07.2014 .08


حکیم نعیم

بحران انتخابات و پروژه " شمال و جنوب سازی" افغانستان

به بحران رفتن انتخابات تا جای زیادی قابل پیشبینی بود. دراصل، بحرانی ساختن افغانستان یک پروژه مهندسی شده بوده و میباشد که باید با آمدن پدی اشدوان در سال 2007 سرعت می یافت و قبل از حوادث عراق یک طرفه می شد.  خوشبختانه عدم قبول پدی اشدوان از طرف دولت افغانستان و مرگ ریجارد هالبروک پروسه بحران آفرینی در افغانستان ر ا به سکته گی دچار ساخت. مشروعیت دهی به طالبان و تلاش برای دادن قسمت های از جغرافیای افغانستان به طالبان نیز جزء ا ز همین روند خلق بحران، قسمت سازی و در نهایت هم افریقا سازی افغانستان است.

انتخابات و انتقال قدرت فرصت خوبی به مهندسان این روند میسر ساخت.   همانطوری که من در یاداشتی قبل از انتخابات نیز نگاشته بودم، ابزاری ساختن انتخابات برای خلق بحران تقریباً بعد از انتخابات 2009 شروع شده بود. زمینه سازی، فاکت سازی وآماده سازی اذعان مردم افغانستان و دنیا  به یک ستراتیژی بحران آفرینِ در افغانستان روی دست بود و برای آن تبلیغ می شد. در ابتدا  گفته شد که کرزی در افغانستان انتخابات نمی  کند و قدرت را به برادرش انتقال می دهد و این به معنای دوام سلطه یک  خانواده است و باید "اقوام دیگر" در قدرت شریک ساخته شوند. کسانی مانند میشل باکمان  و چند عضو مجلس نماینده گان امریکا، که شاید افغانستان را  حتی در روی نقشه های چاپ امریکا به سختی پیدا کنند، بخاطر تعین سر نوشت گویا "اقوام غیر پشتون" که باید قدرت را با طالبان  در یک دولت بعد از کرزی تقسیم می کردند، دست بکار شدند و در صدد منزوی ساختن دولت کرزی برآمدند. بعدن هم گفته شد که طالبان انتخابات افغانستان را به "چالش می کشانند" و تبلیغ وسیع بخاطر نمایش دادن قدرت طالبان صورت گرفت. مر حله بعدی هم قومی ساختن  انتخابات بود که با در نظر داشت ساختار های پیچیده افغانستان تا جایی هم کار برد داشت و دارد. امروز هم  از نیویورک تایمز تا وال ستریت ژورنال  واز فاکس نیوز تا پنتاگون با رمز و راز می گویند که افغانستان " بر اساس مرز های تباری به شمال و جنوب جدا می شود"، چیزی را که  تا جایی باید در آخر بازی می گفتند.

متاسفانه مردم در انتخابات قومی و تباری عمل کردند که در صورت موجودیت نهاد های قوی و قابل کنترول می توانست نگران کننده نباشد.  در امریکا در آخرین انتخابات اکثریت مطلق سفید ها به میت رامنی رای دادند. در بعضی کشور های اروپایی  خطوط، نژادی و تباری معین و مشخص است. در ترکیه کردها به شکل دسته جمعی به همتباران شان رای می دهند که با در نظر داشت تاریخ سیاست های غلط  دولت ترکیه در مقابل کرد ها، خیلی ها هم قابل درک است. فقط، تولید و گسترش بحران بر مبنای نگرش و عملکرد تباری در افغانستان خیلی ها ساخته شده است، تحمیلی است و ستراتیژیک است. بر خلاف آنچه که اورینتالیست های راند کوپریشن، سی آی ای  و یا هم پنتاگون  ادعا می کنند، جغرافیای قومی در افغانستان بسیار پیچیده و مغلق است. همانطوری که جنوب تنها به پشتون ها تعلق ندارد، شمال هم به یک تبار خاص غیر پشتون تعلق ندارد. خوشبختانه می شود گفت، که بافت  های مستحکم  تباری در افغانستان بر تر و بهتر از هر کشور دیگر در منطقه است. بسیاری فامیل ها چند تباری هستند. بدین لحاظ  هم اکثریت مطلق مردم افغانستان مخالف جداسازی و قسمت کردن افغانستان هستند.

فقط، یک اقلیت محدود ولی پر سرو صدا که روابط پیدا و پنهان هم با حلقات بیرونی دارند، آمادۀ قبول هر نوع افراط برای رسیدن به اهداف شان اند. تعداد محدودی از پشتون ها که به برتری "قوم کلان" باور دارند و خیال "لوی پشتونستان" را  در سر می پرورانند شامل این کتگوری اند. در مقابل، یک اقلیت خاص از تاجیک ها که در گفتار و کردار هیچ فرقی هم از بر تری طلبان پشتون ندارند ودر آرزوی "خراسان کبیر" اند، هم خواهان قسمت سازی افغانستان اند. و یک تعداد کمی از نخبه گا و "روشنفکران هزاره هم که باور دارند، هر گونه تقسیم سازی افغانستان شاید منجر به ایجاد "هزارستان دموکراتیک" در مناطق مرکزی شود، خواهان پارچه پارچه شدن افغانستان هستند. فقط، مشکل این است که افریقا سازی افغانستان نه "لوی پشتونستان" خواهد ساخت و نه هم "خراسان کبیر"  که تاجیکیزم افراطی خواهان آن است و نه هم "هزارستان مترقی"، که توسط "متحدین غربی" اش از هوا تمویل گردد. پار چه پار چه ساختن افغانستان بر بنیاد تبار و قوم، منجر به خونریزی و جنگ نه تنها در یک  قریه و ولایت، بلکه در هر خانواده خواهد شد ودر هر گوشۀ افغانستان حکومت های مستبد و وابسته به یک قدرت بیرونی بوجود خواهد آمد، آنچه که فرانسس فوکویاما و امریکان انتر پریس انستیتوت با یک تعبیر ساخته گی "دولت های محلی خرده ملی" در افغانستان می نامند.

در مورد بعد داخلی انتخابات، بدون شک تقلب و دستکاری های بسیاری صورت گرفته است. این شگفت آور می بود که اگر تقلب صورت نمی گرفت. تقلب به اشکال متفاوت، ساختاری و یا غیر ساختاری، در نقاط مختلف دنیا صورت می گیرد. در انتخابات 2000 در امریکا رای ال گور به مراتب بالاتر از بوش بود. این محکمه عالی امریکا بود که برنده را تعین کرد. اگر با زبان کلیشه ای و معمول آن بنویسم،  بهترین و منطقی ترین راه حل برای مشروعیت و پاک کاری آرا مراجعه به مکانیزم قانونی آن است. بن و بست تنها با توسل به حاکمیت قانون می تواند مهار شود. درست، شما می توانید به عملکرد فرد و یا افراد در یک نهاد ِ که قانونی بودنش را پذیرفته اید و یا با آن داخل معامله شده اید، اعتراض کنید  و خواهان برکناری افراد شوید. فقط تقابل با نهاد های که موجودیت شان الزامی است، نه تنها هیچ دردی را دوا نمی کند، بلکه به درد های بسیار دیگر دچار مان می سازد. فراموش نشود که وزیر معارف، میتواند آدم بدی باشد و ما حق داریم خواهان برکناری اش شویم ولی بخاطر وزیر معارف نباید مکاتب را آتش زد. متاسفانه که ما این روش خونین و غیر عقلانی  را چندین بار تجربه کرده ایم.

فکر می کنم با توجه به عملکرد تنظیم شدۀ حلقات معین در واشنکتن  و لندن در حمایت ضمنی از آقای عبدالله، ولو اگر آقای عبدالله عبدالله رئیس جمهور افغانستان اعلام هم شود، پروسه خلق بحران و در نهایت تمرکز قدرت در دو قطب، جنوب و شمال، دوام می نمایید.