حميد عبيدی

چند نکته و چند پرسش در بارهء « چی می توان کرد؟» (1) 

« به جای لعنت گفتن به تاريکی بهتر است شمعی افروخت»

سخنی در بارهء «پروژهء افغانستان»

پس از  سرنگونی طالبان ، با به ميدان آمدن « پروژهء افغانستان» ، افغانستان مستقیماً  و در ابعاد گسترده و بی سابقه يی خود را در تماس با جهان مدرن یافت و گويا چانس تاريخي رفتن به سوی بازسازی معاصر را کسب کرد . جورج بوش از « طرح مارشال» برای افغانستان سخن گفت- سخنی که بازسازی اروپای غربی و به ويژه آلمان پس از جنگ دوم جهانی را در ذهن تداعی می نمود. هدف اعلام شدهء امریکا گويا آن بود تا افغانستان را به کشور نمونه مبدل بسازد- نمونهء پیشرفت ، آزادی و دموکراسی در یک کشور اسلامی. مردم افغانستان در اين مرحله با خوشبینی زیادی از حضور جامعهء بين المللی و وعده های کمک های همه جانبه برای بازسازی افغانستان استقبال کردند. در اين مرحله بازسازی معاصر افغانستان و حرکت افغانستان در مسیر تشکیل ملت- دولت معاصر و پیریزی دیموکراسی ، به حیث یک پروژه بر اساس یک برنامهء منسجم و مؤثر ،  با حمایت همه جانبهء جامعهء جهانی امکان پذیر  می نمود. این یک فرصت تاریخی بود- هم برای افغانستان تا حلقهء دور و تسلسل منفی را  شکسته  و در راه فايق آمدن بر بحران دراز مدت و غلبه بر عقبمانی شدید تاریخی  حرکت نمايد و هم برای امریکا تا نقطهء عطفی در روابطش با جهان اسلام ایجاد کند.

و امّا ، امروز « پروژهء افغانستان» که مبتکر آن یگانه ابر قدرت جهان بود ، با چنان چالش هايی مواجه گردیده است که خطر ناکامی آن دیگر غیرمتصور نیست. این ناکامی که می تواند برای افغانستان مرگبار باشد ، صدمات غیر قابل پیشبینیی برای اعتبار بین المللی امریکا و متحدین غربی آن در جهان و منافع آنان در منطقه  نیز در قبال خواهد داشت. کم از کم در کوتاه مدت این  به معنای  شکست امریکا و متحدین آن  در مبارزه با « تروریزم جهانی » خواهد بود- مبارزه یی که امریکا آن را  با شکست سریع طالبان در افغانستان آغاز کرد.

این که پشتیبانی پنتاگون از  گروه ها و عناصر هنجار ناپذیر ، «نقایص جنتیکی» ناشی از «توافقات بن»، عدم مؤثریت روند بازسازی  و ضایع ساختن  ملیارد ها دالر در کانال های ناسالم و پرضایعهء سیستم موازی ادارات ملل متحد و مافیای انجویی،عدم قاطعیت به موقع در برابر تجمع ، تربیت و تسلیح دوبارهء مخالفین دولت افغانستان در پاکستان ، رفتار اهانت آمیز ، خشن و غیر اخلاقی  نظامیان امریکایی در افغانستان، از شمار عوامل مهم بروز چالش های خطرناک در برابر  « پروژهء افغانستان » به شمار می روند ، نمی توان شک کرد ؛ گرچه در مورد ردیف بندی اهمیت این عوامل شاید نظریات گوناگونی موجود باشند.

آن چی امروز در افغانستان می گذرد ، از همان آغاز قابل پیشبینی بود .  گفتنی است که سی آی ای هم از همان آغاز با سياست پنتاگون مبتنی بر استفاده از تنظيم سالاران و جنگ سالاران برای براندازی طالبان  مخالف بود و آنان را عامل بی ثباتی افغانستان در دراز مدت ارزيابی نموده بود. و امّا ، پنتاگون پس از عمليات براندازی طالبان نيز به پشتيبانی از تنظيم سالاران و جنگ سالاران متهم به جنایات جنگی  ادامه داد. پس از حملهء امریکا به عراق و بروز بحران در عراق ، طالبان و حامیان آنان و نیز گروه های هنجار ناپذیری که ظاهراً با روند بن توافق کرده بودند  و همچنان نیروهای منطقه یی و جهانیی که از حضور امریکا را در افغانستان  مخالف منافع خویش می دانستند ، سخت   تشجیع شدند.

در مؤافقتنامه های بن و در تمام مراحل تحقق آن  کوشش جامعهء بين المللی  بر آن بود تا از يک سو گروه های هنجار ناپذير  محافظه کار که در نتيجهء در پروژهء بازسازی افغانستان سهميم گردند و از سوی ديگر در اين بازسازی ايجابات جهان معاصر در نظر گرفته شوند. نتيجه اين که  گرچه در روند تحقق مؤافقتنامه های بن  ظاهراً  ارزش های  مدرن  تا حد زياد رعايت شده است و امّا ، در نتيجهء آن به جای اين که مواضع  نيروهای هنجارناپذير و محافظه کار  و ماهيتاً مخالف با بازسازی عصری افغانستان  تضعيف گرديده و به تدريج به حاشيه رانده شوند ، آن ها توانسته اند نه تنها مواضع خويش را حفظ کنند ، بل آن را تحکيم ببخشند.

بحران و مسؤوليت های دولت افغانستان

آن چی که تعجب برانگيز و نگرانی آور است اين است که تا  هنوز هم دولت افغانستان و حامیان اصلی بین المللی « پروژهء افغانستان» به ریشه یابی علل  عدم توفیق خویش نپرداخته و برنامهء منجسمی برای مهار کردن بحران کنونی و به مؤفقیت رسانیدن « پروژهء افغانستان» ارایه نکرده اند.

آقای کرزی ادعا می کند که مدت ها قبل دیدگاه هایش را در مورد نیاز وارد کردن تغییرات در شیوه های مبارزه با تروریزم و برچیدن کاستی های موجود در روند بازسازی افغانستان با برخی متحدین خارجی خویش در میان نهاده است. مسؤولین حکومت افغانستان بارها از مقدار کم استفاده از کمک های بین المللی از مجرای حکومت افغانستان و  استفاده مقادیر زیادی از کمک های بین المللی توسط شبکهء موازی بسیار پرمصرف انجو و سازمان های خارجی و همتاهای افغانی شان شکایت کرده اند. همچنان آقای کرزی  پشتیبانی از جنگ سالاران را گاه تلویحاً و گاه روشن انتقاد کرده است. شایعاتی که در برخی رسانه ها نیز بازتاب یافته اند حاکی از این است که آقای کرزی با حکومت امریکا - یا حد اقل برخی محافل نیرومند در حکومت ایالات متحدهء امریکا و به احتمال قوی پنتاگون- اختلاف نظر دارد و چون طرف امریکایی به نظرات او توجهی نکرده  لذا روزتا روز مشی مستقلانه را درپیش گرفته و به همین علت بی اعتمادی متقابل و نوعی جنگ سرد مخفی بین دو طرف درگرفته است. کرزی  تلویحاً نشر برخی مطالب در برخی رسانه های غربی را - به گمان غالب قبل از همه نیویارک تایمز و واشنگتن پست را که تقصیر ناکامی ها را بر گردن آقای کرزی انداخته و کار را تا لزوم پیدا کردن نامزدی برای جاگزینی آقای کرزی  رسانیده اند- ناشی از همین اختلاف نظر  دانسته است.

در مورد چی گونه گی  « جنگ سرد» میان کابل و واشنگتن نمی توان به یقین سخن گفت ؛ و امّا در مورد  اشتباهات  امریکا و به ویژه خطاهای پنتاگون در افغانستان ، جای شک و تردید وجود ندارد. در عین زمان  تقصیر حامیان بین المللی « پروژهء افغانستان» هر قدرهم که بزرگ و عمیق باشند باز هم  این باعث تبریهء همه کاستی های دولت افغانستان  شده نمی توانند.

ممکن است این « جنگ سرد»  واقعاً در جریان باشد و ممکن است آقای کرزی واقعاً از این ناحیه با دشواری های جدیی مواجه باشد؛ ممکن است وی با درنظرداشت ملاحظات بسیار نخواهد و یا نتواند در این مورد علناً سخن بگوید ؛ ولی ، اگر بالفرض واقعاً چنين باشد آقای کرزی می تواند و باید برنامهء سنجیده شده و منسجم حکومت خویش را برای مهار کردن بحران موجود در افغانستان و بازسازی کشور رسماً اعلام کند. و باز هم برای محکم بندی بیشتر بهتر آن خواهد بود تا رییس جمهور چند گروه از کارشناسان را جهت تهیهء همچو برنامه یی توظیف کند و پس از مطالعهء بدیل های گوناگون و مشوره ها با شخصیت های مؤثر و احزاب و سازمان های سیاسی و سایر نهادهای مؤثر ، برنامهء توافق ملی برای مهار کردن بحران و بازسازی افغانستان را تدوین و اعلام نماید. با ارایه کردن همچو برنامه یی حکومت آقای کرزی چانس بیشتری خواهد داشت تا حامیان بین المللی « پروژهء افغانستان» را وادارد تا خواست های حکومت افغانستان را جدی بگیرند. در عین زمان باید توجه نمود که افغانستان متأسفانه به تنهایی و بدون جلب پشتیبانی حامیان بین المللی « پروژهء افغانستان» قادر نخواهد بود تا به تحقق همچو یک برنامهء ملی توفیق یابد. پس هدف از طرح همچو یک برنامه باید تحقق مؤفقانهء « پروژهء افغانستان» در مطابقت به  منافع و مصالح علیای ملی افغانستان در توافق با حامیان عمدهء « پروژهء افغانستان » و بخشیدن شکل و ماهیت افغانی به این پروژه باشد.

ارایهء چنین  برنامه یی از جانب حکومت  به آن امکان خواهد داد تا در راه اعادهء پشتیبانی مردم نیز گام بردارد و از موقف قوی با حامیان بین المللی « پروژهء افغانستان» وارد صحبت شود. در غیر آن آقای کرزی  با گفتن این که « ما بعضی اختلافات با حلقات شامل در ائتلاف بين المللی مبارزه با تروريسم -خصوصا در مورد[ شیوهء] مبارزه با تروريسم- داشتيم که شايد آن ها از اين اختلافات دل خوشی نداشتند و به همين دليل مطبوعات شان (غرب) عليه ما تبليغات می کند" و گفتن این که « اميدوار هستم همه بدانيم که حکومت افغانستان، حکومت خودمختار و آزاد يک کشور مستقل است و افغانستان با توجه به همين موضوع عمل می کند » ، نه تنها هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد ، بل ممکن است دشواری های بیشتری را نیز برایش پدید آورد. آقای کرزی باید نشان بدهد و ثابت بسازد که حکومت افغانستان  حکومت توانا و مدبر یک کشور آزاد ، مستقل و دارای حاکمیت ملی است. آقای کرزی تنها با ادعا نه ، بل  با ارایهء برنامهء مؤثر ، واقعبینانه و ماهیتاً ملی ، دموکراتیک و مطابق به ایجابات جهان و زمان معاصر و شرایط افغانستان و برداشتن گام های عملی قاطع برای عملی ساختن آن می تواند این ادعا را ثابت بسازد. و اگر چنین کند بدون شک نیروهای آگاه ملی و اکثریت قاطع مردم افغانستان از چنین تحول سرنوشتساز پشتیبانی خواهند کرد.

باید توجه داشت که  هنوز هم  فرصت تاريخی به نفع برون رفت از دايره شيطانی که همانا جنگ و بحران خونین و عقب مانده گی شدید  است ،  از دست نرفته است . ولی پيش شرط  استفاده از این فرصت  همانا فراهم ساختن شرايط  و چهارچوب های مناسب اجتماعي، فرهنگی و سياسی است ، که ايجاد آن ها در حوزه وظايف دولت قرار دارند .

در لحظهء کنونی در همهء عرصه ها ميان آن چی که هست و آن چی که انتظار می رفت تا پس از « توافقات بن» افغانستان به آن برسد، فاصلهء فراخی وجود دارد ؛ در اين رابطه از جمله اين پرسش ها مطرح اند و پاسخ می طلبند:

- آيا حاميان بين المللی « پروژهء افغانستان» حاضر اند تا اشتباهات شان را درک کرده و تصحيح نمايند و آن چی را که در مورد افغانستان  علناً و رسماً تعهد کرده اند در عمل هم  تحقق ببخشند؟

- آيا اداره و تشکيلاتی که در نتيجهء مؤافقتنامه های بن در افغانستان ايجاد شده است خواهد توانست در عمل به دولت تمام عيار معاصر و واجد توانايی های لازم  برای اجرای وظايف و مسؤوليت هايش خواهد شد؟

- آیا نیروهای سیاسیی که با اتکا بر آن ها بتوان یک برنامهء بازسازی معاصر افغانستان را تحقق بخشید وجود دارند و اگر وجود ندارند آيا  اصلاً نیروهای اجتماعی و پیشرط های فکری و فرهنگی برای تشکل همچو نیروها موجود اند و اگر  وجود ندارند  در فقدان آن ها چی باید کرد؟

- مردم چی می خواهند و  آیا  اراده و توانايی تحقق اين خواست هاي شان را دارند؟

 

بحران و کنکاشی در بارهء مسؤوليت روشنفکران

چرا شرایط و اوضاع و احوال کنونی مکلفيت ها و مسؤوليت های خطير ملی را بر عهدهء روشنفکران افغان قرار می دهند:

-  متأسفانه هنوز احزاب سیاسی  معاصر در معنای واقعی آن  به وجود نیامده اند و چیزی به معنای اپوزسیون متکی بر جامعهء مدنی موجود نیست و آن چیز هایی که هستند عمدتاً بقایای گروه های سیاسی- نظامی متولد در باتلاق های جنگ سرد هستند و لذا نمی توان از آن ها توقع ارایهء برنامه ها و سیاست های سازنده و بدیل را داشت؛

- گروه های تازه تأسیسی هم که تحت نام احزاب هوادار دموکراسی عرض وجود کرده اند ، تا کنون هیچ نوع توانایی امید بخشی را از خود نشان نداده و  نتوانسته اند میان مردم نفوذ چندانی کسب کنند؛

- رسانه ها هم یا حکومتی اند و یا وابسته به  گروه های سیاسی- نظامی اند ، یا وابسته به انجوها ، یا کم از کم دستنگر  کمک مالی منابع خارجی و یا هم درگیر با فقر مطلق مالی و تخنیکی ؛

- دولت به علت نوپا بودن از یک سو  و ابتلا به  « نقایص جنتیکی مادر زادی»  سخت دچار بیماری  پریشان فکری ، بی برنامه گی ، ضعف رهبری و ضعف مديريت و فساد است.

 در چنین شرایطی مسؤولیت ملی- وجدانی روشنفکران مستقل  و رسانه های مستقل بیش از پیش افزایش می یابد. روشنفکرانی که فارغ از هر گونه بيماريی فرقه گرايی- چی به نام قوم و قبيله  چی هم به نام زبان ، مذهب ، سمت  و ...-اند  و از نظر اندیشه یی و اخلاقی در خور آن تا ندای وجدان بیدار جامعه و زمان خود باشند ،  نباید از پذیرش این مسؤولیت شانه خالی کنند. از همین روشنفکران است که توقع می رود تا در راه ارایهء نظریات جامع برای برون رفت از بحران و بازسازی معاصر افغانستان با استفاده از فرصت تاریخیی که برای افغانستان به وجود آمده است ، بکوشند. بر همین روشنفکران است تا منشأ چالش هایی را که امروز  در برابر  افغانستان قد برافراشته اند و راه برون رفت از بن بست ها را روشن بسازند. بر همین روشنفکران است تا در برابر گرایش های فکری و سیاسی  فرقه گرايانه، بنیادگرایانه ، عقبگرایانه ، مزدورانه و مخرب به مبارزه برخیزند. بر همین روشنفکران است تا  با فراهم ساختن زمینه های تحول  فکری و فرهنگی زایش فردای بهتر افغانستان را نوید دهند.

 بسیار ساده است تا مانند نیویارک تایمز و واشنگتن پست همهء تقصیر ها را بر گردن کرزی انداخت و یا مانند آقای کرزی همهء اشتباهات و خطاها را بر گردن این یا آن کشور و حلقهء بیگانه انداخت و یا مانند سخنگویان  وفادار به گروه های متولد در  باتلاق های جنگ سرد  هر دو طرف را کوبید و از رهبران ناکام دههء هشتاد و نود ستایش کرد و یا هم بر هر شش جهت لعنت فرستاد؛ ولی نه مگر این است که  افروختن شمعی در تاریکی هزار بار بهتر است تا  هزار بار لعنت گفتن به تاریکی .

چالش های موجود در برابر « پروژهء افغانستان» ثابت می سازند که در جامعه و کشور از نظر تاریخی عقبمانده و جنگ زده یی مانند افغانستان  نمی توان  بدون طرح یک نظريهء جامع و مبتنی بر آن برنامهء منسجم ، همه جانبه و واقعبينانه دور تسلسل منفی را درهم شکست ، بر بحران فايق آمد و مؤفقانه در راه  تشکیل ملت- دولت  گام نهاد و کوشش های مؤثر برای غلبه بر عقبمانی تاریخی  را آغاز کرد . البته روشنفکر الزاماً مکلفيت آن را ندارد تا   برنامهء کاری حکومت را تدوين کند و يا هم سياست ها و برنامهء الترناتيفی اپوزسيون را طرح نمايد ؛ و امّا :

-  توليد ، نقد و پخش انديشه های سازنده و کوشش برای بلند بردن ظرفيت های فکری و فرهنگی جامعه و به ويژه ارتقای توانايی های فکری و فرهنگی برای درهم شکستن دايرهء شيطانی و ورود به دوران سازنده گی ، اگر کار روشنفکر نيست پس کار کيست ؟

- زمانی که «پوزسيون» و «اپوزسيون» هر دو در «تاريکی» غرق باشند  و ملت هم نداند چی کند ، کی باید آن چی را که باید گفته شود بگوید؟

- زمانی که گفتمان های انحرافی به یکی از منابع تولید انرژی برای تداوم دور و تسلسل منفی مبدل گشته اند ، چی کسی باید گفتمان سازنده و نوید بخش فردای بهتر و درهم شکننده علل  فکری و فرهنگی دور تسلسل منفی را به راه اندازد و به گفتمان تعیین کننده مبدل نماید؟

***

1- کسانی طرح سوال را در قالب کلمات « چی باید کرد؟» ، توجیهء « لينينی» کرده اند . این سؤال با آن اثر لنين هیچ ربطی ندارد و لینینرم همراه با دولت شوروی که بنیادگذار آن لينين بود  شکست خورده و به تاریخ سپرده شده اند.

2-  از جمله مراجعه شود به شماره های 20 تا 30 مجلهء آسمایی ,و نيز پيوند های آتی

حميد عبيدی: طنين زنگ خطر در پايتخت

حميد عبيدی: زنگ های خطر به صدا در آمده اند

توفان در تنور تابستان

 

t فرا خوان آسمايی: چی بايد کرد؟