س.ح.روغ                                                             

جهان يکسر سراب مطلبست.....  

            بيدل       

 

در حمايت از مفکورهء

«گفتار روشنفکري-شهروندي»

 

در اخير ماه سپتامبر2006 به ملاقات دوستم ح.عبيدي رسيدم. جناب عبيدي پس از گله ها و شماتت هاي هميشه گي، نوشتهء جناب احمد حسين مبلغ«افغانستان بدون افغانها» رادر اختيارم گذاشت.

درين نوشته اشاره هايي به آدرس نوشتهء « حوزهء تمدني ما-سير تاريخي "ملت"و"دولت" ازين قلم،  آمده است. نوشتهء جناب  مبلغ  در پايان ماه مي 2006درقيد قلم آمده، و من ازان دقيقا4 ماه پسانتر  اطلاع يافتم.

 چه دليلي فراترازين براي سر افگنده گي.

 نفس اين که جناب مبلغ به آن يادداشتهاي "پراگنده" وشتابزده بذل  توجه نموده اند، ارزش بالايي دارد. گفتگو درچارديوار فروريختهء«جامعهء»روشنفکري ما، هرچند بسيار به تنبلي و آهسته گي، به واقعيت قابل لمس مبدل ميشود.

از چند ماه بها اين سو زمينهء مصروفيت من طوري عوض شده است، که درست درنقطه مقابل مشغله هاي قبلي من براي  سياه کردن کاغذ قرار دارد؛ و من، ناگزير به منظور تمرکز حواس، تماس از طريق تلفون و انترنيت رابراي مدتي تعطيل کرده ام. درست اين معذرت باعث شده است که من ازدوستان بي اطلاع مانده ام و ازنوشتهء دلچسپ و انديشمندانهء جناب مبلغ ديرتراطلاع يافتم. نيز يک نوشته ازقلم جناب ع. نايبي منتظر "اولين فرصت فارغ "مانده است. تا جايي که اطلاع يافتم دوستان جناب نايبي  اين تعطيل را با جذبات «شکست ناپذيري تاريخي پرولتاريا!!»تجليل کرده اند؛ به هرحال. 

به انديشه ها و نوشته هاي جناب  مبلغ، فقط درهمين اواخر و به رهنمايي يک دوست مشترک ما، توجهم جلب شده است. نوشته هاي جناب ايشان در اين فضاي مسموم سرمستي تبارگرايي وقومگرايي، و«خرافات روشنفکرانه» که امروز، به دلايل آشکار، در ميان ما دامن زده ميشوند، حس اعتماد و همدلي  و"تصور از خود" مي آفريند و بديل فکري در برابر راهگمي هاي جاري پيشکش ميکند. چه بهتر که ايشان بيشتر بنويسند.

و اما تا جايي که به يادداشت هاي"پراگندهء" من برميگردد، بايد تصريح کنم که نوشتهء   «حوزهء تمدني ما-سير تاريخي"دولت" و " ملت"»در 11بخش در نظر گرفته شده است، من متاءسفانه توفيق يافتم فقط سه بخش اول آن را «زودنويسي» کنم و از "پراگنده گي" آن، خود، آگاهم.         

سه بخش اول، که اقبال نشريافته اند، معطوف و مصروف به همان «طرح مفهومي» هستند، که جناب مبلغ نيز به آن بسيار فشرده اشاره دارند. اين سه بخش اول اساساً معطوف و مصروف به «نتيجه گيري» ، حال درست و يا نادرست، نيستند. تراکم «تعريف ها» و «نقل قول ها» درين سه بخش ازهمين جا است. مقصود ازتدقيق در تعريف ها اين است که ما روشن بسازيم که مفاهيم مورد بحث چه گونه و در کدام زمينه ها و در کدام چارچوب ها ، از جانب ما نا تمام و يا نادرست فهميده شده اند، و اين منبع اصلي سوءتفاهم هاي کنوني در ميان ما است؛ اين که من خودم در اين کوشش دچار لغزش شده باشم، خود نشانگر اين است که در اين عرصه کاربيشتري هنوز در برابر ما قرار دارد، و ما اين کار را بايد تمام کنيم.

دسترسي جناب مبلغ به منابع بيشتر، فهم منظم رشته يي ايشان، و اين که ايشان قصد کرده اند «بدفهمي» هاي  من را "جداگانه" به ذکر بياورند، هرسه، ياري خواهند داد تا نارسايي هايي را که احياناً اين قلم درطرح مفاهيم و تعاريف داشته است، رفع گردند.

حاصل اين که ما ميتوانيم برداشتها و استنباط هاي نادرست از اين مفاهيم را از فکر خود قيچي کنيم و بزداييم و فهم ما از اين مفاهيم را شفاف بسازيم و آن گاه انديشه را به سوي نتيجه گيري هاي نو هماهنگ بسازيم.

من با خوشوقتي منتظر اين بررسي "جداگانه" خواهم شد؛ و از روبه رو شدن با لغزشهاي خود ،نيز،هيچ گاه باکي نداشته ام؛ از اين رو درنظرندارم اکنون پيرامون مندرجات تحريرشا ن ،  تاجايي که به اين بخش رابطه بيابد ،موضع بگيرم. 

و اما دررابطه با آن چه جناب مبلغ ،فراتر از بحث در مفاهيم و تعريف ها،آورده اند، به چند مورد ميتوانم اشاره کنم.

نخست از همه ضرورت است به طور موءکد از انديشهء ايشان دربارهء ضرورت ما براي گذار از«گفتارروشنفکري-اتنيکي» به «گفتار روشنفکري- ملي دموکراتيک»؛ و«گفتار روشنفکري-شهروندي » ياد نمايم؛ اين يک انديشهء واقعاً رهنما است ؛ و از اين نظر من تمام و کمال درسنگري قرارميگيرم که جناب  مبلغ گشوده اند. ما همه بايد مشترکاً کارکنيم  که اين انديشه  سرخط فکرما قرارداده شود. همين انديشه، از جمله به درستي متضمن اين فکراساسي نيز است که  تاسيس «ملت»هنوز در برابر ما قراردارد، و«امرملي» از اهمَ امور روشنفکرانه است؛ وآن چه ما کم داشته ايم، جستجوي منظم فکري و روشنفکري در اين"راستا" بوده است.

سپس اين که من در نظر داشتم در بخش چارم به بحث«ناسيوناليزم»بپردازم؛ و در اين رابطه آن چه بيشترمورد توجه من بود عبارت از نقد منظم نظريات «ناسيوناليزم قومي»بود، که امروز به مواد اشتها آور براي يک عده در وطن ما مبدل شده است. اين عده، طوري که جناب مبلغ نيزمي آورند، مردم نيستند؛ بل، برخي «روشنفکران» هستند. در اين زمينه آن چه از نظر من بسيار مهم است، اين که  ما دقيقاً، و از موضع انتقاد از فکر قومي کنوني در افغانستان، نشان دهيم که مفاهيم  اندرسوني ناسيوناليزم از «بالا» و ناسيوناليزم از« پايين»، هيچ رابطه و تناسب و خويشاونديي با «ناسيوناليزم قومي» شايع کنوني در وطن ما و ضمايم به اصطلاح پسا مدرن آن در زمينهء «هويت قومي» ندارند. پس نياز است که ما به دقت تنقيح کنيم که آيا در شرايط افغانستان معاصر- پس از 1880-اصولاً ميتوان چنين روند هايي را نشاني کرد؟

از يک طرف جناب دکتور روستار تره کي  که مفکورهء «برادر بزرگ» را با اصرار تکرارميکنند ، اين مفهوم را چون يک «ثابته» مطرح ميکنند، از تبيين دقيق اين مفهوم غفلت ميکنند ونميتوانند توضيح دهند که اين مفهوم چه وقت مطرح شده، درمنظومهء مفهومي قرن- بيستمي  ما  درکجا قرار دارد و چرا امروز ما از اين مفهوم بايد، و بدون ترديد، فرا تربرويم و به «گفتارروشنفکري-شهروندي »برسيم.

و از طرف ديگر ما، به گمان من، در نقد مفکورهء «برادر بزرگ» نيز برمباني دقيق استوار نيستيم و من ،مثلاً، آن چه را جناب دکتوردادفر سپنتا در اين رابطه آورده اند کافي و دقيق نميدانم - از ساير نظريات هرگاه در طي اين مدت مطرح شده باشند، با کمال پوزش اطلاع ندارم .

از  نظر من اين يک سوء تفاهم خواهد بود هرگاه ما به مقصد حرکت به سوي «گفتارروشنفکري-شهروندي» ، از نقد مفکورهء «برادر بزرگ» به زير سوال بردن مفهوم «افغان» گذار کنيم، و در واقع بلغزيم. اين ها مفاهيم معادل نيستند. بايد تصريح کنم که  من، با اطلاع کامل از سوءتفاهم هايي که پيوند هاي ميان ما را هدف گرفته اند، و عليرغم آن ها، در ميان «ناسيوناليزم افغان»، که يک محصول مشروطيت است، از يک طرف ؛ و «ناسيوناليزم هاي قومي» متاءخر بر  آن ، از جمله ناسيوناليزم قومي پشتون، که پس از 1930 در افغانستان شا يع ساخته شدند و جناب مبلغ نيز به آن ها اشاره دارند، از طرف ديگر؛ تفاوت اسا سي قايل هستم. از نظر من مفهوم «افغان»، به منزلهء مفهوم معرف هويت ما، يک محصول مشروطيت است و ما رسالت داريم که از اين مفهوم در برابر انواع گوناگون سوء تفاهم هايي که امروز دامن زده ميشوند، حراست کنيم. از اين رو تصريح ميکنم که من از مفکورهء«افغانستان بدون افغان ها» - هرگاه درهمين «راستا»، و با همين منظورمطرح شده باشد - حمايت نميکنم

 اگر که جناب مبلغ در اين زمينه اشارتي دارند ، اما من ميخواستم نظرخود را به روشني گفته  باشم

بالاخره من مي خواستم که ما ، همه، به يک شعبدهء تاريخ فکرسيا سي ما دقيق تر شويم. اين شعبده يک نام دارد: امير عبدالرحمن   

چرا شبح اين انسان پيوسته در برابر ما ايستاده است؟ 

ما عادت کرده ايم پيوسته ، و به هر مناسبتي، دو مفهوم خونريزي و عبدالرحمن را با هم پيوند بزنيم. بدون هيچ گونه ترديد وي دراين واقعيت شوم که تاريخ معاصرما از طريق خونريزي آغازشود، و نه از طريق تفاهم، سهم و تقصيربزرگي بر دوش دارد . اين ميراث شوم تا کنون ما را دنبال ميکند و از موانع تاسيس فکرمشترک در ميان ما است. 

و ا ما؛ آن جا که بحث از انديشهء سياسي است ،از  نظر من، مهم اين است که ما نشان بدهيم جاي عبدالرحمن در بر رسي هاي ما پيرامون تکوين فکر سيا سي ما، در کجا است؟

عبدالرحمن، هرچه بوده است ،خوشخيم و يا بدخيم ، خيمه يي ست که در آستانهء آستان ما ايستاده است.

از نظرمن هيبت عبدالرحمن از اين جا است که وي نخستين ، و تا حدودي شايد يگانه، کسي است که سوال هايي را که ما با آن مواجه هستيم، به روشني مطرح کرده است. ترديدي نيست، و غيرمنتظره هم نيست ،که راه حل هايي را که عبدالرحمن به پيش کشيد، امروز ميتوان و بايد به زيرسوال برد. ولي اين به جاي خود مي ماند که وي مفاهيمي را عنوان کرد ، که از خود وي فراتررفتند .

جناب مبلغ کار مهمي را، به درستي، در پيش دارند: تحليل انتقادي مدل سياسيي که عبدالرحمن آن را هدف قرار داد؛ و سپس نقد پيگير مدل هاي سياسيي که به دنبال آن آمده اند- در طي سدهء بيستم تا به امروز. نقد«گفتارروشنفکري - تباري» با نقد نظام هاي سياسي ، که ما در طي سدهء بيستم در آن ها «بد زيستي» کرده ايم و نتوانسته ايم از آن ها فرا تربرويم،رابطهء ذاتي دارد .

بسيار اميدوارم که اين کار، کار درخشان قبلي جناب مبلغ «پنج گفتار روشنفکري ما» را تکميل کند و به پيش بر.

مسرت بخش مي يابم هرگاه بهانه ها يي دست دهد، و دگرباره به اين سرچشمهءفيض، به دنياي انديشه و بحث برگردم. و اگر در اين راه تذکرات جناب مبلغ تکانه هاي نو براي دورانداختن بد فهمي ها بدست دهد: چه دليلي فراتر ازين براي سرافرازي.

***

لينک ها و مطالب مرتبطه به اين موضوع :

- سيد حميدالله روغ : حوزهء تمدني ما  و سير تاريخي «دولت» و «ملت»

- احمد حسين مبلغ: افغانستان به عنوان ملت بالقوه (افغانستان ِ بدون افغان ها) - به آنانی که "فراسویی نیک و بد" قبیله و تبار می نگرند!

- تمام مطالب مربوط به اين بحث در صفحهء آسمايی