حمزه واعظی

 

افغانستان

 و

مقوم های ژیوپولتیکی نوین

 

 

ژیو پولتیک نوین افغانستان بازتاب تحولاتیست که در حوزه داخلی، منطقه ای و جهانی در این چند سال اخیر پدید آمده است. نسبت این تحولات با ماهیت دگرگونی شرایط سیاسی- اجتماعی افغانستان صورت بندی می گردد. قرار گرفتن این کشور در کانون توجه جامعه جهانی پس از حادثه یازدهم سپتامبر، فصل تازه  ای در جغرافیای سیاسی آن، گشود. تا این زمان و پس از قرن هجدهم، افغانستان در فرایند روابط بین المللی و بویژه در جریان رقابت های استعماری بعنوان یک محور مهم "ژیو استراتژیک" تلقی می شد. طمع ها و تلاشهای ممتد قدرتهایی مثل روسیه و انگلستان برای نفوذ و تسلط بر این کشور در طول دو قرن گذشته بخاطر کنترل موقعیت استراتژیک افغانستان بوده است.

اهمیت ژیوپولتیکی جدید افغانستان عمدتا متٲثر از دو پدیده مهم است: تغییر ماهیت روابط و سیاست بین الملل، و دگرگونی بنیاد ساختارهای ذهنی و سیاسی در داخل افغانستان، سیر تحولات تکوین یافته در سه سال اخیر، حساسیت ژیوپولتیکی این کشور را بطور فزاینده ای برجسته نموده است. راهبردهای نظام مسلط بر سیاست جهانی، نسبت به افغانستان، این کشور را از وضعیت یک "جزیره پرخطر" و نا امن در کانون توجه جامعه جهانی تبدیل کرد.

بنا براین، مؤلفه های ژیوپولتیک جدید افغنستان مبتنی برچند گزاره اساسی ذیل کد گذاری می شود:

1-                             حضور و حمایت امریکا

2-  تکوین سازه های دولت ملی

3-  تداوم چرخه تروریزم

4-  پدیده مواد مخدر به مثابه اقتصاد سیاسی

5-  همجواری با ایران

 

● حضور و حمایت امریکا

سقوط رژیم طالبان توسط نیروهای جبهه متحد با حمایت مستقیم و دخالت جدی امریکا و نقش کاخ سفید در مدیریت تحولات سه سال گذشته افغانستان، بیانگر این مسأله است که حضور نیروهای امریکا در افغانستان، حضوری مداوم و نقش آن کشور در ایجاد ساختارهای جدید داخلی و تغییرمعادلات منطقه ای، یک نقش راهبردی خواهد بود.

موقعیت بین المللی و تأثیر جهانی ایالات متحده درحوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ از یکسو، و منافع استراتژیک آن کشور در جهت توسعه نفوذ و حضور درشرق ازسوی دیگر، بهانه و انگیزه نیرومندی بدست داده است تا حضور مستقیم و استراتژیک نیروهای امریکا را در منطقه توجیه پذیر نماید. افغانستان بد لیل همجواری با آسیای زرخیز میانه، چین، ایران و پاکستان، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.  دسترسی به منابع انرژی آسیای میانه، کنترل غیر محسوس بر سلاحهای هسته ای پاکستان، نظارت بر موقعیت استراتژیک چین و ایران، هدف هایی هستند که اهمیت بی بدیل ژیوپولتیک افغانستان را برای ایالات متحده چند برابر نموده است.

حمایت امریکا از افغانستان نیز یک مقوله راهبردی بشمار می آید. افغانستان بعنوان یک کشور با ثبات، قدرتمند، دمکراسی طلب و متحد امریکا، از موقعیت بین المللی و حیثیت منطقه ای ویژه بهره مند می گردد. منافع متقابل، مهمترین عامل پیوند راهبردی کابل- واشنگتن محسوب می گردد؛ منافعی که هردو جانب را از امتیازات بزرگ سیاسی برخوردار می سازد: افغانستان با تکیه بر حمایت مستقیم سیاسی، اقتصادی و نظامی امریکا فرصت تجدید حیات دوباره پیدا می کند، به ایجاد یک ساختار سیاسی و ثبات داخلی مبادرت می ورزد، شأن جهانی و اعتبار منطقه ای بدست می آورد و اما ایالات متحده ازیکسو به اهداف استراتژیک خود مبنی بر حضور مستقیم و دراز مدت در منطقه ، می رسد و از سوی دیگر، در اجرای پروسه "نظم نوین"، افغانستان را به الگوی موفقی از عملی ساختن ایده اشاعه "دمکراسی زنجیره ای" در کشور های جنوب غرب آسیا و خاورمیانه تبدیل خواهد کرد. بنا براین، موفقیت مدل سیاسی و "دمکراسی آزمایشی" مورد تجربه در افغانستان، اهمیت منطقه ای و موقعیت بین المللی این کشور را بطور فزاینده ای ار تقا می بخشد.

سیاست راهبردی امریکا در عرصه بین المللی، اجرای پروژه اشاعه " دمکراسی" در خاورمیانه و آسیا می باشد و در این میان، افغانستان اولین مرحله اجرای این پروژه بشمار می آید. ادامه پیوندهای استراتژیک دو کشور را می باید نتیجه دستاوردهای این مرحله دانست که به موقعیت ژیوپولتیک افغانستان فراورده های مهمی را اضافه می کند.

● تکوین سازه های دولت ملی

به کار آوری مفاد موافقت نامه بن، بتدریج زمینه های ذهنی و شرایط عینی استقرار زیر ساخت های یک دولت ملی را فراهم آورده است. برگزاری موفق انتخابات ریاست جمهوری در نهم اکتبر 2004، یک گام مهم و مؤثر در تاریخ ساسی- اجتماعی افغانستان محسوب می شود که افغان ها را به سمت خردگرایی سیاسی و درونی شدن فهم ملی نشانی می دهد. ادامه این روند، بتدریج پروسه گردش نخبگان را به شایستگی رسانیده و تولیدات ذهنی و خرد جمعی افغان ها را سیرت عقلانی می بخشد. تکوین و تبلور سازه های دولت ملی از رهگذر چنین فرایندی امکان پذیر است. شرایط موجود، هر چند نمودارهای ایده آل نیستند اما نشانه های امید بخشی را در جهت توافق، تفاهم و هم اندیشی ملی علامت می دهد.

تجربه تاریخی افغان ها از تأسیس دولت ملی، دچارناکامی های پرشماری بوده است و به همین دلیل بحران های سیاسی- اجتماعی بزرگی را تحمل کرده اند. این ناکامی ها و بحران ها به مثابه یک آویزه سیاسی، می تواند و می باید عزم همگانی افغانها را در جهت کوشش و پویش در راه استقرار و استحکام دولت ملی بر انگیزد. اشتیاق و انگیزه مشارکت گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، تبلور چنین عزم و همتی بشمار می رود.

کوشش در جهت ادامه و تقویت پروسه دولت ملی، با رشد خویشتن خواهی ملی افغانها و نیز مساعدت های مؤثر جامعه بین المللی، زمینه پیشرفت های مطمینی را در حوزه زندگی و سرنوشت ملی علامت می دهد. ادامه وتکمیل روند بازسازی زیر بناهای اقتصادی ، بهسازی ساختارهای سیاسی- اداری، تجدید بنای ارتش ملی، تأمین مشارکت قومی و نهادینه شدن حقوق شهروندی از مؤلفه های اساسی استمرار و استقرار دولت ملی بشمار است که بتدریج در حال ظهور و بلوغ می باشد.

به بلوغ رسیدن دولت ملی، دستاوردهای سیاسی مهمی رابرای افغانستان کمایی خواهد کرد. ثبات و اقتدار ناشی از تثبیت ساختارهای ملی، به توسعه سیاسی و توانمندی منطقه ای این کشور می انجامد. افزایش پتانسیل های اقتصادی و اجتماعی، موقعیت افغانستان را در روابط بین المللی، بطور فوق العاده ای ارتقا می بخشد.

بنا براین، افغانستان روبه آینده، با برخورداری از تثبیت دولت ملی، ظرفیت ژیوپولتیک خود را از تأثیر چند عامل اساسی و تعیین کننده به غنامندی می رساند:

  - ارایه مدلی از توسعه سیاسی و مصادیق پروسه دمکراسی

 جذب سرمایه گذاریهای اقتصادی  

  - بدست آوردن شأن برابر در مناسبات و معادلات منطقه ای

  - کسب جایگاه ارجمند در نظام بین الملل

 

● تداوم چرخه تروریزم

ادامه سه دهه بحران در افغانستان، این کشور را بستر تولید و اشاعه بسیاری از گروههای عصیانگر، افراطی و خود سر نموده است. فقدان یک سیستم سیاسی فراگیر، تشدید خصومتهای  نظامی و اجتماعی، گسیختگی شیرازه اقتصادی و همگانی شدن فرهنگ خشونت و فقر، زمینه های گسترده ای را برای فعالیت و نضج گروههای مسلح خارجی در داخل افغانستان فراهم آورد. دوره پنجساله حاکمیت طالبان بدلیل ماهیت مذهبی- فکری این گروه، دوره طلایی برای جولانگری گروههای افراطی بود. خویشاوندی فکری این گروهها با رژیم طالبی، حوزه نفوذ حضور و فعالیت آنها را در بسیاری از نقاط و شهر های عمده افغانستان گسترش بخشیده و بتدریج این کشور را پایگاه اصلی و مرکزی گروههای افراطی خارجی قرار داد. نام و آرمان پدیده ای بنام "بن لادن" و "القاعده" از همین آدرس در سراسر دنیا تکثیر گردید. فراموشی افغانستان در اذهان جامعه بین المللی، این کشور را به بهشت گروهها خارجی وا بسته به شبکه القاعده تبدیل نمود. اگر حادثه یازدهم سپتامبر 2001 در امریکا اتفاق نمی افتاد، جامعه بین المللی نسبت به آنچه در افغانستان درحال و قوع بود، براحتی و با بی تفاوتی می گذشتند. حادثه یازدهم سپتامبر، عمق فاجعه افغانستان، ماهیت بحران این کشور و گستردگی و چگونگی نفوذ، حضور و تکثیر ویروس فاجعه باری بنام "تروریزم" را آشکار نمود؛ ویروسی که جامعه بین المللی بصورت نا آگاهانه و قدرتهای جهانی بصورت خودخواسته به ریشه مندی و آبیاری بنیه های آن کمک رساندند.

بنا براین، افغانستان از دو جهت، وقایع و تحولات مربوط به پدیده تروریزم سازمان یافته  بین المللی را برجسته می کند: نخست آن که این کشور بعنوان : "منشاء"  تکوین و سپس صدور ایدیولوژی تروریزم نشانه گذاری می شود. دوم آنکه "مبدأ" مبارزه سازمان یافته، جدی و همگانی علیه تروریزم و هسته مرکزی آن از همین کشور در سال 2001 توسط ایتلاف بین المللی آغاز گردید. مبارزه جدی و پیگیر قدرتهای بین المللی برای ریشه کن ساختن تروریزم از خاستگاه افغانستان، تنها به پراکندگی تمرکز پایگاه و تکیه گاه قدرت سیاسی‑ نظامی آنها منجر گردیده است، اما توفیق شگرفی در انهدام منابع و مآخذ فکری- تشکیلاتی آنان بدست نیاورده است.

تروریزم به مثابه یک ایدیولوژی، ریشه های پرعمقی پیدا کرده که عمدتا با مؤلفه های دینی- مذهبی، انگیزه های سیاسی و اهداف اقتصادی آبیاری می گردد، به همین دلیل خشکاندن این ریشه به زودی و آسانی امکان پذیر نخواهد بود.

در افغانستان اما، بدلیل حضور چند ساله رهبر القاعده در این کشور، شبکه پیچیده ای از روابط و نسبتهای سیاسی- مذهبی با تروریزم بوجود آمده است. تأثیرات سیاسی این نسبتها بر تحولات داخلی و مناسبات بیرونی و منطقه ای افغانستان، حوزه متغییرهای ژیوپولتیک این کشور را گسترش بخشیده است. تشخیص چگونگی و چرایی چنین نسبتی بر چند عامل ژیوپولتیکی درک شدنی است:

1- حمایت برخی از همسایگان افغانستان از رهبران القاعده و فراهم آوری امکان حضور و امکانات فعالیت در مرزهای این کشور، اهرم مؤثر در اختیار این همسایگان قرار می دهد تا برای امتیاز گیری در چانه زنی های منطقه ای و سود آوری های بین المللی بهره بگیرند.

2- خویشاوندی فکری و سیاسی گروه طالبان با رهبری القاعده، نوعی ریشه اجتماعی به این گروهها داده است. تبدیل شدن قبور کشته شدگان القاعده و طالبان در برخی از مناطق جنوب افغانستان، تفسیر چنین مفهوم تأمل برانگیزی می باشد.

3- بحران پذیری ماهیت ساختار نا متعادل سیاسی- اجتماعی افغانستان پتانسیل های نیرومندی را برای تجدید و تداوم نا خویشتن داریهای سیاسی- اجتماعی فراهم می سازد. پیش بینی چنین شرایطی، ضریب حضور و نفوذ گروههای تروریستی داخلی و خارجی را بطور مداوم افزایش می دهد. گسترش فعالیت و تداوم نفوذ تروریزم در این کشور، به افزایش حضور قدرتهای بین المللی و رقابت های منطقه ای در صخنه سیاسی افغانستان منجر خواهد شد. فرایند این مفروضات، مفاهیم ژیوپولتیکی این کشور را قابل اتساع می سازد.

          

● پدیده مواد مخدر به مثابه اقتصاد سیاسی

بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، افغانستان بیش از سه چهارم تریاک جهان را تولید می کند و تجارت غیر قانونی آن، نیمی از درآمد اقتصادی کشور را تشکیل می دهد. در تحلیل ریشه های  این موضوع، شاید فقدان دولت مرکزی و و جود دودهه بحران در افغنستان مهم تلقی گردد؛ ولی حقیقت سیاسی این است که پدیده مواد مخدر در این کشور، بعنوان یک "اقتصاد سیاسی" در تعامل بین المللی "جایگاه" پیدا کرده است. تولید و تجارت این مواد، نسبت مستقمیم با تحولات و سیاست جهانی یافته و در انحصار سه منبع اصلی قرار دارد:

- مافیای اقتصادی

- تروریزم سازمان یافته

- سیاستگران داخلی و خارجی دخیل در تحولات افغانستان

ماهیت سیاست بین المللی در قبال افغانستان ایجاب می کند که این کشور- بدلایل متعدد - همچنان بعنوان کانون گرم تجارت و تولید تریاک باقی بماند، طرحها و تلاشهای دولت امریکا برای نابودی مزارع خشخاش و یا تخصیص وزارت مستقلی برای مبارزه با مواد مخدر در ساختار دولت نو بنیاد آقای کرزی، نمی تواند تغییر مهمی در اصل "صورت مسأله" ایجاد کند. این بدبینی نه بخاطر نا توانی دولت و بی ثباتی وضع موجود در کشور و نه بدلیل نا کارآمدی طرحهای دولت امریکا در قبال نابودی مزارع خشخاش، بلکه بدلیل پیچیدگی تعامل قدرت در سطح داخلی و بین المللی می باشد. شواهد بسیاری و جود دارد که ثابت می کند سیاست منطقه ای و منافع برخی از قدرتها و سازمانها بین المللی مبتنی براین راهبرد است که افغانستان همچنان بعنوان حیات خلوت تولید و تجارت تریاک شناخته شود.

مافیای اقتصادی و تروریزم هم، شبکه ای از تعامل سیاسی در حوزه قدرت بین المللی شمرده می شوند که اهداف سیاسی و منافع اقتصادی خود را در تداوم چرخه بحران ها جستجو می کنند. افغانستان بخاطر تجربه تحولات گذشته و پیچید گی شرایط موجود، یکی از مساعد ترین عرصه های حضور و نفوذ مافیای اقتصادی و تروریزم می باشد که چرخه تجارت تریاک را در این کشور، مدیریت و سهامداری می کنند.

ذخیره های استعداد بحران در افغانستان، پدیده مواد مخدر را بصورت یک گزینه استراتژیک د رسیاست و منافع بین المللی برجسته می کند. تلاقی و تصادم منافع برمحور این پدیده، پارادوکس ماهیتی نظام و رفتار عناصر دخیل در تعامل بین المللی را در میدان افغانستان تمرکز داده است؛ و این، یکی از منابع جدید و مؤثر داده های ژیوپولتیکی این کشور را تشکیل می دهد.

تجارت تریاک از منابع مهم مالی گروه جنگجوی طالبان و تروریزم  بین المللی بشمار می رود. علاوه براین، سهمگیری برخی از قدرتمندان و سیاستگران داخلی دراین تجارت، وسعت مزارع خشخاش را به مقیاس عناصر سیاست در افغانستان توسعه می بخشد. حضور و نفوذ سازمان های بین المللی و مؤسسات داخلی نیز، در تکمیل و تداوم این پروسه نقش "ذره بینی" دارند. برخی از کشور های منطقه و همسایه با فراهم ساختن تسهیلات و امکانات صدور، در گسترش و پردازش این نوع تجارت سهم سیاسی می گیرند. مجموعه این عوامل، روند سازمان یافتگی چرخه تولید و تجارت مواد مخدر در این کشور را به سامان رسانیده و موقعیت حساس سیاسی به آن می بخشد؛ موقعیتی که در نهایت افغانستان را در کانون توجه و موضوع سیاست جهان قرار می دهد.

 

□ همجواری با ایران

جمهوری اسلامی ایران بدلیل نوع رژیم حاکم و سیاست ویژه داخلی و خارجی، به یکی از محور های اصلی توجه قدرتهای جهان تبدیل شده است. آنچه که این کشور را بعنوان یک "بحث" در دستور استراتژی منطقه ای قدرتهای خارجی مطرح می سازد، چند عنصر استراتژیک می باشد:

- دسترسی به دانش هسته ای و اقدام به تولید سلاحهای اتمی

- برخورداری از پتانسیل تبدیل شدن به یک قدرت نظامی منطقه ای

- تأثیر گذاری برتحولات سیاسی منطقه خاورمیانه

- چگونگی رابطه با گروههای سیاسی- نظامی فعال در منطقه و جهان که برخی از آنها متهم و یا مرتبط با شبکه های تروریستی می باشند.

- نزدیکی به چین و روسیه

- و رویارویی سیاسی با ایالات متحده امریکا.

همجواری افغانستان با ایران، یکی از دلایل مهم حضور وحمایت امریکا در این کشور تلقی می شود. تأثیر متقابل تحولات داخلی دوکشور همسایه بر همدیگر، درک اهمیت سیاسی این همجواری را روشن می کند. در طول سه دهه بحران در افغانستان، ایران یکی از طرف های تأثیر گذار بر شرایط داخلی و رویداد های سیاسی در این کشور بوده است. و اکنون که افغانستان به موقعیت جهانی و منطقه ای و تغییرات داخلی جدیدی دست یافته است، ایران در معرض تأثیر پذیری از سیرو چگونگی این تحولات و تغییرات جدید است.

چگونگی رابطه امریکا با ایران، ترس جامعه جهانی از دسترسی تهران به سلاحهای اتمی و تأثیر گذاری ایران بر تحولات عراق، موقعیت حساس این کشور را در مناسبات بین المللی برجسته تر نموده است. در روند استراتژی سنتی ایالات متحده مبنی بر مقابله با نظام ایران و یا مهار آن، افغانستان نقش مهمی ایفا می کند. طرحهای طولانی مدت واشنگتن برای نوسازی سیاسی و باز سازی ساختارهای نظامی دولت کابل، علاقه مندی کاخ سفید را برای تثبیت و تحکیم پایگاه منطقه ای و جدیت و حوصله مندی آن کشور را در جهت ایجاد تغییرت اساسی در ساختار سیاسی منطقه نشان می دهد. به نظر می رسد یکی از محور های مهم این هدف، جمهوی اسلامی ایران باشد.

بنا براین، در پروسه تغییر بنیاد های سیاسی منطقه، بویژه مورد ایران، افغانستان هم پیمان امریکا می تواند نقش مؤثری ایفا کند. برخورداری رژیم کابل از حمایت مستقیم و اشنگتن، ایران را بیش از هرزمانی در معرض تأثیر پذیری قرار داده است. از همین رو ایران می کوشد مثل گذشته با حمایت از برخی عناصر و گروههای سیاسی در داخل افغانستان و نیز از طریق اهدای کمک و اجرای پروژه های عمرانی، به دولت کابل نزدیک شده و نفوذ سیاسی خود را در این کشور تثبیت نماید. ایالات متحده نیز در تلاش است افغانستان را بعنوان یکی از مدل های تغییر ساختار سیاسی منطقه به نمایش بگذارد؛ مد لی که قابل تعمیم وسرایت به سایر کشور ها، بویژه ایران بوده باشد.

نقش دولت کابل نسبت به پیچیدگی روابط تهران- واشنگتن از دو جهت برجستگی پیدا می کند:

1- کابل می تواند بعنوان میانجی مؤثر میان امریکا و ایران تلاش نماید

2- امریکا می تواند از افغانستان به مثابه کمربند استراتژیک محاصره سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی استفاده کند .

                          

                                             مارس 2005          

                                                   اسلو