ورود به آسمايی: 23.04.2007؛ نشر :  23.04.2007

دستگېر  «خروټی»

 انقلاب سياه"- خطر اساسي

اگر به اساس عقل و خرد در باره آن چه که در افغانستان، منطقه، پاکستان و همچنان در جهان ميگذرد بينديشيم درخواهيم يافت که افغانستان از حساس ترين مرحلهء زنده گي خويش ميگذرد. در اين کشور دو راه وجود دارد: يکي راه سعادت و استقرار دموکراسي و ديگر راه سقوط، بدبختي و تسلط بنيادگرايي. نگارنده به اين باور است که راه سومي وجود ندارد. آن چه که روشنفکران را در شناخت او ضاع کنوني افغانستان کمک ميکنند، آن چه که آنان را قادر ميسازد تا با اوضاع و احوال کنوني با واقع بيني برخورد کنند همانا رهايي شان از تعصبات، نفرت و کينه توزي هاي قومي، مذهبي و لساني ميباشد. براي درک و شناخت اوضاع کنوني، پيشبيني رويدادها و اتخاذ روش ها و سياست هاي معقول ضرورت است تا اوضاع موجود آن طوري که است با واقعبيني مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. به باور من جامعه روشنفکري افغانستان به استقلال فکري، استقلال انديشه و به تجديد نظر عميق در باورهاي خويش ضرورت دارد.
جامعه افغاني با نبود رهبري علمي و فکري مواجه است. از گذشته ها هم يک تفکر، يک انديشه و يا روش علمي که رهنماي عمل امروزي گردد وجود نداشته است. فقدان رهبري فکري و علمي خود مهمترين عامل بدبختي جامعه افغاني بشمار ميرود. جاي تفکرعلمي را از يک جانب ساده انديشي که اشيا را با معيارهاي سياه و سفيد، خوب و بد و حلال و حرام مي سنجد گرفته است و از جانب ديگر به جاي خلاقيت و ابتکار بر تقليد و کاپي کردن تکيه ميشود. چنين روشي در ساحه فکري موجب گرديده است که جامعه افغاني به آساني شکار اين و آن ايديولوژي گرديده و با رهاي از يک بنيادگرايي غرق بنياد گرايي ديگري شود. به نظر من آن چه که به تجدد فکري روشنفکران و تجدد ذهنيت جمعي کمک ميکنند کار و تلاش در به دست آوردن اهداف ذيل ميباشد:
1- استقلال  تفکر و انديشه :استقلال  تفکر و انديشه به اين معناي که تفکر و انديشه از حصارهاي ايديولوژي، تعصبات مذهبي و قومي، نابالغي ذهني طولاني صدها ساله ، خرافات، افسانه هاي مقدس و دگم هاي تغيرناپذير، آزاد گردد.
2- استقلال  جامعه : استقلال جامعه به اين معنا که سرنوشت جامعه ديگر توسط اين و آن مستبد، اين و آن پيشوا، اين و آن خانواده، اين آخوند و آن ملا ... تعيين نگرديده، بل جامعه سرنوشت خويش را خود در دست گرفته و طوري که خواسته باشد آن را تحقق بخشد. در يک جامعهء آزاد " رهبري" و " حاکميت" هر دو حق جامعه ميباشند. اساس جامعه را انسان هاي آزاد تشکيل ميدهد و آزاد بودن به انسان حق ميدهد که داراي شخصيت مستقل، تفکر مستقل و هويت مستقل باشد و انسان حق داشته باشد تا بالاي جان، زنده گي و آينده خويش حق تصميمگيري داشته باشد. براي ايجاد جامعه آزاد اين ضرورت به وجود مي آيد که انسان در مرکز آن قرار داشته باشد و معيار قضاوت ها و برنامه ها بر بنياد ارزش هاي انساني باشد.
3- سياسي کردن جامعه: در افغانستان از دير زمان به اين سو سياست کار افراد و يا خانواده هاي معين بوده است. طي قرن ها جامعه از سياست بيگانه بوده است. به عبارت ديگر در جامعه بيگانه گي عميق و وسيع سياسي مسلطه بوده است. اکنون زمان آن فرارسيده تا سياست به کار و عمل جامعه مبدل گردد. جامعه سياسي بر موازين آزاديهاي سياسي و برابري سياسي تکيه ميکند. مطلب از سياسي کردن جامعه اين است که هر فرد جامعه در کار سياست و قدرت حق اشتراک آزادانه داشته باشد. هم چنان پلوراليزم سياسي لازمه جامعه سياسي ميباشد. جامعه آزاد سياسي با روش هاي " ايديولوژيک" و روش هاي " يکسانسازي" قومي، لساني و مذهبي به طور قطعي بيگانه است.
به نظر من بسيار مهم است تا بين روشنفکران و واقعيت ها رابطه زنده و فعالي وجود داشته باشد. اگر چنين رابطه يي وجود نداشته باشد، سنجش، قضاوت و نتيجه گيري هاي روشنفکران بيشتر روي خيالبافي ها خواهد بود و چنين روشي موجب ايجاد تشويش و ناراحتي ذهنيت عامه ميگردد. بنابرآن ضرور است تا روشنفکران به حيث رهبران فکري جامعه، مشکلات و خطرات و عوامل آن ها را درک کرده و جامعه را به موقع از آن ها اگاهي داده ، راههاي غلبه بر خطرات و مشکلات را نشان بدهند. همين اکنون جامعه افغاني در دشوارترين و خطرناکترين حالت و موقعيت قرار دارد. دشواريها و خطرات کنوني داراي اشکال گوناگون ميباشند. اين دشواري ها از جمله عبارت اند از گرسنه گي، بيکاري، فساد، رشوت، بي عدالتي ... بي امنيتي . ولي، خطرناکترين تهديدي که جامعه ما با آن مواجه  مي باشد، همانا تهديد " انقلاب سياه" است. اين « انقلاب سياه» موجوديت افغانستان را به مثابه يک کشور تهديد ميکند. «انقلاب سياه» به همان شيوه هاي ديروزين حقوق و آزاديهاي اساسي انساني را نشانه گرفته است. ديروز شاه امان الله به خاطري با خطر «انقلاب سياه» مواجه شد که استقلال را توام با آزاديها اجتماعي و سياسي و پيشرفت فرهنگي و اقتصادي ميخواست. شاه جوان آزادي کشورش را در آزادي باشنده گان آن جستجو ميکرد. باوجود اين که «انقلاب سياه» هيچ نوع بديل و الترناتيف در برابر برنامه هاي شاه امان الله نداشت باز هم توانست موصوف را شکست داده و جامعه را براي مدتهاي طولاني به عقب برگرداند و راه ازادي را سد کند. امروز که بار ديگر حرکت به سوي آزادي هاي اجتماعي و سياسي آغاز شده است، خطر «انقلاب سياه» نيز به وجود آمده است.
من اين پرسش را در برابر روشنفکران مطرح مينمايم چرا هرباري که حرکت به سوي آزادي آغاز شده است ، اين حرکت با «انقلاب سياه» نه تنها سرکوب گرديده ، بل به اين وسيله جامعهء ما سال ها به عقب رانده شده است. به باور من اين بار خطر «انقلاب سياه» نسبت به هر زمان ديگر، ويرانگرتر و تباهي آور تر است. اين بار در صورت پيروزي « انقلاب سياه» در مقياس خطرناکتر از هر زمان ديگري تمام دستآوردها در معرض نابودي قرار داده شده و کشور عميقاً اسير جهل، ترس و نفرت ساخته شده و جامعه ده ها سال به عقب برگردانده خواهد شد و بالاخره کساني بر سرنوشت جامعه حاکم خواهند گرديد که از انسان، از پيشرفت، از تمدن، از انديشه و از علم نفرت دارند و با زمان کنوني بيگانه اند.
در افغانستان دموکراسي و جامعه مدني تا هنوز در وضعيت ضعيف و شکننده گي قرار دارند. در چنين حالتي روشنفکران بايد به جاي برجسته ساختن عوامل و عناصر تقسيم کننده و تفرقه برانگيز کار خويش را در امر تقويه دموکراسي و رشد جامعه مدني متمرکز سازند. برجسته ساختن و دامن زدن به عوامل نفاق در جامعه يي که از لحاظ ساختار قومي، لساني، مذهبي، فرهنگي و اجتماعي متنوع است فاجعه به بار مي آورد.
بر علاوه ناهمگوني موجود در جامعه تقسيمات و تفاوت هاي نوين در حال شکل گرفتن هستند. جامعه در به صورت نامتوازن و ناهماهنگ تغير ميکند:
- شمال و مناطق مرکزي به سوي پيشرفت و امنيت نسبي پيش ميروند و توسعهء زنده گي شهري، صنعتي شدن، گسترش آموزش و تشکيل ساختارهاي سياسي و حقوقي تازه جاي جاي ساختارهاي ديروزي را مي پيرد.
- در جنوب بر علاوه جنگ ساختارهاي ديروزي به شکل غير طبيعي و درجهت معکوس تغيير کرده ساختارهاي دولتي و حقوقي مدرن محدود، ضعيف و بي تاثير گرديده ، فعاليت ها براي بازسازي زيرساخت هاي اقتصادي، اجتماعي ، فرهنگي و سياسي با دشواري هاي روزافزون مواجه ساخته شده و با سوختاندن مکاتب ده ها هزار کودک از حق آموزش محروم مي گردند . از لحاظ فکري تا جايي که من درک ميکنم بنيادگرايي مذهبي دوباره قوت  گرفته و توأم با آن تأثير ، نفوذ و اقتدار مستقيم ملاها بر تمام جوانب زنده گي رو به افزايش مي باشد که در صورت ادامهء اين روند، ملاها در اين مناطق به حاکم مطلق مبدل خواهند شد.
در نتيجه جامعه افغاني در آيندهء نه چندان دور برعلاوهء تفاوت هاي قومي و لساني با تضادهاي هاي فکري و ساختاري بحران زا نيز مواجه خواهد شد که به نوبه خود افغانستان را با تهديدها و خطرهاي جديد مواجه ميکند. يکي از اين خطرها جنگ ايديولوژيک در داخل اسلام خواهد بود- جنگي که در شرق ميانه و در نزديک سرحدات افغانستان از جمله در پاره چنار آغاز گرديده است.
***

 

لينک ساير آثار منتشرهء اين نويسنده:

 1- تور انقلاب بيا راځی


 2 - روشنفکران او ايديولوژي
معيار
: انسان او انسانې ارزښتونه

د رارسيدولو نېټه : 03.04.2007 ، د خپرولو نېټه : 04.04.2007
 

 3 -  روشنفکران او بت پالنه
د اتلانو پلټنه د ټولنې د بې وسې او بت پالنه

د فرهنگې خوارې پايله ده

06.02.2007

 

 4-  لوې دندې او واړه وگړي

 سياست د ارمانونو او هيلو په ځای د عمل او پايلو ډگر دی

 

5- د ملت جوړولو بنياد دموکراسي

 

6-   په افغانستان کي د دموکراسۍ او واکمنۍ ستونزې
په زړو او ناکامو سياستونو کي د نويو حالاتو له پاره ځواب نشته

 

7- گفت و شنود آسمایی با آقای دستگير خروټی
در مورد برخی مسايل به ارتباط بحث «می خواهیم ملت شویم و یا جمع پراگنده باقی بمانیم»