شادروان اکادميسين  پوهاند دکتور جاويد

درود بر زن

درود بر مادر

 


زن گل سر سبد آفرينش ، آيينه مهر و عطوفت ، مُبَشِرّ رأفت و ملاطفت‌، مظهر وفا و صفاست‌.


زن (‌دختر زن‌، همسر‌زن‌، مادر‌زن‌) در سرشت و سرنوشت با همتا و همطراز خود يعنی مرد يکسان و از يک نفس آفريده شده و از يک اصل و منشأ خلق گرديده است‌. زن اگر در خصلت و طبع با مرد تفاوت دارد در انسانيت و آدمگری با مرد برابر است‌. زن بحکمت الهی مبدأ زايش و پيدايش نسل‌ها و عنصر اساسی و هسته اصلی تشکيل خانواده‌هاست‌. زن مُوجب بقای نسل انسان و ادامه حيات آدمی است‌ و حقاً قوام و دوام بشريت با تمام جلوه‌ها و مظاهرش از برکت وجود فرخنده اين جنس لطيف و گوهر نفيس است‌. تاريخ نويسان ما متأسفانه از مقام و منزلت والا و شايسته زن و نقش سازنده و اثربخش آنها در سازماندهی اجتماع و محيط‌، دوده و دودمان و جريان حوادث اعم از سياسی و نظامی کمتر ياد کرده اند و ای بسا کارنامه‌ها و حماسه‌آفرينی‌های اين رکن اصيل را که محور و مدار خانواده است ناديده گرفته و يا سرسری از آن گذشته اند‌. معدودی از تذکره نويسان ياد و وصفی از زنان پارسا و زاهد کرده اند و از کسانی مانند رابعه‌عدويه که عشق حقيقی را وارد تصوف کرده داستانها نقل کرده اند ، زيرا صوفيه از نظر روحانيت مقام زن را برتر از مرد دانسته اند و اين آفريده را حقيقی‌ترين مظهر رحم خلاقيت خداوند خوانده اند چنانکه ابن‌العربی گفته است که تجلی خداداد زن کاملتر از مرد است‌. در اخبار آمده است که پيغمبر اکرم فرموده اند سه چيز را دوست دارم‌: زن ، بوی خوش و برق طراوت  را در چشم نيايشگر هنگام دعا‌. برخی از صاحبان تراجُم شرح حال زنان انديشمند و پرده نشينان سخنگوی را آورده و نمونه کلام شان را در رديف زندگينامه مردان نقل و بيان کرده اند و تا حدی حق سخن را اداد نموده اند.


از گذشته‌های دور که نظام مادر‌شاهی‌(‌ماترياکا‌) آيين غالب بود زن سِمَت رياست و رهبری خانه و خانواده و حتی اجتماع را داشت ، کمتر شواهد و اسناد در دست داريم‌. الواح‌، سنگ‌نبشته‌ها ، مسکوکات و آثاری ازين قبـيـل که بدست‌آمده و همچنين تصاوير و نگاره‌ها که بر جدار ديوارها‌، روی سقف‌ها و سينه‌پيکره‌ها و مجسمه‌های روزگاران باستان ديده ميشود معلومات ‌موثوق و مفصل برای ما ندارد و همه اين اطلاعات در پرده ابهام مانده است‌.


حينيکه نظامِ پدرسالاری‌(‌پاترياکا‌) جانشين عهد سيادت و رياست زن شد بمرور منزلت و وجاهت زن کمرنگ گشت‌. پايگاه زن نزد ملل و نُحل باستان متفاوت بود‌. در آيين مزديسينا مرد و زن از مشی و مشيانه آفريده شده اند که در حقيقت از يک ريشه و شيره بوده اند‌. اناهيتا و يا ناهيد که نزد آرياييان قديم الهه‌آب بود تا آنجا طرف توجه و عنايت بود که پرستشگاههای عظيمی برای او بنا کرده بودند‌. رواقهای پر نقش و تصوير باميان که با تنديس و نگاره های زنان چنگ‌زن و هنرمند نقاشی و رنگ‌آميزی شده اعجاب انگيز است‌. در اساطير ملی و ميهنی ما چون شاهنامه سالار خراسان ذکر زنان ، همراه با توصيف از شخصيت و شمائل آنها فراوان رفته است و بدزنانی مانند سودابه مورد نکوهش قرار گرفته است‌. زن در دفتر فردوسی مظهر زيبايی و شادابی ، درايت و دورانديشی‌، وقار و صبوری است‌. درآن روزگار پوشيدن موی و روی نشانه پاکيزگی و پارسايی بود. فردوسی از زبان تهمينه به رستم روايت ميکند‌:


سه ديگر که بالا و رويش بود


بپوشيده‌گی نيز مويش بود


شيرين در برار شيرويه در مقام دفاع از پارسايی می‌گويد‌:


مرا از هنر موی بُد در نهان   


که آنرا نديدی کس اندر جهان


ز پرده برون کس نديده مرا


نه هرگز کس آوا شنيده مرا


داستان سيندخت همسر مهراب‌کابل‌خدای و رسالت او بدربار سام و منصرف ساختن سام از آتش‌سوزی کابل انصراف از قتل مردم بيگناه‌ کابل بسيار جالب است‌ آنجا که گفته بود‌:


دل بيگناهان کابل مسوز


کزين تيرگی اندر آيد بروز


سيندخت در ديدار با سام حينيکه امان يافت پرده از روی بر گرفت و بسخن آغاز کرد‌. وقتی چشم سام بديدارش افتاد و گفتارش را شنيد هم صدا و هم سيمايش را پسنديد‌. او را لعبتی ديد چو ماه چهارده در حسن تمام‌:


برخ چون بهار و ببالا بلند


به ابرو کمان و به گيسو کمند


بتی چون بهشتی برآراسته


فريبی بصد آرزو خواسته


خرامنده‌ماهی چو سرو بلند


مسلسل دو گيسو چو مشکين کمند


سيندخت با زرنگی و دورانديشی موضوع را حل کرد و سام را با خود بکابل آورد و اين نمونه ای از فراست‌های زن در گذشته‌‌است‌.


دين اسلام در مقام مبارزه با تفکر بدوی جاهليت و زن‌ستيزی آن زمان برخاست و در پرتو تعاليم اسلامی اهميت و وجاهت زن را بالا برد و بيش از هر دينی و آيينی شخصيت زنرا محترم شمرد. رهايی زن از شکنجه زنده‌بگور شدن حمايت کلان از زن ، حق زن و وضع زن است‌. در درازای تاريخ نمونه های متعالی از زنان داريم که در اوج کمال اخلاقی و معنوی منشأ نور هدايت و ارشاد برای ديگران گشته اند و با آفرينش‌های هنری خود جايگاه والای اجتماعی  و انسانی خود را تعيين و تثبيت کرده اند.


برای زن همين نازش و بالش بس که جمله پيشوايان روی زمين از آغوش گرم و پر از محبت او برخاسته و اين جهان تيره و تار را بنور خود روشن ساخته اند. از آنجا که همه دانشی‌مردان جهان در دامان عطوفت بار زن پرورش يافته اند ميتوان گفت که پيشرفت‌های مادی و توفيقات معنوی امروز نتيجه و ثمره تلاش‌ها و تپش‌های همين صنف فرزانه و با فضيلت است‌. زنست که اينهمه انديشمندان و رادمردان دورانساز و حماسه آفرين را در هر عصر و زمانی بجامعه تقديم کرده است‌. بسا زنانی را ميشناسيم که در همه ادوار و دهور با نقش سازنده و اثربخش خود مايه مباهات و فخر بنی‌آدمی بوده اند از جمله سالار همه نسوان جهان و بزرگترين نمونه حکمت و معرفت فاطمة‌الزهراست مظهر عفاف و وفا  و نمودار عصمت و صفا ، اسوه مادران عالم و بيت‌الغزل ديوان ازل خلاصه برگزيده زنان در همه دورانها از اولين تا آخرين‌:


به چه مانند کنم در همه آفاق تو را


آنچه در ذهن من آيد تو از آن خوبتری


زنست که با شب زنده داريها و جانفشانيهای مستمر ، کودکان صحيح و سالم بار می‌آورد و باهتمام تمام در نگهداری و بهداشت ، رشد و تکامل جسمانی ، تکوين شخصيت و سلامت روانی فرزندان خود می کوشد‌تا آنجا که نوباوه گلستان هستی را بسر و ثمر می رساند‌. زن نصف جامعه و چون دو بال کبوتر لازمه و مکمل پيکر بشريت است و رکن عمده و توازن ساز اجتماع‌.


اينکه گفته اند زن ناقص‌العقل است بدان معنی است که رأی و تدبير زن در حل مسائل ، بهبود و پيشرفت امور زندگانی کافی و وافی نيست و اين معنی وقتی تکميل می پذيرد که با نيمه ديگر خود همراه و همنوا ، يکدل و يک رأی شود و با ياری و ياوری يکديگر چرخ زندگی را بسوی بهروزی و پيروزی بحرکت درآورند ازينجاست که گفته اند زن و مرد بيک اندازه بهمديگر نيازمندند‌. تأکيد بسيار روشن بر تعليم و تربـيتِ زن در آيين پاکيزه ما برای جبران همين ضَعف و نَقص است‌. حکم ازلی آنست که بايد زن و مرد هر دو از نعمت دانش و فيض بينش بهره‌مند باشند‌، هردو از کمالات معنوی و سرچشمه لايزال علم و معرفت مستفيد شوند‌، هر دو از حقوق طبيعی و اجتماعی برخوردار گردند‌.


زن برخلاف پندار کوته نظران ، برای تَمتّعات جنسی و لذت بردن و وسيله التذاذ و ارضای غرائز شهوانی خلق نشده بلکه منظور از آفرينش او پرورش فرزندان سالم و راستکار ، تشکيل خانواده ، اصلاح جامعه و بسيج مردم بسوی تعالی و کمال است‌.


هرگاه زن از نور دانش و هنر بی بهره افتد و عاطل و باطل در گوشه خانه آرام بنشيند طبعاً جامعه بی رمق و بی رونق ، سرد و فرسوده خواهد شد‌. از همين جاست که تحصيل علم بر مرد و زن مُساويانه فرض گشته و بار زندگی بردوش آندو يکسان نهاده شده است‌.


اينکه گويند مرد مرد است و زن زن ، سخن بجا و درست است زيرا پروردگار عالم بنابر ناموس تکامل غريزی و فطری هر انسان ، اين دو جنس را به انجام وظائف ويژه‌ای برگماشته است‌. اين تفاوتها موافق به مصالح اجتماعی و مدنی بوجود آمده و جزء حکمت و اسرار الهی است‌:


جهان چو خط و خال و چشم و ابروست‌


که هر چيز بجای خويش نيکوست


‌اختصاص بعضی امور به اين پرده‌نشين که بنيه نحيف و نزار دارد و ارجاع انجام برخی از کارها بمرد که صاحبان بازوان نيرومند و تنومند هستند با ناموس فطرت و مصالح عليای اجتماعی موافق است ، همچنانيکه از غزال صحرا «‌رم‌« خوش است و از شير بــيشه «‌حمله‌» و همين تفاوت جثه و اندام ، قد و بالا‌، صدا و سيما‌، کم و کيفيت عضلات و نيروی بدنی در سپارش و تشخيص مسئوليت‌ها ، حقوق و تکاليف تأثير بسزا دارد‌.


علاوه بر فضائل و خصائلی که خداوند در زن به وديعه گذاشته‌، اين مواهب را باو ارزانی داشته که با احساس‌تر و با عاطفه‌تر از مرد باشد و در همه احوال يار و غمگسار مرد ، مُشير و مُشار همسر خود در کشاکش زندگی‌.


آرامش و آرايش محيط‌، رفاه و آسايش خانه و خانواده‌، نظم امور و تدبير منزل‌، ايجاد سازگاری بين خانه و مشاغل‌ بسته بوجود اين دولت پاينده و زاينده است‌. سعدی باين نکته چنين تکيه کرده است‌:


زن خوب فرامانبر پارسا


کند مرد درويش را پادشاه


غمگين هروی گفته است‌:


برانم که از زن سرايم سخن


شود تا پديدار مقدار زن


زن اندر زمين آيت رحمت است


که با شرکتش زندگی راحت است


راست است که جز جوانمردان زن را گرامی نميدارند و جز فرومايگان ايشان را خوار نمی کنند‌. خداوندگار بلخ در مثنوی شريف مردی را که بر زن تحکم و زورگويی روا ميدارد «‌جاهل‌» خوانده و مردی را که جانب حرمت و عزت زن را نگه ميدارد «‌عاقل‌» خطاب کرده ، زهی تعالی فکر و جهانبينی مولانای ما‌:


گفت پيغمبر که زن بر عاقلان


غالب آيد سخت بر صاحبدلان


باز بر زن جاهلان غالب شوند


زان که ايشان تند و بس خيره روند


کم بودشان رقّت و لطف و‌ِداد


زانکه حيوانيست غالب بر نهاد


مهر و رقّت وصف انسانی بود


خشم و شهوت وصف حيوانی بود


پرتو حق است و آن معشوق نيست


خالق است گوييا آن مخلوق نيست


ابيات فوق در بيان حديث «‌انهن يغلبن العاقل و يغلبهنّ الجاهل‌» است‌.


در دين مقدس اسلام نظريه تحقير آميزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد‌زن نظير و همتای مرد است و از لحاظ خلقت يار و ياور موجب شادمانی خاطر و زينت زندگی اوست‌. پروين اعتصامی در اين معنی چه خوش سروده‌:


به هيچ مبحث و ديباچه ای قضا ننوشت


برای مرد کمال و برای زن نقصان


زن از نخست بود‌، رکن خانه هستی


که ساخت‌؟ خان‌ای بی پای‌بست و بی بنيان


وظيفه زن و مرد ای حکيم دانی چيست‌؟


يکی است کشتی و آن ديگر است کشتيبان


چو ناخداست خردمند و کشتيش مُحکم


دگر چه باک ز اوج و ورطه و طوفان


بروز حادثه اندر يَمِ حوادث دهر


اميد سعی و عملهاست هم ازين و هم از آن


هميشه دختر امروز مادر فرداست


ز مادرست ميسّر بزرگی پسران


بزرگترين وجيبه و باری که رازدار آفرينش بر عهده زن گذاشته وظيفه مقدس مادر شدن است اين تکليف‌، شأن و منزلت زن را در انظار بالا برده بر کرامت و جلالت او افزوده و او را سزاوار تکريم و ستايش ساخته است‌.


در فرهنگ اصيل ما حق و حقوق مادر تا آنجاست که گفته اند «‌بهشت زير کف پای مادرانست‌» يعنی سعادت دو جهانی وقتی نصيب ميگردد که خدمت مادر بصورت شايسته و بايسته بجا شود زيرا رضايت مادر  رضايت پروردگار است‌، شاعری اين معنی را بنحو نيکو پرورده و منظوم ساخته است‌:


دانی که چه گفت حق تعالی!


آن کن که رضای ما در آنست


با مادر خود ادب نگهدار


زيرا که ثنای ما در آنست


جنّت که سرای جاودانيست


زير کف پای مادرانست


خواهی که رضای حق بجويی


آن کن که رضای مادرانست


و يا‌:


جنتّ که رضای ما درانست


از بهر رضای مادرانست


همين مايه عنايت و توّجه بپايگاه والای زن و مادر بوده که پيشينيان اين عنصر شريف را بعنوان «‌معبود‌» تشخيص نموده و مورد ستايش و نيايش قرار داده بودند چنانچه اغلب خدايان و ارباب‌النواع جهان باستان از ميان نسوان برگزيده شده است که بصورتهای الهه و ايزدبانو بر سکوی الوهيت تکيه زده و بشکل زنان زيبا و خردمند تجلی کرده اند مانند اناهيتا، سوريا ، شيوا ، آتينا‌، ونوس و‌.‌.‌. اين امر تابجايی رسيده بود که خدايان زن ، را هم شأن و هم سان اهورامزدا ميپنداشتند.


حقا جمال زن در کمال اوست و حسن زن در خصال او ، اين چند بيت در تبين اين مفاهيم سروده شده ‌:


بکوشيم و دانش بدست آوريم


بجهل و جهالت شکست آوريم


جوانيم و با فرّ و بازو و زور


دلی پر ز شوق و سری پر ز شور


بشوق و جوانی و طبع بلند


بهرکار چيره شود هوشمند


زن و حسن هريک ز بهر همند


دو گوهر برآورده  از يک يَمند


شود اين دو گوهر گر از هم جدا


بيفتد هريک ز فرّ و بها


ولی حسن تنها باندام نيست


بگيسو و موی سيه‌فام نيست


جمال است دل را که مانند او


نباشد در اندام و گيسو و مو


دل خود بيارايد ار زن بمهر


برافروزد از شرم و آزرم چهر


نگارنده حسن جاويد اوست


فروزانتر از ماه و خورشيد اوست


جمال و بهای جهان از زنست


وليکن از آن زن که دل روشنست


زنی را که از جهل دل تيره است


برو خوی اهريمنی چيره است


جهان در جهان گر جمالست او


در آخر جهان را وبال است او


استاد خليلی خطاب بزن افغان گويد‌:


ای شاخه گل شکسته تا چند


ای سرو روان نرسته تا چند


ای مرغ بهشت خسته تا چند


در کنج قفس نشسته تا چند


           بشکن قفس و چمن بيارای


بی روی تو زندگی نکو نيست


در باغ اميد رنگ و بو نيست


هردل که هوای تو در او نيست


جاييست که شمع آرزو نيست


           در قلب سياه دلان مکن جای


تو خفته و کاروان روانست


فرصت چو شرر سبک عنان است


خواب تو چرا چنين گرانست


مرغ سحری ، سرودخوان است


           صبح است تو نيز برشو از جای


علم تو يگانه زيورتست


افکار تو گنج و گوهر تست


عقل تو چو تاج برسر تست


نور رخ تو ز جوهرتست


           اين نور برنگ‌ها ميالای


آغوش گرم مادر و دست نوازش‌گر او گهواره عشق و اميد فرزند است‌. شاعر بياد برق ستاره‌شکن مادر گفته است‌:


طفلی و دامان مادر خوش بهشتی بوده است


تا بپای خود روان گشتيم سرگردان شديم


شعرای ما چون ناصر خسرو بلخی‌، خاقانی‌شيروانی و نظائر ايشان در وصف مادر داد سخن داده اند‌. امير خسرو بلخی ستايش نامه‌ای در حق مادر از دست رفته خود دارد که چند بيت آن اينست‌:


ای مادر من کجايی آخر


روی از چه نمی‌نمايی آخر


خندان ز دل زمين برون آی


بر گريه زار من بخشای


هر جا که ز پای تو‌، به خاريست


ما را ز بهشت يادگاريست


ذات تو که حرز جان من بود


پشت من و پشت با من بود


روزی که لب تو در سخن بود


پند تو صلاح کار من بود


امروز منم به مهر پيوند


خاموشی تو همی دهد پند


طوری که ياد کرديم با ظهور دين اسلام ميزان وجاهت و منزلت زن افزونی گرفت و حقوق و امتيازات او تثبيت و روشن گرديد‌. اين که مشت جاهل غافل زن را اسير و برده پنداشته و به بهانه‌های مانند پاسداری از ناموس و عفاف آنها را از حقوق مسلم شان محروم ساخته و باب تعليم و تعلم را بروی ايشان بندند بخطا خواهند رفت‌.


امروزه زن در همه رشته‌های فرماندهی تا مديريت‌، در عرصه کار و سياست و حتی در زمينه‌های اختصاصی مرد ‌، لياقت و استعداد خود را باثابت رسانده اند‌. طرز رفتار خشونت‌آميز با اين فرشته نازکدل که بمثابه آيين رحمت و بردباری است‌، خفيف شمردن اين آفريده واجب‌الاحترام ، تذليل کردن اين شخصيت والاجناب‌، دور از موازين و معيارهای انسانی و اسلامی است‌. زن نبايد بدليل زن بودن از تحکم و زورگويی‌(مرد) رنج ببرد. درباره کم‌زنی و ستيزه‌جويی با زن ميتوان گفت که اغلب مردان با تکيه بقدرت جسمانی و امکانات متنوع که در اختيار دارند خود را فرادست  و سالار زن پنداشته و زنان را با داشتن روحيه انسان‌دوستانه و مهر‌آميز فرمانبر و فرودست انگاشته اند‌.


از طرف ديگر در عرف ما لفظْ ‌«‌مرد‌» ‌از معنی پربار برخوردار است‌. گاهی ‌«‌مرد‌» بمعنای انسان کامل‌، فداکار و درخور احترام بکار ميرود مانند‌:


گر بر سر نفس خود اميری مردی


ور بر دگری خُرده نگيری مردی


مردی نبود فتاده‌ای را پای زدن


گر دست فتاده ای بگيری مردی


و يا‌:


رادی مردی و مرد دانی چيست


با هنرتر زخلق گويم کيست


آنکه با دوستان بداند ساخت


وانکه با دشمنان بداند زيست


درين بيت مرد مُثُل اعلای بردباری و سرسختی است‌:


مرد بايد که در کشاکش دهر


سنگ زيرين آسيا باشد


لفظ ‌«‌جوانمردی‌» مترادف عياّری و فتوّت از نظر دسعت معنی‌، متضمن مفاهيم عالی و نمودار والاترين خصائل بشری است :


جوانمردی از کارها بهتر است


جوانمردی از خوی پيغامبر است


دوگيتی بود بر جوانمردی راست


جوانمرد باشی دو گيتی تراست


عنصری بلخی


سايه خورشيد سوران طلب


رنج خود و راحت ياران طلب


گرم شو از مهر و ز کين سرد باش


چون مه و خورشيد جوانمرد باش


نظامی


 الفاظی چون «‌رادمرد‌» و «‌مردانه‌» و «‌مردانگی‌» و امثال آن همه موجب شده که مرد خود را برتر از زن پندارد و حقا از تمام اين واژه‌ها بوی مردسالاری و تفوق‌جويی بمشام ميرسد‌. در عرف وقتی از زن سخاوت‌پيشه و فداکار نام می‌برند می‌گويند زن بسيار جوانمرد است‌. درين بيت «‌مردان‌مرد‌» مقام والاتر دارد‌:


«‌فعل‌» آمد حصّه مردان مرد


حصّه‌«‌تو‌» «‌گفت‌» آمد‌، اينت درد


چه‌مايه سبک دانستن و کم زدن است که زنان را بجای القاب بانو‌، بی‌‌بی‌، بيگم‌، ميرمن‌، خانم و خاتون به الفاظی مانند تعلقداری‌، ضعيفه‌، سياه‌سر‌، عورت‌، بُضح‌(‌بُز‌) ، کوچ‌، خانه و عيال ياد کنيم و حتی بجای بردن نامش بگوييم مادر فلانی‌.‌.‌.


از قديم گفته اند که عفاف و عصمت يگانه زيور زن و بهترين مايه‌سَتر و حجاب اوست‌.


حيا و آزرم‌، وقار و طهارت‌جمال ظاهری و معنوی اوست و علم و فضيلت زيور و زينت راستين او‌.


زن زمانی به کمال مطلوب دست می‌يابد و بسرمنزل سعادت و نيکبختی ميرسد که علم و ادب بياموزد‌، تحصيل کند‌، تربيت و تهذيب ببيند و در درک و شناخت رموز زندگی آگاهی يابد‌، تجربه بيندوزد تا بالاخره آزموده و پخته گردد‌. مسلماً اين سعادت و توفيق در انزوای مطلق و گوشه تاريک خانه بدست نمی‌آيد و بايد فضای مناسب برای حضور و مشارکت او فراهم شود‌. راست گفته اند که هرگاه زن بزيور دين و ايمان و بزيب و زيور ادب و اخلاق آراسته باشد نيازی به جلوه مايی و زينت‌آرايی ندارد‌:


زنان را نبودی بصورت حجاب


که در پرده نتوان نهفت آفتاب


ولی جمله مستور سر تا بپا


درونِ حجابِ عِفاف و حيا


 اينکه در فقه اسلامی زن ميتواند بدرجه اجتهاد برسد و صاحب فتوا شود و در بسط عدل و اعتلای توحيد بکوشد حمايتی است از حقوق و مقام والای زن و عنايتی است بتکريم از هويت و اصالت او‌‌.


در سيره و اخبار بنام بسا از راويان زن برميخوريم مانند ام‌اسلمه و ديگر کسانيکه مشوق پيشرفت علوم بوده اند‌. در مذهب ما به روايت زنان از پيامبر‌اکرم‌صلی‌الله و آله و سلم ترتيب اثر داده شده و بسياری از آنها در کتب روايات ثبت گرديده است‌. همچنين در صفحات درخشان تاريخ اسلام نام زنانی را می‌خوانيم که يکی مانند سميه مادر عمار‌ياسر  که نخستين زن شهيد اسلام ياد شده و ديگری مانند اسماء بنت عميس زن جعفر‌طيار بن ابيطالب که از زمره صحابه کرام و زنان ستوده خصال و صاحب‌جلال بوده اند و يا ام زياد اشجيعه از جمله شش تن زنان سرفراز اسلام که در جنگ خيبر ياری می‌رساندند‌. زن نيک خصلت و تحصيلکرده نه تنها بانوی سرفراز خانه و سرشته‌دار نظم و ترتيب منزل است بلکه اخگر فروزانی است که با فروغ جان‌پرور خود کانون سرد و تاريک دوده‌ و دودمان را گرم و روشن می‌سازد و فضای خانه و خانواده را پرنور و سرور می‌گرداند‌:


از زنان فکر باز و دلنواز


کشور آباد است و ميهن سرفراز


زن نَبُد در جهان رازی نبود


شعر و ساز و آوازی نبود


بانوی کاشانه دلهاست زن


روشنايی بخش محفلهاست زن


کهکشان زندگی دامان او


اختران سعد فرزندان او


حسن زن دلجويی و آزرم اوست


زيور زن مهر و خوی گرم اوست

ګل پاچا الفت در کتاب غوره اشعار ( چاپ پښتو ټولنه ُ ۱۳۳۴ ) در بارهء احقاق حق و لزوم تربیت زن زیر عنوان « د ښڅو شکوه» غزلی دارد که با هم می خوانیم :

یادونه د خزان غوټی خندا ته نه پریژدی

ظالم صیاد بلبله د ګل خواته نه پریژدی

اختیار می د څان نشته د جبر په مذهب یم

دادا می خپل خوښی او رضا ته نه پریژدی

هیڅ نه شمه ویلی چی په کوم کور کی به سوخم

زما د زړه لیلا څوک می تا ته نه پریژدی

په چا وکړم عرضونه چا ته وکړمه ژړا زه

دا بد رسم و رواج می حق دنیا ته نه پریژدی

وهل که ټکول دی چا ته هیڅ نه شم ویلی

ظالم می هم وهی هم ژړا ته نه پریژدی

د جبر په تیره کی به اوسیږمه تر کومه

ما څوک د علم فن پوهی رڼا ته نه پریژدی

له ما نه تربیت دی یو اولاد غوښتل خطا دی

تعیلم ته می څوک د مکتب خوا ه نه پریژدی

 

سهم و نقش زن در معالم اسلامی و در فرهنگ جهان ما مسير کاملاً محرز و روشن دارد. «‌ستاره‌» دختر نامدار خراسان‌، آفتابی چون «‌ابن‌سينا‌» را در مشرق بلخ بجهان آورد‌. ابن‌سينا دانشنامه‌علايی را بنابر خواهش دختر علاء‌الدوله کاکويه بزبان دری و بنام او نوشت‌. ابو‌ريحان بيرونی دانشمند عهد غزنويان بر اثر تقاضای‌«‌ريحانه‌» دختر فرزانه غزنه کتاب التفهيم‌لاوائل‌الصناعة‌التجنيم خود را از عربی بفارسی درآورد و در مقدمه از دانشدوستی ريحانه ياد کرد‌. حُرّه‌ختلی خواهر شاهنشاه غزنوی سلطان محمود در بسا امور سياسی و فرهنگی روز با رأی زرين و صائب خود سهم می گرفت‌. «‌ماه‌ملک‌» دختر سلطان غياث‌الدين غوری بانی مسجد و مدرسه معروف است  که اکنون خرابه‌های آن با چرخ پهلو ميزند و هر خشت بنای آن مظهر توانايی معنوی ما در آن زمان و شاهد خاموش عظمت فرهنگ و هنر گذشته ماست‌. نام اين بانوی خير‌انديش در سينه سنگهای آن بنا نقش است‌.


منار جام که تنها اثر بازمانده‌مسجد و مدرسه غور تاريخی است شاهکار هنر معماری و نمونه اعلای ظرافت و مهارت است‌. نقش سوره‌مبارکه مريم در دور و برِ آن منار يادآور اين نکته است‌ که در افراشتن اين شاهکار جهانی و آبده جاويدانی غوريان زنی هم نقش داشته است محتملاً بنام مريم‌.


گوهرشادبيگم ملکه هرات مادر بايسنقز‌ميرزا يا بنيان‌گزار مدرسه چهرمنار و مسجد آن که هنوز هم آثار نيمه جان آن چون ديهم‌سبزی بر تارک هرات باستان می درخشد‌، نام‌خود را جاودان ساخته است‌. «‌رضيه‌سلطانه‌» شهبانوی افغان بيش از سه سال بر اريکه جهانبانی تکيه داشت و با درايت و شهامت بر سرزمين هند فرمان‌می‌راند‌. مولانا عصامی در کتاب فتوح‌السلاطين يعنی شهنامه هند‌(‌باهتمام‌ داکترمهدی حسن آگره سال‌۱۳۵۷‌) در باره او سروده است‌:


به پيشش ستادند اهل حرم


برين سان که بر پيش شاهان خدم


درون سراپرده جمله زنان


برون سراپرده شيرافگنان


سران سَمت قبله نهادند سر


بحکمش به‌بستند‌از جان کمر


مر او را شده رضية‌الدين لقب


که بُد دختر شاه والانسب‌


همی راند ملک آن زن نامدار


بکارش کمر بسته مردان کار


جلوس وی اندر سرای سپنج


يقين بود در ششصد‌وسی‌وپنج


چو از عهد رضيه  آمد سه سال


دگر سکه زد عالم بدسگال

تاريخ پادشاه بيگم کتابی است در شرح پادشاه بيگم که چون صدر‌النسا‌نواب بيگم و باهو‌بيگم از بانوان نامدار سرزمين اوده‌ Oudh بودند. شاهجهان بيگم رئيسه بهوپال کتاب‌تذکرة‌الخواتين را در شرح مشاهير نسوان عالم بفارسی نوشته‌ که در سال ۱۳۰۶ قمری بخط ميرزا مهدی شيرازی در بمبی چاپ شده است‌. اين نکته را بايد يادآور شد که علاوه بر کتب تذکره که شرح حال زنان را با مردان آورده‌، کتب مستقلی در ترجمه احوال و معرفی آثار زنان شاعر داريم که معروفترين آنها بدينقرار است‌:

۱ ــ خيرات حسّان در سه جلد تاليف ميرزا مخمد حسن صنيع‌الدوله سال ۱۸۸۷

۲ ــ اختر تابان تأليف ابوالقاسم محتشم شروانی بهوپالی مشتمل بر حال هشاد‌و‌‌دو زن شاعر به ترتيب حروف تهجی که نخستين آن آرزوی سمرقنی و آخرين آن ياسمن‌بو‌ست‌. اين کتاب در ۱۲۹۸ ه .‌ق بچاپ رسيده است‌.


۳‌ــ جواهرالعجائب تأليف سلطان محمد بن امير هروی متخلص به فخری سال تأليف ۹۶۳‌ه  مشتمل بر ذکر ۲۵ زن شاعر‌. اين کتاب با مخزن‌الغرائب در پاکستان چاپ شده است‌


۴ ــ مشاهير‌النسوان از سيد‌محمد‌ذهنی‌افندی ترجمه محمد‌حسن‌خان‌اعتماد‌السلطنه


۵‌ــ مشاهير نسوان ترجمه از مؤلفه محمد‌عباسی


۶‌ــ امان‌النسوان در چهار مجلد که جلد چهارم آف مخصوص زنان شاعر است ‌و در عهد امانيه‌بطبع رسيده‌است‌.


گلبدن‌بيگم دختر بار که در دامان باصفای کابل پرورده و بزرگ شده بود نخستين زن افغان است که کتابی بنام «‌همايون نامه‌» تأليف کرده که بارها چاب و بهزبانهای مختلف جهان ترجمه گرديده است‌. «‌زرغونه‌انا‌» زن بافضيلتی بود که فرزند جهانگشا و مُدبری چون احمدشاه بابا را در آغوش گرم و پرآزرم خود بزرگ کرد.


نقش کسانی چون رابعه‌بلخی‌ و عايشه‌درانی‌، بعنوان دو تن از صدها شاعر زن و اسامی ملالی و ناهيد بعنوان دوتن از هزاران دختر مبارز و جانفدا در صفحه تاريخ نامی ما می‌درخشد‌. در طول چارده سال جهاد برحق ما بسا زنان افغان دوشادوش شير‌مردان جانبازيها کرده و حماسه‌ها آفريده اند که حقا برای آنها بايد دفتر ديگر باز کرد و نامشان را بخط زرين ثبت نمود‌. برای حسن ختام اين شعر را برگزيديم‌:


جوان‌بخت  جهان‌آرايی ای زن


جمال و زينت دنيايی ای زن


صدف خانه است و صاحب‌خانه غواص


تو دَر وی گوهر يکتايی ای زن


تو يکتا گوهری دَر دُرج خانه 


وزان بهتر که گوهرزايی ای زن


تو نور ديده روشندلانی


ازيرا‌(؟) در خور و در بايی ای زن


تعالی‌الله که در باغ نکويی


چو گل پاکيزه  زيباييی ای زن


خطا گفتم ز گل نيکوتری تو


که هم زيبا و هم دانايی ای زن


ترا حاجت به آرايش نباشد


که خود پا تا به سر آرای ای زن


نبودی زندگی گر زن نبودی


وجود خلق را مبدايی ای زن


به‌کار علم و معرفت کوش امروز


که مام مردم فردايی ای زن

***

برگرفته از شمارهء ششم مجلهء آسمايی - سال 1377 خورشيدی