©      WWW.Afghanasamai.com

 

 

 

 

 

  در پی آن کوچه

آخرين مصاحبهء نصرت پارسا با مجلهء آسمايي *

 

 

پرسش: به نظر شما موسيقي در زنده گي انسان چي نقشي دارد؟

 

پاسخ : اگر بخواهيم ارزش موسيقي را جامع تر بيان کنيم ، مي توانيم بگوييم که موسيقي زنده گي است. يعني اين که هر چيز در تحول است. در هر تحولي حرکتي نهفته است و هر حرکتي موسيقي است که در زبان موسيقي به آن Takt  و يا « لي» مي گويند. لهذا موسيقي در طبيعت زنده گي جريان دارد.

ما هيچ قوم و قبيله يي را نمي شناسيم که به نحوي از انحا با موسيقي آشنا نباشد و موسيقي خاص خود را نداشته باشد .

انسان با موسيقي و شعر صميمانه ترين و شخصي ترين حالات دروني خود - مانند غم و شادي - را بيان مي کند . پس مي توانيم بگوييم که موسيقي زبان روح و روان انسان است و نقش به سزايي در زنده گي انسان دارد .

 

پرسش : آيا هر نوع موسيقي زبان روح و روان انسان است يا اين که گاه مي تواند چکشي باشد بر روح و روان انسان ؟

 

پاسخ : ببينيد ، اين موسيقي نيست که نفساً چکشي بر فرق احساس انسان باشد، بل اين انسان است که با ذوق و بر داشت خود موسيقي را بد ارايه مي کند- يعني اين که هنرمندانه ارايه نمي کند.

 

پرسش : به نظرشما در اين زمينه چه معيارهايي وجود دارند ؟

 

پاسخ : خوب ، اين يک بحث طولاني است که از ساليان دور تا امروز و فرداها جريان خواهد داشت- بحث در رابطه با اين سؤال که « هنر چيست » . يقيناً معيارهايي وجود دارند. اگر چنين معيارهايي وجود نمي داشتند ، نويسنده و متفکر بزرگ تولستوي نمي توانست در کتاب معروف « هنر چيست » خود  يکي از مشهورترين سمفوني هاي بتهوفن را غير هنرمندانه بخواند.

 

پرسش: امّا ، تولستوي که موزيسين نبود...

 

پاسخ : در است ؛ ولي هر انسان آگاه با پديده هاي محيط خودش بالاتر از ذوق شخصي اش يعني متفکرانه برخورد مي نمايد. تولستوي هم همين کار را کرده است.

موسيقي براي انسان ارايه مي گردد ؛ لذا هر شنونده يي حق دارد تا نظر خودش را در مورد آن ارايه کند؛ اين نظر زماني اهميت کسب مي کند که فراتر از محدودهء ذوق شخصي باشد. البته هر کسي حق اين را دارد که چيزي را بپسندد و يا نپسندد- در اين جاي بحث ندارد. ولي ، زماني که پاي هنر در ميان مي آيد ، انسان بايد آگاهي و آماده گي لازم را داشته باشد تا بتواند نظري ارايه دهد که مطرح باشد. خوب، حتمي نيست که اين نظر طرف قبول من و شما نيز باشد...

 

پرسش : مقصد شما از آگاهي لازم فکري چيست ؟

 

پاسخ : مثلاً مطالعه و پژوهش در رابطه به موضوع ...

 

پرسش : پس کسي که مطالعهء لازم را ندارد حق ابراز نظر را ندارد ؟

 

پاسخ : هر انسان حق ابراز نظر را دارد ؛ ولي هر نظري نمي تواند مطرح باشد. در غير آن ما در رابطه به هر موضوع به اندازهء نفوس دنيا نظرات خواهيم داشت.

عرض کردم که ذوق شخصي نمي تواند به حيث نظر مطرح گردد. طور مثال شما از آواز يک آوازخوان لذت مي بريد و من از آواز خوان ديگر. اين جاي بحث ندارد.

 

پرسش : شما به کدام هنرمند افغان علاقهء بيشتر داريد و کار کدام هنرمند را بيشتر مي پذيريد؟

 

پاسخ : ما چند هنرمند داريم و مقصد شما کي ها اند ؟

 

پرسش : خوب ، غير از سابقه داران ، امروز شمار کثيري از جوان ها نيز هنرنمايي مي کنند و آواز مي خوانند ...

 

پاسخ : به نظر من آواز خواني کار مشکلي نيست - آن هم در جامعه يي که نه نقد وجود دارد و نه مرجع نظارت کننده ؛ ولي هنرمند شدن کار آساني نيست .

 

پرسش : آيا کساني که خوب آواز مي خوانند ، هنرمند نيستند ؟

 

پاسخ : ببينيد ، تنها ياد گرفتن يک آلهء موسيقي و فراگرفتن چند راگ هنر نيست. اين ها فقط ابزار موسيقي اند . انسان مي تواند اين ها را از کساني و يا کتاب هايي بياموزد ؛ ولي هنر در انسان است . يکي از مهمترين پايه هاي هنر ، خلاقيت است و خلاقيت آموختني نيست . انسان بايد در خودش جستجو نمايد تا بتواند در آموخته ها از خود مايه بگذارد. مثلاً هر انسان مي تواند رسامي بياموزد و رسم کند ؛ ولي وقتي سالوادور دالي ، مي آيد و « خسته گي » و يا « زمان » را به تصوير مي کشد ، هنر مي کند.

 

پرسش : سؤال را طور ديگر مطرح مي کنيم . به نظر شما در هنر آوازخواني به کدام آواز خوان افغان مي توان هنرمند خطاب کرد ؟

 

پاسخ : ما افغان ها آواز خوان بسيار داريم ؛ ولي هنرمند نه بسيار . به نظر من مثلاً مي توان احمد ظاهر را هنرمند بدانيم و امروز فرهاد دريا را . حال اين که کسي از احمد ظاهر يا فرهاد دريا خوشش مي آيد يا خوشش نمي آيد حرفيست جدا؛ ولي اين که بسياري از کارهاي اين دوهنرمند ، واقعاً هنرمندانه اند ، من با همه بي بضاعتي ام شکي ندارم. همين است که احمدظاهر ، احمد ظاهر و فرهاد دريا، فرهاد دريا شده اند. تقليد خواني و مانند اين و آن خواندن هنر نيست.

بديع الزمان فروزانفر در مورد شاعر حرف جالبي دارد : « گيريم که سعدي شدي ، بازهم يک وجود مکرر هستي ».

 

پرسش : آيا شما کارهاي خود تان را هنرمندانه مي دانيد ؟

 

پاسخ : ببينيد ، وقتي مولاناي بزرگ با آن همه دانش و با آن همه آثار جاودان مي گويد که « ما هنوز در خم يک کوچه ايم » ، پس بر من هيچ نمي زيبد که خودم را هنرمند خطاب نمايم - چون من هنوز اندر خم هيچ يک از کوچه هاي هنر خودم رانمي بينم ، من هنوز در پي آن کوچه ام .

 

 

* * *

* مصاحبه کننده : ا. پرويز

( منتشره در شمارهء 29 آسمايي)

 

***

 

يادداشت  ادارهء آسمايي :

پس از نشر اين  مصاحبه ، آقاي نصرت پارسا تيلفوني به ادارهء آسمايي مراجعه نموده و توضيح دادند که  او نه تنها از  احمد ظاهر و فرهاد دريا به حيث هنرمند نام برده ، بل شمار ديگري را نيز در اين قطار نام برده است که مصاحبه کننده شايد به منظور اختصار از آن همه نام ها دو نام را ذکر کرده است. آقاي پارسا از مدير مسؤول آسمايي خواست تا اگر ممکن باشد در شمارهء بعدي اين نکته اصلاح شود . اينک با درج اين يادداشت اميدواريم اصلاح مورد نظر آقاي پارسا انجام شده باشد.

 

 

©      WWW.Afghanasamai.com

توجه ! استفاده از مطالب و يا بخش هايي از مطالب منتشره در صفحهء انترنتي آسمايي و مجلهء آسمايي تنها با اخذ توافق کتبي مسؤولين آسمايي مجاز است .