امیدوارم اشتباه کرده باشم- نقدها و انتقادهای آقای سیاهسنگ از چشمه ی سمپاتی و انتی پاتی نسبت به آفرینشگران، آب می خورند. او به هر علتی که است، رهنورد زریاب، را خوش نه دارد، به همین علت می کوشد رومان «گلنار و آیینه» را کاملاً از جنس دزدی، معرفی کند. این نخستین رومان زریاب گرچی کاستی های بسیار دارد که می توان بر آن ها انگشت نهاد؛ و اما، آیا لازم است تا بر آن «تاپه» ی دزدی زد؟

به هر رو ، این اثر زریاب به رغم کاستی هایش باز هم نسبت به نخستین رومان دکتور اکرم عثمان، اثر هنری بهتری است. و اما مناسبات آقای سیاهسنگ با آقای عثمان خوب است. و این جاست که سیاهسنگ بر کاستی های رومان «کوچه ی ما» چشم می بندد.

در مورد مناسبات با آقای جهانی نیز وضعیت تقریبن چنان است که در مورد آقای زریاب تذکر رفت- منتها با چاشنی دیگر.

به باور من چنین وضعیتی بسیار تاسفبار و زیانبار است؛ زیرا ادبیات در افغانستان توان تحمل این را نه دارد تا توانایی های مغز پرنبوغ سیاهسنگ در «قبرکنی» ضایع شود.

2. آثار و افکار کاوه شفق بسیار ارجمند برای من گرامی و الهام بخش بوده اند. و اما، من می دانم که وی متاسفانه امکان آموزش زبان پشتو و آشنایی با آثار خلاقه ی ادبی این زبان را نه داشته است. او در این مباحثه اشتراک ورزیده است، بدون آن که با این شعر آشنا شده باشد. و اگر او بگوید که با این شعر تماس نه گرفته است، این هنوز بدتر خواهد بود. من از او به حیث یک روشنفکر توقع دارم تا مسوولانه تر عمل کند.

وقتی او برخورد پوپولیستی کند، در این صورت در این تقصیر شریک خواهد شد که یک مرد جوان در کمر و سینه کمبربند انتحاری حمل کند.

3. آقای حمید عبیدی، و سایت انترنتی آسمایی که وی مسوولیت آن را دارد، برای من جایگاه مباحثات و ابتکارات پرارزش اند.

آسمایی اثر آقای جهانی را بدون برگردان دری آن در معرض مباحثه قرار می دهد؛ در حالی که مطالب منتشره پیرامون آن- به جز یک استثنا- به زبان دری اند؛ شاید هم بیشتر خواننده گان این مباحثه دری زبان باشند. تهیه ی ترجمه ی دری شعر و یا لااقل متن آن در شکل نثر ، کمترین کاری بود که او باید به حیث مدیرمسوول آسمایی به آن توجه می کرد.

یادداشت: در این جا نه می خواهم در بحث بیهوده ی پشتوی قندهار و غیر قندهاری و امثالهم سهم بگیرم.

***

لینک های مرتبط با موضوع:

 

از این زاویه