سخيداد هاتف

فردا نوبت کیست؟

 

 در یادداشتی بسیار کوتاه  در باره ي کتاب ملا عبدالسلام ضعیف اشاره ای کردم به بد رفتاری هایی که او در جریان اسارتش متحمل شده است. آنجا پرسیدم که آیا اکنون که ملا ضعیف خود طعم شکنجه و بد رفتاری را چشیده ، به تجربه یاد گرفته است که افتاده گان را لگد زدن خوب نیست؟

دوست عزیز "شکرالله شيون" روایت ملاضعیف را نمونه ای مبارک از شکستن سکوت دیرسال بلا دیده گان خاموش در افغانستان دیده و بر حقوق انسانی مسلم ملا ضعیف انگشت نهاده است. من هم با شیون گرامی موافقم که باید از سکوت به در آمد و به آنانی که سینه ای شرحه شرحه از درد دارند ، گوش داد. حق ملاضعیف در چارچوب حقوق بشر هم محفوظ است و باید باشد. کل سخن من این بود که از آقای ضعیف ( و بنابر این از همهء از اسپ افتاده گان قدرت ورزیده ) بپرسم که : ما می فهمیدیم حقوق انسانی اولیه آدم های دیگر را زیر پا کردن یعنی چه. شما چطور؟ حالا اندکی سر رشته به دست تان آمد و یاد گرفتید که فراخوان احترام به حقوق بشر غوغایی یاوه نیست؟ متوجه شدید که گپ چیست؟

شیون گرامی نوشته است:

 " اگر سوال شما فقط اين است كه آيا ملا ضعيف متوجه اعمال زشت گذشته خود شده است يا خير ؟ميگويم : بمن چه ؟ اما ميدانم كه نوشته ملا ضعيف نسلهاي بعدي ما را از بي عدالتيها و شكنجه گاه هاي عصر ما آگاه ميسازد ."

من نفهمیدم چرا ایشان می گوید " به من چه"؟  متوجه شدن و نشدن ملاضعیف به نقاط ضعف طالبان و روش های تعصب آلود و خشونت بار آنان به سرنوشت شما و من ربط دارد. ملا ضعیف ملا ضعیف نیست . او ملا قوی است و فرهنگ سیاسی متبوع او در کشور ما فرهنگ غالب است. برداشت دینی او در افغانستان برداشت غالب است و جای پایی که او در مملکت ما دارد ، قر بانیان او ندارند.

حال مساله این است که آیا ملاضعیف از تجربهء بازداشت خود در اسلام آباد و دورهء اسارت خود در گوانتانامو چه آموخته است. از جملهء چیزهایی که ممکن است ملاضعیف از تجربهء شخصی خود آموخته باشد ، این هایند :

 "ما و برادران طالب مان می گفتیم که باید با کفار جنگید و خون آنان را باید مثل خون حیوانات ریخت. حالا به این نتیجه رسیده ام که راه ما درست بوده . ما و برادران طالب می گفتیم که مزدوران اجنبی – موسوم به روشنفکر و هنرمند و...- را باید از عرصهء زنده گی حذف کرد. حالا می دانم که تشخیص ما چه قدر درست بوده. ما می گفتیم باید انجیل را آتش زد ، و پس از آن که دیدم قرآن را پیش رویم پاره –پاره کردند فهمیدم که نظر ما واقعا درست بوده. ما و طالبان کرام می گفتیم که زنان باید خانه نشین باشند. با دیدن زنان نیمه عریان در گوانتانامو به این نکته پی بردم که سیاست ما در زمینهء خانه بند کردن زنان قطعا صحیح و سبب سلامت جامعه و خانواده بوده است. ما می گفتیم حکومت پرویز مشرف فاسد است و باید ساقط شود. دستگیری خفت بار من به من فهماند که برادران طالب ما در پاکستان درست فهمیده بودند..."

می بینید که ما نه تنها با خطر بازگشت طالبان روبرو هستیم ، که با خطر طالبان رادیکال تر شده مواجهیم.  در برابر خاطرات ملاضعیف می توان دو گونه موضع هیجانی گرفت : یکی این که بگوییم خوب شد این مزدور جاهل و کوردل پاکستان به سزای کردار خود رسید. دیگر این که بر حال ملا زار زار بگرییم و برایش نامهء همدلی و همدردی بنویسیم.  موضع سومی هم هست: این که فارغ از هیجان های اولیه و داوری های شتابزده ببینیم به کجا می رویم.

اساسا اعلامیهء جهانی حقوق بشر محصول تجربه های سهمگین انسان های جنگ زده بود. جنگ های اول و دوم جهانی نشان دادند که اگر حد اقل حقوق انکار نشدنی انسان پذیرفته نشود ، بازی بی پایان  حق و باطل سر از جنونی خواهد کشید که کمترین پیامدش به خاک و خون افتادن میلیون ها انسان است. در افغانستان قصه قصهء " بکش که بکشیم و بزن که بزنیم " است. تنها آنانی که طعم این شعار خام و نسنجیده را چشیده اند ، می فهمند که قضیه از چه قرار است.  سوال من این است: آیا ملا ضعیف ، بر سفرهء سخاوت آمریکایی ها  مزهء ضعف ناگزیر خودش – به عنوان فردی از نوع بشر- را چشیده است؟ آیا او متوجه شده که همزیستی با دیگران جز به مدد احترام و درک متقابل راه به جایی نمی برد؟ آیا ملا ضعیف درک کرده است که فروکاستن روابط انسان ها به نزاعی وحشیانه همیشه به سود "او " نیست و گاهی ممکن است کفش نظامی حریف را بر پشت گردن "او " ب