اعتراف بهاري؟!


زرگی هروي
27 حوت 1385

سال 1385 هم با تمام اميدها ، اضطراب ها و انتظارهاي كه از آن مي رفت رو به پايان است و عنقريب بهاري ديگر، شتابان جاي زمستان را خواهد گرفت.
سالهاست كه ما مردم عادت كرده ايم امروزمان را به اميد فردايي بهتر سر كنيم ، شايد فردا بهتر از امروز باشد و كشورمان راه اصلاح واقعي را در پيش گيرد و آرمان فردفرد عاقل افغان كه همانا اصلاحات،امنيت، عدالت، صلح، حقوق بشر و شايسته سالاري است، محقق شود.
با آغاز سال نو خيلي چيزها از نو پديدار مي شود و خيي چيزها هم به دست فراموشي سپرده مي شود؛ هواي مطبوع بهاري جاي سرماي گزنده زمستان را ميگيرد و تن خشكيده درختان سبز مي شود. وقتي اين همه تحول را شاهد هستيم، ناخواسته اين آرزو در ذهنمان پيش مي آيد كه اي كاش تحولي هم در انديشه ها و رفتار سردمداران دوران جنگ و مقاومت افغانستان پديد آيد و كساني كه در زمان جنگها ، قدرت را به دست داشتند و آمرانه فرمان مي دادند، اندكي به انچه در دوران جنگ ها، از هجوم شوروي گرفته تا جنگهاي ويرانگر و خانمانسوز حزبي و تنظيمي و هم مقاومت در برابر طالبان تأمل كنند و اينبار به ديده نقد اعمال و رفتارشان را بازنگري كنند.
جنگ تباهي آور و ويران كننده است و طرفين جنگ كه زبانشان تفنگ است و مصافحه و خوشآمدشان تبادل آتش، امكان ندارد اشتباه نكرده و بي گناهي را نكشته باشند، خانه اي را به ناحق ويران نكرده باشند، خانواده اي را زير آتش راكت ها و مرمي هاي توپ ويران نكرده باشند، زني را كه چشم به راه شوهر كارگر و از همه جا بيخبرش است، براي هميشه چشم به راه نگذاشته باشند و طفلي را كه بي خبر در آغوش گرم مادر غنوده، يتيم نساخته باشند.
اينها همه تبعات كثيف جنگ است، حال چه دفاع مقدس براي حفظ آزادي وطن باشد و چه تهاجم يك كشور به كشور ديگر به نيت دولت گشايي و تحميل سياست ها. هدف از اين نوشته متجاوزين و اشغالگران دهه هاي اخير نيست چرا كه چه از آنها يادكنيم و چه نكنيم، آنان محكوم تاريخند و روسياه روزگار.
محور صحبت كساني هستند كه در مقابل متجاوزين تفنگ بدست گرفتند و بنام اينكه دفاع از كشور، جهاد مقدس است و وظيفه ايماني و وجداني هر كس، كشته دادند و كشتند و امروز بعد از گذشت سالها، متأسفانه به چيزي جز همان دفاع مقدس كه گويا تا ديروز وظيفه ايماني شان بود و براي خدا اين كار را مي كردند، فخر نمي فروشند و توقع مزدهاي كلان هم دارند.
خوب سئوال من به عنوان يك شهروند افغان اينست كه اگر ايشان براي خدا و وطن جنگيد ه اند و در سر، رضاي خداوند را مي پروراندند كه وظيفه شان پايان يافته و خدا كه به حق، عادلترين عادلان است اجرشان را آنطور كه خود مي داند خواهد داد . اگر هم جنگيدن را شغل خود انتخاب كردند و نام جهاد را سرپوشي بر اين شغل ، باز هم ملت بيچاره مزدشان را خوب پرداخته و امروز هر يك از ايشان وزير ، وكيل ، والي ، ولسوال، فرمانده پوليس و در يك كلام منصب دار هستند. با اين حال، آيا خوب نيست كه ايشان با خودشان صادق باشند و درين سال نو پيشروي ملت اعتراف كنند و از آناني كه به ناحق و اشتباهاً توسط خودشان يا سربازان زيردست شان كشته شده اند، از بچه هايي كه يتيم شده اند، از زناني كه شوهرانشان را از دست داده اند، از آنانيكه خانه و كاشانه شان به اثر جنگ هاي تنظيمي تخريب شده، شجاعانه عذر بخواهند و بگويند كه مبرا از گناه و اشتباه نبوده و نيستند. بگويند كه آنها هم انسان هستند و جايزالخطا. اعتراف كنند كه هم در دوران جنگ مقدس و هم جنگهاي تنظيمي، گهگاهي اميال شخصي و غرايز حيواني چشم شان را كور كرده و دست به تجاوز به خون و مال و عفت و ناموس دشمنان تنظيمي شان زده اند و اعمالي را انجام داده اند كه نادرست بوده و خود اكنون از آن پشيمانند. آيا بدين ترتيب فصل جديدي در فرهنگ درهم ريخته و بي اعتماد افغانستان گشوده نخواهد شد ؟ و منطق انساني جاي مصونيت خودساخته و استبدادي حاكم را گرفته و عقلانيت و واقعيت پذيري بر كرس اشغال شده اش در نهاد جامعه دردمند و دلهاي شكسته مردم ، جلوس نخواهد كرد ؟
آيا اين كار خيلي شهامت مي خواهد؟ شهامت اعتراف واقرار به گناهان گذشته ؟ شهامت ابراز ندامت از وقايع خونبار دورن جنگهاي داخلي كه در آن مستقيم يا غيرمستقيم دخيل بوده اند؟
شايد هم اينقدر به خودشان اعتماد ندارند كه در صحبت هايشان به جاي اينكه گوش مردم را از شعار دادن و فخرفروختن كر كنند، صادقانه با مردم سخن بگويند، آنهم به زبان خودشان نه لحن استبدادي كه هيچكس جرأت نكند در مقابل شان چيزي بگويند ؟ شايد اگر اين كار را بكنند، بتي كه از خود ساخته اند پيش چشم مردم سرنگون شده و ديگر كسي حتي سلامشان را هم عليك نگويد؟!؟