وضعيت رسانه ها و آزادی بيان

به بهانهء چهارمين سالروز

هفته نامهء اقتدارملی

 

گفت و شنودی که   در پيوند با وضعيت رسانه ها و آزادی بيان  به توجه رسانيده می شود،  به مناسبت چهارمين سالروز هفتهء نامهء اقتدار ملی  انجام يافته  است. اين متن را هفته نامهء اقتدار ملی برای نشر در اختيار آسمايی قرار داده است. ما با  ابراز امتنان از اين اقدام نيک،  آرزومنديم  که ادامه و توسعهء همکاری های متقابل ميان دو نشريه به توسهء همکاری ميان روشنفکران و فرهنگيان افغان در راستای حل مسايل مشترک و دستيابی به تفاهم ، همبسته گی و وحدت ملی  ، کومک نمايد.
ما با اغتنام از فرصت ، چهارمين سالروز نشرات «اقتدار ملی » را به مسوولين و همکاران اين نشریه تبريک و تهنيت گفته و موفقيت های مزيد آنان را در راستای خدمت به آيندهء بهتر جامعهء افغانی و افغانستان آرزو می نماييم .

حميد عبيدی

مدير مسوول آسمایی

***

عبدالحميد مبارز: مطبوعات در افغانستان تقريباً مراحل مختلفي را طي کرده اند. در وقت هايي که آزادي مطبوعات نبود بيشتر کوشش مي شد که مطبوعات به ادبيات و به تاريخ بپردازد. مطبوعات به آن معنايي که لازم است هنوز هم در کشور ما راه نيافته است
***

 


زرياب: انتخاب وزير اطلاعات و فرهنگ در افغاسنتان يا به صورت تصادفي صورت مي گيرد و يا اينکه به حيث يک وزارت حاشيه يي، با آن برخورد مي شود
***

 


سانچاركي: آزادي بيان در افغانستان قرباني معاملة پنهاني حکومت با مخالفان مسلح مي شود که جامعة بين المللي با خاموشي اين را تماشا مي کنند و در برابرش هيچ عکس العملي نشان نمي دهند؟

 


***
باري سلام: در مورد تاثيرگزاري رسانه ها بر افکار عامه فکر مي کنم رسانه هاي چاپي چون از يک سو مخاطبان کمتر دارد و بيشتر مخاطبانشان با سوادها، روشنفکرها و کساني هستند که به گونه يي در قضاياي سياسي هم به نحوي دخيل هستند تأثير کمتري بر افکار عمومي عامه در مقايسه با ديگر رسانه ها مي توانند داشته باشند
***


منيژه باختري: در پنج سال اخير واقعاً تعداد نشريه ها زياد شده، خوبي ها و نواقصي را هم داشته است. بايد اعتراف کنيم که نشريه ها در تغيير ذهنيت مردم نقش خود را داشته اند


***


ملك ستيز: مشکل ما در اينجاست که دموکراسي را به صورت شعار مطرح مي کنيم ولي ارزش و ماهيت افغاني دموکراسي را در قدرت مطرح نمي کنيم. ما قدرت را بايد به اقتدار تبديل کنيم ودر اينجا بسيار مهم است که نقش جامعه مدني واقعاً فعال شود
***
فهيم دشتي: رسانه هاي چاپي بيشتر مقاله نامه ها هستند. فقط از تمام ژورناليسم يک ژانر را انتخاب مي کنند که قلم بردارند يک مقاله را بنويسند. درحالي که ما ژانرهاي مختلف را در ژورناليسم داريم که از هر کدام بايد در يک رسانة چاپي استفاده شود

***

ميزگرد به اشتراک رهنورد زرياب، حميد مبارز، فاضل سنگچارکی، ملک ســتيز، منيژه باخـتری، فهيم دشتی و باری ســلام در پيوند با وضعيت رسانه ها و آزادی بيان


ميزبان برنامه: سيد محمد علی رضوانی مدير مسوول هفته نامه اقتدارملی

هفته نامه اقتدار ملي، چهار سال حضور سبز
( ويژه نامه پنجمين سال انتشار هفته نامه اقتدار ملي)

بعد از پنج سال اين درست است که ما نشريه هايي را داريم که شايد مردم آنها را مي خوانند ولي اين بدان معنا نيست ما حداقل استندردهايي را که لازيم داريم در رسانه ها ديده مي شود؛ بحث ما روي رسانه هاي چاپي است، رسانه هاي چاپي بيشتر مقاله نامه ها هستند.
فکر مي کنم که به وجود آمدن انبوهي از رسانه هاي چاپي در افغانستان يک امر طبيعي بود به خاطر اينکه مدت ها مردم نتوانسته بودند صحبت کنند وسخن بگويند. از سوي ديگر ما ديديم که بسياري از رسانه ها دولت هاي مستعجلي بودند که درخشيدند ولي خوش ندرخشيدند و زود از بين رفتند. از علت ها يکي نداشتن خواننده و مخاطب است.


***

رضوانی: ميز گرد ما به مناسبت پنجمين سال انتشار هفته نامه اقتدار ملي است. محور بحث ما مطبوعات است. کارکرد رسانه هاي چاپي در طي پنج سال گذشته، موفقيت ها، چالش ها و مسايلي که بايد رسانه هاي چاپي براي موفقيت هاي بيشتر در نظر مي گرفتند، سوال اول را از زرياب مي کنم؛ همان طوري که شما در جريان هستيد در طي پنج سالي که گذشت، تعداد زيادي از نشريات چاپي به بازار آمدند. بدون شک نشرياتي که به بازار آمدند با استندردهاي جهاني بسيار فاصله داشتند با اين حال آيا اکنون مطبوعات و رسانه هاي چاپي افغانستان را در قالب تعاريفي که امروز از رسانه هاي چاپي ميشود آورده مي توانيم يا خير؟

زرياب: فکر مي کنم که به وجود آمدن انبوهي از رسانه هاي چاپي در افغانستان يک امر طبيعي بود به خاطر اينکه مدت ها مردم نتوانسته بودند صحبت کنند وسخن بگويند. از سوي ديگر ما ديديم که بسياري از رسانه ها دولت هاي مستعجلي بودند که درخشيدند ولي خوش ندرخشيدند و زود از بين رفتند. از علت ها يکي نداشتن خواننده و مخاطب است. فکر مي کنم چند تا از رسانه هاي چاپي هستند که توانسته اند يک راه مشخصي براي خود پيدا کنند و انتظار دارم که تا يک دو سال ديگر از تعداد آنها کمتر شود و رسانه هايي باقي بمانند که پشتوانة مالي قوي دارند و يا به سوي خودکفايي بروند. خودکفا شدن اين رسانه ها به نظر من در افغانستان بسيار دشوار است به خاطر اينکه در تمام جهان همه رسانه ها پشتوانة مالي شان آگهي هاست و در افغانستان وضعيت اقتصادي به گونه يي است که فرهنگ آگهي دهي هنوز نيامده است يعني وضعيتي ايجاد نشده که ضرورت اين فرهنگ احساس شود.. تا به حال رسانه هاي چاپي غالباً يا به نهادهاي جهاني تعلق داشتند و تمويل مي شدند يا احزاب نسبتاً قدرتمند از رهگذر مالي و يا به اشخاص قدرتمند تعلق داشتند و دارند. در اين صورت آدم پيش بيني کرده مي تواند که اين رسانه ها کم کم بايد سخنگوي احزاب شده اند يا بايد بشوند و احزاب بتوانند که رسانه هاي مربوط خود را در همان جهتي که منافع حزبي شان يا ديدگاه هاي حزبي شان تقاضا مي کند سوق بدهند..

رضوانی:  آقاي سانچارکي! بيشتر سوال ما از اين منظر به قضيه مي پردازد که از نظر حرفة روزنامه نگاري تا چه حدودي مي تواند ژورناليسم امروز با تعاريفي که در دنياست تطابق داشته باشد؟

ستيز: در پنج سال گذشته طوري که انتظار مي رفت ما شاهد رشد ژورناليسم به خصوص رسانه هاي چاپي نبوديم؛ علل و عواملش بر مي گردد به فقدان شگردها و مهارت هاي مسلکي در ميان روزنامه نگاران که در رسانه هاي چاپي کار مي کنند. نداشتن دانش مسلکي ژورناليسم، نداشتن معلومات و اطلاعات مورد نيازي که به کارهاي روزنامه نگاري مي پردازند و عدم درک سطح خواننده ها درک، ذوق ، پسند و سليقه و در واقع علاقمندي خواننده ها و مخاطبان خود که به چه مضامين و موضوعاتي دقيقاً علاقه دارند و تقريباً مي بينيم که زبان روزنامه نگاري ما يا بسيار گنگ و پيچيده و کلي و مبهم است و از لحاظ نويسندگي و سبک نوشتاري سليس و روان نيست که طيف وسيعي از خواننده بتوانند مطالب را بخوانند و هضم کنند و دلچسبي نشان بدهند. بخش عمدة ديگر بر مي گردد به وضعيت عمومي جامعه. وقتي مي بينيم در جامعه فرهنگ روزنامه نگاري در واقع نهادينه نشده و توسعه پيدا نکرده، و سيستم توزيع موجود نيست، فقر فاحش در جامعه سبب شده که مردم وقت و فرصت مطالعه و خواندن را پيدا نکنند و مشکلاتي از اين قبيل که هم چنين روزنامه ها و مطبوعات چاپي نتوانسته اند يک طيفي مشترکين را داشته باشند که به صورت روزانه اگر روزنامه است يا به صورت هفته وار اگر هفته نامه است منتظر روزي باشند که نشريه از چاپ مي برآيد و با علاقمندي بروند و آن را بخرند يا به خاطر اشتراک به خانه شان رسانده شود.. از سوي ديگر جامعة بين المللي به اندازه يي که روي رسانه هاي شنيداري و ديداري سرمايه گذاري کردند روي رسانه هاي چاپي سرمايه گذاري نکرده اند و تصور آنها اين بوده که نقش رسانه هاي چاپي در جامعه بي سواد و کم سواد افغانستان بسيار ضعيف است و مورد بي اعتنايي و بي مهري قرار گرفته و رسانه هاي چاپي نتوانسته جايگاه خود را پيدا بکنند به اضافة اينکه متأسفانه در ميان تعداد زياد کساني که با مطبوعات چاپي به ميدان آمده اند انگيزه هاي ژورناليستي بسيار ضعيف بوده و رسانه هاي چاپي را وسيله بيزينس و تجارت ساخته و وقتي که با دشواري ها و مشکلات در اين عرصه برخوردند رهايشان کردند.

رضوانی:  آقاي مبارز! آقاي سانچارکي و استاد زرياب به يک نکته اشاره داشتند و آن اينکه رسانه ها نتوانستند مخاطب خود را پيدا بکنند. اول آيا شما موافق نظريات اين دوستان هستيد؟ و اگر هستيد چرا رسانه ها نتوانسته اند مخاطب شان را پيدا بکنند؟

مبارز: مطبوعات در افغانستان تقريباً مراحل مختلفي را طي کرده اند. در وقت هايي که آزادي مطبوعات نبود بيشتر کوشش مي شد که مطبوعات به ادبيات و به تاريخ بپردازد. مطبوعات به آن معنايي که لازم است هنوز هم در کشور ما راه نيافته است. وقتي که ما از يک روزنامه ياد مي کنيم؛ چند چيز در برابر ما قرار مي گيرد؛ خبر، تبصره بر خبر در حالي که در نشريات چاپي ما نه خبري وجود دارد و نه تبصره يي بر خبر. دوم نشريات چاپي ما پيامي ندارند يعني هدف سياسي و اجتماعي ندارند که جامعه را به کدام طرف ببرند. هر چيزي که برايشان آمد همان را در صفحه يي مي اندازند. بسيار کم جرايدي وجود دارد که يک راه را براي خود انتخاب کرده اند. از سويي، خواننده هم وجود ندارد. چون فرهنگ روزنامه خواندن، مجله و جريده خواندن و مطالعه کتاب از طفوليت شروع مي شود پس شما ببنيد در خانواده هايي که فرهنگ خواندن روزنامه و مجله وجود داشته همان فرهنگ را آنها هم گرفته اند ديگر فرهنگ خريدن نيز وجود ندارد هر کس انتظار دارد که جريده و روزنامه برايش رايگان برسد.

رضوانی:  خانم باختري! وقتي ما از رسانه ها صحبت مي کنيم به صورت ضروري سه مسئله ديگر هم مطرح مي شود. تغيير ذهنيت، اطلاع رساني دقيق و رعايت معيارهاي ژورناليزم شما رسانه ها را در اين مورد چگونه ارزيابي مي کنيد؟

منيژه باختري: مسئله يي که امروز بسيار مهم به نظر مي رسد اين است که رسانه هاي چاپي نه تنها در افغانستان بلکه درتمام دنيا ضعيف شده است و اين يک امر معمول است و اين را ما با به وجود آمدن راديو، تلويزيون، انترنت و ... نمي توانيم متوقف سازيم. اما در مورد اينکه چقدر مطبوعات ما در تغيير ذهنيت مردم نقش داشته اند چند مسئله وجود دارد؛ يکي اينکه در پنج سال اخير واقعاً تعداد نشريه ها زياد شده، خوبي ها و نواقصي را هم داشته است. بايد اعتراف کنيم که نشريه ها در تغيير ذهنيت مردم نقش خود را داشته اند. امروز مي بينيم که در مردم ما تغيير به وجود آمده و آن مردم کاملاً سنتي قديم نيستند. مردمي که در دورترين نقاط زندگي مي کنند تلويزيون دارند و از احوال جهان باخبرند و اين خودش يک تغيير ذهنيت براي مردم است. مردم جرأت دارند و خود را سانسور نمي کنند. اما اگر دقيق تر فکر کنيم اينکه کاملاً موفق اند يا نه، متأسفانه سيستماتيک کار نکرده اند؛ زيرا تمام رسانه ها با انگيزه شروع به کار نکردند، فقط عکس هاي دختران و بچه هاي فيلم خارجي و زندگي نامه آنها را چاپ کنند پس به اين دليل ها رسانه هاي ما موفق نبوده اند. در مورد اطلاع رساني دقيق، در چنين شرايطي چقدر اين امر ممکن است؟ وقتي يک رسانه وابسته مي باشد و از نگاه اقتصادي خود کفا نيست و مجبور مي شود از جايي براي نشرات خود پول بگيرد چقدر ميتواند در اطلاع رساني خود دقيق باشد. مشکل ديگر اينکه هميشه اطلاعات دست دوم به نشر رسانيده مي شود . در مورد رعايت معيارها متأسفانه اکثر کساني که در رسانه ها کار مي کنند مي دانند که با مطبوعات کار کردن چه مفهومي را افاده مي کند به حساب ارتباطات شخصي داخل يک رسانه مي شوند و بعداً آهسته آهسته درداخل اين رسانه کار مي کنند. مخصوصاً در تلويزيون ها کساني که کار مي کنند آيا واقعاً تمام آنها استعداد و توانايي آن کار را دارند؟ اصلا چنين چيزي نيست.

رضوانی:  آقاي دشتي! به نظر خانم باختري، اطلاع رساني دقيق به خاطر سيستماتيک نبودن، ناموفق بوده است، و باتوجه به شرايط فعلي و وابستگي هاي رسانه ها غير ممکن است. نظر شما در اين موارد چيست آيا با گفته هاي خانم باختري موافق هستيد؟

فهيم دشتي: بعد از پنج سال اين درست است که ما نشريه هايي را داريم که شايد مردم آنها را مي خوانند ولي اين بدان معنا نيست ما حداقل استندردهايي را که لازيم داريم در رسانه ها ديده مي شود؛ بحث ما روي رسانه هاي چاپي است، رسانه هاي چاپي بيشتر مقاله نامه ها هستند. فقط از تمام ژورناليسم يک ژانر را انتخاب مي کنند که قلم بردارند يک مقاله را بنويسند. درحالي که ما ژانرهاي مختلف را در ژورناليسم داريم که از هر کدام بايد در يک رسانة چاپي استفاده شود. يک نکته يي را که آقاي سانچارکي هم اشاره کردند يک مشکل عمده اين بود که براي رسانه هاي چاپي سرمايه گذاري صورت نگرفته است. به خاطر ايجاد يک تلويزيون يک تا سه ميليون دالر پرداخته شده در حاليکه براي يک رسانة چاپي ده پانزده هزار را به مشکل مي توان به دست آورد. رقابتي را که پيش تر خانم باختري هم اشاره کردند بسيار يک رقابت شديد مي دانم. بدبختانه رسانه هاي چاپي ما در بين خود رقابت ندارند و رقابت با انواع رسانه هايي است که زمينة کار، مخاطب و امکانات بيشتر دارند و اينها باعث مي شود که رسانه هاي چاپي ما در يک محدوده باقي بمانند. نکته يي را که مي خواهم به آن اشاره کنم اين است که به دست آوردن امکانات مالي يک مقدار بر مي گردد به چگونگي کار خود يک رسانه. مطمئن هستم هيچ يک از رسانه هاي چاپي ما يک بخش بازاريابي و فروشات مشخص را ندارند که بتواند نشريه را در زمان مشخص به مخاطب مشخص رسانيده و اعلانات را نيز جمع آوري کند و نبود ظرفيت در رسانه هاي چاپي سبب شده که اين مشکلات به وجود بيايد. در مورد سوال مشخص شما که آيا رسانه ها توانستند که ذهنيت را ايجاد بکند يا نه، فکر مي کنم که نه تنها رسانه هاي چاپي که رسانه هاي ديگر شنيداري و ديداري هم نتوانسته اند ذهنيت خاصي را ايجاد بکنند به جزاز تلويزيون طلوع که تلاش دارد و تا جايي هم توانسته يک ذهنيت را ايجاد کند و بدبختانه اين ذهنيت مطابق با اصول و اساسات فرهنگي و ديني جامعه ما نيست.

رضوانی:  آقاي ستيز !شما چه فکر مي کنيد، چرا رسانه ها نتوانسته ظرفيت پيدا کنند و در ايجاد ذهنيت ها نتيجة مثبت را به دست آورد.

ستيز: من اصلاً در امور روزنامه نگاري چندان اطلاعي ندارم ولي نکات ديگري را که با اين بحث رابطه دارد مي خواهم مطرح کنم و آنها بيشتر نکات حقوقي است. در اين پنج سالي که گذشت بيشتر سر شعارهايي از قبيل حقوق بشر، دموکراسي، اقتدار قدرت در سرمقاله هاي روزنامه هاي خود داشتيم. ولي مي خواهم بگويم که اگر حقوق بشر به عنوان يک عنصر بسيار مهم در آزادي مطبوعات، بيان و انديشه و تفکر سرمشق پنج سال گذشته بوده در اين زمينه مي خواهم بگويم که موفقيت هايي وجود نداشته است. سيستم نشراتي در افغانستان به صورت کل نشان داد که در اين زمينه کارهاي نهادينه يي که بتواند جامعة مدني را به عنوان عنصر فعال و ديناميک تبديل بکند چندان موفقيتي وجود نداشته است. دلايلش را در چند چيز مي بينم؛ حقوق بشر قبل از همه رابطة شهروند با دولت است و جامعه مدني بازيگر اين نقش است و رسانه ها زبان اين نقش است. در اين زمينه ما نه دولتي داشتيم که بتواند حقوق بشر را تأمين کند و متأسفانه نه جامعه مدني کارآ و حداقل فعالي نداشتيم که بتواند حداقل همين نقش رابطه دهي شهروند با دولت را تأمين بکند و نه رسانه هايي داشتيم که بتواند به زبان و بيان اين برنامه تبديل شود. باورم اين است که نبود دولت مرکزي و نبود اين رابطه که تاريخ بشر آن را به اثبات رسانده و تجارب کاري ما هم در کشورهاي مختلف نشان مي دهد که دولت به عنوان عنصر عمده به خاطر رسيدن شهروندان و دسترسي آنان به اطلاعات نقش بارز و با اهميت دارد و رسانه ها بدون يک دولت متمرکز و فعال به يک عنصر شکننده تبديل مي شوند. هر چند شايد وظايف خود را انجام بدهند؛ مثلي که يک جامعه مدني به عنصر شکننده تبديل مي شود مثل اينکه يک اپوزيسيون و مخالفين سياسي دولت هم به عنصر شکننده تبديل مي شود رسانه ها هم تبديل مي شوند به خاطر اين اگر رسانه ها، اپوزيسيون و جامعه مدني در افغانستان به صورتي مي خواهند تبارز کنند، زبان داشته باشند، ايديولوژي توليد کنند، ايديولوژي اجتماعي در آن صورت بايد حريف قوي براي خود بسازد و اين حريف قوي به نظر من دولت است.

رضوانی:  در بحث رسانه ها گذشته از ظرفيت هاي خود رسانه ها و مشکلاتي را که در مورد وظايف رسانه ها گفته شد بحث ديگري هم وجود دارد؛ يعني حکومت، زيرا حکومت هم مي تواند يکي از موانع عمدة رشد رسانه ها باشد.حکومت در افغانستان چه از نظر تصويب قانون خوب که بتواند زمينه را براي فعاليت بهتر رسانه ها فراهم آورد و چه از نظر اجرايي موانعي ايجاد كرده است يا خير؟

باري سلام: آزادي بيان و رسانه هاي آزاد در افغانستان بدون ترديد مولود شرايط خاص سياسي بود که بعد از پروسه بن شکل گرفت، نه بخشي از روند تکامل فکري و اجتماعي در درون افغانستان. بنابر اين از روز اول با چالش ها و مشکلات فراواني روبرو بوده و در مقاطع گوناگون از آزادي بيان و رشد رسانه ها در افغانستان از سوي نهادهاي بين المللي در کل حمايت هايي صورت گرفته و بنابر تعهداتي که دولت به اصطلاح دموکراتيک نوپاي افغانستان در رابر جامعه بين الملل داشته يا از روي علاقه يا ناگزيري به گونه يي از رسانه هاي آزاد در افغانستان و از رشد شان حمايت کرده است. اما چنانچه گفته شد اين جزء يک روند طبيعي نبوده و در بين مردم داشتن رسانه هاي آزاد به عنوان يک فکر، انديشه و نياز نهادينه نشده و از حمايت مردمي وسيعي برخوردار نبوده بنابراين حمايت هايي که از رسانه ها صورت گرفته مقطعي بوده و امروز مي بينيم که اين واقعيت روز به روز آشکار مي شود نه تنها دولت افغانستان پاي خود را از حمايت رسانه ها پس کشيده بلکه شک و ترديد در مورد ادامة حمايت هاي نهادهاي بين المللي هم وجود دارد. در اين شب و روز حوادث و رويدادهايي وجود دارد که نشان مي دهد تهديدهاي خاصي پيش روي آزادي بيان و کار رسانه يي در افغانستان وجود دارد و در حالي که در چند سال گذشته به مجرد آمدن هم چنين يک حالتي بسيار زياد واکنش هاي سريع و شديد از سوي جوامع، نهادهاي بين المللي و دفاع از ژورناليستان صورت مي گرفت. بنابر اين در جامعه افغانستان يک شرط عمده رشد رسانه ها حمايت گستردة دولت مي تواندباشد که بدون آن ما نمي توانيم به کارهاي رسانه ها باور کاملي داشته باشيم که متأسفانه مورد شک و ترديد قرار دارد. در مورد تاثيرگزاري رسانه ها بر افکار عامه فکر مي کنم رسانه هاي چاپي چون از يک سو مخاطبان کمتر دارد و بيشتر مخاطبانشان با سوادها، روشنفکرها و کساني هستند که به گونه يي در قضاياي سياسي هم به نحوي دخيل هستند تأثير کمتري بر افکار عمومي عامه در مقايسه با ديگر رسانه ها مي توانند داشته باشند. بنابراين دست کم گرفته مي شوند و از سوي مقامات نيز جدي گرفته نمي شوند.

رضوانی:  حکومت واقعاً در مدت اين پنج سال چقدر با رسانه ها همراهي داشته و مخصوصاً در اين اواخر که بحث زيادي در مورد قانون رسانه ها و بحث هايي از اين گونه که گفته مي شود دولت افغانستان در صدد محدود ساختن رسانه هاست. آقاي سانچارکي! اين وضع ممکن است در آينده چه تاثيري بر رسانه ها بگذارد؟

سانچارکي: چند نکته را بسيار مختصر بيان مي کنم. يک موضوع در خصوص نوع ديد و نگرش حکومت بر رسانه ها و آزادي و دموکراسي است. آنچه که در پنج سال گذشته به اين عنوان ها گفته شده شعار بوده است و اين شعار از يک شعور، باور و اعتقاد برنخواسته بود؛ چون فضا، شرايط و اقبال جامعة بين المللي به گونه يي بود که کساني که در داخل افغانستان اين شعارها را مي دادند فکر مي کردند که با طرح اين شعارها مي توانند توجه جامعه بين المللي را جلب بکنند. مخصوصاً حکومت افغانستان به اين شعارها پناه برده ولي به محض اينکه مشاهده کرد رسانه ها و آزادي بيان مي توانند خود حکومت را به نوعي به چالش بکشند و واقعيت درون حکومت را برملا سازند دشمنانه با رسانه ها برخورد کرد. حکومت به لحاظ فرهنگ انباشتة خودکامگي در سرشت نظام اداري و طيف حکومت کنندگان در افغانستان، آزادي هاي اساسي و فعاليت و گردش آزاد اطلاعات در جامعه را بر نمي تافت و اين را به ضرر خود مي ديد به همين خاطر همان طوري که اشاره شد مي بينيم که رويکرد جديد حکومت براي بستن فضا، محدود کردن کار رسانه ها، جلوگيري از پخش و نشر اطلاعات و براي برملا نشدن هر چه بيشتر ماهيت دروني سيستم اداري در کشور است و اين کار متأسفانه به صورت بسيار زننده و مسخره روي دست گرفته شده و ادامه پيدا مي کند. حکومت افغانستان تمام ديدگاه ها و موقف گيريهاي خود در قبال آزادي رسانه ها را پس گرفته و هم چنين ملي ساختن رسانه هاي دولتي را پس گرفت. شاهد بوديم که در يک تباني و زدوبند ميان اضلاع حاکم در سه چهار موقعيت اساسي حکومت با هم پيمانانش در داخل پارلمان کوشش کردند قانون رسانه ها را تکه و پاره کنند و پيوندها و زاييده هايي را بر اين قانون وصل کنند که در واقع همان افتخاري را که ما مي کرديم بايد بعد از اين با شرمساري بپذيريم که قانون خوب براي رسانه ها در افغانستان نداريم و حتا وزير اطلاعات و فرهنگ منتظر پاس شدن قانون ازپارلمان نشد، عمليات ضربتي خود را آغاز کرد و راديو تلويزيون ملي را که يک مسير درازي را در جهت ملي شدن و تبديل شدن به دستگاه خدمات عامه و خارج شدن از چنگ حکومت طي کرده بود و از اينکه يک ابزار تبليغاتي در دست حکومت باشد برآمده بود اين را با بيرون کردن بيش از 80 نفر از استعدادهاي جوان و پرکار که با دقت توسط آقاي روشن گزينش شده بود متاسفانه با وادار ساختن وي به استعفا عملاً راديو تلويزيون، آژانس باختر و رسانه هاي ملي را پس در چوکات وزارت اطلاعات و فرهنگ تنظيم و تحکيم کرد و تعريف جديدي ارائه داد که اينها جز لاينفک و تجزيه ناپذير وزارت اطلاعات وفرهنگ است و همان نقش عنعنوي و سنتي و هميشه گي خود را بايد رسانه هاي ملي و دولتي ايفا بکنند. آزادي بيان در افغانستان قرباني معاملة پنهاني حکومت با مخالفان مسلح مي شود که جامعة بين المللي با خاموشي اين را تماشا مي کنند و در برابرش هيچ عکس العملي نشان نمي دهند؟ به اين خاطر که جامعة بين المللي و به خصوص ايالات متحده امريکا که در عراق با چالش بسيار خسته کننده مواجه شده و از عراقي شدن اوضاع افغانستان سخت در هراس است زير تأثير القائات جناح هاي حاکم در افغانستان به اين باور رسيده که آزادي بيان در افغانستان بحران ساز است و وسيله و بهانه يي در دست مخالفان مسلح و طيف هاي سنتي و گروه هاي محافظه کار افغاني است و اين اگر سد شود مي شود که آنها در مبارزه با هراس افکني پيروز شوند؟ زيرا ايالات متحده امريکا و جامعة غربي تجربة همکاري و دوستي با رژيم هاي ارتجاعي و خودکامه را در شرق ميانه دارند و کشورهايي مثل عربستان، امارات متحده، کويت و اردن که هيچ انتخابات آزادي در آنجا برگزار نمي شود و مخالفين دروني اينها اگر نارضايتي داشته باشند مي توانند از آنجا برآيند و در افغانستان و عراق دست به خرابکاري بزنند. و اينها مي خواهند متأسفانه همين وضعيت را در افغانستان حاکم کنند در غير آن صورت چه دليلي دارد که در ظرف يکي دوماه اخير ده ها روزنامه نگار افغاني مورد توهين قرار مي گيرد، با خشونت با آنها رفتار مي شود، قانون رسانه ها محدود مي گردد و يک شيوة بسيار زورگويانه ضد آزادي را حکومت در پيش گرفته است اما جامعه بين المللي دم بر نمي آورد و رسانه هاي وابسته به جامعه بين الملل مانند صداي آزادي، راديوي بي بي سي و راديوي آشنا در برابر چنين اقدامات بسيار بسيار محدود کننده با سکوت و خاموشي برخورد مي کنند و اين دليلي است که به نظر من يک تباني در سطح داخل افغانستان و سطح جهان براي خاموش کردن صداي آزادي وجود دارد.

رضوانی:  آقاي زرياب! شما چنين تباني را مي بينيد؟

زرياب: چند نکته درباره سخن هايي که زده شد مي پردازم بعد از آن دربارة تباني. يک نکته يي که در اينجا گفته شد اين است که رسانه هاي چاپي در جهان کمرنگ شده اند؛ موافق با اين سخن نيستم به خاطر اينکه با به ميان آمدن تلويزيون ها جهان تصور مي کرد که سينما از بين مي رود در حالي که سينما از بين نرفت و هم چنان به قدرت خود باقي است، با به وجود آمدن انترنت و سهولت هايي که دارد فکر مي کردند که کتاب از بين مي رود و صنعت چاپ کتاب با چالش روبرو مي شود در حاليکه عملاً مي بينيم که نه کتاب، نه سينما ونه مطبوعات چاپي با چالش مواجه شده اند. مهم ترين مسئله اين است که ما بايد در افغانستان متوجه رسانه ها باشيم از جمله رسانه هاي چاپي اين است که رسانه ها ما در بازتاب وقايع پا به جاي رسانه هاي جهاني مي گذارند؛ همان خبري را که بي بي سي و راديوي آزادي پخش مي کند همان را در نظر مي گيرند حال آنکه بايد بفهميم که راديوي بي بي سي و آزادي برنامه هاي خاص خود را دارند که ما و شما در طول جنگ هاي داخلي در افغانستان آنها را تجربه کرديم و مي فهميم. نکتة خوبي را که سانچارکي به آن اشاره کرد اين است که رسانه هاي ما هيچ وقت در صدد نيامدند که يک نگرش مستقلانه به اوضاع جهان داشته باشند و به گونة مثال: ملت فلسطين، ايران سخت زير فشار قرار دارند ولي رسانه هاي ما با در نظر داشت برنامه ها و نشرات رسانه هاي جهاني هر دو مسئله را کتمان مي کنند؛ نه مسئله فلسطين که به صورت آشکارا در آنجا ستم روا داشته شده و نه مسئله عراق، در هيچ برنامه يي ديده نمي شود که موضوع عراق به صورت ريشه يي بررسي شده باشد. به سخن ديگر تمام رسانه هاي ما پاسخ هاي مناسب براي مخاطبين خود ندارند؟ يعني آن چيزي که مخاطب مي خواهد آن را بازتاب داده نمي توانند و آن چيزي راکه بازتاب مي دهند شکل بهترآن را مخاطبين ما در راديوهاي جهاني مي توانند بشنوند و رسانه هاي ما تا به حال روش هاي خاص خود را پيدا نکرده اند و نگرش و بينش از قضاياي جهان نيز پيدا نکرده اند و از سوي ديگر يک عامل مهم در افغانستان يک نوع بي اعتنايي به امر فرهنگ در افغانستان است يعني در طول پنج سال گذشته هيچ گونه پرداخت دقيق، ريشه يي و موثر به امر فرهنگ و گسترش فرهنگ در افغانستان صورت نگرفته است؛ نمونه آن را در انتخاب وزراي فرهنگ مي بينيد؛ وزير اولي که در اينجا آمدند به عنوان يک چهرة روزنامه نگارانه شهرتي نداشت، نه به حيث يک چهرة فرهنگي شهرتي داشت، نه فرهنگي هاي افغانستان را مي شناخت و نه فرهنگي هاي افغانستان با او شناختي داشتند. بعد هم وزير فرهنگ ديگري که در افغانستان عين ويژگي ها را دارد هيچ يک از فرهنگي هاي ما اين را نمي شناختند و متقابلاً وزير شناخت دقيقي از فرهنگي ها و وضعيت فرهنگي در افغانستان ندارد، اين نشان دهنده اين است که انتخاب وزير اطلاعات و فرهنگ در افغانستان يا به صورت تصادفي صورت مي گيرد و يا اينکه به حيث يک وزارت حاشيه يي، با آن برخورد مي شود. مهمترين مسئله در افغانستان اين است که روشنفکر نداريم. روشنفکر کسي است که فکر توليد مي کند، فکرهاي تازه و ديگر را در جامعه مطرح مي سازد؛ در حاليکه قلم زنان ما که در رسانه ها مي نويسند غالباً نشخوار قضايايي را مي کند که بارها تکرار شده است. از سوي ديگر در جامعة ما مخاطبان رسانه ها دسته بندي نشده اند. امروز هيچ نشريه يي را نداريم که تنها به امر جوانان بپردازد يا تنها به امر فرهنگ و ... از سوي ديگر خود جامعة ما از رهگذر طبقاتي دسته بندي نشده و به سختي مي توانيم که طبقات را در جامعة خود تشخيص بدهيم. فقط مي فهميم که انبوه از مردم نادار هستند و قشر کوچکي از ثروت برخوردارند و در ارتباط به پاسخ سوال اصلي که نمي فهمم نامش را تباني بگذاريم يا چيز ديگر ولي واقعاً در افغانستان يک چيزي احساس مي شود و اين تغيير در جهت امتياز دادن به نيروهاي محافظه کار جامعه است و حتي به نيروهايي که در جنگ با دولت افغانستان هستند. يک نوع به اينها امتياز داده مي شود. سوالي كه طرح مي شود اين است که آيا اين سياست يا اين تغيير برخورد از دستگاه دولت افغانستان بر مي خيزد و يا اين که تحميل نيروهاي جهاني بر دولت افغانستان است که اين سوال هنوز پيش من حل نشده ولي سانچارکي اشاره بسيار جالبي کرد که برخورد رسانه هاي جهاني با قضايا در افغانستان تغيير کرده است و اين خود بيانگر اين است نيروهايي که در افغانستان دخيل هستند آنها شايد احتمالاً برخوردشان با قضية افغانستان تغيير کرده باشد.

رضوانی:  آقاي مبارز! ساختارهاي اجتماعي به نظر شما در اين قضيه چقدر موثر بوده است؟
مبارز: طوري که پيشتر گفته شد موافق نيستم که راديو تلويزيون از نقش رسانه هاي چاپي مي کاهند. در اروپا با بوجود آمدن تلويزين اين انديشه پيدا شده بود؛ ليکن در فرانسه که مدتي زندگي کرده ام ، خوانندة روزنامه رويال جداست، از فيگارو جداست، خوانندة روزنامه ليبراسيون جداست. هر طبقه روزنامة خود را مي بيند و مي خواند، خبري که در تلويزيون يا راديو پخش مي شود اينکه مختصر است ولي خبري که در روزنامه چاپ مي شود بايد اول آن را ريسرج کنند و خبر باقي ميماند. بناء نقش مطبوعات چاپي از بين نمي رود. چيزي که تشخيص خودم است کساني که در کنفرانس بن اشتراک کرده بودند افغانستان را به طور درست نشناخته بودند. با مسايل افغانستان آشنايي نداشتند. به صورت عاجل يک صلح نسبي را مي خواستند در افغانستان بياورند. دموکراسي را به حيث شعار انتخاب کردند براي اينکه در افغانستان تطبيق شود. جهان از خود پروگرام دارد و پروگرام هاي خود را تعقيب مي کنند طوري که آقاي زرياب گفت راديوي بي بي سي از خوداهدافي دارد.در زمان جنگ جهاني دوم يک فرمانده پاريس که فرمانده مقاومت کننده هاي زير زميني پاريس بود هدايت خود را از راديوي بي بي سي مي گرفت. در اين اواخر به اساس يک احصاييه راديو بي بي سي بسياري از شنوندگان خود را در برابر راديوهاي داخل از دست داده است.
رضوانی:  بحث را خلاصه کنيم حالا برگرديم به اينکه راهکارها در چيست؟

دشتي: با توجه به ابعاد اين مشکل که دوستان اشاره کردند شايد ارايه يک راهکار مشخصي از توان اين بحث خارج باشد. نکته يي که ممکن است بتواند رساله هاي ما را در يک حد بهتر قرار بدهد؟ تعهد به حرفه است، که متاسفانه تعهد به حرفه را نداريم. و يک نقطه اساسي مي تواند همين باشد که اين هم بحثي کلان است وقتي که تعهد باشد پاي تعلق چه مي شود؛ در حالي که با توجه به تعلقات داخلي و بيروني که رسانه ها دارند تعهد هم چيز محال است. مشخصا راه حل رادرهمين مي دانم که حرفه يي و با اساسات و معيارهاي موجود کار کنند.

منيژه باختري: واقعااگر ايمان به مسلک داشته باشيم ممکن است که اگر راهکار بسياري قوي را پيش کش نتوانيم حد اقل گپي براي گفتن داشته باشيم. علاوه بر اين تنها مسئله خبرنگاران و روزنامه نگران مطرح نيست، مسئله تمام روشنفکراني هستندکه دراين جامعه زندگي مي کنند. تنها روزنامه نگاران نمي توانند کدام راهکار مشخصي داشته باشد. بايد جامعه ي روشنفکر پشت رسانه ها ايستاد باشند ويک نوع اتحاد و هم پذيري بين رسانه ها به وجود بيايد. مشکل ديگر بين خود رسانه هاست. نه تنها دولت و وزير اطلاعات و فرهنگ، آقاي روشن رااز صحنه به عقب راندند بلکه جامعة روشنفکري هم نتوانست که حمايت لازم و درست را از وي بکند. اکثر رسانه ها در ماه هاي اخير يک مطلب بر ضد آقاي روشن داشتند و اين را هم بايد بگويم که چه مسئلة آقاي روشن و چه مسايل ديگر فکر نمي کنم که بدون مسايل پشت پرده و زدوبندها شکل بگيرد. يک نقشة بسيار زياد تنظيم شده و کار شده يي است که بالاتر از دولت افغانستان از بيرون صورت مي گيرد. آهسته آهسته عملي مي شود تا رسانه ها و نشريات مهم ما يکي پي ديگري سقوط کنند و مردم تريبوني براي گفتن نداشته باشند.

ستيز: بهترين راهکارهاي دموکراتيک سازي قدرت است. ما در افغانستان سياسيون داريم و سياست خود را هميشه به زبان هاي بسيار بلند مطرح مي کنيم. ولي ما فلسفة ارزشي سياست خود را هيچ گاه مطرح نمي کنيم. مشکل ما در اينجاست که دموکراسي را به صورت شعار مطرح مي کنيم ولي ارزش و ماهيت افغاني دموکراسي را در قدرت مطرح نمي کنيم. ما قدرت را بايد به اقتدار تبديل کنيم ودر اينجا بسيار مهم است که نقش جامعه مدني واقعاً فعال شود. آقاي رييس جمهور در حدود سي نفر مشاور در عرصه هاي مختلف دارد آيا مشاوري در زمينة پيوند با جامعة مدني دارد. در يکي از بحث ها در حضور خود آقاي رييس جمهور سوالاتي در مورد جامعه مدني صورت گرفت که آقاي رييس جمهور شناختي از جامعه مدني و مفهوم جامعه مدني نداشتند بناءً فکر مي کنم که قدرت به مفهوم اصلي و ارزشي اش بايد دموکراتيک شود به عنوان يک آرزو اين را مطرح مي کنيم و تا زماني که ما قدرت را به مفهوم اصلي اش به اقتدار تبديل نکنيم و جامعة مدني را به عنوان يک عنصر سازنده مبدل نکنيم که در آنجا نقش روشنفکر هم مي تواند برجستگي خودر ا داشته باشد، نقش رسانه ها هم مي تواند به عنوان يک عنصر مهم مطرح شود فکر مي کنم که ما جامعه جهاني را هم از دست خواهيم داد.

رضوانی:  آقاي سلام! شما دورنما را چطور مي بيند؟

باري سلام: در کنار صحبت هاي آقاي ستيز يک چيز را علاوه کنم که کشورهاي دموکراتيک و در کشورهايي که حقوق مدني، سياسي، شهروندي و آزادي بيان نهادينه شده آنها يک گذشتة بسيار زياد درخشان از مبارزات سياسي داشتند و تلاش پي گير در راه تحقق اين ارزش هاي سياسي و مدني خود داشته و من بسيار بعيد مي دانم که به بسيار سادگي اين همه را يک روزه و يک شبه به دست بياوريم بنابراين چيزي را که به عنوان يک کمبود در چند سال گذشته احساس مي کنم اين بوده که رسانه ها کار روشنگرانه نداشتند به معناي اينکه همين ارزش ها را در بين مردم درست معرفي نکردند تا مردم به دل و جان آن را درک بکنند، بپذيرند، پشتيباني بکنند و در راه تحقق شان مبارزه بکنند و با مبارزين همراه و همگام شوند. اگر از بيرون با مردم شما صحبت کنيد در حالي که آنها به خوبي از آزادي بيان به يک گونه يي دفاع مي کنند. وقتي که نام آزادي بيان، دموکراسي يا ارزش هاي دموکراسي را بگوييم يا حمايت نمي کنند يا اينکه طفره مي روند. دليلش اين است که درست به آنها فهمانيده نشده است که اين ارزش ها با رفاه و زندگي آن ها ارتباط دارد.

رضوانی:  آخرين سوال، آن هم در مورد هفته نامه اقتدار ملي است به خاطر اينکه هفته نامة اقتدار ملي پنج ساله مي شود آقاي سانچارکي شما ارزيابي تان از کارکرد اقتدارملي در اين پنج سال چطور بوده است؟

ستيز: اقتدار ملي يکي از ويژگي هاي مثبت اش اين است که ظرف چهار سال گذشته که در آغاز پنجمين سالش است به طور منظم منتشر شده و سر وقت به دست خواننده ها و علاقمندانش رسيده است. اگرچه گاه گذاري تلاش کرده که در پهلوي نشرات منظم هفته نامه، روزنامه يي هم چاپ شود، اما وقفه نداشته است. ويژگي دوم سبک نوشتاري و نشر اين هفته نامه است. در مجموع نوشته هاي اقتدار ملي قابل قبول است. ويژگي ديگر در مقاطع مختلف طرح يک سلسله مباحث روز بوده که تلاش کرده به صورت تيوريک و جدي به اين مباحث بپردازد. در پهلوي اينها خط سياسي هفته نامه بسيار در نوسان بوده که نتوانسته از اول يک خط سياسي مشخص و معيني را تعقيب بکند و آهسته آهسته به کمال برساند و پخته کند و بيشتر زير تاثير تحولات و حوادث سياسي روز قرار گرفته و مثل طبيعت احزاب سياسي که در واقع مطابق با شرايط و ايجابات روز موضع گيري هاي متفاوت اتخاذ مي گردد؛ اقتدار ملي هم به همين لحاظ زير تاثير تحولات قرار گرفته و تا حدودي سبب يک مقدار ذهنيت هاي منفي در ميان خواننده هاي خود شده است و در مجموع اقتدار ملي در ميان مجموع روزنامه ها و هفته نامه ها و نشريات چاپي يکي از نشريه هاي خواندني، مطرح و قابل پذيرش ميان حلقات روشنفکري ونهادهاي جامعه مدني بوده است.

زرياب: اقتدار ملي نشيب و فرازهايي داشته و ما اين نشيب و فراز را به خصوص در اقتدار ملي بسيار روشن مي بينيم؛ مثلاً زماني که آقاي کرزي خود را به حيث رييس جمهور کانديد کردند هيچ نشريه در افغانستان عکس يک صفحه يي حامد کرزي را چاپ نکرد جز اقتدار ملي و امروز اقتدار ملي به اپوزيسيون رييس جمهور مبدل شده است. اگر اقتدار ملي مي خواهد يکي از نشريه هاي پايدار باقي بماند، توجه به مسايل روز لابدي هست ما نمي توانيم از يك نشريه انتظار داشته باشيم، به مسايل روز نپردازد، اما لازم است که ديدگاه خاص خود را نسبت به مسايل روز داشته باشند نبايد زير تأثير رسانه هاي جهاني و نبايد زير تأثير شايعه هاي مسلط قرار بگيرد و روش خاص خود را داشته باشند. غرب مخصوصاً آمريکا از انتشار و توليد انديشه به خصوص در کشورهاي جهان سوم بيم دارند و حتا در خود کشورهاي غربي هم زياد موافق نيستم که رسانه ها مستقل هستند. رسانه ها چنان ماهرانه نقش بازي مي کنند که به نظر خواننده مستقل معلوم مي شود. کي بوردو يکي از ده جامعه شناس مشهور به سطح جهاني بود اما در فرانسه چون در جامعه شناسي عقايدش مخالف ديدگاه هاي مسلط جامعه بود و به حاشية جامعه رانده شد. هيچ رسانه يي با او گفتگو نمي کرد و نوشته هايش را چاپ نمي کرد به همين ترتيب اگر در غرب يک روشنفکر با اساسي ترين نهادهاي جامعه سرستيزه را بگيرد او قابل تحمل نيست. فوکو يک سخن بسيار جالب دارد که مي گويد قدرت و اعمال قدرت هميشه وجود داشته اما پيروزمندترين و موفق ترين شخص کسي است که قدرت را طوري اعمال کرده که ديگران متوجه نشده اند. خوشبختانه اقتدار ملي توانسته يک سيمايي را به خود بگيرد که از نشريه هاي ديگر فرق شود. و اميدوار هستيم که در آينده اقتدار ملي تلاش کند که مخاطب خود را در جامعه تشخيص بدهد. فرياد عمومي برآوردن نتيجة بسيار مثبت نداشته است اطلاعاتي که اقتدار ملي دربارة زنان جهان، کشور هاي جهان و مقالاتي را که مي نويسند بسيار خوب است.

مبارز: در اوايل که اقتدار ملي را مي خواندم فکر مي کردم، مسايل را با بي طرفي مطرح مي کند ولي در اين اواخر فعاليتش حزبي گرديد و ر اهش جدا شد. شما نمي توانيد فعاليت نشراتي خود را به اهداف اوليه که وجود دارد تطبيق کنيد زيرا شما ارگان نشراتي حزب هستيد. حزب از خود اهدافي دارد روزي که با آقاي کرزي موافق بود عکس اش را چاپ مي کند و در غير آن نقطه هاي ضعف شان را پيدا مي کند.
منيژه باختري: از روزي که اقتدار ملي سياه و سفيد چاپ شد فکر مي کنم هيچ فرقي با ديگر نشريات ندارد. و رنگي چاپ شدن اقتدار ملي يک امتياز بود که متاسفانه امروز رنگي چاپ نمي شود و ما اميدواريم که رنگي چاپ شود. مرتب و منظم چاپ شده و اميد مي رود که در سال هاي ديگر نشرات داشته باشد.
اما اقتدار ملي کمتر به مسايل روز مي پردازد، از خبرها و گزارش هاي تازه و زنده کمتر استفاده شده است. در عوض يگانه نشريه يي که بحث هاي روشنفکري را مطرح مي کند اقتدار ملي است و يک مقدار در مسايل مختلف به توليد فکر مي پردازد. اقتدار ملي يک مقدار مذهبي عمل مي کند و اين ممکن است که از پاليسي نشريه باشد، به سيستم توزيع ،کمتر توجه مي شود و اميدوار هستم که هميشه پيروزمندانه پيش برويد.

ستيز: اقتدار ملي يکي از نشريه هاي بحث برانگيز است، همين بحث برانگيز بودن خودش يکي از وظايفي است که اقتدار در گفتمان پنج سال نقش بازي کرده است. گفتمان شما در مباحثي که راه مي اندازيد بسيار دلچسب است البته به فرمودة شما موافق هستم که در مورد نقش روشنفکران کاري که اقتدار کرده روشنفکر معترض و منتقد را هميشه معرفي کرده نه روشنفکر طرح ده و روشنفکري که راهکار را مطرح بکند. فکر مي کنم اقتدار هنوز لازم است که کارهايي را بايد انجام بدهد. الگوگيريهايي را که اقتدار از نشرات بين المللي کرده به نظرم جالب است و هيچ بد هم نيست تا اين الگوگيري ها هم مطابق همين جامعه و نظريات شود. صفحة اينترنتي شما يک گام مثبت است که باز شده است. اکثراً خواننده هاي شما در بيرون از افغانستان هم مي خوانند ولي به کار بي نهايت زياد ضرورت دارد پيشنهاد مي کنم که اگر امکان داشته باشد مطالب زودتر تازه تر به نشر بسپاريد.

باري سلام: در مقام مقايسه، هفته نامه اقتدار ملي يکي از خوب ترين هفته نامه هايي است که ما داريم. مطالب و تحليل هاي خوب و جامع دارد. اما يک مقداري هم اقتدار خودش تيشه به ريشة خودش زد و به عنوان يک هفته نامه بسيار خوب و آزاد مطرح بود. اکنون شما هر قدر گزارش ها، تحليل ها و مطالب بي طرفانه را به چاپ برسانيد به مجردي که مي گوييد ارگان نشراتي، همين نگرش و برخورد مردم از نگاه سايکولوژيک و رواني دفعتاً تغيير مي کند و برداشتي را که قرار است از مطالب شما به گونة ديگر داشته باشند در يک لحظه تغيير مي خورد.
همين تغيير را شما ناحق به هفته نامه قايل شديد. الزامي نيست که وقتي ارگان نشراتي است نامش نوشته نشود يا به طور مستقيم نشريه حزبي شود. ولي نشريه يي که حزبي است گپ و سخني جداست ولي يک نشريه يي که به صورت آزاد مطرح بوده و مي توانسته بسيار به مراتب مطرح شود آن دفعتاً حزبي ساخته مي شود يک نشرية ديگر را راه مي انداختيد. تفکر خود را از راه هاي گوناگون و روش هاي خوبتر مي شد مطرح کنيد.
فهيم دشتي: در حال حاضر اقتدار ملي را بهترين هفته نامه در افغانستان مي دانم. در روزنامه نگاري مسايل تخنيکي بسيار مهم و پيچيده وجود دارد که پرداختن به آن، اعتبار يک نشريه را خود به خود بالا مي برد ولو اينکه ارگان نشراتي يک حزب است. عنوان گذاري، اين خصوصيت را خوشبختانه در اقتدار ملي به خوبي مي توان د يد. زبان روان و تا حد زيادي يک دست در اقتدار ملي يکي از امتيازهايي است که بدبختانه بسياري از نشريه هاي ما ندارند. استفاده از عکس کمتر شده ولي جاهايي که استفاده مي کنند خوب استفاده مي کنند.
استفاده از عکس از طراحي و ديزاين صفحات بيسار نقطه عمده است که در اقتدار ملي در نظر گرفته مي شود. اما در اقتدار ملي از ژانرهاي مختلف ژورناليسم کمتر استفاده مي شود که اين در اکثر نشريه ها ديده مي شود و بيشتر از ژانرهاي ساده استفاده مي شود که کار کمتر مي خواهد.
استفاه از ژانرهاي مختلف و شيوه پرداخت به مسايل مختلف مخاطبين بيشتري را خواهد داشت وقتي از يک منبع استفاده مي شود متأسفانه مأخذ داده نمي شود. مشکل ديگر به دليل محدوديت امکانات، صفحات در قالب يک هفته نامه کم است و به همين دليل نمي تواند به مسايل مختلف بپردازد و چيزي را که با اقتدار ملي موافق نيستم شيوة پرداختن به مسايل بين المللي است و در يک نشريه برتر مثل اقتدار ملي شايد بهتر اين خواهد بود که يک مقدار تغيير به وجود آورند.