رسیدن: 02.11.2012 ؛ نشر : 03.11.2012

غرزی

چند و چونى بر ياددشتهايى از زنجيره ى گفتگو هاى " ملت سازى"

بخش سوم و پایانی

"آينده افغانستان تا حدى به اين بسته گى دارد كه آيا طرفهاى متخاصم به استفاده از قوميت گرايى به عنوان يك سلاح روانى ادامه خواهند داد يا خير؛ سلاحى كه نهايتاً به روى استفاده كننده گان خود آتش خواهد گشود." برنت گلاتزر

در سرانجام دو نوشته ى پيشين در سلسله ی بحثها روى مساله هاى قومى و همچنان گرايشات رو به فزونى قومى انديشى ميان گروه هاى روشن انديشان افغانى ناگزير بايد نكاتى را برجسته ساخت و زير برخى از ديدگاه ها خط درشت كشيد. هدف اصلى اين نوشته جدا كردن سره از نا سره و پيشكشيدن نسخه سراپا آماده براى پيچيده گيهاى قومى در افغانستان نه بوده، بلكه تلاشى در جهت همنوا سازى ديد ها و باورها و غلبه بر چندگانه گى ها در بحث ملت سازى و به ويژه طرد نفرت قومى ميان آگاهان افغانى و مهار نيت ناجور "بالكانى كردن" افغانستان است. اين همنوا سازى، اگر به دست آيد، سنگ نخست در تهداب گفتمان مسوولانه روى مساله هاى قومى خواهد شد. راهيابى پاسخها و نسخه ها به پرسشهاى قومى كار پژوهنده گان و دانشوران همين عرصه است كه دست من در اين ساحه كوتاه است.

مساله هاىی كه فرا راه اين گفتمان در پوسته هاى رنگارنگ و تندى و زننده گى ويژه برجسته ميشوند بيشترينه به پيشآمد هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى پيشينه كشور و فرآيند هاى دولت سازى و متمركز سازى بسته گى داشته و نمايانگر سياستهاى مردم ستيز پادشاهان و اميران افغانى بوده است. در اين راستا نام كشور، مرزهاى كشور، نقش قبايل و مناسبات قبيله یی، جايگاه زبانها، دين باورى، مساله " ناقلين "، "مشروعيت" حاكميت ها، كليشه "قوم اكثريت و قوم اقليت"، نعره هاى "خراسان بزرگ" و "لوى پشتونستان"، انديشه هاى "فدراسيون سازى" و "كنفدراسيون سازى " ، برخورد با خط ديورند، صدا هاى نا هنجار و بيگانه "تجزيه" افغانستان... خود را در سرخط بحثهاى دوران ما بالا كشيده و بر قرينه ی آن قومها و قبايل كشور به تازيانه بيرحم و غيرعادلانه اتهام بسته ميشوند.

هيچ قوم و تبار كشور، چی "كوچك" و چی "بزرگ"، چی "اقليت"و چی "اكثريت"، چی "محورى"و چی "غير محورى" بار ننگين مسووليت پيآمد هاى سياستهاى خطا و نارواى امير ها و شاه هاى ستم پيشه، سلاطين و جهانگشايان و رهبران خرد گم كرده ی احزاب، تنظيمها و ساختارهاى سياسى - ايديولوژيكى ، احزاب و تشكلات سياسى و گروه ها و چهره هاى قوم گرا، فاشيست و تجزيه طلب در مساله هاى قومى را به دوش نه داشته و چنين برداشتها، كه با دريغ هوداران زياد در رده هاى قومگرايان دست و پا كرده است، جفاى بزرگ و خطاى نابخشودنى در برابر مردمان با هم برادر افغانستان مى باشد . در هيچ برهه ی تأريخ كشور مثال تعرض يك قوم بالاى قوم ديگر بر پايه ی برترى جويى تبارى ثبت نه گرديده است. تآريخ كشورما هيچگاه شاهد تباهى قومى و تصفيه هاى تبارى يك قوم در برابر قوم ديگر نه بوده است. آن چی قومگرايان در اين راستا زمزمه ميكنند، بى بنياد و ناكاره است.

همزيستى بردادرانه قوم هاى افغانستان بالاى زمين بارور يگانگى دينى و پيشينه ی پرافتخار فداركارى هاى مشترك براى نگهدارى جغرافياى موجود و فرهنگ و ارزشهاى بى بديل همگانى ريشه دارد كه سربلندى هاى آن گنجينه ی پربها براى هر قوم و قبيله ى افغانستان به شمار ميرود.

نه بود ملت يگانه و دولت ملى (دولت-ملت) و حضور ديرپاى قوم ها و قبيله هاى گونه گون در ساختار اتنيكى جامعه افغانى ثمره ی رو در روى عقب مانى ديرينه اقتصادى- اجتماعى كشور، پيامد اسفناك جغرافياى سياسى تحميل شده بر دوش مردمان اين سرزمين و "نتیجه ی شکست پروژه ی مدرنیزاسیون" بوده كه خود بحث دامنه دار را ايجاب ميكند. بى باورى هاى قومى و جدال در راه هويت سازى قومى پديده هاى نسبتاً جوانتر در فرآيند ملت سازى و حل مساله هاى قومى در كشور به شمار ميآيند كه در پيآمد رخداد هاى سياسى پس از حادثه ی ثور 1357 نمايانتر و پرخاشجوتر شدند. محترم فياض نجيمى پافشارى ميكند كه " ...در ایجاد و تشدید تعارض های قومی در افغانستان ، حزب دموكراتيك خلق مسوول بود..." و هرگاه بر گفته هاى نامبرده ضريبِ يافته گى هاى محترم فريد مزدك را بيفزایيم كه نوشت "انقلاب ثور انتقام غلجايى ها از درانى ها بود"، پس سرآغاز لرزشهاى تبارى پايان سده ی بيستم ميلادى با نام همان حزب نامراد دموكراتيك خلق تنگ گره خورده است. فكر ميكنم اين يك بخش از واقعيت است و سزاوار كاوش ژرفتر.

سالهاى جنگ و پيدايش ساختار هاى رنگارنگ نظامى - سياسى جهادى در كشور كه اكثراً در روند شكل گيرى خويش رنگ قومى گرفتند، به چالشها ها و خصومت هاى قومى جولانگاه مناسب تهيه كردند. از آنجایي كه هويتهاى قومى سرشار از درونمايه ی تاريخى- باستانى بوده و به تناسب سایر گرايشات اجتماعى داراى ماهيت عاطفى- احساسى قومى ميباشند در هنگام سرزدن تنشها و پرخاشها از تندى و سوزش ويژه برخوردار مى شوند. همين برجسته گى هويتهاى قومى و سربلندى ها و قهرمانى هاى پارينه در پيوند تنگ با عواطف قومى و قبیله یی است كه به ساده گى از جانب سران و سمت دهنده گان حركتهاى قومى به حيث ابزار رسيدن به اهداف سياسى شان به كار گرفته شده و در بى رنگ ساختن همبسته گى و يگانه گى كشور نقش ناشايست ايفا ميكنند. تياتر جنگ هاى سه دهه اخير اين واقعيت ساده را بار بار به نمايش گذاشته است. با آن كه همه گروه هاى سياسى درگير جنگ شعار يگانه گى ملى و يك پارچه گى افغانستان را پيوسته موعظه مى كردند و ميكنند، تنشها و برخوردها بر پايه ی انديشه هاى قومگرايانه بيشتر از پيش در كارزار سياسى همين گروهبندى ها به كار گرفته شده و قومى ساختن جنگ ها از كشش ويژه برخودار گرديده است. در حالي كه هرگاه به پديده جنگ در كشور ژرفتر خيره شويم درمييآبيم كه قومگرايى همواره در چهره ی عامل جانبى و غير اصلى جنگ افغانستان متبارز بوده است. با اندك دقت مى بينيم كه بر خلاف ذهنيت جارى و مسلط در رده هاى گروه هاى روشنگرى افغانى، تمام ساختارهاى ایتلاف اجتماعى-سياسىِ واقعاً موجود و فعال در جامعه، با كمترين اصل تركيب قومى برجسته ميشوند.

با آن كه پهناى به كاربرد شعار ها و هياهوى قومگرايان و قومگرايى بازار گرم داشته، پيشآمد هاى سه، چهار دهه اخير، جنگ و دست درازى هاى بيرونى ها نه توانستند يگانه گى كشور را برهم زنند. در سه دهه جنگ عنصر قومگرایی بيشتر به حيث عامل يارى دهنده به اين جنگها كاربُرد داشته، تا عامل اصلى و تعين كننده. برنت گلاتزر مينويسد: " غالباً تقصير عدم اتحاد افغانستان به گردن قوميت و قبيله گرايى انداخته ميشود. در حقيقت عملاً تمام احزاب و گروه هاى متخاصم از جمله طالبان تأكيد خاصى را نسبت به يك گروه قومى نشان ميدهند، اما اين امر دليل برآن نيست كه تقسيمات قومى علت تجزيه ی سياسى و تعارضات خشونت آميز باشد." هوشمندانه اينست كه پيچيده گيهاى قومى جارى را نه در هويت هاى قومى، بلكه در گرايشات رهبران سياسى و عقيدتى ساختار ها و تشكلات سياسى سرزده از ميان قوم ها بايد جستجو كرد. همين برنت گلاتزر در جايى ديگر تأكيد ميكند كه: "گروه هاى قومى، از جمله پشتونها، مجموعه هاى سياسى سازمان يافته نيستند كه بتوانند يك ستراتيژى تجزيه طلبانه را تعقيب كنند؛ و قبايل در سالهاى اخير ثابت كرده اند كه بيشتر يك عامل ايجاد ثبات استند تا عامل ايجاد گسيخته گى. حتا هزاره ها كه در حال حاضر بالاترين حد يكپارچه گى سياسى داخلى را نشان مى دهند، قوياً احساس مى كنند كه اتباع افغانستان استند. آن چی آنها برايش مى جنگند، عبارت است از حفظ خودمختارى محلى و مذهبى، نه جدايى طلبى".

فراموش نه بايد كرد كه سوگمندانه به اين مامول زورمندان بيرونى، كشورهاى ذيدخل و رسانه هاى جهانى نيز با دست باز يارى رساندند كه جنگ افغانستان را همواره يك جنگ قومى عنوان نمودند و در سرانجام چهره ها و فرماندهان جنگى را كه پيشينه قومى آشكار داشتند و در جنگها برجسته گى تبارز دادند مورد توجه قرار داده و به حمايت شان پرداختند كه در سرانجام به گسترش تنومند شدن پيش زمينه هاى قومگرايانه يارى رساندند. نقش سياستهاى اتحاد شوروى سابق در بازى ها و تحريكات قومگرايانه چی در زمان حضور نيروهاى نظامى اش در افغانستان و چی پس از خروج شان در راه زمينه سازى به نفاق قومى در افغانستان پر آوازه است كه به بررسى جداگانه نياز دارد. ويكتور كارگون كارشناس مساله هاى افغانستان در انستيتوت شرق شناسى روسيه و مدير شعبه افغانستان در نهاد ياد شده در يكى از نتيجه گيرى هاى خود در سال ٢٠٠٩ چنين نوشت : " اشتباه و تخطى بزرگ ما اين بود كه ما تنها و تنها به قومهاى اتنيكى شمال توجه كرده و ديگران را فراموش كرده بوديم كه يكى از پيش شرطهاى مهم ناكامى ما در افغانستان همين مساله بود".

براى بيرون رفت از معضل قومى، در نوشته هاى آگاهان افغان ديدگاه ها و تيورى هاى گوناگون پيشكش گرديده، فورمولهاى مختلف به ميدان آزمايش پرتاب گرديده و تلاش به خرچ داده ميشود تا پيشآمد با مساله هاى قومى و نگهبانى يگانه گى كشور پايه ی انديشه یى به دست آورد. در لابلاى چنين داورى ها دو نظريه از برجسته گى ويژه برخوردارند كه هواداران هردو پيوسته براى حقانيت ديد هايشان سرگرم مناقشه اند. اين دو نظر تقريباً چنين فورمولبندى ميشوند: نخست، آميزش هويتهاى مستقل قومى در يك هويت يگانه سراسرى - ملى و دو ديگر ميدان دادن به رشد مستقلانه هر هويت قومى به مثابه واحد جدا و ضمانت سهم برابر همه در حاكميت و توزيع. هردو گزينه قابل تأمل و دقت است كه بيگمان به پيش زمينه هاى مشخص اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى وهمچنان عامل مساعد بيرونى نيازمند اند.

براى نگهدارى يگانه گى مردمان كشور و جغرافياى موجود و اعتلاى افغانستان گزينه ی آميزش هويتهاى قومى در قالب واحد ملى نزديكترين راه دستيابى به تأمين دوباره وحدت مردمان كشور بوده و پيش شرط گذار كشور به دولت ملى و كم رنگ شدن نقش تخريبى هويتهاى جداگانه ی اتنيكى در بازى هاى قدرت گرديده و همه باشنده گان كشور در فضاى تأمين كامل حقوق شهروندى، با هويت واحد ملى نه قومى - اتنيكى، شهروند كشور اطلاق ميگردند. اين قوانين اند كه بايد از اين حقوق پاسدارى نمايند. چرا قومگرايان از گزينه ی هويت يگانه ملى براى كشورى كه پيچيده گى كم مثالِ اتنيكى ويژه ی آنست هراس دارند؟ اگر هراس از اين باشد كه هويت يگانه ملى باعث منحل شدن هويتهاى كوچك قومى به نفع هويتهاى بزرگتر قومى ميشود، انديشه بيهوده است. خالد خسرو معتقد است كه: "پروژه ایجاد ملت بزرگ که هویت‌های قومی جای خود را به یک هویت کلان ملی بدهند، ثبات و یک‌پارچگی افغانستان را حفظ کرده و به‌ جای تنش‌های هویتی که انعکاسات سیاسی و اجتماعی خود را در پی دارد، نظم و اتحاد ملی را به کشور بر میگرداند". يكى از برجسته گيهاى بنيادى پايه گذارى دولت ملى تكميل پروسه ملت سازى در كشور است. گذار به ملت آغاز زوال مرزبندى هاى هويت هاى قومى و قبیله یی به سود ارزشها و فرهنگ يگانه ملى، افتخارات و سربلندى هاى مشترك ملى، دولت يگانه ملى، منافع همه گانى ملى...خواهد بود كه حضور مستقيم، كامل و برابرتمام مردمان باشنده ی افغانستان را در سياست، اقتصاد و فرهنگ و سراپاى سرنوشت كشور ضمانت خواهد كرد .

گستره بخشيدن به رشد هويتهاى جداگانه قومى به هيچ وجهه ضامن نگهبانى يگانه گى كشور و گذار مردمان كشور به ملت واحد نه بوده، بلكه ساختار هاى مستقل قومى كه بنا بر ويژه گى هاى ذاتى خود به ساده گى زمينه ساز جدالها و رويارويى هاى قومى گرديده و در لحظات تنش زا توانِ برهم زدن ثبات و يگانه گى كشور را به نفع چهره ها و گروهبندى هاى قومگرا و عوامفريب در خود دارند فرداى كشور و مردمان آن را در معرض تجزيه و فروپاشى قرار خواهند داد. برنت گلاتزر تأكيد ميكند كه: "قوميت يك پديده ی مرزهاى اجتماعى است. يك گروه قومى را نه مى توان صرفاً از درون مشخص يا تعيين هويت كرد. گروه هاى قومى هويت خود را در مقابل سایر گروهها مشخص مى كنند. به بيان تحليلى، قوميت كيفيت يك گروه اجتماعى نيست، بلكه رابطه یی است بين گروه هاى اجتماعى..." همين تبارز هويت هاى قومى است كه به قومگرايى و قومگرايان در بازى هاى قدرت و زر اندوزى مافيايى زمينه ساخته و در تحليل نهايى يگانه گى كشور را با پارچه شدن و تجزيه تهديد ميكند. و از همين سكوى پرتاب است كه عنصر قومگرا جرئت مى كند تا بى پرده اعلام دارد كه "...تمام تحریکات ازطرف جنوب تا کنون ،ارتجاعی ،عقب گرایانه، تمدن ستیز ، فرهنگ ستیزانه و ضد منافع ملی این سرزمین بوده..." ، يعنى آن چی به غير از قوم و تبار من پيوند دارد پوچ و ناكاره و غير انسانى است. قوم من اصيل است و آن قوم ديگر نا اصيل، آن چی كه تأريخ بشريت نمونه هاى بيشمار آن را را به خاطر دارد. خالد خسرو به خطا نه رفته است، زماني كه هوشدار ميدهد "... مدافعان هویت قومی به ناچار به دام تیوریزه کردن ناسیونالیسم قومی در افغانستان افتاده اند. هرچند آنها گمان می برند با این کار به حفظ تنوع قومی در کشور کومک می نمایند، اما برخلاف با این کار به تشدید و بحرانی تر کردن بیشتر هویت های قومی دست زده اند. این کار آغاز "بالکانی کردن" افغانستان امروز است".

من بيشتر با احمد حسين مبلغ هنموا ميباشم كه راهيابى را از بازبينى و بازنگرى و گسترده انديشى روشن نگران و انديشمندان افغان آغاز نموده است. پراگنده گى رده هاى روشن انديشان افغانى زمينه ی مساعد براى شاخ و پنجه يافتن گرايشات قومگرايانه و تخريب پايه هاى باور ها براى ملت سازى به حساب رفته و در نه بود چنين همبسته گى و يگانه گىِ ديدها در ميان آگاهان افغانى همين فرآيند با كندى راه خود را به سوى ملت واحد و دولت ملى باز خواهد كرد. من جانبدار يك گفتگوى باز و فراگير نخبه ها و روشنگران افغان روى نكات مشترك راهيابى براى گره هاى ناگشوده ی سرنوشت كشور ميباشم تا بدين سان فضاى تنفس براى زنده ماندن گرايشات خراب كننده ی قومگرايانه تنگ و تنگ تر شده و نداى سالم انديشى رسا و رساتر گردد.


پايان
***

***

بخش هیا قبلی این نوشتار:

- چند و چونى بر ياددشتهايى از زنجيره ى گفتگو هاى " ملت سازى"-بخش نخست
 

چند و چونى بر ياددشتهايى از زنجيره ى گفتگو هاى " ملت سازى"- بخش دوم

***
در سه بخش نوشته خود من به يادداشتها و منابع زير مراجعه كرده ام:
 

احمد حسين مبلغ: افغانستان به عنوان ملت بالقوه (افغانستان ِ بدون افغان ها)

دهقان زهما: تأملی چند بر مقولهء نژادباوری و نژاد باوری فرهنگی

فاروق فارانی : گسستن ازحیوانیت تبارگرایی

حکیم نعیم : هویت گرایی و تبار پرستی: توهم های عاطفی یا ابزار های معمولی قدرت
یعقوب ابراهیمی: هویت ملی و دو پاسخ به آن

خالد خسرو - دفاع از افغانستان: دفاع از عدالت انسانی در برابر عدالت قومی

خالد خسرو : گفتار اول در باب هویت ملی و خوانش تاریخ افغانستان؛ کلید‌های خانه‌ مشترک(پاسخ به مجیب مهرداد)


محمد وارث وزير نگاهی به نقش تاریخی قبایل مرزی در سرنوشت افغانستان!

برنت گلاتزر آيا افغانستان در آستانه تجزيه قومى و قبيله یى قرار دارد؟

بحثهاى فيسبوكى صفحه ديسكورس و نوشته هاى
سايت آسمايى

***

مطالب مرتبط با این موضوع:

- صفحه اختصاصی بحث آسمایی: می خواهيم ملت شويم يا « جمع پراگنده باقی بمانيم»؟

- دکتور دادفر سپنتا: تبارگرایی یک واقعیت است اما عدالت‌ستیز

- نبی ساقی: بنای برج خلیفه بر سطحِ  آب خلیج

- خالد خسرو - دفاع از افغانستان: دفاع از عدالت انسانی در برابر عدالت قومی

- حکیم نعیم : هویت گرایی و تبار پرستی: توهم های عاطفی یا ابزار های معمولی قدرت

- حمید عبیدی: گفتمان های سازنده را جاگزين گفتمان انحرافی کنيم ؛ چشم انداز های ملی را جاگزين چشم انداز های فرقه گرا بسازيم

- احمد حسين مبلغ: افغانستان به عنوان ملت بالقوه (افغانستان ِ بدون افغان ها)

- دهقان زهما: تأملی چند بر مقولهء نژادباوری و نژاد باوری فرهنگی

- دکتور رنگین دادفر سپنتا: آنانی که می خواهند بگويند "گله های سراسر جهان متحد شوید!"

- دکتور رنگین دادفر سپنتا : نژاد پرستی و گفتمان هویت ملی

- فاروق فارانی : گسستن ازحیوانیت تبارگرایی

***

نظر شما در فیسبوک-کلیک 
 

ارسال نظر توسط ایمیل به آسمایی Afghanasamai@aol.com