رسيدن به آسمايی : 05.03.2007 نشر در آسمايی : 16.03.2007

ميرزايی " رفعت" *

 مختصرنگاهی بر جامعه مدنی 

 حکومت ها يا  قدرت هاي حاکمه در مقوله هاي امروزي و مدرن به مجموعه يی از تشکيلات گفته مي شود که جهت تنظيم امور و به نماينده گي از قاطبه مردم  عمل مي نمايند که در آن مردم نقش اساسي داشته به عنوان فاعل  اصلي و خالق قدرت نقش تعيین کننده دارند. متاسفانه در گذشته هاي دور و بعضاً در جوامع امروزي حکومت ها و قدرت های فایقه به صورت واقعی منتخب مردم نه، بل قدرت  درقبضهء مستبدان تاريخ وياهم شکل موروثي وخانوادگي را داشته  درچنين وضعيت نابسامان اجتماعي بر اراده هاي افراد وجامعه توجه نشده وطبيعت آن حکومت ها مسلوب الاختيار ساختن  مردم بوده، ولی ازانجایی که آزادي خواهي يکي از ويژه گي هاي برازنده انسانهاي آزادمنش است و فطرتاً از وضعيت خفقان و بسته نظام اجتماعي رنج مي برند برای زنده گی بهتر و نجات از خفقان اجتماعی دست به مبارزه آگانه زده در جهت پایدار شدن یک نظام قانونمند مبتنی بر اراده های مردم تلاش می کنند.

هميشه افراد يا مجموعه هايی که از نبود فضاي سالم براي تفکر و آزاد انديشي رنج مي برند جامعه مدني را تنها نهاد مدرن ، ضامن آزادي ها به شکل غیرمستقیم و اهرم فشار به عنوان گروه سوم بر حکومت در محراق توجه قرار  داده اند.  

جامعه مدني با خودکامه گي مبارزه کرده اصول تکثرگرايی را احترام مي نمايد. جنبش همبسته گي در پوليند که نخستين  بار  واژهء جامعهء مدني را برضد دولت حزبي پوليند به کار برد هدف خويش را استوار بر مبناي مبارزه با خودکامه گي مي دانست و در آن جامعه همين مفهوم مقابل خودکامگي را افاده مي کرد. ولي جامعه مدني در هر سرزمين مفهوم واحد را ارايه نکرده و نمي کند. دانشمندان نيز تعريف واحدی از جامعهء مدني ندارند. پس بايد متوجه بود که اين مقوله در هر سرزمين ميوهء واحدی به بار نمي آورد.

تکوين مفهوم وتعريف:

براي اولين بار مفهوم "جامعه مدني" در ادبيات سياسي روم باستان به چشم مي خورد. از جمله سيسرون عبارت لاتين Societas civilis  را در توصيف دولت شهري به کاربرد؛ که معناي چهارچوبي از قوانين نظم يافته را افاده مي نمود.

سيسرون معتقد بود که جامعهء مدني، جمعيتي است که به شکل سياسي و حقوقي نظام يافته است که از آن به عنوان امرعمومي نيز ياد مي نمايد. او مفهوم Societas civilis يعني جامعه مدني را در تعارض با عبارت  Societas civils يعني جامعه بشري بکارمي برد.

او از حقوق مدني Juscivilie  درم خالفت با حقوق طبيعي Jusnaturale  سخن به ميان مي آورد.

به عبارت ديگر Societas Civils به معناي انجمن عمومي متشکل از افراد است، يعني دولت شهر که در مقايسه با خانواده به مثابهء جامعهء طبيعي و بشريت به منزلهء "جامعه جهاني" به کارمي رود.

کلمه civil  مشتق ازواژهء  لاتين civis  است که در دوران قديم به معني جامعه شهروندان به کار مي رفت. مفهوم جامعه مدني در زبان انگليسي civil society و در زبان فرانسه يی societe civile مي باشد.

در قرون وسطا Societas civils به معني اجتماع سياسي افراد بوده است.

دوپادو در قرن چهاردهم ميلادي ازجامعه مدني به عنوان politia يا سامان سياسي صحبت مي کند که اعضاي اجتماع را در بر مي گيرد. درقرن 16 ميلادي در ترجمه فرانسه يی سياست ارسطوsociet civile  به معناي جامعه مدني به کارمي رود.

در سال 1677 بوسويه مي نويسد: "جامعهء مدني، جامعهء مرکب از انسانهايی است که تحت لواي يک قانون و يک حکومت زنده گي مي کنند."[1]

همچنان که اشاره شد جامعه مدني مفهوم و تعريف واحد ندارد و در هر سرزمين مفهوم خاصی را افاده می نمايد. دانشمندان هم به اتفاق نظر تعريف مشخصی از اين مفهوم  ارايه  نکرده اند.

ارنست گلنرIrnest Gelner  "جامعهء مدني را مجموعه يِ از نهاد هاي مختلف غير دولتي که از قدرت کافي براي کنترول دولت بر خوردار است" ميداند.

اين تعريف مفهومي را افاده مي کند که جامعهء مدني قدرت نا مشروع را نقد کرده و هميشه چراغ راه دولتمداران و حکومت کننده گان  مي باشد که در عدم اين نهادها ممکن حکومت ها مسيراصلي را رها و يک نوع خود مختاريی که اعمال شان  در اذهان عمومي مورد ارزيابي قرار نگيرد، اختيار نمايند.

هابز که يکي از متفکران قرن 17 است، مفهوم جامعهء مدني را از مفهوم دولت جدا نمي کند. او جامعهء مدني را کالبد سياسي معنا مي کند که همان پوليس Police يوناني يعني دولت شهر است. اين نظر شبيه نظر ماکياول است. هابز و ماکياول تأکيد بر وضع جغرافيايی خاصی دارند که افراد زير چتر قانون مشخص در محدودهء جغرافيايی معيين گرد آمده  باشد.

اما جان لاک بعُد اقتصادي و حقوقي جديدي را بر مفهوم جامعهء مدني مي افزايد. لاک، نخستين متفکر سياسي مدرن است که تفاوت بين دولت به عنوان يک نهاد سياسي و جامعهء مدني چون نظام اقتصادي را پيشبيني مي کند. او مفهوم جامعهء مدني را در تعارض با مفهوم وضع طبيعي به کار مي برد؛ ولي، بر خلاف هابز، غايت اصلي جامعهء مدني را نه فرار از ترس و مرگ خشونت آميز و ايجاد صلح و آرامش براي انسان ها ، بلکه حفظ و تأمين مالکيت مي داند. از ديد گاه روسو، جامعهء مدني قلمرو حاکميت مالکيت خصوصي است. او معتقد است که پايه گذار اصلي جامعهء مدني نخستين فرد است که تکه زميني را تصاحب کرد و گفت «اين زمين مال من است». همچنان در انديشهء روسو ايدهء جامعهءمدني از مفهوم تمدن جدا نيست. يعني جامعهء مدني جايگاه زنده گي بشر متمدن و پيدايش تحول و علم و هنر ها است.

این گفتهء روسو ذهن انسان ها را به سوی مصداق می برد که تحول علمی خصوصاً درعرصه تکنولوژی را تداعی می کند- گریز از وسایل ابتدايی و استفاده از وسایل مدرن و جدید.

هگل جامعهء مدني را نظام نياز ها و احتياجاتی مي شمارد که به نظر او "فضاي توليد و تقسيم کار است". همچنان هگل جامعهء مدني را دولت بيروني يا دولت شعور مي داند و آن را درمخالفت با دولت عقلاني و آرماني قرار مي دهد که در آثار او جدايی جامعهء مدني و دولت به صورت اساسي نمودار مي گردد که او مي نويسد: " اگر دولت و جامعهء مدني را يک چيز بنگاريم و امر و مقصد و وظيفهء دولت را پاسداري از امنيت و تضمين مالکيت خصوصي و آزادي شخصي بدانيم آن گاه هدف نهايی دولت، حفظ منافع افراد به عنوان فرد خواهد بود، که به خاطر آن گردهم آمده اند، و نتيجه اين مي شود که شرکت در دولت به اختيار و تصميم هر يک از آن ها واگذار شده است. حال آن که دولت رابطه از نوع ديگر با فرد دارد. از آن جا که دولت همان روح عيني است، فرد نمي تواند به خودي خود داراي حقيقتي باشد." همچنان هگل ترتيبی از جامعهء مدني  را ارايه مي دهد که در سه بخش درجه بندي مي شود؛ بخش اول را به دهقانان اختصاص مي دهد که در طبيعت زنده گي مي کنند؛ بخش دوم را شامل حال کساني مي داند که به عنوان حد واسط در بخش صنعتي و شهري کار مي کنند و اعضاي بخش سوم را کارمندان دولت مي داند.

اما در شرايط امروزي جامعه مدني را بسياری از متفکران نهادهاي مي دانند که بين دولت و مردم فعاليت مي کنند؛ يعني مجموعهء نهادهايی که بين حکومت و مردم قراردارند. یعنی این که مجموعه نهادهای معیين که جز گروهای فشار می باشند و جهت رفاه و آسایش عمومی عملکرد های حکومت را به نفع مردم نقد می کنند، تا زمینه های رشد جامعه را همگام با قدرت فایقه جستجونمایند.

نکتهء مهم اين که جامعه مدني از خود دشمنان نيز دارد که شناسايی آن بر تداوم و مستحکم شدن پايه هاي جامعه مدني ضروري است.

ملي گرايی تبراhfsfs  در پاي نهال جامعه مدني است. از ملي گرايی دانشمندان تعاريف زيادي  ارايه کرده اند؛ ولي، به صورت مشخص ملي گرايي را به هر نوع تبعيض خلاف منافع جامعه و فرد تعريف  مي توانيم ، يعني کوچاندن اجباري جمعي، تفاوت هاي ويژه قايل شدن گروهي نسبت گروه ديگري، نسل کشي ، پاک سازي قومي..... همه نوع ملي گرايی است.

مطمناً در جوامع که انديشه ملی  گرايی به صورت عموم و اندیشه ملیت گرايی به صورت خاص اذهان پاک را مخدوش کرده باشد، به ضعيف شدن نهادهاي مدني منجر مي شود. در افغانستان هميشه اين انديشهء ملیت گرايي بوده که بر خرمن جامعه مدني آتش زده و گاهگاهي واقعيت هاي عيني جامعه افغاني به شکلی بوده که هيچکس نسبت به همنوعش فکر نکرده و خود را در دنيايي محصور شدهء تبعيض به دام انداخته که بالاخره نتيجهء آن تحميل مصايب بالاتر از حد تصور بوده است.

از ديگر دشمنان جامعه مدني خودکامه گي است: خود کامه گي نيز جايگاه مناسب در موجوديت جامعه مدني ندارد و مجبور هميشه با جامعه مدني در تقابل قرار مي گيرد.

مسأله فرهنگي دشمن نوع ديگر  جامعه مدني است که در دنياي امروزي مشکلات زيادي را به بار آورده و نمي گذارد تمام انسانهاي کرهء ارض زير يک چتر در حوزهء معيين که جامعه مدني ياد مي شود گردهم آيند . موجوديت فرهنگ هاي گوناگون هيچگاه زمينه يی را به وجود نياورده که اصول تسامح و تساهل بر خشونت و انديشهء خشونت گرايي غالب آيد و گفتگو جای برخورد بگيرد.

وقتی يک مسلمان با يک  مسيحي و يک مسيحي با يک يهودي و... در بارهء زيستن در دهکدهء جهاني، در مورد امنيت، محيط زيست، اقتصاد.... يکسان نه انديشند معلوم دار که آيندهء جامعهء مدني درخشان نخواهد بود.

چون جامعه مدني اين نوع طرز نگرش را راه حل ندانسته تأکيد بر ارزش هاي خشونت پرهيزي داشته، جهان را خانهء مشترک انسانها دانسته، ارزش انساني را بالاتر از همهء ارزش ها و انديشه خشونت پرهيزي را معقول ترين راه حل براي زيست همه گاني در کنار هم پيشنهاد مي نمايد.

و اما درافغانستان:

مقوله جامعهء مدنی توام با دموکراسی و بحث مدرنیته، مقوله های اند جدید که دیری نمی شود روشنفکران و اهل قلم ما روی این مقوله ها تأمل  می ورزند.

متاسفانه هنوز ما درک درستی از مفهوم مقولهء جامعه مدنی نداریم و اصول شهروندی و شهروند شدن به معنی واقعی را هم تجربه نکرده ایم. تلاش در جهت نهادینه سازی این اصول و تعمق بیشتر روی این مقوله ها،  اذهان نواندیشان ما را به خود معطوف کرده و کوشش هايی در راستای تعمیم ارزش های جامعه مدنی در فضای نسبتاً سالم کشور ما از طرف روشنفکران و دانشوران صورت می گیرد.

در افغانستان تا کنون فضا برای تفکر و تعمیم این ارزشها مساعد نبوده جلوی رشد فعالیت های جنبش های دگراندیش گرفته شده و جنبش های روشنگر هم به نحو تلاش هايی در جهت به دست آوردن قدرت خلاف طبیعت نهاد های مدنی انجام داده که به گونه یک حزب، اما در درون جنبش روشنگری عمل نموده اند.

درست است که در زمان امیر امان الله خان همچنان از طرف جنبش های مشروطه خواهان و یا در دههء دموکراسی کوشش های زیادی در نهادینه سازی این ارزشها انجام شد ولی قناعت بخش نبود.

بر صاحبان قلم است که امروز به صورت کارشناسانه نهادهای جامعه مدنی را تقویت بخشیده، آسیب ها را شناسای کرده ، فضا برای تفکر و اندیشیدن درست و یک زنده گی باهمی را در کنارهم همگام با حکومت مرکزی در کشور به وجود آورند.


   [1]   رامين ، جهانبگلو، مدرنيته، دموکراسي وروشنفکران ص 14-15 .                                   

* ميرزايی رفعت  در سال 1984میلادی برابر با 1363 هـ ش در ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان تولد يافته است. وی پس از پايان تعليمات در  لیسهء ده سرخ ، ولسوالی یکاولنگ  در سال    1381 در فاکولته حقوق وعلوم سیاسی پوهنتون بلخ به تحصیلات عالی آغاز و در سال   1385از رشتهء اداری و دیپلماسی فارغ شد. وی مدتی کارمند کمسیون تفتیش مرکزی و نظارت بر تطبیق قانون در پارلمان   بود و در نتيجهء سپری نمودن مؤفقانهء  امتحانی که اخيراً از سوی  وزارت خارجه داير گرديد  بورس تحصيلات فوق لیسانس را کسب و برای تحصيلات عالی  به ایران اعزام شد و فعلاً  در ایران مصروف تحصیل  است. این نخستين نوشتاری است که آقای رفعت برای نشر به آسمايی ارسال داشته اند.  با توجه به علاقه مندی آقای رفعت به آموزش ، پژوهش و نگارش، اميدواريم ايشان با چانسی که کسب کرده اند  به ويژه در رشتهء تحصيلی شان تخصص کسب کرده و  نيز به اهميت آموزش کم از کم  يکی از زبان های زندهء جهانی توجه بفرمايند تا پژوهش ها و نوشتارهای آيندهء شان را با اتکا به منابع دست اول انجام داده بتوانند.