صبورالله سياه سنگ

 

 

ميگويند يازده سپتمبر 2001 آغاز راستين هزاره سوم است. چنين آغاز غم انگيزي را به روشني ميتوان در همه زواياي زندگي ديد. اگر از هزاران بخش ديگر بگذريم، و تنها به زبان بينديشيم، درخواهيم يافت که برخي از مفاهيم بسيار آشنا، مانند آزادي، رستگاري، کمک، حقوق بشر، سياست، مردم و حتا اصطلاحاتي چون جنگ، صلح، تروريزم، آرامش، و ... تازه چه دگرگوني بنيادي ديده اند. مشت نمونه خروار، آيا آنچه در رسانه هاي بهره مند از پشتيباني پولي و انديشگي ايالات متحده امريکا "تأمين امنيت" ناميده ميشود، زمين تا آسمان تفاوت ندارد با کاربرد آن مثلاً در تلويزيون الجزيره و واضحاً يک زمين و آسمان ديگر با آنچه که ميخواهيم از همين اصطلاح در افغانستان افاده دهيم؟

هنگامي که ناهمزباني در سطوح عام زندگي تا اين اندازه آشکار باشد، در پيرامون مقوله هايي که سالها پيش از يازدهم سپتمبر دچار آشفتگي بودند، چه ميتوان گفت؟ بازهم با گذشتن از هزاران بخش ديگر، و برگزيدن "جهان هنر" ببينيم کار بررسي کننده اين عرصه چه زود و چگونه زار ميشود:

در کليت، هنر پيوسته کرانه هاي تازه تر، و از همين رو، کمتر شناخته تري مييابد. شگفت نيست اگر در چنين روند پويا و بالنده شماري از مقوله هاي آشناي گذشته، روز تا روز کارآيي شان در پرداخت و بررسيهاي تازه را از دست دهند. گاه دامنه اين بگو مگوها به جايي ميرسد که ميگويند براي نشستن در يکي از دو سوي گفت و شنودهاي کنوني در پيرامون هنر، بايد همه برداشتهاي پارينه از مفاهيم و مقولات استدلالي را دور گذاشت.

هنر گستره يله و آنچنان بيکران است که خوشبختانه يا بدبختانه هر گرايشي در آن ميگنجد. در هر گوشه اين بيکرانه ميتوان به سود يا زيان اين يا آن تيوري سنگر گرفت و مثلاً به سادگي، بدون چشمداشت هيچ کيفري ميتوان گفت: "فلان تيوري را نميپذيرم"! در حالي که زمينه آزادي گزينشهايي از اين دست در آگاهيهاي غيرهنري فراهم نيست.

رويهمرفته اگر در گذشته هاي نه چندان دور، به اصلهايي با نام مثلاً "هدف ادبيات"، "تعهد و مسؤليت در هنر" يا آثار ضد آنها دل ميبستيم، امروز نويسندگان فراواني را ميشناسيم که با کبريتهاي "رياليزم جادويي" و "جريان سيال ذهن" انبوهي از آن گفته ها را به آتش ميکشند. دريغ ديگر آنکه در هنر به ندرت ميتوان به کسي گفت: بالاي چشم استدلال تان ابروست!

سالهاست قضيه جنجالي تعهد و مسؤوليت هنر نيز در هندسه همين آزمونگاه گذاشته شده است. برخي از فريفتگان رياليزم جادويي، اين نسخه خداداد را نوشداروي هر بيماري در هنر ميبينند. آنها در پوشش سياست ستيزي يا سياست گريزي، خود را غير سياسي ميخوانند و کارکردها شان را "هنر فارغ از سياست" (انگار چنين موضعگيري بيش از حد "هنرمندانه" به جاي خودش گرايش سياسي نيست!)

ديده ميشود که هم کانونهاي التزام، مسؤليت و تعهد در هنر سرشار اند از طيف ناهمگوني از هواخواهان و پاسداران، و هم روزنه هاي باور و بينش آناني که در برابر گروههاي پيشگفته مي ايستند. گروه هنرمندان به اصطلاح متعهد با درفش "ايستادگي در برابر هر آنکه چون ما نيست"، با پافشاري بر اصل مخالفت (نه تنها در برابر دستگاه حاکم که گاه در برابر جامعه با همه ارزشهاي آن) رسماً مبدل به ارتشي شده اند که ستيز با دگر انديشان را والاتر از آفرينش ميدانند، چه از ديد آنها آزادي يعني از انديشيدن از روزنه ايديولوژي. با آنکه روشن نيست آيا دو سوي بحث کننده از مقوله ها و اصطلاحاتي چون آزادي، تعهد، آرمان و رسالت برداشتهاي يگانه يا دستکم همگون دارند يا نه، تنور بحث تعهد و مسؤليت همچنان با هيزم سليقه ها پر و خالي ميشود.

آناني که ميگويند ادبيات بخواهيم نخواهيم داراي سوگيري و آرمانخواهي است، اين را نيز باور دارند که پخش انديشه "ادبيات محض" يا در سطح فراگيرتر "هنر غيرايدئولوژيك" و آنچه درست يا نادرست "ادبيات غير متعهد" نام گرفته است، در ريشه همانا ادبيات وفادار و متعهد به سياست  "پاسداري از آشوب کنوني جهان" است. البته چنين شگردي را ميتوان با چندين نام زيباي ديگري نيز ياد کرد! آخر در دوشنبه بازار ادبيات "ايزم" که کم نيست.

با اشاره به بحران جهاني پس از يازدهم سپتمبر، نياز به اينکه نخست بايست براي دستيابي به تعريفهاي مقولاتي که با آن به شناخت ادبيات متعهد و نا متعهد ميرويم، چند چندان شده است. تا در بديهيات، زبان نزديک (اگر نه زبان يگانه) نيابيم، چگونه ميتوانيم به پرسشهاي زيرين پاسخ گوييم: آيا ادبياتِ غير متعهد هميشه ادبيات غير سياسي است؟ آيا هنر نبايد هيچ التزام انساني را پذيرا باشد؟ آيا برخورد سياسي با هنر - به ويژه در گستره نقد - ستيز با هنرمند است؟ و به آيا ميتوان برجسته ترين شهکارهاي مانند جنگ و صلح، برادران کارامازوف يا بينوايان را با ديد غيرسياسي بازنوشت يا حتا باز خواند؟  و سرانجام آيا همين نکته هاي به ظاهر ساده بزرگترين انديشمندان را روياروى هم بسيج نکرده است؟

درست در فوران چاپ و پخش انديشه "نبرد فرشته با اهريمن" که نام ديگرش "نبرد باتروريزم" از سوي ايالات متحده امريکاست، برخي از چهره هاي نام آور جهان چون نوام چامسـكي،‌ مارتين لوتر كينگ سوم، ادوارد سعيد،‌ لوري اندرسن و ديگران روز شنبه، اول جون 2002، با ارج گذاشتن به اصل "تعهد در هنر" دست به انتشار بياننامه يي زدند با عنوان اصلي "به نام  ما نه! و عنوان فرعي "نداي وجدان". اين اعلاميه که بدن شک ميتوان آن را مانيفست ادبيات متعهد پس از يازدهم سپتمبر خواند، نخستين بار در شماره چهاردهم جون 2002 هفته نامه گاردين (انگلستان) چاپ شـد.

از شگفتيها - و در عين حال باورکردني ترين کاري که باز هم ميتواند از دستگاههاي به اصطلاح هنر و ادب بهره ور از پشتيباني پولي و انديشگي کاخ سپيد در همچو روزگاري سر زند، چگونگي برخورد پرآوازه ترين روزنامه ايالات متحده به نام (New York Times) با اين پديده است. نيويارک تايمز در نقش رسانه سودآور پذيرفت تا اين بياننامه را نخست وجهه تجارتي دهد و سپس آن را به قيمت 38000 دالـر به صورت آگهي پخش كند!

"نگذاريم بگويند هنگامي كه حكومت ايالات متحده فرمان جنگ ياغي را بر زبان راند و گامهاي سركوبگرانه را در پيش گرفت، مردم اين كشور واكنشي نشان ندادند.

امضا‌كنندگان اين بياننامه مردم ايالات متحده را فرا ميخوانند تا عليه سياستهايي كه پس از يازده سپتمبر 2001 پديدار گرديده و جهانيان را با خطرات مرگبار رويارو ساخته، مقاومت كنند.

مــا برين باوريم كه مــردمان و ملتها، آزاد از فشـار نظامي ابرقدرتها، ‌حق تعيين سـرنوشت خويش را دارند. ما برين باوريم كه بازداشت‌شـدگان و آناني كه از سـوي ايالات متحــده آزار ميبينند بايد حق بايسـته و يكســان ]دفاع از خود[ داشته باشند. ما برين باوريم كه پرسش، انتقاد و ديدگاه دگرگونه را بايد ارج گذاشت و پاسداري كرد. ميدانيم كه حقوق و ارزشهايي ازين دست همواره پذيرفته نميشوند و بايد براي آنها رزميد.

مــا برين باوريم كه مــردمــان با وجدان بايد در برابر كاركـردهاي فرمانروايان شـان احساس مسووليت كنند؛ ما بايد پيش از همه در برابر بيعدالتيهايي كه به نام خود ما به راه انداخته ميشود،‌ ايستادگي كنيم. از همين رو، همه امريكاييها را فرا ميخوانيم تا در برابر جنگ و ستمي كه اداره بوش بر جهان پذيرانده است،‌ مقاومت كنند. اين جنگ زورمندانه، پليد و غيرقانوني است. ما ايستادن در كنار مردم را برميگزينيم.

ما نيز رويدادهاي تكاندهنده يازدهم سپتمبر را با دلهره تماشا كرديم. ما نيز در سوگ مرگ هزاران بيگناه نشستيم و با ديدن آنهمه تباهي دهشتبار اندوهگين شديم؛ درست همانگونه كه رخدادهاي همگون در بغداد، پاناما سيتي،‌ و چند دهه پيش در ويتنام را به ياد مي آورديم. و ما نيز پيوستيم به ماتم مليونها امريكايي كه غمگينانه ميپرسند: چرا چنين شد.

سـوگمندي تازه آغاز شـده بود كه بلند‌پايه‌‌ترين رهبران اين كشـور روح انتقام را رها سـاختند. آنها نسخه ســاده‌ انگارانه ”فرشــته در برابر ديو“ را پيش كشيدند و به دهان رســانه‌ هاي هراسان و سست باور دادند. به ما گفته شد پرس‌و‌جو در پيرامون چون‌ و ‌چراي اين رويدادها گرايشي است به سوي خيانت. گفتگو درين باره اجازه نبود. پرسش سياسي يا اخلاقي اعتبار نداشت. يگانه پاسخ اين بود: جنگ در هر گوشه جهان و سركوب در ميان كشور.

به نام ما، اداره بوش با پشتوانه كانگرس، نه تنها بر افغانستان يورش برد بلكه فراتر از آن به خود و يارانش بيباكانه حق داد تا نيروهاي نظامي شان را مانند باران، هر دمي كه بخواهند، بر هر سرزميني فرود آورند. تاثيرات اين ددمنشي از فليپين تا فلسطين، كه در آن تانكها و بلدوزرهاي اسراييلي تنها مرگ و ويراني از خود به جا گذاشته اند،‌ پيداست. اينك حكومت براي نبرد نهايي با عراق كه پيوندي با فاجعه يازدهم سپتمبر ندارد،‌ آشكارا آمادگي ميگيرد. از جهاني كه حاكميت ايالات متحده در آن چك سپيد داشته باشد تا هر‌ جايي كه بخواهد كماندوها،‌ آدمكشها و بمهايش را از آسمان فرو آورد، چه ساخته خواهد شد؟

حاكميت به نام ما دو لايه از مردم را در ميان كشور پديد آورده است: آناني كه حقوق بنيادين در چهارچوب دستگاه قانوني ايالات متحده دستكم از دور به روي شان سو‌سو ميزند، و آنهايي كه ديگر اصلاً حقي ندارند. حكومت بيش از هزار تن از مهاجرين را بازداشت كرده و آنها را بي‌سرنوشت در پنهانگاهها افگنده است؛ صدها تن واپس به كشورها شان فرستاده شده و صدهاي ديگر هنوز در پشت ميله‌ها زنداني اند. اين يادآور اردوگاههاي رسواي بازداشت امريكاييهاي جاپاني‌ تبار در جنگ دوم جهاني است. پس از دهها سال، بار نخست است كه با برخي از مليتهاي نشاني شده در روند مهاجرت برخورد ناهمسان ميشود.

به نام ما، حكومت بر جامعه سوگيانه‌يي از ستم پوشانده است. سخنگوي رييس جمهور به مردم هشدار ميدهد: ”زبانها تان را لگام بزنيد“. هنرمندان، روشنفكران و پروفيسورهاي آزاد انديش ميبينند كه چگونه ديدگاهها شان به لجن كشيده شده و لگد مال و سركوب ميشوند. و اين گويا ”اقدام ميهندوستانه“ و تدابير همانند آن در سطح كشور، به پوليس نيروي گسترده نويني براي جستجو و بازداشت ميدهد، كه اگر نظارتي هم پيش از دادگاه پنهان در كار باشد،‌ نهاني خواهد بود.

به نام ما، نيروي اجراييه نقش و كاركرد بخشهاي ديگر حكومت را نيز پيوسته قاپيده ميرود. دادگاههاي نظامي با قانونهاي بي بند‌و‌‌بار، كه حق بازنگري درخواست به دادگاههاي ديگر را به كسي نميدهند، به دستور نيروي اجراييه برپا شده اند. گروهها با يك چرخش قلم رييس جمهور ”تروريست“ خوانده ميشوند.

بايد بالانشينان اين سرزمين را، هنگامي كه ميگويند اين جنگ يك نسل دنباله خواهد داشت، و هنگامي كه از نظم نوين ميان خانه سخن ميگويند، جدي بگيريم. ما با سياستي رويارو استيم كه در برونمرزها آشكارا امپراتوري است و در درونمرزها هراس‌افگن و وهم‌گستر تا حقوق ريشه‌كن شوند.

راهكــوره مـرگباري كه به رويدادهـاي چند ماه گذشـته ميرسـد، بايد همانگونه كه هسـت ديده شــود. بايد در برابر اين مسير ايستاد. مردم بارها در تاريخ آنقدر شكيبايي پيشه كرده اند كه ديگر براي مقاومت دير شده است.

رييس جمهور بوش گفته است:  «شما يا در كنار ما ايستاده ايد يا در برابر ما». پاسخ ما اين است: ما به تو اجازه نميدهيم به جاي همه امريكاييها سخن بگويي.  ما از حق خود براي « پرسيدن » باز نمي ‌ايستيم. وجدان خود را به خاطر وعده ميان‌تهي « تامين امنيت » زير پا نميكنيم.  به آواز بلند ميگوييم: به نام ما نه. نميخواهيم يكي از پره‌ ها درين جنگها باشيم، و بر روي هر مداخله ‌يي كه به نام ما يا براي بهبودي ما رويدست گرفته شود، چليپا ميكشيم. ما به سوي آناني دست دراز ميكنيم كه در چهار گوشه جهان ازين سياستها رنج كشيده اند؛ همبستگي مان را در گفتار و كردار به آنها نشان خواهيم داد.

ما امضا‌كنندگان بياننامه دسـتداشته، از همه امريكاييها ميخواهيم تا در راه اين آرمان به‌هم بپيوندند و به پا خيزند. ما از پرسشها و واخواستهايي كه هم اكنون  جاري اند، با ستايش فراوان پاسداري ميكنيم و حتا ميدانيم كه براي جلوگيري واقعي اين هيولا به تلاشهاي بيشتر و بيشتري نياز خواهد بود.

ما الهام‌پذير سربازان اسراييلي استيم كه خطرهاي بزرگي را به جان خريدند، فرياد زدند «هر چيز مـرز دارد» و از خدمت در مناطق اشغالي كرانه باختري و غزه سرپيچي كردند. به همينگونه، ما الهام‌پذير نمونه‌هاي زيادي از ايستادگي و وجدان در گذشته ايالات متحده امريكا استيم: از آناني كه با شورشها و شبكه هاي پنهاني با برده‌ داري رزميدند. از آنهايي كه از فرمان سنگر‌گيري و جنگ با ويتنام رو گرداندند و با همبستگي در كنار آزاديخواهان ايستادند.

نگذاريم جهان تماشاگر، از خموشي و كوتهي ما به نوميدي نشيند. باري جهان بايد اينچنين پيماني از ما بشنود: در برابر ماشين جنگ و سركوب ايستادگي خواهيم كرد و به ديگران نيز  دل آن خواهيم داد كه براي جلوگيري آن هرچه ميتوانند، بكنند."

در پرتو افزايش چشـمگير شـمار پذيرندگان اين سند انساني (سه امضأ در هر دقيقه در درازاي بيشتر از دو سال گذشته) به راحتي ميتوان گفت اين است يکي از نمونه هاي ادبيات متعهد در روزگار ما.

 

***