علی مؤدب

                                            نگاهی بر

لحظه های سربی تيرباران

چه به زبان بياوريم و چه پنهان كنيم ، نوشتن دربارهء شعر ، قبل از هر چيز فرع بر تعريف منتقد از شعر است و من براي اين كه صحبتم روشن تر و قابل درك تر باشد ، ابتدا تعريف خودم را از شعر و شاعر بيان مي كنم و آن وقت با اين ابزار و با اين عينك با هم به سراغ شعر پرتو نادري خواهيم رفت ، در " لحظه هاي سربي تيرباران " .

شعر نام گذاري دوبارهء جهان توسط شاعر است ؛ كار ويژهء زبان نام گذاري است  و شاعر كسي است كه در دل يك زبان ، يك زبان ديگر  به وجود مي آورد كه متكفل نام گذاري و تعريف دوبارهء اشياء و رابطه هاست . پشت هر زباني جهانبيني سابقه داري نهفته است كه حاصل مشاهده ها و تجربه هاي صاحبان زبان است در طول تاريخ زبان و شاعر به تنهايي دست به تعريف هستي و رابطهء انسان ها مي زند و اين گونه به زبان ويژهء خود دست مي يابد . در نتيجه صاحب موضع مي شود و بسياري از عادت ها و اعتقاد ها را نمي  پذيرد و شيوهء مطلوب خود را در زبانش به اجرامي گذارد و به مخاطب پيشنهاد مي كند .

پس از اين مقدمهء مختصر و طبق اين تعريف ، مي توان نادري را شاعر دانست و آن هم شاعري كه به اندازهء زيادي در كار خودش موُفق است . نادري ارچند اصرار زيادي بر استفاده از كلمه ها و اصطلاح هاي بومي ندارد ، امّا شعر او در خدمت نمايش هنر  و نگاه  او به محيط زنده گيش يعني در خدمت نمايش تصوير پرتو نادري از افغانستان قرا رمي گيرد . در عين حال داراي موضع نيز هست . يعني بسياري از عادت ها را نمي پذيرد و اين ناخرسندي را با رفتارهاي زباني اش نشان مي دهد .

استفادهء درست و استادانهء نادري در " لحظه هاي سربي تيرباران " از طنزي تلخ و گزنده ، امّا در عين حال سالم ، مهم ترين جلوهء ناخرسندي متفكرانهء او از محيط پيرامونش است ؛ زيرا طنز ، شوراندن زبان در برابر قدرت است :

" در كوچه اگر با خرسي مقابل مي شوم / با لبخند مضحكي مي گويم / از ديدار تان خوشحالم "

يا :

" تو مي روي / و آن كي به نام تو گريبان پاره مي كند / كلاغ حريصي ست/ كه چشم به صابون  ته ماندهء بيوه زني دوخته است ."

مشابه اين سطرها در كار نادري كم نيستن : " دوستان ما / بي آن كه آب را گل آلود كنند / از رودخانه هاي خونين " يازدهم سپتامبر " / ماهي قزل آلا مي گيرند "

نادري براي نمايش ناخرسندي اش از قدرت اعجاب انگيز خيال خود نيز به خوبي استفاده مي كند : " و ستاره گان گويي / روزناني اند به سوي دوزخي " و يا " اين گونه تا كي و تا چند / مي توان چشم انتظار بهار موهومي ماند / كه شايد چنان پرنده يي / در قفس زمستان / يخ بسته است " و يا " زنده گي شايد خود شيطان است / كه معاويه را از خواب بيدار كرده است " و از اين دست هم در كارنامه هاي نادري كم نيست .

نكته هاي ديگري هم در مورد زيبايي هاي شعر نادري مي توان گفت كه از آن ها در مي گذرم تا سر وقت مشكل جدي " لحظهء سربي تيرباران " برويم .

اصلي ترين و فراگيرترين اشتباه نادري كه باعث مي شود مخاطب به راحتي نتواند با شعر او صميمي شود ، از ميل او به توضيح و تشريح ناشي مي شود . شعر نادري در مجموع حالت گپ زدن و درد دل  دارد و چون نادري انساني با تجربه هاي تلخ فراوان است و از محيط آگنده با درد برآمده است ، صحبتش خيلي طولاني مي شود  و دچار حشو و پرگويي مي شود ؛ گاهي از عطف هاي بي مورد استفاده مي كند ، مثل همان مثال قبلي : " اين گونه تاكي و تا چند ... " در اين سطر " و تا چند " چه چيزي به شعر افزوده است و چه توجيهي براي حضور خودش دارد ؟

توضيح واضحات از ديگر گونه هاي اين مشكل فراگير نادري در لحظه هاي سربي تيرباران است . مثلاً به همان سطر هاي ناب " ستاره گان گويي روزناني اند / به سوي دوزخي " مي افزايد : " كه من هميشه از آن ترسيده ام " . اين توضيح اصلاً ضرورتي ندارد  ؛ ولي همان طور كه عرض كردم ، شاعر چون دارد درد دل مي كند و خيلي صميمانه گپ مي زند ، حواسش نيست و چنين توضيحي را مرتكب مي شود .

استفادهء بي از حد و آزار دهندهء  نادري از تركيب هاي وصفي و اضافي باعث مي شود شعر او به ورطهء ذهنيت بيفتد و مخاطب در برقراري ارتباط با آن دچار مشكل شود . حال آن كه دريافت هاي ذهني و معنوي شاعر بايد توسط نمادها و مابه ازاهاي عيني به مخاطب منتقل شوند . از نمونه هاي خيلي موءفق اين كار شعر " خانهء دوست كجاست " سهراب سپهري يا شعر " آيه هاي زميني " فروغ فرخزاد است و اصلاً هر شعر موُفقي اين خصوصيت را دارد .

در بسياري از موارد با حذف يك يا چند جزء از اجزاء تركيب هاي وصفي و اضافي كه در لحظه هاي سربي تيرباران مورد استفاده قرار گرفته اند ، چندين برابر ، بر ارزش شعر افزوده مي شود ؛ ببينيد :

" و كودكان دهكدهء سبز روشني

نام تورا چنان مترسكي

روي تپهء بلند بازي هاي كودكانه شان

و كودكان دهكدهء سبز روشني

نام تو را بر يخ مي نويسند و  در  آفتاب مي گذارند "

اگر از سطر اول و چهارم " دهكدهء سبز روشني " را و همين طور از سطر سوم " كودكانه " را حذف كنيد ، نه تنها از ارزش شعر كاسته نمي شود ، بل همان طور كه ذكر شد ، چندين برابر بر ارزش شعر افزوده مي شود و دايرهء تاءويل آن گسترده تر مي شود .

از اين دست توضيح واضحات در شعر نادري كم نيست :

" و ماه عمامه اش را

بر فرق سياه شب مي گذارد "

اگر شب فرقي داشته باشد ، حتما‏ً فرق شب سياه است ! اين كلمهء  " سياه "  در اين جا  هيچ كار ويژه يي ندارد .

اگر فروغ فرخزاد به جاي " و ماهيان به درياها خشكيدند " گفته بود : و ماهيان بازيگوش معرفت به درياهاي مثال وجدان هاي ما !! خشكيدند . به طور طبيعي بسيار از ارزش كار او كاسته مي شد . اين را فروغ مرتكب نشده است ؛ ولي متاءسفانه نادري به كرّات مرتكب مي شود و اصلاً همهء كتابش از اولين تا آخرين صفحه آكنده از تركيب هايي است كه مي توان بعضي از اجزاي آن  ها را  حذف كرد . برخي از آن ها را ببينيد : 

" پس كوچه هاي هول و  اضطراب ، ص 1  / شيوهء رفتار ، ص 4 / كوره دشت باير بي آب ، ص 5 / گلوله هاي نفرين و نفرت ، ص 5 / كبوتران سپيدبال نيايش ، ص 7 / نور خلوص ، ص 9 / ديوارهاي شكستهء مفلوك ، ص 17 / دشت هاي هول و اضطراب ، ص 17 / بادهاي سرخ حادثه ، ص 20 /تبسم لييمانه ، ص 21/ انبوهي جمجمه هاي نياكان ، ص 21 / كوچه هاي تاريك ويراني ، ص 22 / هفت اقليم شوم شقاوت ، ص 22 / اندوه سرگرداني ، ص 24 / منقار سياه خويش ، ص ، 25 / زمين زخم خوردهء غمناك ، ص 25 / سايهء سبز سعادت ، ص 26 / چارچوب قانون ملخ هاي تشنه گي ، ص 26 / دهاتيان صادق ساده دل ، ص 31 / پرواز عاشقانهء آفتاب ، ص 32 / دلقكان ياوهء روزگار ، ص 32 / گلدان تنگ سال هاي شوم ، ص 37 / ابديت انفجار ، ص 45 / ريسمان خميدهء تاريخ ، ص 48 / مراسم اعدام آفتاب ، ص 54 / درخت زنده گي من ، ص 56 / خاك حادثه ، ص 56 / التهاب شهوت ، ص 57 / كسوف حادثه ، ص 59 / بر زمين عشق و عاطفه ، ص 60 / قصيدهء بلند كاخ هاي روشنايي ، ص 64 / لبخند مضحك ، ص 68 / بهار موهوم ، ص 65 / گرگان بياباني ، ص 73 / دشت هاي اسطورهء  تنهايي ، ص 73 / دهكدهء پرواز ، ص 74 / و ... " .

نادري بي شك يك شاعر متفكر و صاحب نظر است ، امّا براي ارايه و اجراي هنري فكر خود در زبانش مشكل دارد و سعي مي كند با تركيب سازي هاي پيچيده فكرش را به نمايش بگذارد . يكي ديگر از اشتباه هاي مهم او استفادهء زياد از كلمه هايي چون " حادثه " و " تاريخ " است كه اين خطا را هم به همان دليل قبلي مرتكب مي شود . يعني مي خواهد موضع سياسي خود را به خوبي نشان دهد كه در عمل با اين نوع استفاده از كلمه هايي مثل حادثه و تاريخ از ارزش هنري كار خود مي كاهد و تركيب هايي مثل " خون تفكر تاريخ " را مي سازد كه در دور كردن مخاطب نقش مهمي را بر عهده مي گيرند .

در يك جمعبندي و با توجه به نمونه هايي كه از قدرت نمايي پرتو نادري ذكر كردم ، او نشان مي دهد كه مي تواند يك چهرهء با قدرت باشد ؛ ولي به هر دليلي بسيار آسان گير است و هر متن بي روحي را شعر مي داند و همين آسان گيري مرگ شاعر است . حتّا او در مورد نام اين كتابش هم دقت زيادي نكرده است و با آوردن تيرباران ، همان كاري را كه در تمام شعرها كرده ، در مورد نام  كتاب هم انجام داده است .

آخر سخن اين كه : درست است كه هنرمند بايد صاحب موضع و صاحب نگاه ويژهء خودش باشد ؛ ولي اين موضع و نگاه نبايد به صورت حرفي بيان شود ، بلكه بايد در رفتار تكنيكي هنرمند پياده شود و به نمايش درآيد .

o