انتخابات - سمهم گيری در انتخاب سرنوشت ملی

پس از روند شتابندهء سه سال اخير در مسير  مهار کردن بحران و بازسازی نهاد فروپاشيدهء دولت ، مردم افغانستان فراخوانده شده اند تا  به روز يک شنبه بيست و هفتم سنبله سال 1384( هژدهم ماه سپتامبر 2005 ) نماينده گان شان را برای شورای ملی و شوراهای محلی انتخاب کنند .

اين انتخابات در شرايط دشوار و پيچيده يی برگزار می شود : از يک سو طالبان و متحدين شان فعاليت های مسلحانه را برای بی ثبات ساختن اوضاع در ماه های اخير توسعه و تشديد بخشيده اند و از جانب ديگر در روند ثبت نام و تثبيت صلاحيت نامزدها برای کرسی های شورای ملی و شوراهای محلی - همانند انتخابات رياست جمهوری - مصلحت جويی های سياسی و مسامحه با واقعيت های موجود بر احکام روشن قوانين نافذه ، غلبه کرده است .

 بلی ، شمار نامزدهايی که متهم به ارتکاب جنايات جنگی و نقض صريح حقوق بشر اند و نيز شمار نامزدهايی که به گروه های مسلح غير قانونی وابسته گی دارند ، اندک نيستند. همين اکنون نيز کميسيون رسيدگی به شکايات از نامزدهای انتخابات ، سرگرم بررسی هزار مورد شکايت رسيده از کابل و ديگر نقاط کشور است ؛ ولی از آن جايی که بيش از چند روز به انتخابات باقی نمانده است ، گمان نمی رود که اين نامزدها سلب صلاحيت شوند. 

اگر جنبهء حقوقی قضيه را هم کنار بگذاريم ، باز هم می بينيم که شمار زيادی از نامزدها از نظر انديشه يی ،سياسی ،  برنامه يی و شماری نيز از نظر سازمانی ، به احزاب و تنظيم های مسؤول در بحران بيش از دو نيم دههء اخير وابسته اند و يا هم کم از کم در عمل همان خط های فاجعه آور را دنبال می کنند . متأسفانه هنوز هم کم نيستند شمار روشنفکرانی که توان خود را در خدمت اين گروه ها قرار می دهند و بر زخم های خونين جامعهء افغانی نمک و سرکه می پاشند. شمار اين گونه روشنفکر نمايان نيز در ميان نامزدهای کرسی های نماينده گی مردم کم نيستند.

گرچهء فهرست احزاب قانوناً ثبت شده در افغانستان بسيار دراز است، ولی در اين ميان حفرهء سياه فقدان احزاب سياسی باورمند به دموکراسی ، متعهد به همبسته گی ، وحدت ملی و منافع ملی  و دارای توان ، اعتبار و نفوذ سراسری ملی ، مانند گذشته بسياری از شانس ها و امکانات برای حل درست ، پايدار و مؤثر مسايل حاد و اساسی امروز و فردای افغانستان را نابود می سازد .

گيريم که انتخابات آزاد هم باشد ، باز هم متأسفانه  لااقل از اين نظر منصفانه نيست که در يک سو نامزدهايی قرار دارند که کازار تبليغات انتخاباتی شان از منبع دارايی های چپاول شدهء ملی و درآمد های سرشار قاچاق مواد مخدره و منابع غيرقانونی ديگر تمويل می شود و در سوی ديگر کانديدانی که پول و امکان ماليی برای اين کار ندارند .

با توجه به واقعيت های ياد شده ، می توان دريافت که عناصر و گروه های هنجار گريز برای برنده شدن ،  امکانات و فرصت های نه چندان کمی را در اختيار دارند. درک اين که در صورت کسب اکثريت توسط  اينان ، به ويژه در مرحلهء حساس کنونی ، سرنوشت ملی با چی چالش هايی مواجه خواهد شد ، نيزچندان دشوار نيست .

از سوی ديگر از آن جا که انتخابات سری است و در هر حوزه کم از کم نامزدی که بتواند به صورت بهتر از منافع و خواست های مردم نماينده گی کند و نقش سازنده يی را  به حيث نمايندهء مردم در شورای ملی و يا هم شوراهای محلی ايفا نمايد ، موجود است و نيز مردم عناصر و گروه هايی را که در بروز ، توسعه و تداوم بحران ها و فاجعه های گذشته مسؤوليت دارند ، می شناسند ، لذا می توان گفت که چانس انتخاب نامزدهای شايستهء نماينده گی از مردم نيز اندک نيست .

متأسفانه مشکلی که احتمال دارد تا اين يا آن حد بر تصميم بخشی از رأی دهنده گان قوياً اثر بگذارد اين است که هنوز هم در مورد قضيهء جنايات ، داوری ها و  برخوردها تا حدی در سايهء احساسات و حساسيت های قبيله يی ، مذهبی ، سمتی  و زبانی قرار دارند  و عناصر و گروه های هنجار ناپذير هم سخت در تلاش اند تا اين گونه احساسات ، جانبداری ها و احساسات را دامن بزنند و در اين تنور سوزان « نان » منفعت خود را بپزند .

در چنين شرايطی انتخابات کنونی حايز اهميت ويژه يی است و می تواند بر مسير انکشاف اوضاع قوياً اثر بگذارد  :

- اگر نامزدهای واجد شرايط برای نماينده گی واقعی از منافع و مصالح عليای امروز و فردای مردم افغانستان اکثريت را بسازند ، اين انتخابات می تواند منتج به آن شود که روند باز سازی افغانستان در مسير سالم قرار بگيرد .

- اگر نامزدهای هنجار گريز و بی اعتنا به منافع و مصالح عليای امروز و فردای مردم افغانستان و سرنوشت افغانستان ، اکثريت را بسازند ،  در آن صورت عامل بسيار نيرومندی برای فرولغزيدن دوباره افغانستان در سراشيب يک فاجعهء نابودی آور ديگر سر بلند خواهد کرد که مهار کردن آن با ابزار قانونی ، ناممکن به نظر می رسد.

درست به همين دليل است که اشتراک در انتخابات و دادن رأی به نامزدهای شايستهء نماينده گی از مردم ، در اين مرحلهء حساس يک وظيفهء ملی و انسانی  هر شهروند افغانستان گرديده است .

و امّا ، آيا هر شهروند می تواند بر نتايج انتخابات اثر بگذارد ؟

بلی ، مجموع آرأی هر حوزهء انتخاباتی که از روی آن برد و باخت نامزدها تعين می گردد ،  در واقع جمع رأی هايی است که تک تک توسط يکايک رأی دهنده گان به صندوق انداخته می شوند - همه می دانيم که دريا ها و حتّا بحرها هم از قطره های کوچک باران ساخته شده اند...

بلی ، ما در آستانهء انتخابات قرار داريم ؛ و امّا ، همين اکنون نيز اگر همه کسانی که خواهان برگزاری سالم انتخابات و انتخاب نامزدهای شايستهء نماينده گان از مردم هستند و امکاناتی هم  در اختيار دارند ، وارد ميدان شوند و با استدلال نيرومند و قابل فهم برای مردم ، آنان را برای اشتراک در انتخابات و دادن رأی به نامزدهای شايستهء نماينده گی از مردم ، تشويق کنند و چهره های واقعی عناصر و گروه های دارای سابقهء ارتکاب جنايت، خيانت و ارتکاب اشتباهات بزرگ ، وابسته گان مافيای مواد مخدره و امثالهم را افشا سازند و نقاب شعبده بازانی را که می خواهند با « سحر» کلمات فريبنده ، آتش فتنهء مخالفت های قومی ، زبانی ، مذهبی ، منطقه يی و سمتی را داغ کرده  و در اين تنور نابودی آور « نان » منفعت خود را بپزند – چی اين کار را از روی عقده کنند و يا از روی نادانی و چی هم از روی وابسته گی ها با سازمان های سری کشورهای بيگانه – از روی شان بردارند و نيات شوم آنان را افشا سازند و روشن کنند که چنين گرايش هايی چرا، چی گونه و تا چی پيمانه يی  برای سرنوشت ملی و سرنوشت هر شهروند افغانستان خطرناک است ، در آن صورت می تواند مطمين گرديد که اين انتخابات به نقطهء چرخشيی در روند بازسازی افغانستان مبدل خواهد شد .

پارلمان متشکل از نماينده گان واقعی مردم ،  نه تنها با کار قانونگذاری بل همچنان به حيث ارگان نظارت بر اجراأت حکومت ، نقشی مهمی در مبارزه با فساد و خودسری و قانون شکنی ايفا خواهد کرد. اين کار هم يک ضروت حياتی است و هم کاملاً ممکن - کاملاً ممکن مشروط بر اين که همه عناصر و گروه های باورمند به فردای بهتر افغانستان ، در يک صف واحد قرار بگيرند و با هم و با تمام توان بکوشند تا  مردم افغانستان از اين آزمون سربلند برون شوند.

اين آيندهء بهتر از نظر ما آن است تا در افغانستان آزاد ، آباد ، سربلند و يک پارچه ، همهء شهروندان صرف نظر از خاستگاه های قومی ، زبانی ، عقيدتی ،  مذهبی و سمتی ، دارای حقوق قانونی  برابر و فرصت های برابر استفادهء عملی از اين حقوق خودشان  باشند و  يک ملت قوی و واحد را تشکيل بدهند و هر شهروند برابر با توانش با کار سازنده يی که انجام می دهد هم يک زنده گی آبرومندانه را برای خودش فراهم کرده بتواند و هم سهمش را در پيشرفت و رفاه جامعهء افغانی و آبادانی و پيشرفت کشورش ايفا کند . برای فراهم آوری شرايط و زمينه ها برای اين امر ، افغانستان به يک دولت توانا ، عاری از فساد و مورد اعتماد مردم نياز دارد و مردم از جمله از طريق انتخاب نماينده گان واقعی و شايستهء اعتماد شان برای شورای ملی و شورا های محلی می توانند  در اين امر ملی و سرنوشت ساز ، سهم شايستهء خود شان را ايفا بکنند .

 

 

 

 

از حق انتخاب بايد استفاده کرد

سخنی به ارتباط

 انتخابات درآلمان

به روز يک شنبه 18 سپتامبر انتخابات پارلمانی پيش از موعد در آلمان برای گزينش نماينده گان مردم در بوندستاگ ، برگزار می گردد .

حتا در آخرين روز پيش از انتخابات نيز  ، حدسيات زيادی در مورد ترکيب حکومت اييتلافی آينده به ميدان آمده است . اکنون ديگر هيج تحليل گری اين ريسک را بر گردن نمی گيرد تا نتايج احتمالی انتخابات را پيش بينی کند . آن چی که قطعی تر به نظر می رسد اين است که فاصله ميان برنده و بازندهء انتخابات چندان زياد نخواهد بود . به همين سبب است که همهء احزاب می کوشند تا نه تنها هواداران سنتی خود را حتماً  به پای صندوق های رأی بکشانند ، بل همچنان شمار هر چی بيشتری از کسانی را که تا کنون مذبذب هستند ، به جانبداری از خود جلب بکنند .

به هر رو ، چنان به نظر می رسد که احزاب سياسی تا آخرين لحظه بر سر کسب هر رأی مبارزه بکنند .

موضوع ايجاد تحرک اقتصاديی ، حل معضلهء بيکاری ، ماليات  و عدالت اجتماعی از موضوعات مرکزی مباحثات در مبارزات انتخاباتی اند .

در اين ميان سوسيال دموکرات ها و سبزها که از چند سالی است مجموعه يی از برنامه ها جهت انجام ريفرم ها را تحت نام اجندای 2010 طرح و به اجرا نهاده اند ، مدعی اند که با تحقق اين برنامه ها به تدريج تحرک اقتصادی رو نما گرديده و مشکل بيکاری و مشکلات ديگر کاهش خواهد يافت . گرهارد شرويدر مدعی است که او برنامهء ريفرم ها را طوری تنظيم کرده است که هم تحرک اقتصادی را برانگيزد و هم سيستم تأمينات اجتماعی را به شکل نوسازی شده يی قابل بقا سازد . به عقيدهءسوسيال دموکرات ها و سبزها  اگر احزاب مخالف روی کار بيايند ، آن ها ريفرم ها را به نفع اقشار ثروتمند و کارفرمايان بزرگ و به ضرر اقشار دارای درآمد متوسط و کم درآمد ، سمت دهی خواهند کرد .

ولی آقای شرويدر تنها با اييتلاف راست ميانه- احزاب اتحاد دموکرات مسیحی و سوسيال مسيحی و حزب دموکرات آزاد - طرف نيست . بخشی از جناح چپ حزب سوسيال دموکرات به رهبری اوسکارلافانتين رهبر اسبق حزب سوسيال دموکرات که مدتی هم در نخستين کابينهء آقای شرويدر وزير مقتدر اقتصاد بود ، از حزب سوسيال دموکرات بريده و تحت نام الترناتيف انتخاباتی چپ  با حزب سابق کمونيست که زمانی در آلمان شرقی قدرت را به دست داشت و اکنون خود را «حزب سوسياليزم دموکراتيک» می خواند ، اييتلاف انتخاباتی را تشکيل داده است ، نيز طرف است . « الترناتيف چپ» که چند در صد از آرأی حزب سوسيال دموکرات را ربوده ،  اکنون در نظر سنجی ها با داشتن آرای حدوی 8.5 درصدی در مقام سوم قرار دارد . يکی از مسايل جالب اين است که  با سه ، چهار درصدی که اين اييتلاف « چپ » بر درصد آرای «حزب سوسياليزم دموکراتيک» ، افزوده است ، و از آرأی احزاب چپ ميانه کاسته است ، در واقع موازنه را تا حد زيادی به نفع احزاب راست ميانه برهم زده است .

به همين ترتيب شمار کثيری از احزاب کوچک – از گروه های پروفاشيستی گرفته تا حزب فيمينيست ها – برای کسب آرأی مردم تلاش می ورزند .

شکی وجود ندارد که برای شهروندان خارجی الاصل آلمان ، در کنار مسايل اقتصادی ، مسألهء چی گونه گی برخورد احزاب با مسألهء انتگراسيون و درک و تعبير آنان از انتگراسيون نيز بسيار مهم است- آن هم در زمانی که جوامع اروپايی پس از حوادث 11 سپتامبر و به ويژه انفجارات در مادريد ، لندن و قتل تيووانگوگ در هاليند، نه تنها چی گونه گی برخورد با خارجي های مسلمان مقيم در اروپا ، بل  شهروندان مسلمان و حتّا  شهروندان آمده از کشورهای اسلامی ، از سوی محافظه کاران و راستگرايان به يکی از موضوعات داغ مشاجرات سياسی مبدل گرديده و شک و ترديد ها در مورد اين دسته از شهروندان نزد بخش های محافظه کار جوامع اروپای و نيروهای سياسی محافظه کار رو به افزايش نهاده است . محافظه کاران طرفدار وضع قوانين سختگيرانه تر اند . برخلاف جناح چپ ميانه ، همزمان با اين که اقدامات برای تأمين امنيت و جلوگيری از مخاطرات احتمالی را ضروری می داند ، بر اين باور است که توسعهء بدگمانی نسبت به شهروندان مسلمان و آمده از کشورهای اسلامی نه تنها عادلانه نيست ، بل می تواند نتايج و پيامد های منفی را به بار آورد .

اين بار وضعيت بين المللی و مسايل سياست خارجی به حد انتخابات قبلی که در آستانهء جنگ عراق برگزار شد ، در محراق توجهء جامعهء آلمان قرار ندارد . همچنان گرچه سونامی در کشورهای ساحلی بحر هند و طوفان مخرب کاترينا در ايالات متحدهء امريکا ، نشان داد که تغييرات اقليمی ناشی از افزايش گرمای زمين در نتيجهء کاربرد وسيع  نامعقول و غيرمسوؤلانه از مواد سوخت فوسيلی ، چی مخاطرات بزرگی را متوجهء بشريت ساخته است ، ولی متأسفانه منفعت کوتاه مدت ، سبب شده است تا مسايل محيط زيستی نيز در رديف پايينتر از آن جايی که بايد ، قرار بگيرند .

البته که هر شهروند افغان تبار و ايرانی تبار آلمان ، امکان آن را دارد تا خود برنامه های احزاب سياسی گوناگون را با هم مقايسه بکند و خود تصميم بگيرد که به کدام کانديد و کدام حزب رأی بدهد .

آن چی که ما می خواهيم به اين خواننده گان بگوييم ، اين است که فراموش نکنيد رأی شما هم مهم است و می تواند بر سرنوشت انتخابات اثرگذار باشد . در جهانی که با هزار و يک خطر مواجه است ، نه تنها منافع کوتاه مدت اقتصادی ، بل همچنان امر صلح ، عدالت و امنيت جهانی و تفاهم ميان ملل و کشورها و ديالوگ سازنده ميان فرهنگ ها و تمدن ها نيز بسيار مهم است . ما چی با حيثيت مهمان در اروپا اقامت داريم و يا به حيث شهروند دارای حقوق کامل ، دارای حقوقی هستيم که با استفادهء مؤثر از آن ها می توانيم نقش مثبتی را ايفا بنماييم . فراخوان ما اين است :

- بياييد با هواداری از نيروهای دموکرات، صلحدوست ، واقعبين و عدالت پسند  و هوادار انترگراسيون و طرفدار ديالوگ ميان فرهنگ ها و تمدن ها،  نقشی مثبتی را که در حد امکان و توان ما است در تقويت گرايش های سازنده و مثبت و تضعيف گرايش های منفی و مخرب ايفا بکنيم . قانون اين حق را به ما داده است و بايد از اين حق استفاده کرد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خطر طوفان در تنور تابستان

امسال همراه با گرم  شدن هوا ، ميزان فعاليت های مسلحانهء ضد دولتی نيز در افغانستان به پيمانهء نگرانی آور افزايش يافته است . همچنان به نظر کارشناسان فعاليت های مسلحانهء ضد دولتی ، از نظر کيفی نيز وارد مرحلهء نوينی شده  و از انسجام و سازماندهی بهتری برخوردار گرديده است.

برخی کارشناسان و شماری از مقامات دولتی مدعی اند که يک برنامه منسجم برای بی ثبات سازی و دامن زدن به  ناامنی در افغانستان ، به جريان انداخته شده است . گفته شده که نيروهای معين و برخی حلقات محافل حاکمه و ارگان های خاص سری در برخی کشورهای همسايه در طرح ، رهبری و حتّا تحقق اين پلان به گونهء مستقيم و غيرمستقيم دست دارند.

هدف اين ستراتيژی چی می تواند باشد؟

تصور اين که طراحان ستراتيژی بی ثبات سازی افغانستان ، تنها و تنها برهم زدن انتخابات پارلمانی را هدف قرار داده  باشند ، چندان منطقی به نظر نمی رسد .

همه شواهد و قراين نشان می دهند که  پاکستان به رغم تعهد ظاهری در امر مبارزه با تروریزم و همکاری برای تأمين صلح و امنيت در افغانستان ،  هنوز هم به خاطر رسيدن به منافع آزمندانه و غير مشروع ، از دنبال کردن « جنگ اعلام ناشده » عليه افغانستان  ، دست برنداشته است. اظهارات اخير مولانا فضل الرحمان در مورد « سياست منافقانهء حکومت پاکستان » بخشی از اين « اسرار» ضد افغانی را افشا کرده است .

در اين ميان در حالی که تمام چشم ها متوجه پاکستان گرديده است ،  نبايد فراموش کرد که برخی کشورها و قدرت های همجوار ديگر نيز ، در واقع در صف مخالفان بالقوه قرار گرفته اند.

اتهامات بی پايه و اظهارات منفی و تحريک آميز وزرای خارجه و دفاع روسيه در مورد افغانستان ،  تقاضای جلسهء شانگهای – روسيه ، چين و کشورهای آسيای ميانه – در مورد تعين زمان برای خروج قوای امريکايی از آسيای ميانه ، بسته شدن پايگاه اکمالاتی امريکا در ازبکستان ، وضعيت مناسبات ايران و امريکا و رويارويی های احتمالی آن ها ، اظهارات محافل بنيادگرای مذهبی در ايران،  همه و همه نشانه های آغاز وزش بادهای مخالفی اند که می توانند بر اقليم سياسی و وضعيت امنيتی در افغانستان ، اثرات مخربی وارد بکنند .

هيچ شکی وجود ندارد که روسيه ، چين و ايران از حضور امريکا و غرب در افغانستان ، جداً نگرانی دارند . ولی اين کشورها هم بر مبنای قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل و هم  موأفقتنامه های بن ، روند جاری در افغانستان را به رسميت شناخته و دارای مناسبات کامل ديپلماتيک با افغانستان هستند و از نظر مقررات بين المللی بايد بپذيرند که افغانستان حق دارد به حيث يک کشور مستقل ، سياست داخلی و خارج خودش را خود تعيين کند- درست همان سان که اين کشورها می کنند و مداخلهء خارجی در امور داخلی خود را اجازه نمی دهند . در اين ميان به خصوص روسيه- به مثابهء وارث شوروی سابق – تا به خاطر تجاوز نظامی ويران کننده اش ، رسماً از مردم افغانستان معذرت نخواهد و برای پرداخت غرامات ويرانی ها و ضايعات ناشی از اين تجاوز ،ابراز آماده گی نکند ، اصلاً هيچ حقی ندارد تا در مورد افغانستان سخن بگويد .

برخی ها برگشت افغانستان را به موقف بيطرفی عنعنه يی و عدم انسلاک ،  يگانه راه چاره برای اجتناب از بروز تشنجات جديد ، معرفی می کنند .

و امّا ، آيا افغانستان در حالت حاضر ، قادر است تا بدون هم پيمانان نيرومند، از مداخلات قدرت ها و کشورهای همجوار در امور داخلی اش جلوگيری کند – آن هم در حالی که در طی دو نيم دههء اخير طرف های مداخله گر خارجی هر کدام ستون پنجمی هم در افغانستان تشکيل داده اند ؟ آيا افغانستان بدون کمک های مليارد دالری غرب قادر به تمويل روند بازسازی کشور خواهد شد ؟

شوروی- در واقع روسيه - با تدارک کودتای نظامی و نهايتاً  تجاوز مسلحانه بر افغانستان بيطرف و غير منسلک ، خود بر موقف بی طرفی و عدم انسلاک افغانستان نقطهء پايان نهاد . همچنان سياست های آزمندانهء  طرف های درگير خارجی ، پس از خروج قوای شوروی و فروپاشی شوروی ، سبب آن گرديد تا با فروپاشی کامل نهاد دولت و انحلال قوای مسلح ،   افغانستان در سال 1992 وارد مرحلهء نوی از بحران گردیده و به کشور پارچه پارچه و غيرقابل اداره و به ميدان بزکشی بی رحمانهء کشورها و قدرت های همجوار مبدل گردد و بازهم مصايب و رنج های بيکرانی بر مردم افغانستان تحميل شود.

با توجه به تجربهء تلخ گذشته – دورهء ملوک الطوايفی تنظيمی و استبداد خشن و سياه دورهء طالبی – و ترس از سقوط دوبارهء افغانستان به سراشيب نابودی آور گذشته است که مردم افغانستان از همکاری جامعهء بين المللی برای تحقق برنامهء بن استقبال کردند . حال که با انتخابات پارلمانی اين برنامه به آخرين مرحلهء خود می رسد ، اوضاع و احوال نشان می دهد که هنوز افغانستان قادر نيست تا به تنهايی مسألهء حياتی تأمين امنيت داخلی و خارجی و تداوم روند عادی سازی اوضاع و رسيدن به صلح و ثبات پايدار را تأمين کند . با توجه به تجربهء تلخ گذشتهء نه چندان دور ، پيشبینی اين که همسايه ها و قدرت های همجوار در شرايط فقدان يک عامل بازدارندهء نيرومند ، با افغانستان چی خواهند کرد ، هيچ دشوار نيست .

اگر کشورهای همسايه و قدرت های همجوار بخواهند بر پايهء موازين شناخته شدهء روابط بين الدول با افغانستان مناسبات دوستانه و همکاری های متقابلاً مفيد داشته باشند ، هيچ دليلی وجود ندارد تا افغانستان از چنين گرايشی استقبال نکند . روشن است که افغانستان نبايد منافع و مصالح عليای ملی خود را قربانی اين يا آن کشور کند – چی به نام هم پيمان بودن و چی به نام هم دين بودن و يا هم زبان بودن و يا چيزی ديگری. و امّا ، افغانستان حق دارد برای دستيابی و پاسداری از حقوق حقهء قانونی خويش ، تدابير لازم را اتخاذ و به اجرأ بگذارد – همان سان که هر کشور ديگری اين حق را دارد .

 از سوی ديگر نبايد فراموش کرد که تأمين امنيت داخلی و خارجی ، تنها بُعد نظامی ندارد . تسريع روند پيريزی نهاد دولت توانای معاصر ، تسريع ، توسعه و مؤثر سازی  بازسازی افغانستان ، طوری که مردم  روزتا روز به گونهء گسترده تر و بيشر نتايج ، پيامدها و ثمرات آن را در زنده گی خود احساس کنند و همچنان جلوگيری از فساد ، زورگويی و خودسری ، رشد و انکشاف سياسی و فرهنگی جامعهء افغانی و مشارکت روز افزون و آگاهانهء مردم در اين روند ، عوامل مهم ديگر در امر دستيابی به صلح ، ثبات و امنيت پايدار به شمار می روند . تنها در صورت تحقق اين مأمول و قوام روند مبدل شدن ما به يک ملت واحد و آگاه است که دسته های تبرهای مداخلهء خارجی خواهند شکست و حتّا امکان مداخلهء نيرومند ترين قدرت های جهانی نيز به حد اقل ممکن کاهش خواهد يافت . روند برگزاری  انتخابات پارلمانی و نتايج آن ، شاخص مهمی به شمار می رود که نشان خواهد داد افغانستان تا چی حد از توانايی رفتن در اين مسير  برخوردار است. مشارکت گستردهء مردم در انتخابات و  راه يافتن نماينده گان واقعی مردم به پارلمان ، می تواند نقش مهمی در رفتن افغانستان به سوی آيندهء مطلوب و مطمين ايفا بکند و نيات شوم مداخله گران را بار ديگر نقش بر آب سازد.

  اول سپتمبر 2005

***

روسیه باید تاوان بپردازد و یا افغانستان ؟

الکسی کودرين وزير اقتصاد روسيه ، در ديدار با انوارالحق احدی وزير ماليه افغانستان، که شب جمعه انجام يافت ،  اظهار داشته که روسيه حاضر است امکان بخشيدن 70 درصد از قروض افغانستان به روسيه و قايل شدن تخفيف های خاص در مورد بازپرداخت  سی درصد باقيماندهء اين قروص را مورد مطالعه قرار دهد.

گفته شده است که مجموع اين قروض ادعايی ماسکو بالغ بر بيش از ده مليارد دالر می رسد که هفتاد درصد آن را فروش تسليحات تشکيل می دهد.

قروض شوروی به افغانستان را می توان به سه بخش تقسیم كرد : كمك های شوروی در پلان های پنجسالهء افغانستان در  دورهء شاهی و  دورهء ریاست جمهوری محمد داوود خان ، كمك های  شوروی به رژیم  دستنشاندهء كرملین پس از 7 ثور  سال 1357  ،  و  كمك های روسیه به  ادارهء آقای ربانی و گروه های شامل در اییتلاف شمال .

تا كنون هیچ مرجع رسمی  افغانی میزان خسارات وارده بر افغانستان را در زمان تجاوز شوروی محاسبه ننموده است . ولی با چشم بسته هم می توان گفت كه این میزان سر به ده ها میلیارد دالر می زند . متاءسفانه افغانستان  تا كنون  در  این مورد متوسل به اقدامات لازم نشده است . برخلاف  گویا حكومت افغانستان حاضر به بحث روی   ادعاهای روسیه در مورد " قروض "  آن كشور بر افغانستان نیز شده است .

به هر رو ، ادعای روسیه به این شباهت دارد تا مجرمی بیاید  و كسی  را بكشد و خانه اش را ویران كند و دارایی هایش را نابود سازد و سپس روزی از فرزندان قربانی اش مطالبه كند تا پول گلوله هایی را كه پدر شان را با آن كشته است و پول سوختی كه با آن خانهء شان را ویران كرده  و دارایی های شان را نابود نموده است ، به او بپردازند ...  

گمان نمی رود که روسيه متوقع دريافت اين قروض باشد ، ولی طرح اين ادعا بدون شک اهداف سياسي معينی را دنبال می کند . اين اهداف از جمله اين ها بوده می توانند :

- اعمال فشار بر حکومت افغانستان ؛

- قانونی جلوه دادن تجاوز شوروی بر افغانستان ؛

- قانونی ساختن توافقنامه ها و اسنادی که شوروی و روسيه از زمان کودتای ثور 1357 تا آخرين روزهای حکومت آقای ربانی بر افغانستان تحميل نموده است؛

- منتفی نمودن امکان حقوقی هرگونه ادعای افغانستان برای کسب غرامات جنگی از روسيه .

بنأً هرگونه مذاکره در مورد اين مسأله با روسيه می تواند به معنای به رسميت بخشيدن ادعاهای روسيه تلقی شود  که به روسيه امکان خواهد داد تا در ابعاد گوناگون  از آن سؤ استفاده نمايد. حکومت افغانستان بايد در اين زمينه جداً متوجه باشد و با نرمش خود ، تبر ادعاهای روسيه را دسته ندهد.

افغان ها صرف نظر از این كه در كدام جبهه و جناح بوده اند و یا هستند - به شمول كمونیست های سابق و مجاهدین سابق - باید یك صدا از روسیه طالب پرداخت تاوان خسارات ناشی از مداخله و  تجاوز  شوروی را بكنند و از گروه هایی نظامی و نظامی سیاسی  و سیاسی افغانستان نیز  باید خواست تا موقف خود را در این مورد روشن بسازند . موضعگیری ها روی این مساءله روشن ترین محك است برای تشخیص  چه گونه گی برخورد رهبران و گروه های سیاسی ، نظامی و نظامی- سیاسی موجود در افغانستان با  منافع ملی افغانستان .

به یقین موضع گیری واحد افغانی روی این مساءله ، افغانستان را قادر خواهد ساخت تا نه تنها ادعاهای بیشرمانهء روسیه را در مورد قروض رد كند ، بل به اقدامات لازم برای  كسب تاوان  از روسیه به خاطر تجاوز بر افغانستان و  خسارات و ضایعات فاجعه بار آن  ، مبادرت ورزد .

 

هشتاد و ششمين سالروز استقلال افغانستان

امروز 28 اسد مصادف است با هشتاد و ششمين سالروز استقلال افغانستان . افغان ها هميشه بر اين باليده اند که افغانستان نخستين کشوری بود که توانست استقلال کامل سياسی خود را از ابرقدرت استعماری آن وقت - بريتانيای کبير - کسب کند. کسب استقلال افغانستان با  نام شاه امان الله که تحت رهبری او افغانستان استقلال سياسی را کسب نمود ، پيوند ناگسستنی دارد . و امّا داوری تحليل گران و تاريخ نگاران  و نيز  عناصر ، گروه ها و نيروهای سياسی در مورد کارنامهء شاه امان الله خان ، در دورهء پس از استقلال همسان نيست .

نيروهای  هوادار تجدد و تحول از شاه امان الله به حيث  يک شخصيت آزاديخواه ، اصلاح طلب ، تجددخواه و عدالت پسند  تقدير و ستايش می نمايند . در عين زمان حتّا نيروهای هوادار تجدد و تحول هم شکست نهضت امانی را تا حدی ناشی از اشتباهات شاه امان الله می دانند .

در اين شکی نيست که شاه امان الله می خواست در اندک ترين مدت ممکنه افغانستان را در شاهراه ترقی و پيشرفت قرار دهد . شاه امان الله نه تنها از نظر سرعت  اصلاحات ، بل از نظر تقدم و تأخر اقدامات اصلاحی نيز دچار اشتباهاتی گرديد . در اين ميان نه شاه برنامهء منسجم و سنجيده شده يی برای اصلاحات داشت و نه هم ياران تحول طلب او. و اما علت اساسی شکست نهضت دورهء امانی ، اشتباهات شاه امان الله نه بود . علت اساسی همانا توطيهء مخفی استعمار نيرنگباز بريتانوی برای سرنگونی شاه امان الله بود. از سوی ديگر کاستی عمدهء ديگر اصلاحات آن بود که تنها بر بخشی از  قشر کوچکی از درسخوانده گان شهری - آن هم مقيم در کابل - اتکا داشت. و شناخت اين قشر کوچک تحول طلب از مدنيت نو و عوامل و زمينه های پيدايش و رشد آن بسيار اندک و سطحی بود. 

امروز نيز گرچه افغانستان تجربه های ناکام ديگری را در جستجوی راه غلبه برعقب مانی قرون و  رسيدن به تمدن معاصر پشت سر نهاده است ، ولی اين تجارب تحليل ناشده و درس های ناشی از آن ناخوانده باقی مانده اند .

امروز هشتاد و ششمين سالروز استقلال افغانستان در شرايطی برگزار می گردد که  قوای امريکايی و متحدين آن در افغانستان حضور دارند. شماری از افغان ها - از ملا محمدعمر و پيروان وفادارش گرفته  تا شماری از «روشنفکران» اعم از راديکال و محافظه کار و ناسيوناليست   - حضور اين قوت ها را اشغال افغانستان توسط امريکا می دانند. شمار ديگری حضور اين نيروها را ضمانتی برای بقای افغانستان ، مانعی در برابر برگشت به دوره های طالبی و تنظيمی و عامل بازدارنده يی در برابر مداخلات و تجاوزات کشورها و نيروهای همجواری که افغانستان را طی دو نيم دههء گذشته به ميدان بزکشی مبدل کرده بودند ، می دانند .

در اوضاع حساس کنونی ، لازمی و  حتّا حياتی است تا  ما افغان ها بيشتر از خرد ، سنج ،  مدارا و واقعبينی کار بگيريم - به خصوص با در نظر داشت اين که کشور و جامعهء ما در نتيجهء بحران های خونين گذشته، دچار مصايب و دشواری ها بسيار گرديده ، امکانات ملی ما سخت صدمه ديده اند و کشور و جامعهء ما با چلنج های جديی مواجه اند. بايد توجه کرد که دادن شعار های تند و تسليم شدن به احساسات  و در پيش گرفتن رفتارهای تند ،  اگرچه ظاهراً بسيارهم وطن دوستانه به نظر بخورند، نه تنها زخم ها و دردهای ما را مداوا نخواهند کرد ، بل ممکن است ما را به سوی نابودی سوق دهند .

با توجه به تجربهء تلخ گذشتهء نه چندان دور ، پيشبینی اين که همسايه ها و قدرت های همجوار در شرايط فقدان يک عامل بازدارندهء نيرومند ، با افغانستان چی خواهند کرد ، هيچ دشوار نيست . روشن است که افغان ها  نبايد منافع و مصالح عليای ملی خود را قربانی اين يا ايديولوژی و يا اين و يا آن کشور کنند – چی به نام همفکری ، چی به نام هم پيمان بودن و چی به نام هم دين بودن و يا هم زبان بودن و يا چيزی ديگری.

در مورد سابقهء رفتار قدرت های استعماری با افغانستان می توان بسيار نوشت . در مورد اهداف و رفتار امريکا در ويتنام و شرق ميانه و جا های ديگر و جناياتی را که قوای امريکايی در اين يا آن جا مرتکب شده اند و  در مورد اهداف جهانی غيرعادلانهء امريکا و ... کتاب ها می توان نوشت . از اين منظر می توان « ضدامريکايی» شد . و امّا ، از منظر ضد امريکايی با قضايا برخورد کردن ، کدام درد ما را دوا خواهد کرد و کدام  مشکل ما را حل خواهد کرد؟ 

شکست امريکا در افغانستان ، امر ناممکن نيست . و امّا ، بايد اين را نيز سنجيد که از شکست امريکا در افغانستان کی ها و برای چی اهدافی بهره خواهند برد و از آن چی چيزی نصيب افغانستان خواهد شد .

بلی ، امريکا در افغانستان برای آن نيامده است تا منافع ملی افغان ها را پاسبانی کند . امريکا برای منافع خودش به افغانستان آمده است . و امّا ، اگر امريکا بخواهد منافع خودش را به شيوهء معقول و پايدار  تأمين کند ، در آن صورت بايد به افغان ها و افغانستان همان گونه کمک کند که به جاپان و آلمان پس از جنگ دوم جهانی کرد. تنها در اين صورت است که هم امريکا برنده خواهد بود و هم افغانستان . و اين اولين باری خواهد بود که افغان ها بدون شکست دادن يک قدرت و يا  ابرقدرت ، به پيروزی برسند - برخلاف گذشته که هميشه متجاوزين را شکست داده اند بدون اين که خود به کاميابی دست يافته باشند .

اگر قوانين بين المللی و ملل متحد را به حيث عالی ترين مرجع جهانی بپذيريم و اگر رأی مردم مورد نظر ما باشد ، پس هم اجلاس بن و هم تصاويب شورای امنيت و هم رأی مردم در انتخابات رياست جمهوری ، به روند جاری در افغانستان مشروعيت بخشيده اند. از سوی ديگر امروز در افغانستان زمينهء مبارزات سياسی مسالمت آميز وجود دارد . پس آيا بهتر نيست تا  در همين چهارچوب برای دستيابی به فردای بهتر افغانستان کوشيد؟

از سوی ديگر از آن جايی که تمام دول جهان- شمول همه اعضای شورای امنيت سازمان ملل و کشورهای همجوار ،  با افغانستان روابط کامل ديپلماتيک برقرار کرده اند ، پس ناگزير بايد حقوق افغانستان به حيث يک کشور مستقل و تام الحقوق عضو سازمان ملل متحد را نيز به رسميت بشناسند . متکی بر همين اساس  افغانستان حق دارد برای دستيابی و پاسداری از حقوق حقهء قانونی خويش ، تدابير لازم را اتخاذ و به اجرأ بگذارد – همان سان که هر کشور ديگری اين حق را دارد . و امّا، نبايد فراموش کرد که تأمين امنيت داخلی و خارجی ، تنها بُعد نظامی ندارد . تسريع روند پيريزی نهاد دولت توانای معاصر ، تسريع ، توسعه و مؤثر سازی  بازسازی افغانستان ، طوری که مردم  روزتا روز به گونهء گسترده تر و بيشر نتايج ، پيامدها و ثمرات آن را در زنده گی خود احساس کنند و همچنان جلوگيری از فساد ، زورگويی و خودسری ، رشد و انکشاف سياسی و فرهنگی جامعهء افغانی و مشارکت روز افزون و آگاهانهء مردم در اين روند ، عوامل مهم ديگر در امر دستيابی به صلح ، ثبات و امنيت پايدار به شمار می روند . تنها در صورت تحقق اين مأمول و قوام روند مبدل شدن ما به يک ملت واحد و آگاه است که دسته های تبرهای مداخلهء خارجی خواهند شکست و حتّا امکان مداخلهء نيرومند ترين قدرت های جهانی نيز به حد اقل ممکن کاهش خواهد يافت .

و امّا ، يک نکته را بايد  حتماً تذکر داد : ايالات متحدهء امريکا و متحدين آن اگر بخواهند در افغانستان با دشواری بيشتر و نهايتاً به سرنوشت شوروی و بريتانيا دچار نشوند ، بايد اين را بدانند که افغان ها دوستی را می پذيرند ، به کمک نياز دارند ، امّا در بدل هيچ چيزی حاضر نيستند تا يوغ برده گی هيچ کسی را بر شانه بکشند . پس آنان بايد به ارزش های افغانی حرمت بگذارند و نبايد کاری بکنند که غرور افغان ها را جريحه دار سازند ، در غير آن روند حوادث به سوی سير خواهد کرد که هم برای افغان ها فاجعه بار خواهد بود و هم برای امريکا و متحدين آن .

 

 

 

چند نکته در مورد « بحث روشنفکر »

 

چرا از چند سال است که آسمايي مي کوشد روي نقش « روشنفکران» در جامعهء افغاني پيوسته بحث هايي را به راه اندازد و چرا نخستين شمارهء صفحهء انترنتي آسمايي نيز با « بحث روشنفکر » آغاز گرديد ؟

در  کشوري که سرنوشت آن  تا همين چندي قبل بازيچهء دست  « اشباح قرون وسطايي»  بوده است و هنوز هم بخش بزرگي از  آن ها در ميدان سياست حضور فعال و مؤثري دارند ، چرا  لبهء تيز انتقادات متوجهء روشنفکران- که در نتيجهء حوادث بي آن هم از ميدان به کنار رانده شده اند -  ساخته شده است ؟

به باور ما اين مباحث درست به همين علت که  « روشنفکران » يا از ميدان  کاملاً به کنار رانده شده اند و يا هم لااقل  نقش و تأثير اجتماعي شان بسيار کاهش يافته  ، لازمي است .

بسيار آسان است تا بر « بنيادگرايان » ، « افراطيون»  و « جنگ سالاران»  تاخت و آن ها را مقصر دانست که به « روشنفکران»  موقع نمي دهند . بسيار آسان است که مثلاً کشورهاي همسايه را مقصر دانست که در اين و يا آن زمان به خاطر اين يا آن هدف « روشنفکران» افغان را در تنگنا قرار داده و يا حتّا به تهديد و ترور آن ها پرداخته اند . و امّا ، آيا با چنين گفته هايي مي توان به ارتقاي نقش و تأثير اجتماعي « روشنفکران» کمک کرد؟  و باز سؤال پيش مي آيد که گيريم نقش و تأثير اجتماعي  « روشنفکران» مثلاً در حد دههء شصت برسد و در همان سمت و سو و با همان ماهيت باشد، سود و نتيجهء آن چي خواهد بود ؟

مگر نه اين است که  درس خوانده گان  آن دوره و از جمله فرهنگيان برخاسته در آن دوره  سخت ايديولوژي زده بودند ؟

من خودم به نسل مظاهره چيي دهه شصت تعلق دارم و اکنون اين را  دريافته ام  که ما چي قدر ساده انگار بوديم و مي دانم که ما را چي گونه با نشان دادن «باغ هاي سبز و سرخ»  به بيراهه هاي ايديولوژي زده گي کشانيدند و چي گونه  آرزوهاي ما را براي خدمت به مردم و وطن  به خاک و خاکستر مبدل کردند .  و اين را نيز مي دانم که تأثير ما بر نسل بعدي چي بود .

اين درست نيست اگر کسي ادعا کند که آن ده ها هزار جوان پرشور، آگاهانه مي خواستند سرنوشت افغانستان  چنان شود که ديديم .

اين درست است که در آن سال ها  گرايش  جهان  به سوي چپ بود - حتّا در اروپاي غربي  و امريکا نيز. عقب ماني شديد کشورما ، تجربهء تاريخي تلخ ما با استعمار بريتانوي و موضعگيري هاي غيرعادلانهء امريکا در قبال افغانستان در سال هاي پس از جنگ دوم جهاني و برخورد غيرعادلانهء کشورهاي استعماري غرب با جنبش هاي آزاديخواهانه در کشورهاي جهان سوم ، بخش بزرگي از نسلي را که من نيز به آن تعلق دارم ، متمايل به چپ ساخت . اين تمايل از آرزومندي براي رفع عقبماني قرون و گشايش راه براي پيشرفت و ترقي کشور و بهبود وضع زنده گي مردم افغانستان ، از تمايل براي تأمين عدالت اجتماعي و آرزومندي هاي نيک ديگر سرچشمه مي گرفت . و امّا ، متأسفانه طوري که ديديم به علت عقبماني عمومي فرهنگي ، پيشينهء دردناک جنبش هاي ملي تجدد طلبانه و ترقي خواهانه و سرنوشت آن ها و نيز ناتواني معارف کشورما ، نسل دههء شصت هم در جناح راست و هم در جناح چپ ، دچار راديکاليزم و ايديولوژي زده گي شد و نهايتاً ديديم که  آن برنامه هاي ايديولوژيک و آن « باغ هاي سبز و سرخ»  سراب هايي بيش نبودند و ديديم که بر سر خود ما و ملت و کشور ما چي ها رفت و به کجاها رسيديم .

حال ديگر ديدن واقعيت هايي که مثل سلسله کوه هاي بزرگ و بلند در برابر چشمان ما قرار دارند ، چندان دشوار نيست و هيچ نيازي به ميکرسکوب و تلسکوب ندارند - تنها بايد چشم باز کرد و ديد .

طلسم جادوي تبليغات شوروي ، با خود شوروي يک جا فرو ريخته است . چين کمونيست چهارنعل به سوي اقتصاد بازار مي دود و ديگر از « انقلاب فرهنگي»  و « محاصرهء شهرها از طريق دهات » و « ببر کاغذي امپرياليزم »  دم نمي زند. « دژ شکست ناپذير صلح و  سوسياليزم » از بيخ فروريخته است . و تجربهء سوسياليزم دولتي همراه با انديشه هاي لنين  و تعابير ستالين ، ماو تسي دون ، پول پوت ، انورخواجه ، تيتو ، بريژنف و بقيه  شکست خورده اند .

گيريم که جنگ نمي بود و حوادث به گونهء ديگري پيش مي آمدند ،  مگر نه اين است که پس از چند دهه از « انقلاب شکوهمند و شکست ناپذير ثور» و نيز « مرحلهء نوين و تکاملي آن » حد اکثر جايي که به آن « از طريق راه رشد غير سرمايه داري » به « حمايت سوسياليزم جهاني » مي رسيديم چيزي بيشتر از مقام مغولستان و تاجيکستان و ... نمي بود . گيريم که  به راه « رفيق ماو تسي دون » مي رفتيم در بهترين صورت تجربهء آلبانيا و در صورت  بدبياري تجربهء کامبوج را مي داشتيم . و يا شايد هم  به سرنوشت تبت مبتلا مي شديم ...

پس از آن چي که گفته آمديم ، آيا باز هم مي شود در مورد آرمان آزادي ، پيشرفت ،  ترقي و عدالت اجتماعي سخن گفت ؟

به باور من بلي ، مي توان و بايد در  مورد اين آرمان ها انديشيد و در بارهء آن ها سخن گفت . اين که چي گونه مي توان به اين آرمان ها رسيد ، من برايش نسخهء آماده ندارم . هيچ کس ديگري هم آن را ندارد . من شخصاً از کساني که ادعا مي کنند چنين نسخه يي را دارند ، بسيار مي ترسم . به بار من ،  بايد در اين مورد انديشيد - با توجه به تجربه هاي تلخ خود ما و تجربه هاي ديگران . ولي به باور من ، يک چيز از روي تجربهء خود ما و تجارب ديگران روشن است  : هيچ کس به هيچ عنواني نمي تواند و نبايد خودش را بالاترين مرجع حقيقت بشمارد و بتراشد - نه زير نام  « رسالت تاريخي... »  و  نه هم زير نام و عنوان ديگري و با اتکا به شگردهاي ديگر . انحصارگرايي - طوري که تجربه نشان داد ، تحت هر نام و عنواني که باشد- به استبداد و تمامت خواهي مي انجامد به باور من ،  اين نيز روشن است که  ترقي ، پيشرفت و عدالت اجتماعي ، بدون ديموکراسي امکان پذير نيست . همچنان بايد انسان و انسانيت را به حيث  بالاترين ارزش پذيرفت . به اين معناي که هيچ ارزش و انديشه يي به اين نه مي ارزد تا انسان ها براي تحقق آن قرباني ساخته شوند ؛ بل هر ارزش و انديشه يي  بايد در خدمت انسان و بهروزي انسان و انسانيت و انساني ساختن سيماي جامعه و جهان ما باشد ، نه بر عکس آن .

هدفم از آن چي که در مورد شوروي و چين گفتم ، به هيچ وجه  برحق شمردن امريکا و متحدين آن نيست ، نه هم به معناي برحق بودن اين يا آن نظام اقتصادي و اجتماعي موجود در جهان . من مانند گذشته سياست امريکا را در هندو چين غير عادلانه مي دانم و بر اين باورم که قواي امريکايي در هند و چين جنايات فراموش ناشدنيي را مرتکب شده اند . همچناني که قواي فرانسه در الجزاير مرتکب جنايات بسياري شده بودند . از نظر من سياست امريکا در شرق ميانه نيز غير عادلانه و سخت زيانبار بوده است . بايد بگويم که من از سياست ها و روش هاي جورج بوش ، سخت بيم دارم . و امّا ، به باور من نادرست است تا ما افغان ها در رابطه به مناسبات افغانستان و امريکا و ساير کشورهاي غربي از سمت داوري هاي مان در مورد جنگ ويتنام و مسألهء فلسطين و يا چيز ديگري از اين دست بنگريم و برخورد بکنيم - آن هم در حالي که همان حکومت کمونيست ويتنام سخت درصدد دوستي و همکاري با آمريکا است و از ياسرعرفات مرحوم تا به محمود عباس ، رهبري ادارهء فلسطينيان هم – اداره يي که خود بنيادگراها و تندروان فلسطيني نيز  آن را قبول دارند - براي جلب پشتيباني کاخ سفيد از داعيهء خود شان از هيچ کوششي دريغ نکرده و نمي کنند ...

کوتاه اين که به باور من در سياست خارجي نيز ، نه ايديولوژي و چيز ديگري از اين دست و نه هم خوشبيني ها و بدبيني ها نسبت به اين و آن  ، بل منافع و مصالح علياي ملي را بايد به عنوان سنگ بنا  بپذيريم و نيز اين را که کشور ما هم مانند کشورهاي ديگر « دوست و دشمن دايمي ندارد » ، بل « منافع ملي » دارد – منافعي که کم از کم  بخشي از آن  دايمي است .

به باور من ، واقعبيني در سياست خارجي دولت افغانستان ، نبايد به معناي آن باشد که « روشنفکران » ما نيز  به پاس نزاکت هاي ديپلماتيکي که در مناسبات بين دول رايج و حاکم است ، در مورد واقعيت هاي جهان دهان ببندند و يا ارمان جهان بهتر را مسکوت بگذرارند.

حالا من در بارهء تجربهء بخش «چپ » نسلي که من خودم به آن تعلق داشتم - از ديدگاه خودم - سخن گفتم .هموطنان ديگري هم اگر در بارهء اين مسايل گفتنيي داشته باشند – که به يقين دارند – صفحهء آسمايي در خدمت شان خواهد بود . البته من توقع ندارم تا ديگران نيز همانند من بينديشند ؛ و امّا ، به نظر من بهتر است تا هر کدام ما  نخست در بارهء تجارب « خود مان» بگوييم و سپس  در بارهء تجارب «ديگران» .  به همين دليل ، به باور من ، در بارهء تجربهء بخش «راست» و بخش « ميانه رو » و بخش « بي طرف»   نيز  بهتر است تا  کساني سخن بگويند که خود به آن ها منسوب بوده باشند . همچنان من فکر مي کنم که بهتر است تا هيچ کسي نکوشد « برف بام خود را بر بام ديگران بيندازد » - هر بامي به حد کافي برف خود را دارد ... . و نيز همهء ما بايد به حرف نسل نو و مهم تر از آن به داوري مردم ، گوش فرا دهيم .

 من در بالا به نماينده گي از هيچ کسي سخن نگفته ام و نه اين حق را به خودم مي دهم . من تنها ديدگاه هاي خودم را در مورد پاره يي از مسايل به گونهء ساده و روشن - چنان که مي انديشم ، بيان داشتم .

از من هيچ کسي نخواسته است تا چنين کنم . کسي از من چيزي هم در مورد اين مسايل نپرسيده است . پس چرا آمده ام و سرسر خود سخن مي گويم ؟

اين سخنان را به ارتباط آن چي که هفتهء گذشته در « سخن روز » زير سرخط « گفت و شنود » آمده است،  نوشتم . نوشتم تا گفته باشم که آن سخنان را از موضع و مقام ملا و معلم و محتسب نگفته ام  و نه هم خودم را بهتر و يا تافتهء جدا بافته از ديگر درسخوانده گان مي دانم .

ناگفته نماند که بحث روشنفکر از اين بابت نيز هنوز ضروري است که ما هنوز که هنوز است در مورد تعريف روشنفکر و مقام ،  نقش و وظايف اجتماعي روشنفکر مشکل داريم . به علاوه ،  من با اين گفتهء يکي از مبصرين افغان صداي آلمان که در مقدمهء گفت و شنود با من نوشته است مؤافقم : «  روشنفکران و رويدادهاي افغانستان خود يکي از مباحثي است که بايد روشنفکران به آن به طوري جدي بپردازند. مهمتر از همه اين است که روشنفکران با نگاه به گذشتهء شان بايد شهامت اين را داشته باشند که بر اشتباهات شان اعتراف نمايند. روشنفکران اگر خودشان به خانه تکاني دروني نپردازند و خويش را از دايرهء نقد دور نگهدارند و از آن ها درس نگيرند ، همانا رويدادهايي اتفاق خواهند افتاد که ما نمونه هاي آن را نه در تاريخ و درجاهاي دور ، بل در پيش چشم خود و در سرزمين افغانستان ديده  و تجربه کرده ايم. « ...

حميد عبيدي

26 جولاي 2005

II

 گفت و شنود

نزديک به يک ماه است که آسمايي نشرات انترنتي خود را آغاز کرده است. شمار کثيري از نويسنده گان ، شاعران ، فرهنگيان و روشنفکران در اين مدت با ارسال پيام ها اين آغاز را تبريک و تهنيت گفتند. نزديک به 5000 نفر از صفحهء انترنتي آسمايي ديدن کردند .

ما از همه به خاطر حسن نيت و ورود شان به صفحهء آسمايي ابراز امتنان مي نماييم . و امّا ، آن چي که ما منتظرش بوديم هنوز اتفاق نيفتاده است.

ما پيش از همه به اين هدف به انترنت آمده ايم تا گفت و شنود و مباحثه ميان روشنفکران و فرهنگيان را ممکن سازيم - گفت و شنود ميان دارنده گان ديدگاه هاي گوناگون را . ما اين کار را با نشر نبشته ها و گفت و شنود ها در مورد روشنفکر و نقش او در جامعهء افغاي آغاز کرديم . در اين رابطه هنوز پژوهش بسيار و تفکر و بحث بسيار لازم است و مطالب زيادي گفته نشده اند. ما منتظر و چشم به راه آن هستيم تا شما در اين مباحث اشترک بکنيد . ديدگاه هاي منتشره را زير زره بين نقد قرار دهيد و نقدها را نيز نقد کنيد - بدون آن که ما با تيلفون ها و نامه هاي مکرر به شما ، وادار تان ساخته باشيم .

ما منتظر آن هستيم تا کاستي ها در کار صفحهء آسمايي را آشکار کنيد و براي بهبود آن ما را ياري رسانيد .

ما منتظر آن هستيم تا شما پردهء تعارفات معمول را بدريد .

ما چشم به راه آن هستيم تا شما نشان بدهيد که نقد يک اثر و نقد يک ديدگاه ، بي احترامي و بي مهري نسبت به نويسندهء يک اثر و دارندهء يک ديدگاه نيست .

ما منتظر آن هستيم تا کساني که آثار و ديدگاه هاي شان مورد نقد قرار مي گيرند ، نشان بدهند که نقد پذير هستند و يا کم از کم تحمل نقد را دارند .

ما بايد نشان بدهيم که شهامت اعتراف به اشتباهات و خطاهاي خود و درس گرفتن از آن ها را داريم .

به نظر ما،  بايد تمام خرد و توان خود را در اين راه به کار اندازيم تا نقش سازنده و مؤثر  روشنفکران را در امر بازسازي معاصر افغانستان و التيام زخم هاي جامعهء افغاني و روشن ساختن راه آيندهء بهتر افغانستان و جامعهء افغاني ، ارتقأ ببخشيم .

اگر شما با چنين چيزي مؤافق هستيد ، پس دست و آستين را بر بزنيد ...

و اگر هم فکر مي کنيد که آن چي در بالا آمد نادرست است ، پس قلم برداريد و در مورد آن بنويسيد و بگوييد که به نظر شما چي بايد کرد ...

آسمايي منتظر کار و همکاري شما در اين زمينه است .

 20 جولاي 2005

 

I

 

خواننده گرامي سلام ،

خوشحاليم که آسمايي  اينک از طريق انترنت نيز در خدمت شما قرار مي گيرد.

آسمايي روي انترنت آمده است  تا - چنان که در پيشاني اين صفحه نوشته شده است – در مسير گشايش روزنه ها به سوي  دگرگوني هاي ضروري فکري و فرهنگي  در جامعهء افغاني بکوشد.  ما خواهيم کوشيد تا اين کار را از طريق فراهم ساختن زمينه ها و امکانات براي گفت و شنود ميان روشنفکران و فرهنگيان هواخواه بازانديشي و نوانديشي و نشر آثار ارزنده در اين راستا ، انجام دهيم.

و امّا ، ما نمي خواهيم تا از اين امکان و زمينه يي که فراهم مي سازيم کسي – به شمول خود ما - براي تکفير دگرانديشان استفاده کند. ما نه معلم هستيم ، نه ملا و نه هم محتسب. ما به حقوق دگر انديشان همان گونه ارج خواهيم نهاد که به حقوق هم انديشان ارج مي نهيم.  ما هواخواه آزادي انديشه و بيان هستيم و اين به معني هواخواهي از تنوع انديشه يي نيز است . 

انترنت به عنوان سريع ترين و ساده ترين وسيله تماس وکسب اطلاعات در زمينه هاي مختلف، به شهرهاي بزرگ افغانستان راه گشوده و اندک اندک رواج بيشتري حصول مي نمايد و مردم به استفاده از آن در محدوده هاي امکانات خويش عادت مي نمايند.  آسمايي چشم اميد و انتظار خاصي به روشنفکران و فرهنگيان مقيم در داخل کشور و  بيننده گان و خواننده هاي خويش از داخل افغانستان دارد و به نوشته ها، تصاوير، نوار ها، نظريات و طرح ها يي که نمايانگر خواسته ها و آرزمندي هاي مردم و اوضاع در داخل کشور  و نيازمندي هاي بازسازي معاصر و تأمين فرداي بهتر افغان ها و افغانستان  باشد، ارجعييت مي دهد.

آسمايي، بر اساس اصول و موازين قبول شدهء ژورناليزم آزاد و محور هاي قبول شدهء پلوراليزم عقيدتي فعاليت مي نمايد وبه حقوق فرهنگي روشنفکران وآفرينشگران آثار، ارج گذاشته و و از آن ها دفاع مي نمايد

ما خواهيم کوشيد تا  آسمايي  آيينه  روشن و خالي از زنگاري باشد که  کار و کوشش مشترک روشنفکران و فرهنگيان افغان  براي  هموار  کردن  راه دگرگوني هاي فکري و فرهنگي برابر با نيازمندي هاي  بازسازي معاصر افغانستان و رفتن به سوي آينده بهتر را بازتاب دهد. اميدواريم اين آرزومندي با همکاري يکايک شما تحقق يافته بتواند.

البته ممکن است که صفحهء آسمايي در آغاز کاستي هاي داشته باشد . اگر ما را از چنين کاستي هايي  مطلع سازيد و در رفع آن ها به ما ياري برسانيد برامتنان خواهيد افزود.

15 جون 2005

 
 
  uبرگشت به صفحه اول

 

گفت و شنود

نوشتار

 

  تريبون آزاد ttt

 

نقد