از قفس تا قاف

 

نام کتاب : از قفس تا قاف

شاعر : فاروق فارنی

تاریخ انتشار : سال 1383

ناشر : نشر یسنا

شماره گان : 500

فاروق فارانی در میان روشنفکراان کشور نام آشنایی است . او اهل ادب و سیاست و فرهنگ و شعر است و به خاطر مشغله های سیاسی ، سال ای فراوانی را در زندان پلجرخی به سر برده است . اینک پانزده ، شانزده سالی است که در آلمان میزید.

فاروق فارانی  « قفس تا قاف » را در سال 1382 در همان پلچرخی سروده است. این اثر پس از سیر و سفر در کشمیر و کانادا دوباره به دست سراینده اش رسیده و اقبال چاپ یافته است .

از قفس تا قاف نود و سه صفحه دارد و منظومه یی است در فرم چهارپاره و در متفرعات بحر هزج.

کتاب مقدمهء یکی از همزنجیران آن روزگار فاروق فارانی – دکتور حمید سیماب – را دارد و يادداشت کوتاهی هم از رضا پرتوی ، قلمزن ایرانی درج شده است.

داستان از قفس تا قاف که اسم با مسمایی است ، قصهء مرغانی است که در قفس به ستوه می آیند و راه چاره می جویند تا این که مرغ پیری نشانی کوه قاف را می دهد و نشانی سیمرغ را . دسته یی از مرغانِ جان باخته برآن می شوند تا این راه را بکوبند و به آن آرمانشهر راه یابند . مرغان از سرزمین های فراوانی عبور می کنند و رنج بیشماری بر تن هموار می سازند با گرگسان رویاروی می گردند و از سرزمین های پدرام و سبزی که بهشت برین را مانند است پرواز می کنند و وسوسهء ماندگاری در دل شان راه می یابد. این سه مرغ که به نام های مرغ خاکستری ، مرغ زرین پر و مرغ رنگین پر مسما شده اند ، در دره یی که در آن اژدهای وحشتناکی خفته  و سراسر دره را شعله های آتش فراگرفته ، با دشوری فراوان رو به رو می شوند. سرانجام دو تا از این مرغان در لهیب جانسوز آتش ، جان می دهند و تنها مرغ خاکی قادر است تا به کوه قاف که آرمانشهر وی است راه یابد و در جستجوی سیمرغ برآید ؛ امّا ، در می یابد که دیگر سیمرغی وجود ندارد . او هنگام نوشیدن آب در چشمه یی ، خویشتن را به هیات سیمرغ می نگرد و در مییآبد سیمرغ ، هموست و با شور و شعف به سوی همقفسان برمی گردد و پیام وی چنین است :

به کوه قاف سیمرغی نباشد

سفر سیمرغ سازد بی شماره

 شدی سیمرغ زاسودن بپرهیز

که میگردی همان مرغ دوباره

آن گونه که در مقدمهء کتاب هم اشارت رفته است ، صاحب این منظومه از « منطق الطیر» عطار نیشاپوری الهام گرفته است و کسانی که کتاب ماندگار عطار را خوانده اند ، خود در می یابند که سرایندهء از قفس تا قاف د پرداخت منظومه از منطق الطیر مایهء اصلی و اساسی را گرفته و آن را به گونهء دیگری پرداخته است.

طرح کلی عطار نیز چنین است که مرغان پس از مناظرهء گسترده برآن می شوند که برای یافتن پادشاه به سوی سیمرغ در پرواز  آیند و از مراحل مختلف بگذرند و چون به بارگاه سیمرغ می رسند ، در عکس روی سیمرغ ، سیمای خویشتن را می نگرند و سی مرغ با سیمرغ یکی می شوند :

چون نگه کردند این سی مرغ زود

بی شک این سیمرغ ، آن سیمرغ بود

در تحیر جمله سرگردان شدند

باز از نوع دگر حیران شدند

خویش را دیدند سیمرغ تمام

بود خود سیمرغ ، سی تمام

در هر دو داستان ، مرغان نمود انسان و یا روان انسان اند. در هر دو داستان مرغان در جستجوی حقیقت و تکامل خویش اند. مقص همهء مرغان این دو قصه ، یافتن سیمرغ است. پایان هر دو داستان نیز چنین است که مرغان خود همان سیمرغ اند. با این تفاوت که داستان عطار مایهء ژرف عرفانی دارد و منظومهء فارانی ، مایهء سیاسی . در آن کشف و شهود و عناعت و در این بازسازی و پیکار و قهرمان آفرینی .

منظومهء از قفس تا قاف ، گونه یی اسطوره سازی است برخاسته از تجربه های سیاسی و اجتماعی سرآینده اش.

مرغ خاکی و زرین پر و رنگیم پر و کرگس و اژدها و سیمرغ ، نماد آدم های گونه گون خویش اند و پیان شاعر نیز در این مطراع خلاصه می گردد که :

سفر سیمرغ سازد بی شماره

زبان منظومه ، ساده روان و دور از حشو و فرافتاده گی است و اگر شماری از بی عنایتی ها را در وزن و یا موسیقی درونی شعر نادیده گیریم ، می توان گفت که ابتکار فارانی ستودنی است و منظومه اش خواندنی و شنودنی . خامه اش پربار بود و کلکش گُهر بار.

***

 ناوگان وسواس

 

نام کتاب : ناوگان وسواس

شاعر : نورالله وثوق

چاپ : بنگاه انتشارات و مطبعهء وثوق

سال نشر : 2004

بار ديگر از اين اشعاری که شاعر جوان شما « نورالله وثوق » برای من داده اند تشکر می کنم . من اين را يک تحفهء بسيار  گرانبها می دانم .استاد خيل الله خليلی

15-9-1364

نورالله وثوق « وحيد » ، از غزلسرايان نغزگوی و از مثنوی نويسان پرتکاپوی کشور ما است . شاعری را از نوجوانی آغازيده است ؛ هرچند به رغم ميل خويش رشتهء ساينس را تمام کرده است ؛ امّا ، مهر و شيفته گی خاصی به ادبيات ميورزد و شيدای شعر و غزل است و بيهوده نيست که در سال 1354 با سرايش نخستين شعر نيمايی خويش جايزهء اول ادبی روز مادر را ربود.

او از غزل و مثنوی قدمايی به سوی غزل نو و تصويری روی کرده است و در اين شيوه ، غزل های شورانگيزی را با زبان تصويری و تعابير تازه پرداخته است .

در ناوگان احساس ، جز سه شعر نيمايی و چندتا رباعی و يک چهارپاره ، شمار فراوانی غزل گرده آمده است که بيشترينه بوی و طعم سياسی می دهند و يا شکوه نامه هايی از غربت اند و يا يادواره هايی از سرزمين که سراپای آن ها با تعابير نوين پوشيده است .

صدها غزل ز سينهء من نعره می کشند

چشمت اگر هوای غزلخوانيم کنند

با وجود صورخيال پرشمار در شعر وثوق ، زبانش ساده و بدون ابهام است . او با عبور از شعر کلاسيک ، به اين توفيق دست يافته است که شعرش را از چنبرهء تکرار گويی و نشخوار گفته های ديگران بدرآرد و به زبانی زنده و امروزين دست يابد.

کلک او پربار و باغ غزل هايش پدارم!

***

 

 آخرین وخشور

 

آخرین وخشور نام کتاب : آخرین وخشور

سراینده : سالار عزیز پور

تاریخ چاپ : بهار 1384

جای چاپ: بنگاه نشراتی شاهمامه

شماره گان : 200 نسخه

آخرین وخشور ، دفتر شعری است از سالار عزیز پور که در آن شعرهایی در قالب های گوناگون و درونمایه های متنوع گرد آمده اند – غزل ، رباعی ، سنگردی ، سرودهای نیمایی و شعرهای سپید.

در صدای عزیزپور ، شکوهی از ویرانی ، بيداد و دلتنگی های غربت ، پژواک دارد و اندوه روزگاری که به بیان خودش « آفتاب در دل يک روز تنگ زندانی است » ، جز این چی می توان گفت .

کتاب به استاد واصف باختری پیشکش شده است و برخی از شعرهای کتاب نيز به کسان ديگر .

جليل شبگير پولاديان ، در جايی از مقدمهء کتاب می نويسد : « نوستالژی مالامال از حسرت و عزت گذشته ، سروده های عزيز پور ، از چاشنی غربت ، يعنی از چاشنی برخاسته از موقعيت او نيز سيراب می شود . « قصهء رفتن » تنها حادثهء رفتن ياران و دوستداران او نيست ، او خود نيز از رفته گان است و با پشتباری از تلخی هجران زير آسمان گريان دلتنگی آذرخش و بغضی در گلو ... » .

شناسنامهء شاعر ، « شناسنامهء تکدرختی است در دل باد ، رها شده بر بال های سرد خزان » و « اعتماد » بنای خانهء او است و پاداشی برای ماندن .

آخرين وخشور ، نخستين دفتر شعر عزيز پور است و او که بيشتر در زمينهء فرهنگ و پژوهش های زبانشاختی گام می زند ، تاکنون چهار کتاب منتشر کرده است و چند کتاب و رسالهء ديگر وی نيز آمادهء چاپ اند . خامه اش رساتر باد و باغ شعرش پراز پرنده های رنگين تخيل .

***

 

 

از « سياه و سپيد» تا « يأس از ياوه»

 

در ماه های پسين از ا. آزرم ، سه کتاب شعر و داستان چاپ شده است؛ به اين نام ها :

- سياه سپيد ، يک داستان واقعی

- طاعون ، يک داستان ميانه

- با يأس از ياو ، دفتر شعر

هر سه کتاب را بنگاه نشراتی شاهمامه ، انتشار داده است که تا کنون از اين سازمان نشراتی مجموعاً ده عنوان کتاب چاپی ديده ايم ، با صحافت و چاپ مرغوب و مطبوع .

ا. آزرم بانويی است با احساس و تخيل نيرومند که در سرزمين هاليند ميزيد و از چندی به اين سو دست به نگار شعر و داستان می زند و شور و شيدايی خاصی را در نبشه هايش می توان گواه بود .

در نثرش ، حديث خون و شبيخون جاريست و در شعرش ، آيه هايی از يأس و دلزده گی و سرانجام زنده گی ياوه .

زنده گيم تمام

يأس نه هميشه پرگلی است

که اش از قامت تو

                آويخته ام

ديدارهايم

ياوه های نه هميشه به چايست

که اش از برای تو

                سروده ام

هرچند تنهايی و يأس و ياوه ، مثلثی است که سراسر شعرها را در مهِ اندوهگنانه يی پيچيده است ، امّا ، عشق و ايمان و باور به خواستن و زيستن و بودن قامت بلند انديشهء او را می سازد و « کتيبهء بلند عشق را که بر فرداهاست ».

زبان ا.آزرم با آن که در هاله يی از ابهام شاعرانه پيچيده است ، امّا ، زبانی است فخيم و آگنده از صورخيال.

شعرهای سپيد بی وزن وی ، چنان آهنگين و هم آوا و انداموار اند که خواننده احساس نمی کند شعر سپيد بی وزن را می خواند ، چون وزنی به آرامش رودباری آرام در سينهء سبزه زاری حريری را تا پايان کتاب احساس می کند. قافيه ها هرازگاه سرلند می کنند تا سروده های او را نيمايی بسازند ، ولی به آرامی در پايان مصراع های آهنگين می لمند . چشم انتظار آنيم تا صدای ا.آزرم خاموش نگردد. بر اين « گبرصادق » سپس و سلام