رسیدن به آسمایی:  04.04.2009 ؛ نشر در آسمایی:   04.04.2009

جهان پسا - امریکا

6

نویسنده : فرید ذکریا؛ برگردان : غفار صفا

برخی یک چنین روندی را با اشاره به رشد جاپان درسالهای 1980 -آنگاه که غریی ها ازنفوذ آن کشور نگران شده بودند- مورد تردید قرار می دهند. آن نگرانی بی پایه از آب در امد: در واقع چاپان یک نزول پانزده ساله را تجربه کرد. این مقایسه به هر حال گمراه کننده است. درسال 1980 جاپان تقریباً دومین نیروی بزرگ اقتصاد جهانی بود. بسیاری از متخصصان فکر می کردند که جاپان جای امریکا را خواهد گرفت. اما به خاطر اینکه اقتصاد، سازمانها و سیاست جاپان هنوز مدرنیزه نشده بود، انکشور نتوانست جهش آخری را انجام دهد. بر خلاف جاپان چین هنوز یک کشور فقیر است؛ این کشور دارای رشد داخلی 2500 دالر میباشد و آنگاه که بیک دارندهء مقام اول مبدل شود بامشکلات زیادی مواجه خواهد شد. اما پیشبینی میگردد که چین درآینده یقیناً ظرفیت اقتصادی خود را ازطریق ادامهء تولید اسباب بازی، لباس و تلفون های همراه دوچندان خواهد ساخت. هندوستان که رشد خودرا با سطح عواید حتا نازل ترآغازکرده است نیز همچنان برای چندین دهه پیش از آنکه بامشکلاتی ازنوع جاپان (که منجربه سقوط آنکشور شد) مواجه شود، قابلیت رشد را خواهد داشت. کشور های چین و هندوستان حتی اگرهم ازسطح عواید متوسط بالاتر نروند احتمالاً کشورهای دارندهء مقامهای دوم و سوم دراقتصادجهانی برای قسمت اعظم سدهء بیست ویکم خواهند بود.


این امر یک تصادف تاریخی است که طی چند سدهء پسین ثروتمند ترین کشور های جهان دارای کمترین نفوس بوده اند.ایالات متحدهء امریکا برای مدت زیادی بزرگترین آن بوده است و به همین خاطر تا کنون بازیگر غالب بوده است. اما یک چنین سلطه جویی در جهانی ممکن بود که در آن کشور های بزرگ واقعاً دچار فقر بودند و توانایی آنرا نداشتند و یا نمیخواستند که چنان سیاستی را اتخاذ کنند که زمینهء رشد آنان را فراهم سازد. اکنون غول هایی در راه اند، و بگونهء طبیعی بزرگ شده و تأثیرخود را روی نقشهء جهان خواهند داشت. حتی اگر در مقایسه بانورم های غربی، عواید سرانهء آنها بیانگر فقر نیز باشد، اما مجموع ثروت آنان بسیار عظیم خواهد بود. و یا اگر آنرا بحساب ریاضی بسنجیم: هرعدد ولو یک عدد کوچک وقتیکه ضرب 2.5 ملیارد(رقم تقریبی نفوس چین و هندوستان) گردد به یک عدد بزرگ تبدیل خواهد بود. این دو عامل ـ سطح پایین نقطهء آغاز و نفوس زیاد ـ تضمین کننده ی خصوصیت عظیم و دراز مدت بودن پروسهء انتقال قدرت جهانی اند.

سه نیروی سیاست، اقتصاد و تکنولوژی

از کجا به چنین وضعیتی رسیدیم؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ناگزیر از نظر انداختن به به چند دهه ی گذشته هستیم و اینکه مثلا در دهه ی هفتاد بسیاری از کشور ها اقتصاد خود را چه گونه اداره می کردند. من فضای آن سالها را بخوبی بیاد میآورم چون در هندوستان بزرگ می شدم ، در کشوری که فکر نمی کرد در همان میدانی بازی می کند که آمریکا بازی می کرد. درذهن نخبه گان پالیسی ساز و روشنفکر هندی دو مدل توسعه مطرح بود، مدل سرمایه داری نوع امریکا و مدل سوسیالیسم نوع شوروی. اما دهلی جدید سعی می کرد راه میانه ای پیدا کند. این تنها هندوستان نبود، مصر، برازیل و اندونیزیا و در واقع اکثریت جهان دراین راه میانه گام بر میداشتند که سرانجامی نداشت، و این واقعیت تا سال های 1970 برای بسیاری از مردمان این کشور ها آشکارشد . همزمان با حرکت لنگ لنگان این کشور ها بر مسیر میانه ، جاپان و چند کشور دیگر آسیای شرقی که نظامی های نیمه- سرمایداری را پی ریزی کرده بودند به موفقیت های بزرگ اقتصادی دست یافتند و این سبب شد که دیگران به خطای خود پی ببرند.


اما زمین لرزه ایکه همه چیز را تکان داد عبارت بود از فروپاشی اتحادشوروی در اواخر سالهای 1980. با از اعتبار افتادن پلانگذاری مرکزی و فروپاشی یک قطب در عالم سیاست، کل صورت مساله دگرگون شد . ناگهان همه دیدند که در تمام جهان فقط یک روش غالب برای اداره ی اقتصاد باقی مانده است. بهمین علت آلن گرین سپین فروپاشی اتحادشوروی را بمثابهء حادثهء اقتصادی تأثیرگذار زمان ما توصیف کرد. پس از آن، با وجود همه نگرانی ها از ناحیهء برنامهء آزادی های مدنی و بازار آزاد روند کلی بدون تغییر باقی ماند.چنانکه مارگریت تاچر درسالهایی که اقتصاد بریتانیا را رهبری میکرد، گفت: «گرینهء دیگری وجودندارد.»

تغییر ایدیولوژیک در زمینهء اقتصاد طی سالهای 1970 و 1980 حتی پیش از فروپاشی دیوار برلین در دست اجرا بود. سازمانهایی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نسبت به سوسیالیسم ناقص کشور هایی چون هند برخورد انتقادی را درپیش گرفتند. شماری از متخصصین اقتصاد چون جیفری سکز سفرهایی را به سراسر جهان انجام دادند و به دولتها تأکید کردند: آزادسازی، آزادسازی و آزادسازی. فارغان برنامه های اقتصاد غربی مانند «بچه های شیکاگو» در شیلی وقتی به کشورهای شان برگشتند سیاست های موافق بازار آزاد را به کار بستند. برخی از کشور های روبه انکشاف از تبدیل شدن به یک سرمایداری نوع حریص و غارتگر در هراس بودند و کسانی چون سکز به یاد می آورند که چه گونه آنان به سیاست گزاران این کشورها توضیح می داد که آنها بایستی به بحث های جدی و دامنه داری در این زمینه بپردازند که میخواهند بیشتر مانند سویدن و فرانسه باشند و یا ایالات متحده امریکا. اما عجله یی در کار نبود : بسیاری از این کشورها هنوز به سیستم شوروی نزدیک تر بودند.

آن قدرت مالی ایکه که عصر جدید را نیرو بخشیده عبارت از گردش آزادانه ی سرمایه است که بنوبهء خود یک پدیدهء متاخر است. دورهء پس از جنگ دوم جهانی را میتوان دورهء ثبات نرخ ارز دانست. بسیاری از کشور های غربی بشمول فرانسه و ایتالیا گردش پول در داخل و خارج از سرحدات شان را تحت کنترول داشتند .نرخ دالر با طلا سنجش میشد. اما با رشد تجارت جهانی نرخ های ثابت موجب اصطکاک و بازدهی کمتر شده مانع استفادهء بهتر ازسرمایه شد. لهذا بسیاری از کشور های غربی طی سالهای 1970 و 1980 سیستم نظارت و کنترول را از میان برداشتند و نتیجهء آن عبارت بود از رشد دایمی و انباشت بیش از حد سرمایه که میتوانست آزادانه از یکجا بجای دیگر حرکت کند. امروزه هنگامیکه مردم دربارهء پروسهء جهانی شدن یا گلوبالیزم فکر میکنند، آنها هنوز اغلباً دربارهء انبوهی از پول نقد (پولی که تاجران روزانه حدود دو تریلیون دالر را تبادله میکنند) که در سراسر جهان انتشار میابد فکرمیکنند که برخی از کشور ها را نوازش و برخی دیگر را هم گوشمالی میدهد . گویی نوعی میکانیزم انضباط فوق بشری بر بازار جهان حکم می راند.
.
ادامه دارد ...

***

بخش های قبلی:

جهان پسا امریکا: 1 ؛ 2 ؛ 3 ؛ 4 ؛ 5