رسیدن: 26.04.2012 ؛ نشر : 26.04.2012

حمید عبیدی

وای بر ما اگر این «آزادی» آزادی باشد

پاسخی به آقای نجیب «روشن»

آقای نجیب روشن گرداننده ی مسوول ویبسایت «آزادی» ، در مطلبی تحت عنوان «از بلندای آسمایی نور نه می تابد»  به نوشته ی من تحت عنوان «تاریخ همه ما را محکوم کرده است »  پرداخته اند که از نظر محتوا فشرده ی آن چنین است:

- من  به رسانه ی غلطی مطلب  فرستاده ام؛

- رسانه شخص غلطی را برای ابراز نظر روی موضوع  انتخاب کرده است؛

- آن چی من نوشته ام کاملن غلط است و من اصلن حق نه داشته ام چنین بنویسم؛

- من در لباس و پوزیش غلط عکس گرفته و عکس های نامناسبی را برای نشر در کنار مطلب فرستاده ام و ...

پرسش من از آقای روشن این است که آیا چنین امر و نهی ، توتالیتار نیست ؟!

میان این دید و دید ستالین ، ماوو ، خمینی و ملاعمر چی تفاوتی وجود دارد و. اگر قدرت آن ها را می داشتید با من چی می کردید؟

من می توانستم نوشته ی ایشان را نادیده بگذارم و بی تفاوت از کنار آن بگذرم؛ زیرا میان آن چی من گفته ام و آن چی که آقای روشن از آن برداشت کرده اند هیچ تناسبی جز تعارض وجود نه دارد. در این مورد ، من توضیحات کوتاه ارایه خواهم کرد. و اما، چون 7 و 8 ثور  هر دو حوادثی اند که تراژیدی ملی را رقم زده اند و اگر از آن ها درس نه گیریم ممکن است در سال 2014 با تراژیدی «9 ثور» مواجه شویم، لذا به حیث یک انسان و یک افغان وظیفه ی وجدانی خود می دانم تا این مساله را جدی بگیرم.

 پاسخ کوتاه به  اعتراضات آقای روشن

1- در باره ی «... ما روشنفكران از هزاران سال پيش خسارات نفرت انگيزی به بار آورده ايم: قتل عام ها به نام يك آرمان، به نام يك مكتب و به نام يك تيوری، اين كار ما است، اكتشاف ما است- اكتشاف روشنفكران...» 

آن چی در بالا  و در نوشته ی من در «قوس ناخنک» آمده (از شروع قوس تا پایان) بخشی از نوشتار کارل ريموند پوپر،  تحت عنوان  «آزادی و مسووليت روشنفکرانه» است . شما تشریف که ببرید و این نوشتار را مرور بفرمایید منظور را درک خواهید کرد. «ما روشنکران» در آن مقاله همه کسانی را که در تاریخ بشریت در تولید و پخش اندیشه هایی که موجوب قتل و کشتار شده اند، احتوا می کند. لینینیزم یک ایدیولوژی خشن و خشونت زا است و لینین خود هم قربانی آن شد. بنیادگرایی اسلامی و در مجموع اسلام سیاسی هم از نظر من ایدیولوژی خشونتزا است. توتالیتاریزم در هر شکل و به هر نامی که باشد خوشونتزا و فاجعه آور است

2- من به نماینده گی از هیچ کسی صحبت نه کرده ام، بل من به حیث خودم از دید تجربه ی خودم در مورد نسلی که من به آن تعلق دارم صحبت کرده ام- هیچ ادعای هم نه دارم که شما و یا دیگران آن را بپذیرید. شما طبعن حق دارید طور دیگر فکر کنید. من گرچی با اکثر نوشته هاییی که پیهم به نشانی پستی آسمایی  می فرستید ، موافق نیستم ، ولی هیچگاه به خود حق نه داده ام و نه خواهم داد که شما را به استنطاق بکشانم.

3- در مورد این که هفت ثور چی بود، به این گوشه از گفت و شنود ولادیمیر سنگیرِیف   با شخصیت اول حزبی و دولتی پس از 6 جدی توجه بفرمایید:
 

ولادیمیر سنگیرِیف:  شما از موقعیت امروز، انقلاب اپریل 1978 را چگونه ارزیابی میکنید؟

ببرک کارمل بدون اندکترین تأخیر میگوید:

ـ انقلاب اپریل [1978] یک جنایت عظیم دربرابر مردم افغانستان بود. *

 

و باز مگر داکتر نجیب در زمانی که در مسند رهبری حزب و دولت بود،  نه گفت که به جای  "نان و لباس و مسکن" که به مردم وعده داده شده بود به آن ها  "گلوله و کفن و گور" داده شد؟!

حال آقای روشن شما که در شوروی مارکسیزم- لینینیزم خوانده اید ،  لطف فرموده و بگویید که  ثور نظر به تعریف لینینی،  انقلاب بود و یا کودتا؟

شما که به  جنبه حقوقی قضایا در یک جایی اشاره کرده اید بگویید که نظر به معیار های حقوقی بین المللی ،   6 جدی تجاوز و اشغال بود و یا کومک انترناسیونالیستی ؟

4- شما نوشته اید : «پرچمی ها، اصلاً در يک کوتاه مدت به فکر تصرف قدرت سياسی يا انقلاب نه بودند و صرفاً برای بدست آوردن حقوق صنفی زحمتکشان و تنوير اذهان عامه، خواهان مبارزات روشنگرانه بودند» . هموطن عزیز مگر این سازمان و تشکیلات مخفی در قوای مسلح برای چی ایجاد شده بود و چرا میراکبر خیبر را که مخالف کودتا بود از راس این سازمان برکنار کردند؟!

و باز نه این است که وحدت میان جناح خلق و پرچم ، درست برای تدارک براندازی حکومت داوود خان با تعجیل تحمیل گردید؟

5-  با این همه ، برخلاف «تصور» شما، من هیچگاه همه ی تقصیرها را به گردن ح دخ ا نینداخته ام - نه به خاطر گل روی کسی و یا به خاطر آن که من زمانی عضو آن حزب بوده ام؛ بل به خاطر این که چنین داوریی خلاف واقعیت است. آن  جنگ ها جنگ های نیابتی بودند و افغان ها در هر دو سوی خط جنگ و نیز آنانی که در هیچ سو نه بودند، قربانی این جنگ شدند. ح د خ ا و تنظیم های جهادی دست چپ و راست فاجعه ی واحد بودند. یکی چشم به یک آینده ی  تخیلی ساختن  جنت در روی زمین دوخته بود و دیگری چشم به یک گذشته ی غیر قابل برگشت و غیر قابل انطباق با زمان حاضر و جنت پس از مرگ.

6-  آن شعر به شهادت حزبی هایی که چند پیراهن از ما بیشتر کهنه کرده اند در مظاهرات و همایش های ح د خ ا نیز خوانده می شد

7- شما که از تجلیل شهدای «سوم عقرب» سخن می گویید ، چرا از تجلیل قربانیان مظاهرات مسالمت آمیز دیگر امتناع می ورزید؟

صرف نظر از این که جوانان اشتراک کننده در مظاهره سه عقرب چی نیتی داشتند، کسانی که در پشت پرده بودند ، این مظاهره برای سبوتاژ روند دیموکراسی به راه انداختند. بدون شک این که قضیه تیراندازی پیگیری نه شد این زخم را چرکین ساخت و بر باور نسل جوان به دیموکراسی صدمه وارد کرد.

8- شما نوشته اید:  آيا همين است ضمير و وجدان يک روشنفکر سالم و وطندوست و يک ژورناليستی که بر بلندی های آسمايی، نعرهء آزادی را بلند کرده است؟!

آقای روشن وجدان من در قید حزب و ایدیولوژی و هیچ گونه وابسته گی دیگر نیست. من کوشش می کنم واقعیت ها را به صورت تمام حجم ببینم و از آن ها برای امروز و فردا نتیجه گیری کنم؛ تا باز به یک فاجعه ی دیگر مواجه نه شویم.

من نه تنها به خاطر آن قربانیانی که عضو حزب دیموکراتیک خلق بودند ، بل برای همه قربانیان این فاجعه با هر عقیده یی که بوده اند ، در هر حزب و جناحی که بوده اند و یا نه بوده اند  اندو هگینم. برای آبادی های ویران شده و برای کشتزارهای سوخته و حتا برای خاک و سنگ وطنم که از جنگ مصدوم شده  متاثرم. برای ذهن های مسخ شده ی افرادی که ایدیولوژی کور شان کرده و قادر نیستند واقعیت ها را ببینند و حقایقی را که مثل کوه پیش چشم شان است ببینند متاسفم. این تراژیدی است که هموطن ، هموطن خودش را صرف به خاطر این که همرنگ او نیست دشمن بداند و صرف به خاطر این که عقیده اش را نه می پذیرد مستحق مرگ بداند... و در این باب به بزرگی شهنامه می توان غمنامه نوشت... نی بهتر است بگویم برای هر قربانی جنگ می توان یک جهان غمنامه نوشت - مادر و پدری که فرزند شان را از دست می دهند یک جهان برای شان ویران می شود. و من درد و اندوه پدر و مادر خودم را از سرنوشتی که بر من گذشته است دیده ام . قربان دل بیغم تان رفیق نجیب روشن عزیز. برای تان تندرستی و توام با آن رهایی از بند پیشداوری را آرزو می کنم. برای من  آزادی ، عدالت ، ترقی و رفاه  اجتماعی آرمان ها والا اند ؛ ولی هیچ آرمان و ارزشی بالاتر از خود انسان وجود نه دارد. آزادی ، عدالت ، ترقی و رفاه  اجتماعی را برای بهروزی انسان باید خواهان بود ....

من به زودی در مورد این که چرا دیکتاتوری در نظام تحت حاکمیت ح د خ ا از ماهیت اندیشه یی و اصول تشکیلاتی این حزب منشا می گرفت و بروز آن اجتناب ناپذیر بود و نیز در این مورد که چرا  حتا در صورت عدم بروز مخالفت مسلحانه نیز ح د خ ا قادر نه بود تا شعارهای خودش را تحقق ببخشد ،  به صورت مفصل خواهم نوشت.