رسیدن به آسمایی :23.06.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :26.06.2008


 

میرعنایت الله سادات

چرا پاکستان همیشه به صدورافراط گرایی وتروریزم متوسل میشود؟

 

هنوزانگلیسها ، مانند سایر دول نیرومند در جهان ، از اثرات بحران مالی سال 1933 رهایی نیافته و با معضله های اقتصادی شان دست و گریبان بودند که فاشیزم رو به توسعه ی المانی بر اروپا سایه افگند. انگلستان به زودی مورد تهدید قرار گرفت وانگلیسها هم مجبور شدند ، تا در صف آرایی های جنگ جهانی دوم علیه المانها فعالانه شرکت نمایند. فضای جنگ و مصارفات ناشی از آن ، توانایی های مالی انگلیسها را که درآنوقت بالاثر ازدیاد مصارف امنیتی در مستعمرات شان محدود شده بود ، هنوز هم محدودتر ساخت .
محدودیت های مذکور سبب شد تا لندن قبل از پایان جنگ ، پلان بیرون رفت از مضیقه های مالی را روی دست گرفته و در برابر عوامل و انکشافات نضج یافته ی جدید زانو بزند. زیرا از یکطرف بنا بر افزایش مصارفات ، نمی توانست مستعمرات خود را حفظ و نگهداری کند و از جانب دیگر، جنبشهای ضد استعماری به یک مرحله یی از پخته گی رسیده و به هیچ قیمت حاضر نبودند تا مانند گذشته ، وجود آقایون استعمارگر را در کشورهای شان تحمل نمایند.
همینطور تناسب قوا در جهان تغیر کرده و درعوض جهان چند قطبی که در آن انگلیسها قدرت درجه یک بودند ، تنها دو قطب به رهبری ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی سابق در برابر هم، عرض وجود کردند. به این ترتیب انگلیسها مجبور شدند تا رهبری نظامی و سیاسی خود را به مستعمره ی سابق شا ن(امریکای شمالی) واگذار گردند. با قرار گرفتن در چنان یک موقف ، انگلیسها حاضر شدند تا نظر هر دو ابر قدرت تازه به دوران رسیده را محترم شمرده و از مستعمرات شان عقب نشینی نمایند.
ساکنین امریکا، خودشان مزه ی تلخ مستعمره بودن را با تمام مصایب آن قبلاً تجربه کرده بودند و دولت شوروی هم بنابر موازین و ضوابط ایدولوژیک خودش ، عصر استعمار را پایان یافته میدانست. مبتنی بر همین موضع گیری ها « سازمان ملل متحد» که به خاطر یک جهان بهتر و در جهت برقرار ساختن یک صلح پایدار، به ابتکار فاتحین جنگ دوم جهانی پایه گذاری شد ، مبارزه بر علیه استعمار را در زمره وظایف اولیه و تأخیر ناپذیر بشر قرار داد.
انگلیسها در چنان اوضاع و احوال ، از نیم قاره ی هند ظاهراً بیرون رفتند. ولی با پاشیدن تخم نفاق در میان پیروان مذاهب مختلف و نژاد های ساکن آنجا ، سعی کردند تا وابسته گی عمال شان را در خفا به خود نگهدارند. آنها احساسات مذهبی مسلمانان و هندوها را تحریک کرده و در اوج احساسات مذهبی آنها ، نیم قاره را این طور تقسیم کردند : « بریک صندوق رآی گیری قرآن مجید و بر صندوق دیگر رای گیری کتاب مذهبی هندوها را گذاشتند. هر کسی که رای میداد برایش گفته میشد ، کدام را قبول داری ؟ چون پشنونها مسلمان هستند لذا  رأی خودرا به قرآن میدادند. با این هم فی صد چهل و نه نفر پشتون هیچ رأی ندادند. به این بهانه ی نمایشی پشتونهای آن حصه را در پاکستان کشیدند. و از این پشتونها هیچ پرسیده نشد که آیا آزادی هم میخواهند ؟ اگر پرسیده میشد ، طبعاً پشتونها صد فی صد طرفدار آزادی میشدند».
به این ترتیب انگلیسها در پایان تسلط خود هم ، قسمتی از خاک افغانستان را که بر طبق معاهده ی بی اعتبار دیورند به زورغصب کرده بودند ، نه تنها دوباره به ملت افغانستان واگذار نشدند ، بل آن را در زیر سلطه ی قایم مقام خود -پاکستان- قراردادند. همینطور اراضی وسیع سند ، پنجاب و بنگال شرقی از پیکر هندوستان جدا و به این کشور نو ظهور ملحق ساخته شد.
چون پاکستان به صورت غیر طبیعی و فی الواقع به ادامه ی دسایس انگلیسها در سال 1947 به وجود آمد ، لذا دولت آن کشور، همیشه میکوشد تا پیوند اجباری مردم آن دیار را با دسایس الحیل حفظ نماید. پاکستان از همان روز های اول پیدایش خود تا امروز مصروف آن است تا با به کاربرد وسایل نامشروع ، صدای حق طلبانه ی ساکنان آن سرزمین را در گلو خفه کرده و با خرابکاری در برابر هندوستان و افغانستان ، موجودیت خود را مؤجه جلوه بدهد . به ادامه ی همین سیاستها ، سردمداران پاکستانی پیوسته تلاش مینمایند تا منشاء کمبودی های ذاتی کشور شان را که همیشه موجب برهم خوردن نظام و سقوط رژیمهای منتخب در آن سرزمین میشود ، «ساخت و بافت بیرونی» بدهند.
هر کشور بنابر عوامل تاریخی ، جغرافیایی و فرهنگی مربوط به خودش در جریان تاریخ به وجود میآید. اما پاکستان این مسیر را طی نکرد. انگیزه ی بمیان آمدن آن ، تنها بر پایه ی مذهب استوار بوده و سایر عوامل اساسیی که باعث پیدایش و تشکل یک کشور میشوند ، در وجود این مملکت سراغ نمیشود.
اگر نیمقارۀ هند تجزیه نمیشد، و باشنده گان امروزی پاکستان و بنگله دیش هم در داخل هند زنده گی کرده و در پرتو سیستم موجود انتخابات آن کشور در قدرت دولتی هندوستان سهیم میبودند، یقینا صدای مسلمانان با چنان یک کمیت بزرگ ، نه تنها در داخل هندوستان ، بل در سراسر جهان رساترمیبود. به خاطر جلوگیری از نیل به همچو یک دورنما ، ظاهراً شعار « دادن حق تعین سرنوشت به مسلمانان» را طرح کردند تا سرنوشت مسلمانان را تیره و تار سازند.
انگلیسها یک کمیت بزرگی از مردم بنگال را که در فاصله ی قریب به یک هزار کیلو متر در آن طرف خاک هند زنده گی میکردند ، به پاکستان ملحق ساختند. به خاطر غیر طبیعی بودن این الحاق ، پیوند آنها با پاکستان ادامه نیافت و در سال 1970 بالاثر یک حرکت خود جوش مردمی به رهبری شیخ مجیب الرحمان ، مردم بنگال شرقی به پا خاستند و با درهم شکستن سلطه ی پاکستانی ها ، حاکمیت ملی خود را بناء گذاشتند.
بلوچها و پشتونها نیز از تعلق شان به کشور جدیدالولاده ی پاکستان همیشه ناراض بوده و گاهگاهی به اعتراضات شدید می پرداختند؛ اما اعتراض آنها به خاطر دوعامل ذیل نتوانست که به قیام سراسری ملی منتج شود:
الف – تبلیغات فراملی با استدلال های مذهبی در میان هردو گروه ملی آنقدر شدت و حدت داشت که عرصه را برای خواست استقلال طلبانه و جنبش های ملی گرایانه محدود میساخت. مؤسسین پاکستان ظاهراً « به اخوت اسلامی» پافشاری کرده و تبلیغ مینمودند که مسلمان خوب کسی است که از ادعای ملی خود صرف نظر کرده و در زمره ی پاکها به پاکستان بپیوندد و به آن وفادار بماند. با این طرز استدلال هر نوع خواست ملی و تاریخی را « تاپه ی ضد اسلامی» میزدند.
ب – موقعیت جغرافیایی و ستراتیژیک هردو ایالت پشتون نشین و بلوچ نشین بسیار حساس بوده ، استقلالیت آنها مرادف با برهم خوردن تناسب قواء در این گوشه ی جهان بود. قطب بندی های بعد از جنگ جهانی دوم در مطابقت با کنفرانس « یالتا » ، پاکستان را به جهان غرب متعلق ساخته و در یک اتحاد ستراتیژیک با ایالات متحدۀ امریکا قرارداده بود . هند موقف بیطرفی را اتخاذ کرد ، ولی صف آرایی های جدید ، آن کشور را مجبور ساخت تا معاهده ی همکاری های نظامی را با اتحاد شوروی سابق امضاء کند. همین طور افغانستان ، مبتنی با همان تقسیمات ، در ساحه ی نفوذ اتحاد شوروی سابق قرار گرفت و از هر نوع کمک نظامی و امنیتی غرب محروم شد.
با نظرداشت این وضع ، کشور های غربی ، دستیابی بلوچها و پشتونها را به حق تعین سرنوشت خود شان ، مرادف به تجزیه و تضعیف پاکستان دانسته و هیچگاه مورد تایید قرار ندادند. با چنین طرز دید ، این استدلال بمیان آمد که گویا ضعف پاکستان موجب تقویه ی افغانستان و برهم خوردن تناسب قواء به نفع اتحاد شوروی سابق در منطقه میشود.
چینایی ها هم از چنان یک حادثه ی احتمالی همیشه نگران بودند؛ زیرا با کوچک شدن پاکستان ، فشار علیه رقیب مقتدر آنها -هند- تقلیل یافته و آنها از یک دولت ضعیف منحیث یگانه دوست ستراتیژیک شان در منطقه ، همبسته گی مورد ضرورت را به دست آورده نمی توانستند.
مبتنی بر همین استدلال ، کشور های غربی هم ، مخاصمت پاکستان علیه هند و افغانستان را ، در راستای منافع ستراتیژیک خود به محاسبه گرفته و این کشور را منحیث سنگر مطمین مبارزه علیه کمونیزم و دوستان آن در این گوشه ی جهان تحویل گرفتند. روی همین ملحوظ ، آنها از جنایات تندروان مذهبی و کودتا های پیهم جنرالهای پاکستانی که موجب زیرپا گذاشتن حقوق و آزادیهای افراد میشد، چشم پوشی مینمودند. داعیان دیموکراسی و حقوق بشر، در برابر رفتار خشن و ظالمانه ی اسلام آباد به مقابل اقلیت های مذهبی و ملی ، مهر سکوت بر لب گذاشتند. مبارزات آزادی خواهانه پشتونها و بلوچهای تحت ستم آن کشور، در رسانه های غربی انعکاس نمی یافت و اگر گاهگاهی منعکس هم میشد ، به تقل قول از منابع پاکستانی میبود که در آن ها مبارزات مذکور منحیث دسیسه ی کمونیزم قلمداد میگردید.
جنرالها و استخبارات پاکستانی ازعلاقه مندی ستراتیژک غرب به کشور شان ، عمیقاً آگاه بوده و از بدو پیدایش آن کشور تا کنون نفع عظیمی را از دول غربی ، برای خود و کشور شان کمایی نموده اند. در سالهایی که جنگ سرد ، سرنوشت ها را در جهان و منطقه ی ما رقم میزد، پاکستانیها نفع بزرگ را به دست آوردند. آنها حوادث داخل افغانستان را منحیث عامل برهم زننده ی ثبات در منطقه ، مطرح کرده و با این استدلال ، گویا به خاطر برگردانیدن ثبات و حفظ موازنه میان دو طرف جنگ سرد ، طالب کمک از جهان غرب گردیدند.
باید اذعان داشت که در گیر شدن پاکستان در قضایای داخل افغانستان ، سالها پیش از به قدرت رسیدن ح.د.خ.ا. در اپریل 1978 و ارسال قطعات نظامی اتحاد شوروی سابق در دسامبر1979 آغاز شده بود. زمانی که سردار محمد داوود خان به سال 1953 از جانب شاه به مقام صدارت منسوب شد و او با عجله « مساله ی پشتونستان» را مطرح کرد ، رسانه های پاکستانی و دوستان شان در غرب ، وی را « شهزاده ی سرخ» لقب دادند. همینطور وقتی که داوود خان در جولای 1973 از طریق کودتا ، قدرت را به دست گرفته و رژیم سلطنتی را به جمهوری تعویض کرد ، بهانه ها از سر گرفته شدند و تضاد ها شدت یافتند. این بار اسلام آباد به مخالفان دولت او پناه داده و کار تجهیز، سوق و اداره ی مخالفان مسلح دولت افغانستان را عملاً به دست گرفت.
مرکز تحقیقات فکری امریکا بنام « راند» در آخرین مطالعات خود که از جانب اسوشیتد پرس به تاریخ نهم جون 2008 در سراسر جهان پخش شد ، مینگارد: « تمام حرکات شورشیان از سال 1979 به این سو در افغانستان ، ناشی از موجودیت پناهگاه امن برای شورشیان در کشور همسایه ی پاکستان بوده است و شورش های جدید نیز تفاوت چندانی با گذشته ندارند». مشابه همین نتیجه گیری را رییس جمهور حامد کرزی نیز نموده و متعاقب برگشتش از کنفرانس پاریس ، به خبرنگران داخلی و خارجی در کابل چنین گفت: سی سال است که از پاکستان به کشور ما تجاوز صورت میگیرد. هر بار پاکستانی ها تجاوز شان را « جهاد» نام میگذارند. کرزی در رابطه به اظهارات اخیر بیت الله محسود رهبر طالبان پاکستانی  که علناً برنامه ی تشدید حملات تروریستی را به داخل افغانستان اعلام کرده است، گفت: این تجاوزات بی جواب نمانده و افغانستان حق دفاع از خاک خود را دارد و « این بار، بیت الله محسود و ملاعمرپاکستانی را در خانه هایشان هدف قرارمیدهد.» او افزود که « افغانستان سی سال تحمل این مصیبت را کرد. افغانستان امروز، افغانستان دیروز و بی صدا نیست ، امروز افغانستان هم صدا دارد ، هم وسایل دارد و هم جرات اقدام دارد» .
این که آقای کرزی در قبال این اظهارات خود ثابت قدم بوده و بر طبق آن عمل میکند یا خیر، باید منتظر ماند؛  اما این که پس از گذشت یک عمر، بالاخره به کنه حقیقت پی برده و معترف میشود: «سی سال است که از پاکستان بر کشورما تجاوز صورت میگیرد و هر بار پاکستانی ها تجاوزات شان را « جهاد» نام میگذارند» ، گامی است بلند و قدمی است در جهت شناخت واقعی مشکل بی امنیتی در سی سال گذشته ، حال و مستقبل افغانستان.
صلح ، کلمه ی غیر قابل تقسیم بوده وهیچگاه نمیتوان آن را نظر به زمان و مکان تفکیک کرد. به این معنا که اگر اسلام آباد با طالبان خود صلح مینماید ولی در عوض به آنها فرصت میدهد تا به داخل افغانستان تجاوز کنند، طبعاً چنین سیاستی ، صلح نبوده و صریحاً تشویق متجاوز در یک استقامت دیگر است که به هیچ وجهه نباید بی جواب بماند. همین طور اگر نقش پاکستانی ها در بی امن ساختن کشور ما ، حالا محکوم شده و در گذشته « جهاد» نامیده شود، از دقت شناخت ما میکاهد. باید به واقعیت های دردناک گذشته ی وطن مشترک همه ی افغانها ، معترف شد و بالاخره باید جامعه ی خود را از حالت انقطاب فکری ، بیرون کرد.
پاکستانی ها همیش از حوادث افغانستان و یا خلق حادثه در افغانستان به نفع استحکام پایه های دولت خود و توجیه مفکورۀ تأسیس پاکستان نفع برده اند. رویدادها و حوادث بعد از هفت ثور 1978 در افغانستان، همچنان رفتارخشن دولت که موجب سرازیر شدن مهاجران افغان به پاکستان گردید، برای جنرالهای پاکستانی یک « پیروزی غیر منتظره» بود. آنها ظاهراً ادعا میکردند که گویا «انگیزۀ اخوت اسلامی ، آنان را به مبارزه علیه کفر و الحاد بر انگیخته و بنابر دساتیر اسلامی آنها مکلف اند تا با تجهیز و تسلیح مخالفین- افغان و خارجی- دولت افغانستان، کمونیزم را در افغانستان شکست بدهند». با اعلام این خواسته ها ، سیاستمداران غربی که تا آن وقت بر جنرال ضیاالحق ، منحیث قاتل ذوالفقار علی بهوتو و منکر حقوق اساسی مردم اعتراض مینمودند ، فوری سکوت اختیار کرده و در برابر او منحیث مدافع سرسخت حق و حقوق مردم افغانستان سر فرود آوردند. جنرالهای بر سراقتدار در اسلام آباد از نظر مساعد غربی ها در آن وقت ، با دل و جان خوشنود گردیده و کار رهبری و تسلیح افغانهای مهاجر را در چارچوب « تنظیمهای جهادی » به عهده گرفتند .این نقش با انگیزۀ پیدایش و تداوم پاکستان ، کاملاً مطابقت داشت. طوری که قبلاً تذکر رفت، پاکستان همیش به ترسیم تصویر  دشمن در مجاورت خود نیاز دارد ، تا اتحاد گروه های اتنیک  ساکن آن جا را با شعار های ظاهراً اسلامی در برابر «خطر خارجی» حفظ نماید.
اسلاف این حاکمان ، سه دهه قبل از آن ، با راه انداختن شعارهای مشابه، هند را تجزیه کرده و پاکستان را تآسیس نموده بودند؛ لذا تعقیب مشی جدید هم در حقیقت، تداوم سیاست قبلی به گونه ی دیگر و در شرایط دیگر بود. ادامه ی این سیاست ، نه تنها علاقه ی غرب را به پاکستان افزایش داد ، بل نقش و نفوذ آن کشور را هم در منطقه بالا برد.
با خراب شدن اوضاع در افغانستان ، به زودی جهاد اعلام شده و تنها تنظیم های که با انگیزۀ  پیدایش پاکستان ، موافقت فکری داشتند ، وارد عرصه جهاد گردیدند و به سایر مخالفین سیاسی دولت افغانستان ، هیچ گونه امکان فعالیت داده نشد. به عبارت روشن تر، آنها منحیث نیروی مخالف دولت شناسایی نشدند.
این وقت است که ایدولوگ های پاکستانی فرصت را مساعد یافته و تلاش ورزیدند تا ریشه های تفکر ملی را در میان پشتونها و بلوچهای داخل پاکستان هم خشکانیده و مبارزۀ برحق آنها را به خاطر دریافت حق تعین سرنوشت شان، خلاف « اخوت اسلامی» قلمداد نمایند. در مناطق پشتون نشین، این روحیه تا آن حد گسترش یافته است که امروز موجودیت داوطلبان افراط گرا و تروریست های خارجی از کشورهای مختلف جهان، تهدیدی را برای بود و باش سیاستمداران دیموکرات و ملی در محلات زنده گی شان به وجود آورده است. مناطق قبایلی از گذشته ها به این طرف در تحت کنترول دولت مرکزی قرار داشته و در برابر حکومت ایالتی جوابده نمی باشند. از این روابط ، حکومتهای مرکزی پاکستان همیشه سؤ استفاده نموده و به کمک گماشته گان خود در مناطق قبایلی ، توطیه ها را بر ضد رهبران انتخاب شدۀ پشتون در ایالت شمالغرب براه انداخته اند. از سوی دیگر باید گفت که دولت پاکستان در رابطه به مناطق قبایلی از همان سیاست ها و شیوه های خشن دوران استعمار - از جمله مجازات های دسته جمعی ، تخریب منازل و امثالهم- که نه تنها با قوانین بین المللی ، بل با قوانین نافذه در پاکستان نیز مغایرت دارد و نقض خشن حقوق و آزادی های بشری شمرده می شود کار می گیرد.
همین طور به خاطر دور ساختن متنفذین قبایل از کناررهبران ملی و آزادی خواه شان ، حکومتهای مرکزی پاکستان پیوسته کوشیده اند تا منافع شخصی این متنفذین را تحریک نمایند. روی همین منظور همیشه به آنها در قاچاق اسلحه و مواد مخدره، آزادی عمل داده شده است. امروز همین قاچاقبران کاملاً در اختیار اسلام آباد قرارداشته و به خاطر تمویل گروههای افراطی در مناطق شان از هر نوع کمک و همکاری دریغ نمی نمایند.
آزادی عمل سردسته ها و قوماندانهای هفت تنظیم سازمان یافته در پاکستان هم کم نبود. پاداش « جهاد» آنها از پول های باد آورده ، به قیمت گزاف تادیه میشد. آنها صلاحیت داشتند تا آن فعالین سیاسی را که از طریق تنظیمها در زیر چتر استخبارات نظامی پاکستان قرار نداشتند، شناسایی و به مقامات مخصوص پاکستان تحویل دهند. درین عرصه صلاحیت های «حزب اسلامی» به رهبری گلبدین حکمتیار بیشتر از دیگران بود. او حتا صلاحیت داشت تا چنین افراد را دستگیر، شکنجه و مورد بازپرسی قرار بدهد. با این امتیازات و شیوه ها، طرزالعمل های تروریستی و افراطی از منابع و کانال های پاکستانی ، در بین اعضای تنظیمها ترویج و تعمیم می یافت.
احزاب اسلامی پاکستان به رهبری قاضی حسین احمد ، مولانا فضل الرحمان و سمیع الحق از نفوذ زیادی در میان پشتونها برخوردار بوده و در استقامتدهی سیاسی تنظیمهای افغانی مستقر در پاکستان، نقش عظیم داشتند. از نظر آنها هر نوع صلح و مصالحه فی مابین دولت و مخالفین آن به معنای سازش میان کافر و مسلمان بود. با همین شعار، افغانهای مهاجر در پاکستان از برگشت به خانه و کاشانه ی شان جلوگیری شده و در مطابفت با ستراتیژی تأسیس پاکستان در مدار افراط گرایی نگهداشته میشدند.
به تاریخ چهاردهم اپریل 1988 قرارداد ژنیو میان دولتهای افغانستان و پاکستان به میانجگری ملل متحد امضاء شده و دولتهای شوروی و امریکا رسماً ضامن تطبیق آن بودند. به تعقیب همین موافقتنامه ، قطعات نظامی شوروی طی مدت نه ماه از افغانستان خارج شدند. اما مداخلات پاکستان علی الرغم تعهدات صریح آن کشورکاهش نیافته و حتی افزایش هم یافت. این که پس از برگشت قطعات شوروی به وطن شان و بالخصوص پس از فروپاشیدن ابرقدرت اتحادشوروی ، در حالی که هیچ گونه خطر از طریق افغانستان متوجه پاکستان نبود ، چرا آن کشور بازهم به مداخلاتش پایان نداده و سیاست همسایه گی نیک را در برابر افغانستان دنبال نکرد این سوال طوریکه قبلاً به آن اشاره شد ، ازجمله  پرسشهایی است که میتوان جواب آن را از لابلای انگیزۀ تأسیس دولت پاکستان دریافت کرد.
پس از فروپاشی قدرت اتحاد شوروی ، خلای بزرگی قدرت در رابطه ی افغانستان با دو همسایه ی نیرومند آن ، به وجود آمد. افغانستان جنگزده از نظر اقتصادی ضعیف و جامعه آن مبتلا به انقطاب فکری بود؛ اما پاکستان و ایران که از حوادث ناخوشایند سالهای قبل افغانستان نفع عظیم برده و در حالت قوت بی سابقه قرارداشتند، هریک مجدانه تلاش کردند تا قسمتهایی از سرزمین افغانها را اولاً به زیرنظارت و سپس در تحت اشغال کامل خود قرار دهند.
در جهت نیل به این اهداف شوم، دست پاکستان درازتر از ایران بود؛ زیرا پاکستان برای تحقق اهداف تحت پوشش خود ، کمکهای اعراب پولدار و حمایت سیاسی سیاست بازان غربی را در اختیار داشت. همینطور ساحه ی نفوذ گروههای هشتگانه ی مستقر در ایران نسبت به هفت تنظیم پیشاورنشین ، بنابر تفاوتهای مذهبی و قومی در یک محدودۀ معین قرارداشت.
طی نشستی که در تحت ریاست نواز شریف، صدراعظم آن وقت پاکستان، تدویر یافت، اسلام آباد، آقایون صبغت الله مجدد و برهان الدین ربانی را منحیث رییس های دولت افغانستان بالترتیب برای مدت های دوماهه و چهار ماهه به افغانستان گسیل کرد. همین طور به آقای گلبدین حکمتیار مساعدت شد ، تا با استعمال سلاح از اطراف کابل علیه آنها به مقابله برخیزد.
مقصد پاکستان، ازین صحنه آرای ها ، درگیر ساختن خونین تنظیمها باهمدیگر شان ، اضمحلال قدرتهای امنیتی، انحلال اردوی ملی و از بین بردن امکانات حد اقل معیشتی در سرتاسر افغانستان بود. پس از آن که پاکستان به اهداف متذکرۀ خود نایل گردیده و اکثر تأسیسات عامه و خصوصی قسماً و یا کلاً تخریب شد، آن کشور صفحه ی دیگری از پلان خود را برای ادغام کامل افغانستان در دایرۀ منافع ملی پاکستان ورق زد. اسلام آباد باز هم به کمک انگلیس ها، امریکا و عربستان سعودی را متقاعد ساخت تا به خاطر قطع کامل نفوذ ایران و روسیه ، تنظیمهای متنوع و بازمانده از زمان جنگ سرد را از قدرت بیرون رانده و در عوض سرنوشت افغانها را به دست گروه جدید الولاده یی به نام طالبان بسپارد. پاکستان این تعویض را ظاهراً با منافع کمپنی هایی که علاقه مند تجارت با آسیای میانه بودند، گره زده و آنها را قانع ساخت که به خاطر تأمین امنیت، موجودیت « یگانه» گروه مطمین در قدرت ضرور است. با این استدلال ، اسلام آباد حمایت آنها را در جریان این عملیات به دست آورد ، اما در عقب پرده ، همان ملحوظات اولی پاکستان نهفته بودند.
گرچه بی نظیر بهوتو ، سالها بعد تقصیر به قدرت آوردن طالبان را کلاً به عهده نگرفته و در مصاحبه یی که به تاریخ بیست اکتوبر2000 با اخبار لوموند انجام داد ، این طور میگوید: « فکر رویکار آوردن طالبان از انگلیسها بود، مدیریت آن را آمریکایی ها به عهده گرفتند، هزینه ی آن را سعودیها پرداختند و من وسایل آن را فراهم کرده و طرح را به اجراء در آوردم».
با جابه جا ساختن طالبان در قدرت ، پلان اخراج منورین از کشور و غرق ساختن جامعه ی افغانی در تعصبات قومی و مذهبی رویدست گرفته شد. به عوض تأمین امنیت شاهراه های تجارتی و زمیینه های مطمین عبور پاپلاین های نفت و گاز از آسیای میانه ، کشور افغانها به لانه ی تروریست ها، افراط گرایان مذهبی و قاچاقچیان مواد مخدر تبدیل گردید.
این یک پیروزی بزرگ برای پاکستان و فی الواقع تکرار همان « پالیسی پیشروی» انگلیسها به گونه ی دیگر علیه افغانستان بود؛ تا این که پس ازیک سلسله حملات تروریستی به مقابل تأسیسات امریکایی ، نقش پای تروریست های مستقر در خاک افغانستان کشف شد و جهان غرب به یکباره گی متوجه گردید که « متحد ستراتیژک» آنها یعنی همان پاکستانی که خود ایجاد کردند ، چه بلاهای نیست که علیه آنها و بر سر افغانها نیاورده است.
برای برچیدن تروریست ها، گفت و شنید ها در پایتخت های معتبر کشورهای جهان آغاز شد و برچیدن طالبان از افغانستان در دستور روز قرار گرفت. در آن روزها ، پاکستان در موقعیت بدی قرار داشت و نقش دوگانه ی آن به مثابه ی « متحد امریکا » اما « پرورش دهندۀ تروریسم»، سیاسیون جهان را دچار حیرت و سردرگمی کرده بود، تا این که تونی بلر صدراعظم آن وقت انگلستان، به پاکستان سفر کرد و جای پایی برای اسلام آباد درروند« مبارزه علیه تروریزم» تدارک دید. پاکستان ظاهراً در کنار غرب ایستاده شد. ایالات متحدۀ امریکا هم ، موضعگیری های لفظی سردمداران پاکستانی را جدی تلقی کرده، تحریم ارسال سلاح پیشرفته ی هوایی را ملغا و صدها ملیون دالر به خاطر مبارزه علیه تروریزم در اختیار آن کشور گذاشت؛ ولی بعد از شش سال، امروز ثابت گردید که کمک های مذکور در جهت بالا بردن قدرت نظامی آن کشور علیه هندوستان به کار رفته اند.
شماری از ژورنالیستان امریکایی که در دفاع از سیاست های اسلام آباد قرارداشته و در ازاء این دفاعیه، همیشه منفعت های مادی بدست می آورند، هنوز هم آرام نه نشسته و در تلاش میباشند تا با متقاعد ساختن مهره های کلیدی در ادارۀ امریکا، پاکستان را منحیث دوست صادق کشورشان جا بزنند، تا پولهای باز هم بیشتر، گویا به خاطر« جلوگیری از طالبان» به پاکستان تحویل داده شود.
در جهت پرده پوشی از واقعیت نقش پاکستان، دست های نامریی فعال بوده و در همه جا، همین دست میخواهند تا در ذهنیت عامه ی جهان چنین القاء نمایند که گویا پاکستان با افراط گرایان همکاری ندارد. اما جریان عملیات قوای اییتلاف در سال 2002 علیه طالبان و تروریست های خارجی، معکوس آن را بر ملا ساخت. در آن وقت پاکستان علناً تلاش کرد، تا جان سردسته های آنها و افراد پاکستانی را نجات بدهد. چنانچه در جریان محاصرۀ نواحی اطراف شهر قندز، مهره های کلیدی طالبان و افسران پاکستانی به وسیله ی هواپیما ها مستقیماً به پاکستان منتقل شدند، ولی هیچکس مانع آنها نگردید.
پس از« نشست بن» که کار احیای مجدد دولت و اردوی ملی افغانستان روی دست گرفته شد، بازهم پاکستان مداخلات خود را به گونه ها و طرق مختلف از سر گرفت که اینک به تذکر چند نمونه ی آن در اینجا اکتفا میشود:
- پاکستان به وسیله ی عمال نفوذی خود در دولت جدید و نیز با قناعت دادن قوای اییتلاف ، فشار آورد تا افغانستان بعد ازین یک اردوی کوچک و محدود داشته باشد. مبتنی بر همین فشارها تشکیل اردوی جدید در محدودۀ هفتاد هزار نفر مورد موافقه قرار گرفت. وجود یک اردوی کوچک در افغانستان این زمینه را مهیا میسازد که به مجرد خروج قوای اییتلاف ، این قوا از تمامیت ارضی وطن دفاع نتوانسته و بار دیگر پاکستان بر اوضاع افغانستان مسلط شود.
- پاکستان میکوشد تا دست نشانده های خود را بر قدرت افغانستان ببیند. افراد و احزابی که در راستای منافع آن کشور عمل نه نمایند، به نامهای مختلف از جانب شبکه های تخریبی آن کشورتاپه زده میشوند.
- پاکستان با مطرح ساختن طالبان، منحیث یک نیروی سیاسی که باید با آن مذاکره و مصالحه کرد، فی الواقع در سرنوشت و آیندۀ افغانستان یک دیپلوماسی خزنده را دنبال میکند. آن کشور میکوشد تا گروه متحجری را که از دروازه بیرون رانده شده است، دوباره از راه کلکین وارد صحنه ی سیاست افغانستان بسازد؛ زیرا داشتن نفوذ قوی در دولت افغانستان و همچنان عدم موفقیت نیروهای اییتلاف در قلع و قم دهشت افگنان ، بار دیگر پاکستان را امیدوار ساخته است که آینده در افغانستان از آن اسلام آباد خواهد بود.
- با اثر نفوذ پاکستان در ادارۀ دولت افغانستان، صد ها مجرم جنگی پاکستانی، قبل از محکمه و تثبیت جرم، به وسیله ی فرمان از حبس رها شدند. رهایی آنها نتیجه ی مساعی دولت پاکستان بود که علاوۀ بر جلب کمک دوستانش در ادارۀ دولت افغانستان، از مجاری رسمی هم به خاطر رهایی آنها، تقاضا میکرد. قابل تعجب است که پاکستان مسوولیت جنایات اتباع پاکستانی را در افغانستان به عهده نمی گیرد، اما رهایی آنها را تقاضا مینماید.
- زمامداران پاکستان با پررویی و خلاف هرگونه واقعیت ادعا مینمایند که تروریزم از افغانستان به کشور شان سرایت کرده است. در حالی که موجودیت مراکز مهم تروریستی القاعده و طالبان در مناطق قبایلی داخل پاکستان از نظراستخبارت غربی و حتی ژورنالیستان آنها پنهان نیست. رسانه های معتبر بین المللی همه روزه از مراکز تجهیز و تسلیح طالبان در پاکستان خبر داده و اخبار مربوط به عبور آنها را به صوب افغانستان گزارش میدهند. طبق جدیدترین گزارش مرکز تحقیقاتی امریکایی بنام « رند» سازمان استخباراتی پاکستان، جنگجویان طالبان را آموزش داده و در مورد حرکات نیروهای امریکایی، قوای ناتو و سربازان افغان در افغانستان به آنها معلومات میدهد. طبق راپورهای موثق، این سازمان استخباراتی ، طالبان زخمی شده را تداوی و آماده برای عملیات مجدد نموده است.
پاکستان نه تنها برای طالبان ، بلکه برای تمام افراط گرایان و تروریستان بین المللی یک منبع الهام و مهد تربیه و پرورش میباشد. مهمترین چهره هایی که در پرآوازه ترین حملات تروریستی ، نقش داشته و حتی مجری و یا طراح آن بودند، در پاکستان بود و باش داشتند. در برخی از این حوادث ، جوانان مربوط به نسل دوم و یا سوم مهاجران پاکستانی مقیم در اروپا هم سهیم بودند. تحقیقات نشان داد که آنها در بازدید های خود از سرزمین آبایی شان با حلقات افراط گرا سرو کار پیدا کرده و از جانب بنیادگرایان به انجام فعالیتهای تروریستی کشانیده شده اند. راه توشه ی سفر این جوانان که از سرزمین آبایی خود به کشور محل اقامت خود بردند ، غیر از پخش و اشاعه ی افراط گرایی چیزی دیگری نبود. در برخی موارد مانند به راه انداختن انفجارات در لندن ، آنها مستقیماً دست داشتند.
- پاکستان از ضعف دولت افغانستان به نفع امیال و پلانهای شوم خود استفادۀ اعظمی مینماید. آن کشور هیچگاه علاقه ندارد که دست مافیای مواد مخدر ، تاجران جنگی و سایر مفسدان از ادارۀ دولت افغانستان کوتاه شود؛ زیرا با استفاده از ترکیب موجود ، آن کشور همیشه میتواند که اوضاع را خراب ساخته ، دولت و مردم مارا در تهلکه قرار بدهد.
- دولت پاکستان به وسیله ی دهشت افگنان میکوشد تا رقابت خود را با کشور هند در داخل افغانستان دنبال کند. بر طبق همین سیاست ، کوشش میشود تا متخصصین هندی مورد تهدید قرار گرفته و از نهایت خوف به خانه های شان برگردند. تا حال چندین متخصص هندی از پروژه های عمرانی اختطاف و به هلاکت رسیده اند.
- پاکستان 90 هزار سرباز رادر جوار سرحدات افغانستان متمرکز ساخته ، اما وانمود میسازد که قادر به جلوگیری از عبور تروریستان به داخل قلمرو افغانستان نیست. پس « قابل سوال است که نقش و وظیفه ی این سربازان چه خواهد بود؟ جابه جا ساختن این قطعات از یکطرف کاملاً جنبه ی نمایشی داشته و منظور از تمرکز آنها ، راضی نگهداشتن امریکاییها میباشد و از جانب دیگر به وسیله ی آنها کوشش میشود تا عملیات و فعالیت افغانها و قوای اییتلاف را به آگاهی تروریستان رسانیده شده و بدینترتیب آن را خنثی نمایند.
- پاکستان تا هنوز درک نکرده است که پرده ها پایین افتاده و سیاست های پشت پردۀ اسلام آباد اکنون از نظر هیچکس پنهان نمی مانند. امروز نه تنها افغانها بل همه ی کشورها و موسسات ذیدخل در امور افغانستان به نیکویی میدانند که پاکستان بر تمام تعهداتش در برابر جهان ، پشت پاه زده و گروه دهشت افگن طالبان را تقویه مینماید.

چطور میتوان جلو این همه خرابکاری ها را گرفت ؟

طوری که در شروع این مقال اشاره شد ، ایجاد پاکستان فی الواقع تداوم توطیه ی سیستماتیک انگلیسها ، علیه افغانستان و ضعیف نگهداشتن توانمندی افغانها - مردمی که در برابر سیاست استعماری آنها همواره به مبارزه برخاسته و توانستند که اولتر از همه ، در این گوشه ی جهان استقلال شان را در میدان نبرد بدست آورند- بود.
سالها بعد از شکست انگلیسها ، سیاست خصمانه شان از طریق پاکستان ادامه یافت.  پاکستان بنابر ملحوظات خاص به میان آمد و به وسیله سیاست هایی که قبلاً تذکر رفت ، هنوز هم حفظ میشود. یکی از این سیاست ها ، دامن زدن به افراط گرایی و ایجاد نفرت علیه همسایه گان است. اگر افراط گرایی مذهبی در پاکستان سرکوب شود ، موجودیت دولت پاکستان خود به خود مورد سوال قرار میگیرد. حکومت های پاکستان مبتنی بر همین سیاست ، شصت سال علیه هند و افغانستان عمل کردند. استفادۀ دوامدار از این وسیله سبب شده است که قدرت دولتی در پاکستان همیشه به افراط گرایان متکی باشد.
اگر تا دیروز در شرایط جنگ سرد ، حملات افراط گرایان علیه حکومات افغانستان مورد تقدیر غرب قرار میگرفت ، امروز برعکس آن است - آنها در قلمرو افغانستان با افراط گرایان و تروریست ها در حال مقابله اند. امروز موجودیت پایگاه های دهشت افگنان در ایالت شمالغرب پاکستان نه تنها مانند گذشته « مراکز جهاد» علیه ربای دوران جنگ سرد تلقی نمی شوند ، بلکه مایه تشویش کشور های غربی میباشند. اکنون ایالات متحدۀ امریکا بر دولت پاکستان فشار وارد میکند تا آن « مراکز» را برچیند. خطرات ناشی از این مراکز روز تا روز توسعه یافته و آماده گی قوای نظامی پاکستان به حمایت ازطالبان ، زمینه های برچیدن این مراکز را دشوار میسازد.
گروههای افراط گرای پاکستان در قوای نظامی آن کشور نقش فزاینده داشته و بیم آن میرود که سرنوشت سلاح اتومی پاکستان ، روزی در اختیار این گروهها قراربگیرد. این تشویش مورد دقت تمام موسسات تحقیقاتی جهان میباشد ؛ زیرا عمکرد افراط گرایان در گوشه و کنار جهان ، هیچ جای شک و شبه را باقی نگذاشته و همه به این باور اند که با قرار گرفتن سلاح اتمی به دست آنها ، صلح جهانی فوراً به مخاطره می افتد.
امریکا نمی تواند با پاکستان ناشیانه برخورد کند و از همین جهت تا کنون تشویشی را رسماً در مورد آیندۀ سلاح اتومی پاکستان ابراز نکرده است؛ ولی طوری که جریانات وقایع نشان میدهد ، امریکا و سایر کشور های عضو ناتو میکوشند تا همزمان با استقرار قوتهای شان در افغانستان معضله سلاح اتمی پاکستان و ایران را هم حل نمایند.

جلو خرابکاری از خاک پاکستان به دو طریق گرفته شده میتواند :

الف – دولت پاکستان در زیر فشار بین المللی قرار گرفته و یکجا با نیروی اییتلاف ، تروریستان خارجی را از آن کشوراخراج و افراط گرایی را در پاکستان سرکوب و غیر مجاز اعلام نمایند. این طریق نتایج موقتی داشته و با برگشت این نیروها از منطقه ، آنها هم برمیگردند.
ب – تصفیه کاری در دولت افغانستان صورت بگیرد و عمال پاکستان از مقامات مهم سبکدوش شوند. همین طورآن چهره هایی که در گذشته به زیر سوق و ادارۀ نظامیگران پاکستانی قرار داشتند ، امروز موظف گردند تا مستقل بودن خود را از پاکستان به اثبات برسانند؛ در غیر آن با این چهره ها نمی توان به جنگ علیه تروریزم رفت. در پهلوی این تصفیه کاری به افسرانی که در برابر پاکستان از منافع ملی خود دفاع کرده و اکنون بالاثر یک دست نامریی دوباره به اردو جذب نشده اند ، فرصت داده شود تا به کمک تجربه و خرد خود از وطن و مردم شان دفاع نمایند؛ زیرا نگارنده معتقد است که باید ریشه ی دهشت افگنی خشکانیده شود و این وجیبه ، تنها به وسیله خود افغانها عملی شده میتواند .افغانها باید « دولت ملی» خود را بسازند. چنین دولتی دارای پایه های وسیع بوده و میتواند که یک صلح پایه دار و دوامدار را در افغانستان برقرار سازد. منظور از« پایه های وسیع» همانا شرکت وسیع نیروهای ملی در پیشبرد امور دولتی و عیار ساختن ساختار و سیستم اقتصادی کشور بر بنیاد منافع همه گانی مردم افغانستان میباشد. چنبن یک دولتی میتواند که بدون حضور نیروهای خارجی نیز از وطن و مردم خود دفاع نماید. طبیعی است که بدون مساعدت بین المللی نمی توان به این مأمول دست یافت .
منحیث حرف آخر در این مقال باید گفت که اگر افراط گرایی در پاکستان سرکوب شود ، افغانستان راه خود را به سوی  یک آیندۀ درخشان می یابد؛ بر عکس  پاکستان بدون افراط گرایی نمی تواند به موجودیت خود ادامه دهد ؛ از سوی دیگر عواملی که انگلستان را به ایجاد پاکستان علاقه مند ساخت دیگر رفع شده اند و پاکستان به مزاحم جدی برای منافع قدرت هایی که آن را ایجاد و حمایت کردند مبدل شده است. بر گور پاکستان کسی نخواهد گریست؛ برخلاف  ساکنان پاکستان امروزی ، چانس آن را خواهند یافت تا خود شان سرنوشت خویش را بدون هر نوع نفرت و تعصب تعین نمایند.