رسيدن به آسمايی: 20.03.2007 ؛ نشر در آسمايی: 21.03.2007 

کاوه شفق آهنگ
 

من درد مشترکم


از کشور گشايان يونان قديم ضرب المثلي بر جا مانده که چنين است: "devide et impera".
عين همين ضرب المثل در کشور ما زبانزد خاص و عام است که ميگويند انگليسها با سياست "تفرقه بينداز و حکومت کن" توانستند در مملکت ما رخنه نمايند.

تاسف اينست که امروز بعد از اين همه تجربه تاريخي و موجوديت امکانات رشد و تعالي فکري، تعدادي از قلم به دستان ما ديگر نه به سياست بازان محيل يونان قديم ضرورت دارند و نه به سياست عوام فريبانه انگليس محتاج اند. اين خانمها و آقايان چنان در مرداب راسيسم و فاشيسم گير کرده اند که هر انگليس و غير انگليس انگشت حيرت به دهان گرفته، آنها را تماشا ميکنند.

اخيراً در صفحات انترنت شاهد دعواها و توهين کردنهاي متقابل چند هموطن بي مسووليت و بي صلاحيت در مسايل علمي، چون زبان و تاريخ ميباشيم که از خواندن مقالات شان جز تهوع و ضياع وقت چيزي نصيب خواننده نميگردد.

بي مسووليت بودن اين خانمها و آقايان در اين است که به عاقبت کار و نتيجهء زهر پاشي راسيسم و فاشيزمي که خود دچار آن گرديده اند، نمي انديشند. اينها نميتوانند و يا نميخواهند بدانند که با احساسات مردم بازي کردن و احساسات آنها را در مقابل هم برانگيختن،چه عواقب خانمانسوزي ميتواند داشته باشد. اين افراد ارزشهاي متعالي انساني را به دست فراموشي سپرده اند.

چندي قبل تلويزيون خراسان، خصمانه و توطيه گرانه ميز گرد تلفونيي ترتيب داده بود که نمايانگر نهايت مضريت و ستيز متصديان اين تلويزيون و اشتراک کنندگان آن مصاحبه با اهداف ملي بود.

اين آقايان دور از هر نوع اخلاق انساني، رياکارانه نام دو شخصيت بزرگ فرهنگي - استاد لطيف ناظمي و استاد رهنورد زرياب- را با يک توطيه از قبل پلان شده طوري به بحث راسيستي خود داخل نمودند که تعداد زيادي از بيننده گان برنامه را به حيرت واداشتند. جالبتر اين که آقاي کانديد اکادميسين اعظم سيستاني مقاله يی در رابطه به اين برنامه تلويزيون نوشتند و با کلماتي که نه در شان يک اکادميسين است به اين دو شخصيت محترم فرهنگي ناسزا ها گفتند.

اولاً اين که آقاي سيستاني بايستي از همه بهتر و بيشتر تفاوت ميان نثر توانا و زيباي رهنورد زرياب و هر نوشتهء ديگری را ميدانستند و بدانند؛ زيرا، لقب علمي کانديد اکادميسين بيانگر اين است که ايشان عمر گرانمايهء خویش را صرف مطالعه نموده اند و ثانياً اين که در کجا و چه وقت شاهد همنشيني شخصيت فرهنگيی چون استاد لطيف ناظمي با تبارگراياني چون قوي کوشان و سعيد فيضي بوده ايم؟ آقايان  لطيف ناظمي و رهنورد زرياب هيچگاهي قلم و انديشه شان را در لجنزار راسيسم و فاشيسم آلوده نکرده اند.

محترم آقاي سيستاني! بنده با تمام احترام به شما و علميت شما ندانستم که چرا تبارگراياني چون قوي کوشان و شرکايش باعث شوند تا شما در جبهه تبارگرايان مخالف آنها سنگر بگيريد؟ بنده که نسبت به شما بسيار جوانترم و تجربهء علمي شما را نيز ندارم، به اين اصل ايمان دارم که هيچگاهي به خاطر انديشه هاي روستار تره کي و سمسور افغان و خليل هاشميان و غيره داخل لجنزار راسيستهاي همزبان خود نخواهم گرديد.

تا به حال از هيچ يک از قلم بدستان پشتون، تاجيک، هزاره و ازبک انتقاد حتي ملايمي هم در رابطه با راسيستهاي همزبان شان نخوانده ايم که خود نشان دهنده "حــــد" روشنفکري جامعه ما ميباشد. اگر آدمهاي چيز فهم، خرد را قرباني احساسات نمايند، پس بالآخره چه کسي در اين مملکت بدبخت راه صلح و آشتي را بپيمايد ؟

به همان اندازه که حرفهاي هوايي آقايان خليل الله معروفي و ولي احمد نوري ضد منافع ملي است، آقايان بيژنپور و قوي کوشان نيز بر دردهاي ملت مي افزايند و جالب اين که در ميان اين ملت قهرمان، هيچکس از همتباران اين آقايان به صداي بلند به ايشان نميگويد: برادران! شما اولاً صلاحيت اين حرفها را نداريد چون علميتش را نداريد و ثانياً اين جنگ و جدلهاي بي اساس شما سرانجام به نفع کي تمام خواهد شد؟

اينان احساسات مردم را در مقابل هم بر مي انگيزند و عملاً راه تجزيه مملکت را در اذهان مردم تقويت ميبخشند. درست است که امروز هر که هر چه دلش خواست، مينويسد و کسي نيست که انتقاد سالم نمايد؛ چون مردم از دشنام و تيلفونهاي ناجوانمردانه پيروان گوسفند صفت ميترسند؛ اما، اگر همه دست زير الاشه نشسته و از لجنزارهاي قومي و زباني هر روز شاهد از بين رفتن بيشتر ملت و مملکت خود بنشينيم، فردا جواب نسل آينده را چه خواهيم داد؟

روزي در اين کشور زخمي تجزيه شده يا تجزيه ناشده هم آرامشي خواهد آمد و نسلهايي به آموختن علم خواهند پرداخت و انسانهايي هم پيدا خواهند شد که بدون بغض و حب راسيستي و فاشيستي به کار تحقيق بپردازند، آن وقت آبها از آسيابها خواهند افتاد و جز روسياهي و احساس تنفر آينده گان چيزي ديگري براي همه ما باقي نخواهد ماند.

پشتون تبر برداشته و بر فرق فارسی زبان می کوبد و فارسی زبان با تبر بر فرق پشتون می کوبد و هیچ نمی دانند که سیاست بازانی پاکستان و ایران دامن دامن حاصل می چینند و بر ساده گی ما می خندند.

من اين چند جمله را نوشتم تا در مقابل آن انسانهاي آزاده و سرافراز که براي آزادي ما و وحدت ملت رنجها بردند و ميبرند و حتي زنده گي خود را فدا کردند، بيتفاوت نمانده باشم و فردا بتوانم با سر بلند به وجدانم و فرزندانم بگويم که من هيچ گاهي در لجنزار تبارگرايي گام ننهاده ام و از ترس دشنام پيروان گوسفند صفت، سکوت نکردم.

خداوند همه ما را صحت ببخشد.