زمان ورود مطلب  به آسمايی: 11.1385 .27 مطابق به 16.02.2007

زمان نشر مطلب در آسمايی: 11.1385 .28 مطابق به 17.02.2007

اسدالله ولوالجی

تاریخ تعيين مرز های سرحدا ت ا فغانـــستا ن
و شکل گیری معمای خط دیورند


قبل از روي صحنه آمدن احمدشاه ابدالی در سال 1747م. و تشكيل امپراطوري بزرگ توسط وي، در منطقه شمال افغانستان كنوني، تركا ن اشترخاني و در قسمت جنوب آن تركان بابري حكم مي راندند. در قسمت غربي افغانستان بالترتيب ، تركان صفوي، هوتكي ها، ابداليان و نادر افشار حاكميت داشتند. پس از مسلط گرديد ن احمد شاه بابا  بر اين جغرافيا، در قسمت شمال آن رود آمو به صفت مرز ميان امارت بخارا و دولت جديد التاسيس افغاني تثبيت گرديد. در استقامت هاي جنوب ، غرب و جنوب شرق افغانستان، مرز مشخصي وجود نداشت. در اين حدود، گماشته گان دولت مركزي، بر منا طقي چون، مشهد ، سيستان ، كويته ، پشاور، پنجاب و كشمير حکم رانده و به اساس دساتیری که از قندهار و بعداً کابل صادر می گردید . عمل مي كردند. روند مذ كور قسما تا زمان امير دوست محمد خان ادامه داشت. از آن به بعد ، بي آنكه مرزهاي افغانستان به شكل رسمي تشخيص شود، امراي افغاني، عمدتاً برهمين جغرافيا كه بعداً نام افغانستان را به خود گرفت ، حكومت مي كردند. پس از به قدرت رسيدن امير عبدالرحمن در 1880 ، مسا له تثبيت مرز حاكميتش به شكل رسمي طرح و در نتيجه جغرافياي كنوني كشور به نام افغانستان رسميت يافت. اين در حالي بود كه پيش از امارت عبدالرحمن خان ، امپراتوري بريتانيا، بنابر تشويشي كه از پيشروي قواي نظامي امپراتوري تزار روس به جانب جنوب داشت ، راه مذاكره با مراجع روسي را باز كرده بود، تا توانسته باشد كه از طريق مذكور سرحد شمالي افغانستان را تثبيت و جلو تجاوز روسها به طرف جنوب را بگيرد. مذاكرات طرفين پيرامون اين مساله، از نشست « لارد كلاريدن» وزير خارجه انگليس و « بارون برون» سفير روسيه ، در اوايل سال 1869م آغاز يافت. ملاقات دومي روي اين موضوع، در ماه سپتامبر 1869م ميان «لارد كلاريدن» و «گورچيكوف» رييس حكومت تزار در « ايدلبرگ» صورت پذيرفت. ولي، اين دو ديدار رسمي بي آن كه به نتيجه مطلوبي برسد پايان يافت. از آن به بعد، طي مذاكرات پيهمي كه ميان طرفين به وقوع پيوست ، جانب انگليسي بي حوصله شده، طرح يكجانبه را در اين مورد تهيه و به جانب روسي ارايه داد. بلگرامي جريان موضوع را این گونه شرح می دهد: « سفير انگليس فيصله دفتر وزارت خارجه خود را كه طي آن لارد گرانويلي وزير امور خارجه تصميم حكومتش را مبني بر تعیین قلمرو ها وسرحدات افغانستان كه به صورت كامل به امير كابل مربوط ميشد تشريح نمود و به حكومت تزار ارايه نمود.
بدخشان با نواحي متعلقه اش واخان از سرقل جهيل ويكتوريا در شرق تا محل وصل رود كوكچه با رود آمو ‹ يا پنجه› سرحد شمالي اين ولايت را در سراسر امتدادش به وجود مياورد.
تركستان افغانستان مشتمل منطقه قندوز ، خلم و بلخ ميباشد. رود آمو از محل اتصال رود كوكچه امتداد مسير خواجه صالح بالاي شاهراه بخارا به بلخ را در بر ميگيرد سرحد شمالي آن را تشكيل ميدهد.
نواحي داخل آقچه، سرپل ، ميمنه، شبرغان و اندخوي از متصرفات سرحدي افغانستان به طرف شمالغرب بوده و صحراي وسيع ماوراي آن به قبايل آزاد تركمن ها مربوط است.
سرحد غرب افغانستان مشتمل بر هرات و ملحقات آن كه حدود آن با ولايات خراسان ، فارس واضح و روشن بوده و ايجاب تعيين ومشخص شدن را در اينجا ندارد.
وزير خارجه انگليس، به صورت واضح اعلام نمود كه قلمروهاي ياد شده از نگاه حق و ملكيت به امير شيرعلي خان متعلق و مربوط بوده حق طبيعي او است كه از اين متصرفات خود در صورت دستبرد و تجاوز دفاع كند. از طرف ديگر به حكومت هند دستور داده شد تا اميرشيرعلي خان را عليه هرگونه دستبرد خارجي به داخل اين محدود هشدار دهد. موضوع سرحدات افغانستان همزمان تنظيم و به اختيار حكومت روس گذاشته شد، تا اين سرحد را به رسميت بشناسد و هم متوجه باشد تا اين محدود از طرف مردماني كه در حيطه نفوذ روس قرار دارند احترام گردد.» ‹1›
در حالي كه چانه زدن هاي طرفين، پيرامون این موضوع ادامه داشت ، امارت ا مير شيرعلي خان در اثر تجاوز قواي انگليس در سال 1879از بين رفت. مسأله مذكور هنگامي از سرگرفته شد كه روسيه تزاري به اساس سياست پيشروي خود به جانب جنوب ، منطقه پنجده را در سال 1885م از امير عبدالرحمن خان متصرف شد.
از آن به بعد، مساله تثبيت سرحد شمال افغانستان با جديت بيشتر مطرح گرديد. طرفين دعوا، جهت حل اين معضله، هيات هاي قبلي خويش را تغيير دادند. به اساس تغييرات وارده ، انگليسها به جاي « سر پيتر لومسدن » ، « كلونل ريد جوي» و روسها به عوض« زيلي ناي » « كهولبرگ » را توظيف كردند. با وارد آمدن اين تغيير در روند مذكور ، مساله تثبيت سرحدات شمال افغانستان راه حل يافت.
اين در حالي بود كه سرحد غربي افغانستان قبلا توسط « گولدسميت» تعيين گرديده بود. ولی به اساس يك سلسله ملاحظاتي كه بعد از توافقات قبلی بروز كرد، تعيين مرز در قسمت غربی کشور، براي بار دوم مورد بحث قرارگرفت . دراين دوره رياست هيات افغاني را قاضي سعدالدين خان و از انگليس را شخصي به نام « بارنس» به عهده داشتند. هياتهاي موصوف روز پنجشنبه چهارم ماه ذي حجه سال 1301 هجري قمري در منطقه « نوشكي» يكي از علاقه هاي چخانسور با هم پيوستند. ايشان پس از گفت و شنود و بررسي مسايل مورد بحث ، راه قلعه فتح را در پيش گرفتند. قرار اظهار ملا فيض محمد کاتب، هيات مذكور به تاريخ چهاردهم ماه محرم سال 1302 هجري قمري وارد اين ناحيه گرديد و موضوع باز پس سپاري منطقه «درشيفتي» را كه بنابر حكم دولت ايران توسط پسر امير قاين غصب شده بود، به بحث گذاشت. منطقه موصوف، پس از گفت و شنود ميان هياتها، به جانب افغاني تسليم داده شد. به همين ترتيب ، هيات افغاني اظهار داشت كه به مسافه دو فرسنگ از زمين ني زار كه در آن طرف منطقه «تخت شاه» قرار داشت، به اساس نقشه « گولد سميت» متعلق به افغانستان مي باشد. ولي بنابر عدم تصرف كارگزاران افغان به تملك دولت ايران درامده است.
گفتگوی هیات های مذکور پیرامون تعيين مرز غربی افغانستان با کشور ایران ، تا این حد پیشرفت و بیشتر از این انکشاف نکرد. فيصله نهايي در اين مورد، هنگامي صورت پذيرفت كه « سر هنري مكمهان» به صفت نماينده انگليس وارد صحنه گرديد. ا و، پس از به پايان رسانيدن دور سوم مذاكرات در سال 1904 م ، نقشه پذيرفته شده از جانب ايران و افغانستان را تهيه و معضله مذكور را قسماً حل كرد.

تعيين سرحد پامير
ارتفاع پامير كه از جانب شمال با كشور تاجكستان ، از جانب شرق با كشور چين و ازجانب جنوب شرق با كشور پاكستان همسرحد است،
يكي از ساحات مرتفع، پربرف و صعب العبور ولايت بدخشان مي باشد. اين جغرافياي دور افتاده ، در طول مدتي كه امراي سدوزايي و محمد زايي بر افغانستان حكم راندند، به صفت يك منطقه غيرقابل دسترسي به حال خود باقي مانده بود. ارزش اين منطقه هنگامي مورد محاسبه قرار گرفت كه از يگ طرف امپراتوري چين بر تركستان شرقي دست يافت و روسيه تزاري حدود متصرفاتش را تا مبدا رود آمو وسعت بخشيد و از جانب ديگر امپراتوري هند برتانوي تا منطقه چترال پيشرفت. اين همه انكشافات، از زمان زمامداري احمد شاه ابدالي آغاز و تا امارت عبدالرحمن خان، به صفت يك مساله مورد منازعه ميان روسيه تزاري و امپراتوري هند برتانوي كسب اهميت كرد. امير عبدالرحمن، در آغاز حاكميت خويش ارتفاعات پامير را به هند برتانوي واگذار شد. ا و، راجع به اين كه روي چه علتي دست به چنين اقدامي زد ، نوشته است : « درباب ولايت واخان كه جزء مملكت من گرديده بود. قراردادم كه تحت محافظت دولت انگليس باشد. چرا كه ولايت مذكور از كابل بسيار د ور و از مملكت من فرد افتاده بود. و از اين جهت خيلي مشكل بود كه ولايت مذ كوررا به خوبي مستحكم نمايم. در باب خط سرحدي قرار داده شدكه خط مذكور را از چترال به گردنه بروغيل تا پشاور كشيده مشخص نمايند و از آن جا هم تا كوه ملك سياه معين نمايند.» ‹2›
پيش از كسب اختيارات سياسي انگليس بر پاميرات . روسيه تزاري در سال 1876 قطعه يی را تحت فرماندهي سكوبيلوف به اين منطقه مرتفع فرستاد. از آن به بعد، پامير تحت مراقبت جدي روس ها قرار گرفت، قطعه روسي مستقر در پا مير با استفاده از موقعيتي كه بر آن دست يافته بود، عناصر كشفي خود را وارد منطقه چترال كرده و به جمع آوري معلومات پيرامون حركات انگليس ها مي پرداخت. مراجع انگليسي، هنگامي متوجه سطحي نگري اطلاعات خويش در اين ساحه شدند كه در پايان سال 1891 يك افسر اطلاعات انگليسي به نام كپيتان « ينك هسبند» از جانب « كلونل يانوف» فرمانده قطعه روسي در منطقه ء باز آي گنبد واخان دستگير و باز گردانده شد. تنها اين نبود، چون فرماندهان روسي تا آن زمان بر خورد هاي متناوبي را با مسوولين سرحدي چين و واحدهاي نظامي افغانستان انجام داده بودند. به همين اساس ، مراجع حكومت انگلستان پس از فرستادن ا طلاعيه دستگيري افسر خويش توسط قواي سرحدي روسيه به مقامات روسي، دست به عمل زد. اقدامات حكومت انگليس در اين مورد كه از جنجالهاي سياسي با جانب روسيه تزاري آغاز شد، منتج به آن گرديد تا انگليسها در سپتمبر سال 1893 هياتي را به رياست « مورتيمر ديورند» به كابل بفرستند. اين هيات، پس از انجام مذاكره با امير عبدالرحمن ، معضله مذكور را حل و موفق به تثبيت مرز فعلي افغانستان با حكومات روسيه تزاري ، چين و هند برتانوي گرديد.

سرنوشت مناطق متصرفه امپراطوری ابدالی بعد از معاهدات لاهور،جمرود،گندمک ودیورند

طوري كه اظهار گرديد، قبل از شكل گيري امپراتوري نادرافشار و احمد شاه ابدالي ، نيم قاره هند توسط سلاطين بابري اداره مي شد. لشكر كشي هاي پيهم نادر افشار و احمد شاه ابدالي بر سرزمين مذكور، توانايي اداره نظامي بابري را تضعيف و زمينه نفوذ قدرت استعماري انگليس در آن را مساعد ساخت. ا ز این رو بود كه پس از در گذشت احمد شاه و بعداً پسر وي تيمورشاه در سال 1793 ميلادي ، انگلیس ها قسمت وسيع سرزمين هند را متصرف شدند. اين هنگامي بود كه شاه زمان پسر تيمورشاه زمام امور را در افغانستان به دست گرفت. و با ملاحظه انكشافات وضع به نفع قواي انگليس در نیم قاره هند ، به فكر تحكيم مناطق متصرفه ميراثي خويش، چون ملتان ، پنجاب و كشمير شد. اين ساحه در صورتي قابل دسترسي بود كه شاه زمان به حمايت از زمامداران داخل جنگ هندوستان عليه ارتش متعرض انگليس بر مي خاست. بنا بر اين ، ا و در سالهاي 1793، 1794، 1795، 1797، 1798 ، 1799 به جانب هند لشكر كشيد؛ تا از اين طريق دست كمك به مدافعين هندي از كشور شان را دراز دارد. ولي، اقدام وي در اين زمينه تحت تاثير مبارزه عليه برادرش شاه محمود قرار گرفت كه قصد بر انداختنش را داشت . شاه محمود كه از حمايت فتح خان برخوردار بوده و توسط حاكم قاجاري ايران تحريك مي شد، پس از جنگ هاي متناوب با شاه زمان، در سال 1801 موفق به خلع او گرديد. از آن به بعد، افغانستان به ميدان جنگ هاي داخلي ميان برادران سدوزايي و محمد زايي مبدل شد. اين زمينه خوبي جهت دستيابي انگليس ها به مقاصد استعماري شان در نيم قاره هند بود. چون مبارزين هندي ، كه در صدد استحصال كمك ازافغان ها بودند، از دسترسي به آن محروم و در ميدان جنگ با قواي متعرض انگليس تنها ماندند. از این رو بود كه انگليس ها در سال 1803 پس از تصرف دهلي و آگره ، حكومات مرته و ميسور را منقرض و زمامدار دكن را از مقابله در برابر خويش منصرف ساختند. ارتش نيرومندي كه در تحت قيادت « هولكر» به جنگ عليه اشغالگران انگليسي مي پرداخت، آخرين نيروي قابل حساب بود كه در سال 1804 از صحنه خارج شد.
همزمان با اين انكشافات ، قوت ديگري به رهبري رنجيت سنگ در پنجاب ظهور كرد.
رنجت سنگ كسي بود كه شاه زمان هنگام لشكر كشي در سال 1798 بر هند، ايالات لاهور و پنجا ب را براي وي دا ده بود. با روي صحنه آمدن رنجــت سنگ در پنجاب، حا كميت ا مراي ا فغان در ماوراي سند و كشمير ضعيف شد و كار به جايي ر سيد كه شا ه شجاع آخرين وا رث امپراتوري ابدالي، پس از شكست در برابر شاه محمود در سال 1809 م در دربار رنجیت سنگه پناهنده شد. اين كشمكشها ي خانواده گي ميا ن شهزاده گا ن ابدالي، الي دست يافتن سردار دوست محمد خان بر اریکه قدرت، ادامه داشت. امیر موصوف ، در مدت پنج سال حاكميت خويش ، تلاش ورزید تا منطقة پشاوررا از تحت تسلط رنجیت سنگ آزاد سازد. انگليس ها جهت دفع او، به شاه شجاع كه در اختيارشان قرار داشت، مراجعه كردند. شاه شجاع تقاضاي مشترك انگليس ها و رنجيت سنگ در مورد انتقال قدرت به كمك نظامي ايشان از برادران محمدزايي براي خود را پذيرفت . ولي، جانب انگليس پيش از اين كه وارد عمل شود، عهد نامه لا هوررادربرابرش قرارداد.اين عهد نامه كه به تاريخ 26 جو ن 1838 ميان « مكناتن» نمايندهء وايسراي هند، رنجت سنگ  و شاه شجاع در لاهوربه امضا رسيد. در ماده هاي اول و چهارم آن آمده است : « آن چه ممالك متعلقه اين روي آب سند و آن روي آب سند مذكور كه در تحت تصرف و داخل علاقه سركار خالصه جي ‹رنجيت› است. چون صوبه كشمير با حدود شرقي و غربي و جنوبي و شمالي اتك و چچه وهزاره و كنبل وانت و غيره توابع آن و پشاور با يوسفزايي و غيره و ختك و هشت سنگر و مچني و كوهات و هنگو و ساير توابع پشاور تا حد خيبر و بنو ، وزير و تانك و گرانك و كاله باغ و خوشحال گده وغيره با توابع آن و ديره اسمعيل خان و توابع آن و ديره غازي خان و كوت مشهن و عمر كوت و غيره با جميع توابع آن و سهنگر و اروات مند واجل و حاجي پور و روح پور، و هر سه كيجي ملك ميسنگره با تمام حدود آن، و صوبه ملتان با تمام ملك آن.
سركار شاه موصوف ‹شه شجاع› و سايرخاندان سدوزايي را در ممالك مرقومه الصدر، هيچ دعواي نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن نبوده و نخواهدبود. 3
درباره شكارپور وعلاقه هاي سند كه در راست درياي سند واقع است، هر فيصله يي كه بين رنجيت و كلاودويد به عمل آيد، طرف قبول شاه شجاع خواهد بود.
شاه شجاع پس از واگذاري اين امتياز و امتيازات ديگر براي انگليس و رنجيت سنگ، كه درعهد نامه لاهور به آن متعهد شده بود،  يك جا با قشون انگليس وارد افغانستان شد و در 1839 امارت كابل را از سردار دوست محمد خان به دست آ ورد.
ا ين معاهده، اساس معاملا تي را گذاشت كه بعدا امير دوست محمد خان ، سردار يعقوب خان و امير عبدالرحمن خان به شرح ذ يل با جانب انگليس انجام دادند :

الف : معاهده جمرود
معاهده مذکوربه تاريخ 30 مارچ سال 1855 ميان « سرجان لارنس» نماينده « لارد دالهوزي» وايسراي هند برتانوي و سردارغلام حيدرخان پسر و وليعهد امير دوست محمدخان در جمرود به امضا رسيد. در معاهدهء سه فقره يي مذكور، بر موارد ذيل توافق صورت گرفت :
1- ما بين « آنريبل ايست انديا كمپاني» و جناب امير دوست محمد خان والي كابل و آن ممالك افغانستان كه در قبضه او ميباشد، و ورثاي امير مذكور صلح و دوستي دايمي خواهد بود.
2-. آنريبل ايست انديا كمپاني ، معاهده مينمايد، كه احترام آن علاقه جات افغانستان را كه حالا در تصرف امير مذكور ميباشند، بكنند و ابدا در آنها مداخله ننمايند.
3- جناب امير دوست محمد خان والي كابل و آن علاقه جات افغانستان كه حالا در قبضه او ميباشند عهد مينمايد از طرف خود و از طرف ورثاي خود علاقه جات آ نريبل ايست اندياكمپا ني را احترام نمايد و ابدا درآنها مداخله ننمايد. و با دوستان آنريبل ايست انديا كمپاني دوست باشند و با دشمنان كمپاني مذكور دشمن باشند.4
امير دوست محمد خان بعداز امضاي اين عهد نامه با جانب انگليس ، به عهد خود چنا ن صا د ق و وفادار باقي ماند كه حتي از شرايطي كه در اثر انقلاب تابستان سال 1857 هندوستان جهت باز پس گيري ساحات از دست رفته اش مساعد شده بود ، استفاده نكرد. عبدالرضا هوشنگ در اين باره مي نويسد : «در اين موقع علماي مذهبي و ميهن پرستان افغاني نيز كه به شدت از تسلط انگليسها ناراض بودند، به دوست محمد خان فشار وارد آوردند كه به كمك مسلمانان هند بشتابد و به انگليسها حمله كند، ولي دوست محمد خان زير بار نرفت و اظهار داشت : « من بايد به انگليسها بچسپم تا مرا در مقابل قاجار هاي لعنتي حفظ كنند، و چون با انگليسها قرارداد اتحاد بسته ام ، تا زمان مرگم به آن وفادار خواهم بود.»5

ب : معاهده گندمك
معاهده گندمك كه به تاريخ 26 مي سال 1879 در منطقه گندمک ميان امير محمد يعقوب خان جانشين امير شيرعلي خان و نماينده گان امپراتوري هند برتانوي هر يك كيوناري و ليتن وايسراي هند به امضا رسيد ، در ماده نهم آن آمده است :
« چون بين هر دو حكومت طبق اين معاهده دوستي برقرار شده است. حكومت برتانيه شهر هاي قندهار و جلال آباد و علاقه هایي را كه اكنون تحت اشغال قشون برتانوي قرار دارد تخليه كرده و واپس ميسپارد. به استثناي كرم، پشين و سيبي ‹ طبق نقشه ملحقه› كه تحت تسلط و انتظام برتانيه است، اما اين سلطه دايمي نبوده و ماليات آن بعد از وضع مصارف داخلي سالانه به امير افغانستان پرداخته خواهد شد. حكومت برتانيه انتظام « ميجني» و «خيبر» را كه بين پشاور و جلال آباد واقع است ، در دست خود ميگيرد و هم انتظام امور رفت و آمد قبايلي را كه در اين دو منطقه تعلق دارند، برتانيه به دست خود خواهد داشت.» 6
ج – معاهده ديورند
معاهده ديورند كه به تاريخ 12 نوامبر سال 1893 ميان امير عبدالرحمن خان و « مارتيمر ديورند» نماينده دولت انگليس به امضا رسيد، عهد نامه جديدي نبود كه اميرموصوف آن را امضا كرده باشد. چون هنگامي كه امير عبدالرحمن در چاريكار بود ، ضمن نامه يي از انگليسها سوال كرده بود كه از وي چه مي خواهند ؟ جانب انگليس در پاسخ به اين سوال وي، پيشنهادي را فرستاد و امير بي آن كه حرفي پيرامون آن داشته باشد، همه را تاييد كرد. پيشنهاد مذكور حاوي مواد ذيل بود :
- پادشاه افغانستان به استثناي دولت انگليس با هيچ حكومت خارجي ديگر نميتواند روابط سياسي داشته باشد.
- تمام قندهار زير فرمانروايی ديگري خواهد بود.
- علاقه هاي پشين و سيبي تحت تصرف حكومت انگليس باقي خواهد ماند.
- فيصله يي كه با امير محمد يعقوب خان در باره سرحدات مشرقي افغانستان به عمل آمده به اعتبارخو د باقي خواهد ماند. 7
ازآن به بعد، عبد الرحمن خان وارد كابل شد و بر امارت افغانستان دست يافت. او، در طول مدتي كه بر مردم اين كشورحكم راند، كاري نكرد كه رضاي انگليس در آن نبوده باشد. معاهده ديورند نيز يكي از چنين اموري بود كه امير با رعايت خاطر متصدي خويش آن را انجام داد. در عهد نامه مذكور، موارد ذيل قيد شده است : « معاهده مابين جناب امير عبدالرحمن خان جي، سي، اس،ان امير افغانستان و حدود متعلقه آن در يك طرف و سرهنري مارتيمر ديورند كي، سي،ايي، اي ، سي، اي فارن سكرتري دولت عاليه هند و نايب و وكيل از جانب دولت عاليه طرف ديگر.
از آن جا كه بعضي مسأله ها به نسبت سرحد افغانستان به طرف هندوستان بر پا شده اند و چنان كه هم جناب اميرصاحب وهم دولت عاليه هند خواهش انفصال اين به طريق اتفاق دوستانه دارند و خواهش تقرر و تعيين حدود دايره تسلط واقتدارخود شان دارند تا كه در آينده هيچ اختلاف راي و خيال در امر مزبور بين اين دو دولت هم عهد و هم پيمان و قوع نيابد، پس به وسيله اين نوشته معاهده حسب ذيل نموده شد :
« حد شرقي و جنوبي مملكت جناب امير صاحب از واخان تا سرحد ايراني به درازاي خطی كه در نقشه كشيده شده و آن نقشه همراه عهد نامه ملحق است خواهد رفت .
دولت عاليه هند در ملك هاي آن طرف اين خط به جانب افغانستان واقع ميباشند هيچوقت مداخله و دست درازي نخواهند كرد و جناب امير صاحب نيز در ملك هايي كه بيرون اين خط به طرف هندوستان واقع ميباشند هيچوقت مداخله و دست درازي نخواهند نمود.
پس دولت بهيه بريتانيه متعهد ميشوند كه جناب امير صاحب، اسمار و وادي بالاي آن را تا چنگ در قبضه خود ندارند و طرف ديگر جناب امير صاحب متعهد ميشوند كه او هيچوقت در سوات و باجور و چترال معه وادي ارتوي يا باشكل مداخلت و دست اندازي نخواهند كرد. دولت بهيه بريتانيه نيز متعهد ميشوند كه ملك برمل را چنان كه در نقشه مفصل كه به جناب امير صاحب از قبل داده شده نوشته شد به جناب امير صاحب واگذار نموده شود و جناب امير صاحب دست برداراز ادعاي خود به باقي ملت وزيري و داور ميباشد و نيز دستبردار از ادعاي خود به چاكي ميباشد.
اين خط سرحدبندي بعد از اين به تفصيل نهاده و نشان كاري آن هر جاي ممكن و معطوف باشد به توسط برتيش و افغاني كمشنران كرده خواهد شد و مراد و مقصد كمشنران مذكور اين خواهد بود، كه اتفاق يكديگر بيك سرحد موافقت نمايند و آن سرحد حتي الامكان بعينه مطابق حدبنديی كه در نقشه كه همراه اين معاهده ملحق است بايد بشود. ليكن محليه حقوق موجوده دهات كه بقرب سرحدي ميباشند در مد نظر داشته شوند.
به نسبت مساله چمن جناب امير صاحب از اغراض خود بر چهاوني جديد انگريزي دستبردار ميباشند و حقوق خود را كه درآب سركي تيلري به ذريعه خريد حاصل نموده اند. به دولت بريتا نيه تسليم مينمايند. بر اين حصه سرحد خط حدبندي به حسب ذيل كشيده خواهدشد: خط سرحد بندي از سركوه سلسله خواجه عمران نزديك پشا كوتل كه در حد ملك انگريزي ميباشد. اين طور ميرود كه مرغه چمن و چشمه شيداو به راه افغانستان ميگذرد. بعد از اين اين خط حد عدل مابين ريلوي و سينس و كوه چه بميان بلاك ميرود. بتعلق افغانستان ميگذرد. دولت بهيه بريتانيه هيچ مداخلت تا به فاصله نصف از راه مذبور نخواهند نمود.
شرايط مذبوره اين عهد نامه را دولت عاليه هند  و جناب امير صاحب افغانستان اين طورتصور ميكنند كه اين يك كامل و خاطرخواه فيصله جميع اصل اختلاف راي و خيال كه در بين ايشان به نسبت سرحد مذكور بوده اند، ميباشد. و هم دولت عاليه هند و هم جناب امير صاحب بر ذمه خود مي گيرند كه انفصال هر اختلافات فقرات جزيي به مثال آن نوع اختلافات كه بر آن در آينده افسرهاي مقرره جهت علامت نهي خط حد بندي غور و فكر خواهند نمود. به طريق دوستانه نموده خواهد شد تا كه براي آينده حتي الامكان جميع اسباب شك و شبهه و غلط فهمي مابين دو دولت برداشته و دور كرده شود .
چون كه دولت عاليه هند از نيك نيتي جناب امير صاحب به نسبت دولت بهيه بريتانيا نشفي و اطمينان خاطر به طور كمال دارند و خواهش دارند كه افغانستان را در حالت خود مختاري و استقلال و قوت ببينند. لهذا دولت مومي اليه هيچ ايراد و اعتراض بر امير صاحب در باب خريدن و آوردن اسبا ب جنگ در ملك خود نخواهند كرد و خود دولت موصوف چيزي معاونت و امداد به عطيه اسباب جنگ خواهند نمود. علاوه بر اين جهت اظهار اعتراف خود شان نسبت به طريقه دوستانه كه جناب امير صاحب در اين گفتگو و معامله ظاهر ساخته اند. دولت عاليه هند قرارمي دهند كه بر آن وجه عطيه سالانه دوازده لك روپيه كه آلان به جناب ممدوح داده ميشود،شش لك روپيه سالانه مزيد نموده شود.8


المرقو م 12 ما ه نو ا مبر 1893
مطا بق 2 جما دي ا لاول1311قمري»

امير عبدالرحمن در مورد جريان كارهيات انگليس و جانب افغانستان به خاطرانجام عهد نامه مذكورنوشته است :
« به جهت قطع و فصل تمام همين مناقشات و زحمات بود كه سفارتي را به رياست « سرمارتيموردوراند» به كابل دعوت نمودم و چون مشاراليه شخص سياسي دان هوشياري بود ملتفت كه اطمينان باعث اطمينان است. مشاراليه به جهت سلامتي و محافظت خود به من اعتماد نموده عازم كابل گرديد و مشاراليه به همراهي معاونين خود كلنل «اليس» كه يكي ازاجزاي اداره نظامي هندوستان بود و كاپيتان « مانريس اسميت» و « مستركلارك» كه يكي از اجزاي وزارت امورخارجه دولت هندوستان بود و « دكتر فن» حكيم باشي فرمانفرما و « مستر دانالد» و چند نفر از محاسبين و منشي ها و اجزاء هندي به تاريخ نوزدهم ماه سپتامبر سال 1893 ميلادي از پشاور به طرف كابل حركت نمودند و درورود سفارت مذكور به كابل، جنرال من غلام حيدرخان از آنها استقبال نمود. من اندكي را كه عمارت مسكوني پسرم حبيب الله خان بود متصل به كابل ميباشد ، به جهت منزل آنها تعيين نمودم.
بعد ازمجلس رسمي اول ، فوراً مشغول مذاكرات گرديديم. چون «سرمار تيمور دوراند» شخص سياسي دان بسيار زيركي بود و زبان فارسي راهم خوب ميدانست تمام مذاكرات زود اصلاح شد، ولي به جهت اين كه ثبت هر حرفي را كه « سرمارتيمور دوراند» و خودم و ديگر متكلمين سفارت ، صحبت ميكرديم داشته باشيم قرار داده بودم كه منشي باشي من سلطان محمد خان ، عقب پرده بنشيند بدون آن كه كسي او را ببيند ، يا حضور او را عقب پرده غير از خودم ديگر كسي بداند و هر كلمه را كه «سرمارتيمور دوراند» يا خودم با همديگر تكلم ميكرديم به خط رمز اختصاري نوشته، ثبت اين مكالمات ، تماماً در دارالانشاي دولتي ضبط است. كه گفتگويي كه بين دولت من با دولت روس در باب روشان و شغنان حاصل شده بود، چنان كه قبلاً بيان داشتيم قطع و فصل گرديد.
در باب ولايت واخان كه جزء ولايت من گرديده بود، قرار دادم كه تحت محافظت دولت انگليس باشد. چرا كه ولايت مذكور از كابل بسيار دور و از مملكت من فرد افتاده بود و از اين جهت خيلي مشكل بود كه ولايت مذكوررا به خوبي مستحكم نمايم. در باب خط سرحدي قرار داده شد كه خط مذكور را از چترال و گردنه بروغيل تا پيشاور كشيده مشخص نمايند و از آن جا هم تا كوه ملك سياه معين نمايند. به اين قسم كه واخان و كافرستان و اسمار و طايفه موهمند، لال پوره قدري از وزيرستان جزء مملكت من گرديد و من ادعاي حقوق خود را در باب استاسيه راه آهن چمن نو و چغايي و باقي وزيرستان و بلند خيل و كرم و افريدي و باجور و سوات و نبير  و دير و چيلاس و چترال ترك نمودم.
هر دوطغرا قرارداد نامه را در باب سرحداتي كه معين شده بود، خودم و اجزاء سفارت مهر و امضا نموديم. و قرارداد نامه مذكور نيز ذكرشده بود چون دولت افغانستان به طوردوستي ادعاهاي خود را در باب بعضي از ولايات چنان كه قبلاً مذكور شده است قطع نمود. لهذا به عوض اين همراهي وجه اعانه كه سالي دوازده لك روپيه دولت هندوستان تا به حال مي پرداخت . بعدازاين سالي هجده لك روپيه خواهد بود.
علاوه براين دولت هندوستان متعهد گرديد كه محض همراهي دوستانه، اسلحه و ادوات حربيه به دولت افغانستان بدهد و نيز قرار داده شد كه بعدها دولت افغانستان هر قدر اسلحه و ادوات حربيه كه خواسته باشد،‌ ابتياع نموده وارد افغانستان نمايد ، دولت انگليس مانع نشود .
پسرم حبيب الله خان تمام اجزاء سفارت را با عبدالرحيم خان، معاون السنهء شرقيه و محمد افضل خان ، سفير انگليس مقيم كابل و نواب ابراهيم خان در باغ بابر به جهت صرف شام دعوت نمود. پسرهايم حبيب الله خان و نصرالله خان و غلام حيدر خان، سپهسالار و منشي باشي و دو سه نفر از صاحب منصب هاي من ،از آنها پذيرايي نمودند.
در تاريخ سيزدهم ماه نوامبر ، در عمارت سلامخانه دربارعمومي تشكيل يافته تمام صاحب منصبهاي كشوري و نظامي كابل و روساي طوايف مختلف و نيز دو نفر پسرهاي بزرگم، حضور داشتند. در حضور اهل مجلس ، به جهت من باب المقدمه نطقي نمودم و تمام قرارداد هایي راكه داده شده بود، به جهت اطلاع ملت و اهل مملكت خود و كساني كه حاضر بودند، اجمالا بيان كردم. خداوند را حمد نمودم كه روابط دوستانه را كه بين اين دو دولت حاصل بود ، محكم و آنها را بيشتر از پيشتر با همديگر موافقت عطا فرمود. و نيز از « سر مارتيمور دوراند» و اجزاء سفارت ، اظهار امتنان نمودم كه گفتگو ها را از روي عاقلي قطع و فصل نمودند.
بعد از آن « سرمارتيمور دوراند» ، نطق مختصري نموده، در آخر اظهار داشت كه تلگرافي از فرمانفرماي هندوستان به من رسيد. از قرار داد هایي كه تازه داده شده است و از موافقت هاي دوستانه ما خيلي اظهار شعف و رضا يت نموده اند، و نيزاظهار داشته اند كه « لردكميرلي» در مجلس پارلمان اظهار رضايت نموده است. به تمام وكلا و مامورين دولت من كه حاضر بودند، سوادي از خطابه نماينده هاي ملت افغانستان ‹ لويه جرگه› كه تماما آن را مهر نموده بودند، داده شد و در خطابه مذكور نماينده هاي مزبور اظهاررضا يت نموده ، قراردادها و اتفاق نامه ها را قبول نموده، از دوستي بين دولت انگليس و افغانستان ، خيلي اظهار شعف و مسرت نموده بودند.
من مجددا دفعه ء ثاني برخاسته، خطابه مذكور را به جهت اجزاء سفارت و ساير حضار مجلس قرائت نمودم. آن روز به منشي باشي حكم ندادم كه خودرا پنهان نمايد، بلكه به او حكم كردم كه اين سه فقره نطق ها را بنويسد و روز بعد دوهزار نسخه از اين ها چاپ شده و در تمام مملكت منتشر ساختم . من باب مثال يك فقره در اين جا ذكر مي نمايم تا آشكارا شود كه اهالي مملكت من دوستي دولت و ملت انگليس را چقدر مغتنم مي شمارند و چقدر محبت آنها در قلوب اين مردم و مامورين من جا گرفته است. دو روز قبل از حركت « سر مارتيموردوراند» از كابل خواستم نشان هايي به جهت معزي اليه و ساير صاحب منصبهاي انگليس كه اجزاء سفارت او بودند بفرستم و به جهت اين كه كدام يك خوش اقبالي را حامل اين نشانها قرار بدهم، مجادله دوستانه در ميان سپهسالار من و منشي باشي و يك نفر كوتوال ، فراهم آمد. هر يك از اين ها مايل بودند كه خود نشانها را برده بر اجزاء سفارت تسليم نمايد. زيرا كه تمام آن ها اين خدمت را مخصوصا اسباب افتخار خود می دانستند و مایل بودند که خود نشان ها را برده به اجزای سفارت تسلیم نماید. آخرالامر، منشي باشي را با نشانهاي مذبور فرستادم و به او دستور العمل دادم كه نشانهاي مذكور را به دست خود به آنها اهدا نمايد و از خدمات ممتاز آنها از جانب من اظهار امتنان نمايد. بعد از تسليم نمودن نشانهاي مذكور ، به تاريخ چهاردهم ماه نوامبر از كابل حركت نموده و اين مسافرت به آن ها خيلي خوش گذشت. مناقشات و گفتگو هایي كه در باب اين امورات سرحدي در ميان مي آيد تمام شد. بعد از آن كه خطوط سرحدي را كميسيونهاي اين دولت بر طبق قرارداد هاي مذكورهء فوق تجديد نمودند. امنيت و اتفاق بين اين دو دولت بر قرار گرديد. از خداوند مسئلت مينمايم كه اين امنيت و موافقت تا ابد مستدام باشد. شايد بي موقع نخواهد بود اگر بيان نمايم. اگرچه « لرد لنسرون » در ماه جون 1894م وقتي كه از هندوستان حركت مي نمود ، نطقي كه نموده از قراري كه شنيده ام اظهار داشت كه اين قرارداد به جهت اين داده شده است، كه طوايف سرحدي ديگر اسباب زحمت دولت هندوستان نشوند، ولي بر خلاف اظهارات او بر طبق اظهارات من جنگ چترال و جنگ باجور و جنگ ملاكند و جنگ وزيري و جنگ افريدي ، تماماً بعد از تاريخ مذكور با همين طوايف سرحدي كه درحوزه اقتدار دولت انگليس آمده بودند حادث گرديد. چرا كه آنها ديگر اميدي ندارند كه تحت حكومت حكمران مسلماني درآيند ونميخواهند مطيع حكمراني انگليس ها بوده باشند. » 9

امیر حبیب الله خان و موقف آن در برابر پیشنهادانگلیسها پیرامون
تجدید نظر بر موافقات قبلی و تعيين مرز سیستان


قبل از این که امیر عبدالرحمن در اواخر سال 1901وفات کند، لارد کرزن، از طرف دولت برتانیا به عنوان وایسرای هند مقرر گردید. او، می خواست تا در روابط قبلی انگلیسی ها با امیر عبدالرحمن تغییراتی وارد آید. به اساس طرحی که از جانب لارد کرزن در این مورد تهیه شده بود دفتر اطلاعات حکومت هند، مطالبات دولت برتانیا را به این شرح به امیر راجع ساخت:
- تجدید نظر بر خط دیورند از نقطه نظر سوق جیشی حکومت هند.
- مراقبت بر ورود اسلحه به افغانستان و استعمال آن.
- خود داری افغانستان از کمک به قبایل واقع در سمت انگلیسی خط دیورند، در گفتار و عمل.
- تعیین صاحب منصبان برتانوی در افغانستان برای اتخاذ ترتیبات دفاعی علیه روسیه .10
با فرارسی پیشنهادات مذکور به کابل، امیر عبدالرحمن وفات کرد و خواسته های انگلیس ها لااجرا باقی ماند، این در حالی بود که در آن زمان ،از یک طرف شرایط جهانی تغیر خورده بود و از جانب دیگر، اثر گذاری موضوع وفات امیر در رابطه به در میان گذاری پیشنهاد چهار فقره یی فوق با امیر حبیب الله، موجب شد تا وزیر امور هند در امپراطوری بریتانیا، طی هدایتی به لارد کرزن، از او در خواست کند تا از تعقیب کار طرح خود داری کرده و رابطه خویش با جانشین امیر را به روال عادی نگهدارد.
لارد کرزن با آن که این هدایت را به دست آورده بود، در نامه تعزیتی ایکه به امیر حبیب الله فرستاد این را اضافه نمود که او، ورود یک هیات انگلیسی به کابل را به خاطر تجدید قرارداد هایی که با پدرش صورت گرفته است، ضروری می داند.
امیر حبیب الله در جواب این نامه وی اظهار داشت: تا آن زمانی که دولت بریتانیا به تعهداتی که با پدرش انجام داده است وفا کند، او نیز مفاد تعهدات مذکور را محترم می شمارد. لارد کرزن که شخص خودخواه و حرف ناشنو بود، پس از دریافت نامه امیر، در پاسخ به آن نوشت : چون تبادل نامه هایی که میان امیر و گریفن در سال 1880 صورت گرفته است، وجهه شخصی داشته است، بنابر این، با مرگ امیر بی اعتبار پنداشته می شود. به این اساس با ارسال نامه يی، از امیر حبیب الله تقاضا به عمل آورد تا وارد هند گردیده و به تجدید قرارداد با جانب انگلیس بپردازد. امیر حبیب الله در جواب وی نوشت :
" طوری که مرگ ملکه ویکتوریا بر اعتبار قرار داد تاثیر نداشت، مرگ امیر افغانستان هم نباید بر آن موثر باشد" 11
لارد کرزن پس از مواجه شدن با این برخورد، به مراجع تحت اداره خویش هدایت داد تا از ارسال کمک مالی به امیر خودداری کرده و نگذارند که سلاح و مهمات خریداری شده توسط امیر افغان، به افغانستان فرستاده شود.
امیر حبیب الله، بر حسب احتجاج علیه این تصمیم لارد کرزن، برای برادر خود نصرالله خان امر داد تا جهت تثبیت استقلال افغانستان، به کشور هایی چون روسیه، فرانسه، آلمان، ایران، ترکیه، امریکا و انگلستان ارتباط برقرار کرده و روی تبادل سفرا بین دولت افغانستان و کشورهای مذکور با آنان مذاکره کند. لارد کرزن، بعد از دریافت اطلاع از این اقدام امیر، تغییر موضع داد و از تاکید خویش روی انعقاد قرارداد جدید با جانب کابل خود داری کرد. به این ترتیب مشکلی که ایجاد شده بود رفع گردید.

حل معضله سرحدی میان افغانستان و ایران در قسمت سیستان

موضوع تقسیم سیستان، بین افغانستان و ایران، در زمان امارت امیر شیرعلی خان مطرح شد. این موضوع به اساس حکمیت کشور انگلستان که گولد اسمت به صفت نماینده کشور مذکور به خاطر حل این مشکل گماشته شده بود، یکطرفه گردید. این در حالی بود که امیر شیرعلی خان روحیه خوشی در برابر این فیصله نشان نمی داد. این مسأله، برای بار دوم در زمان امارت امیر حبیب الله خان هنگامی بالا گرفت که مسیر رود هیرمند تغیر خورد و موجب وارد آمدن تغیر درموقعیت مرزی قبلی میان ایران و افغانستان گردید. جانبین افغانی و ایرانی، در مراحل اول مذاکرات خویش فیصله کردند تا موضوع مذکور از طریق هیات دو کشور مدعی مذکور حل گردد. بنابراین موسی خان هراتی از جانب افغانستان و یمین نظام، از جانب ایران توظیف شدند تا روی حل مئسله کار کنند. ولی طرح ارايه شده در اثر تحریک کشور ایران از جانب دولت روسیه، تحقق نه پذیرفت. در این جریان قوای نظامی جانب افغانی، طی تعرضی که انجام داد، قلعه میان کنگی را که ایرانی ها بر آن ادعای ملکیت داشتند، اشغال کرد. ایرانی ها، در برابر این عمل افغانها از خونسردی کار گرفتند و مبتنی بر معاهده يی که در سال 1875 در شهر پاریس عقد شده بود، به انگلیس ها مراجعه و از این کشور تقاضا به عمل آوردند تا در رفع مشکلی که میان ایران و افغانستان ایجاد گردیده است، میانجی گری کنند. انگلیسها، یک هیات 1500 نفری را تحت ریاست مک ماهون که در تثبیت خط دیورند نقش داشت، به خاطر انجام کار میانجی گری میان دو کشور مذکور توظیف نمودند. هیات در اوایل جنوری سال 1903 از شهر کویته حرکت کرد و پس از عبور از رودخانه هیرمند وارد سیستان گردید. کار هیئات به خاطر مشکل آفرینی هایی که از جانب ایرانی ها صورت می پذیرفت، مدت دو سال و سه ماه را در بر گرفت.در این جریان، جانب افغانی تاکید بر این داشت که مسیر فعلی رود هیرمند که توسط گولد اسمیت به صفت سرحد میان افغانستان و ایران تثبیت شده بود، منحیث مرز میان این دو کشور تعيين گردد. ولی جانب ایرانی اذعان کرد تا مسیر قبلی این رود به صفت خط فاصل میان افغانستان و ایران پذیرفته شود پس از بحث زیاد روی این دو پیشنهاد ،هیات انگلیسی مشوره داد، تا تپه يی که میان مسیر قبلی و فعلی دریا قراردارد، به صفت مرز دو کشور تعیین گردد. این نظر هیات انگلیسی از طرف هر دو جانب پذیرفته شد. هیات مذکور علاوه بر تثبیت مرز سیستان، روی تقسیم آب رود هیرمند نیز کار کرد به اساس فیصله يی که در این مورد صورت گرفت، ایران از سه حصه آب هیرمند تنهامی توانست از یک حصه آن استفاده ببرد. ولی این فیصله مورد قبول ایرانی های قرار نگرفت. ایشان می گفتند که صدور حکم در این مورد از صلاحیت هیات نمی باشد. البته به دلیلی که کار هیات باید تنها به خاطر تثبیت مرز صورت میگرفت، نه به خاطر تقسیم آب، از این رو، موضوع مذکور حل نشد و تا زمان صدارت موسی شفیق در سال 1351 به صفت یک معضله میان دو کشور باقی ماند.
بعد از حل مشکل مرزی سیستان، یک هیات انگلیسی تحت ریاست لویس دین (سکرتر امور خارجه هند) در ماه نوامبر سال 1904 وارد کابل گردید و مذاکرات خویش با جانب افغانی را آغاز کرد. دین، در جریان گفتگوهای خویش با مشاورین امیر، بر توقعات قبلی دولت خویش را تکرار نکرد. چون، در این مقطع زمانی کشور های آلمان و جاپان، به صفت دو قدرت بزرگ نظامی عرض وجود کرده و احتمال در خطر افتادن منافع انگلیس در منطقه می رفت. یعنی وضع به گونه يی بود که جاپان در جنگی که علیه روسیه انجام داده بود، جانب روسی را به شکست مواجه کرد و همچنان آلمانی ها که در سال 1870 با کشور فرانسه داخل جنگ شدند، فرانسوی ها را شکست دادند. این تحول در عرصه جهانی، سبب شد تا مواضع روسیه با انگلیس ها نزدیک گردد. از این رو، تقاضای امیر حبیب الله در مورد بازپس گیری سمرقند و بخارا از روسها، با استفاده از مصروفیت جنگی روسیه با جاپان، طی یک حرکت نظامی، از جانب دین رد گردید. علاقه نگرفتن هیات انگلیس به پیشنهاد امیر، فضای مذاکرات مغشوش ساخت و امیر جبیب الله از امضای متن قرارداد تهیه شده توسط دین، سرپیچید. در این متن، موضوعاتی چون، نظارت دولت هند بر مناسبات خارجی افغانستان، وارد شدن نماینده گان انگلیس به خاطر نظارت بر کار های لشکری و کشوری در افغانستان، تمدید خط تلگراف و یک سلسله مسایل دیگر، جا داده شده بود. امیر افغانستان نه تنها متن تهیه شده مذکو ر را رد کرد، بلکه یک متن توافقنامه يی را که در اول جنوری سال 1905خود تهیه دیده بود، برای وی تسلیم داد. در این متن موضوع به رسمیت شناخته شدن قراردادهایی که امیر عبدالرحمن با جانب انگلیس انجام داده بود، تبارز داشت. مباحثات جانبین روی طرح پیشنهاد شده توسط امیر ، ادامه یافت، تا این که این مباحثات در 21 مارچ سال 1905 به نتیجه رسید و بالاثر میان امیر و دین، توافقنامه يی به نام معاهده خال امضاء گردید. این معاهده را به خاطری بنام معاهده خال نام گذاشتند که در حین امضای توافقنامه، یک قطر رنگ از قلم امیر، روی کاغذ ریخت و دین گفت : عیبی ندارد این قطره رنگ خالی است که بر رخ معاهده نشسته"12

به این ترتیب، به اثر این عهدنامه، تمام توافقاتی که قبلاً میان امیر عبدالرحمن به شمول خط دیورند به امضاء رسیده بود، برای بار دوم رسمیت یافت.

به رسمیت شناخته شدن خط دیورند توسط امان الله خان

امير امان الله پس از به دست گرفتن قدرت ، طي اولين نطق خويش در 13 اپريل سال 1919، استقلال افغانستان از تحت الحمايه گي امپراتوري انگليس را اعلام كرد. لودويك آدمك متن ارايه شده توسط امان الله خان در اين مورد را به شرح ذيل قيد كرده است : « من خود و كشور خودرااز لحاظ جميع امورداخلي و خارجي به صورت كلي آزاد، مستقل و غير وابسته اعلام مي دارم ، كشور من بعد از اين از نعمت آزادي چنان برخوردار خواهد بود كه ساير كشور ها و قوم هاي جهان از آن مستفيد مي باشند. به هيچ قدرت خارجي اجازه داده نخواهد شد تا يكسر مو به حقوق و امور داخلي و سياست خارجي افغنستان مداخله كند و اگر كساني زماني چنان تجاوز نمايد ، من حاضرم تا با اين شمشير گردنش را قطع كنم .»
بعد از آن روي خود را بطرف نمايندهء بريتانيا گشتانده گفت : « اي سفير آنچه من گفتم شما فهميديد ؟‌»‌
نماينده بريتانيا جواب داد : « بلي فهميدم »13
از آن به بعد، ا مير جديد افغانستان، طي نامه مورخ 3 مارچ 1919 عنواني وايسراي هند ، موضوع كشته شدن حبيب الله خان، استعفاي سردار نصرالله خان از قدرت به نفع وي و جانشيني خود را به وايسرا اطلاع داد، ضمنا موضوع به رسميت شناخته شدن استقلال افغانستان از جانب انگلستان و انعقاد عهد نامه هاي جديد ميان طرفين را براي او گوشزد كرد. وايسرا ، در پاسخ به نامه امان الله خان مكتوبي را تهيه و به تاريخ 15 اپريل 1919 عنواني وي ارسال داشت. در اين مكتوب، او، از به شهادت رسيدن امير اظهار تاثر كرد، و پيرامون انعقاد عهد نامه هاي جديد و مساله به رسميت شناختن استقلال افغانستان تماس نگرفت. بنابر آن، امان الله خان پس از توسل به يك سلسله مانور هاي سياسي،ارتش خويش را آماده تعرض بر متصرفات انگليس ساخت . او، پلان حربي اش راطوري ترتيب داد كه به اسا س آن، قوتهاي آماده شده مذكور، از استقامت هاي خيبر ، خوست و قندهار به فرماندهي صالح محمد خان ، محمد نادر خان و سردار عبدالقدوس خان پيشروي كردند. اين تحركات نظامي امان الله خان، زمينه آغاز جنگ سوم افغان و انگليس رافراهم آورد. درگيري مذكور، جانب انگليسي مساله را حاضر به مذاكره با طرف افغاني ساخت. در نتيجه، سردارعبدالرحمن خان، به نماينده گي از دولت افغانستان و حافظ سيف الله خان به نماينده گي ازوايسراي هند، طي نشستي كه درشهر جلال آباد انجام دادند، مقدمات مذاكره صلح ميان طرفين را تهيه ديدند. گذشته از این،امان الله خان به تاريخ 24 ماه مي سال 1919 نامه يي را عنواني وايسرا گسيل داشت. متن نامه مذكور حاوي نيت نيك شاه جديد جهت حفظ دوستي با حكومت هند برتانوي و رابطه دادن اشتغال جنگ به سؤتفاهم و تخطي قواي انگليس بود. وايسراي هند، بعد از دريافت نامه مذكور تن به متاركه داد.
به تعقیب آ ن ، در اثر مذاكراتي كه بين نماينده گان امير امان الله و وايسراي هند صورت پذيرفت ، هر دو طرف موافقه كردند تا مشكلات خويش را از طريق نشستي كه بايد در راولپندي صورت گيرد، حل كنند. مذاكره صلح راولپندي كه به تاريخ 26 جولاي سال 1919 در شهرراولپندي برگزار شد. نماينده گان شركت كننده در آن عبارت بودنداز :
سردار محمد يونس خان ، سردار عبدالعزيز خان ، غلام محمدخان ناظر تجارت، داكتر عبدالغني خان هندي از رهبران جنبش مشروطه، نرنجن داس از هندوهاي افغانستان و يك تعداد ديگر. و هيات انگليسي تحت رياست « سر هملتن گرانت»‌ سكرتر امور خارجه هند برتانوي .
مذاكره طرفین كه تاتاريخ 6 آگست 1919 ادامه يافت،در نتيجه، توافقات ذيل ميان ایشان صورت گرفت :
- برقرا ري صلح مجدد ميان دو كشور .
- منع توريد اسلحه به افغانستان .
- قطع شدن امداد پولي هند به افغانستان .
- تصديق مجدد خط ديورند از جانب افغانستان و تعيين خط سرح ددر حصه تورخم، به ميل انگليس .14
بعد از به امضا رسيدن اين معاهده ، قسمت باقي مانده خط ديورند در حصه تورخم در حالي توسط «جان مفي » افسر سياسي انگليس تعيين و تثبيت شد كه جنرال غلام حيدر خان به صفت نماينده امان الله خان ناظر آن بود.15
به همين ترتيب ،در یادداشتی كه ضميمه اين عهد نامه گرديد، طرف انگليس استقلال افغانستان را در امور داخلي و خارجي اش به رسميت شناخت. از اين كه مطلب مندرج در نامه، شامل متن اصلي عهد نامه نبود.از قوت تعهد انگليس پيرامون به رسميت شناختن استقلال افغانستان را ضعيف مي کاست.

مرحله دوم مذاكرات صلح در منصوري

اين مذاكره كه درماه اپريل سال 1920در منطقه منصوري واقع در دامنه كوه هاي هماليه صورت پذيرفت. رياست هيات افغاني را محمودطرزي وزير خارجه افغانستان به عهده داشت. در تركيب اين هيات، شخصيت هاي سرشناسی چون، غلام محمدخان وزيرتجارت، نرنجنداس ، غلام صديق خان چرخي منشي اول سفارت افغانستان در دهلي و عبدالهادي خان داوي شامل بودند.
به همين ترتــــيب، هيات حــكومــت هـــند بـــرتانـــوي شامـــــل «سرهنري دابس» سكرتر امور خارجه به صفت ريس، صاحب زاده عبدالقيوم خان و يك عده ديگر به صفت اعضا بود.
موصوف مذاكره كه در 17 اپريل سال 1920 آغاز و تا 18 جولاي  1920ادامه يافت . به خاطر عادي ساختن روابط  دو كشور و امضاي معاهده دوستي ميان افغانستان و هند برتانوي به راه افتاد. مذاكره مذكور به اساس توافقي كه جهت برگزاري آن در نشست راولپندي صورت گرفته بود انجام شد. طرفين مذاكره، بي آن كه نتيجه قابل ملاحظه يی از اين نشست به دست بیاورند، به كار خود پايان دادند.16


دور سوم مذاكره صلح در كابل

ا ين دور مذاكره، هنگامي آغا ز شد كه اما ن الله خان با فرستادن نامه يی عنواني وايسراي هند، از او توقع برد تا هياتي را به كابل بفرستد. و از طريق آن، مذاكرات قبلي ادامه داده شود. وايسرا از اين درخواست امير استقبال كرد و« سرهنري دابس » را جهت انجام مذاكره به كابل فرستاد. او، در ماه جنوري سال 1921 وارد كابل شد. و با جانب افغاني به گفتگو پرداخت. اين مذاکره میان هیات افغانی و انگلیسی، مدت چند ماه ادامه يافت و بالاخره بي آن كه به نتيجه برسد پايان پذيرفت . امير امان الله ،در ختم كار هيات،« سرهنري دابس » را جهت صرف چاي به پغمان دعوت كرد. در صحبتي که ميان دابس و امان الله خان صورت گرفت، در نتيجه هر دوحاضر شدند تا عهدنامه يي را در 22 نوامبر 1921 به امضا برسانند. مير محمد صديق فرهنگ دراين مورد مي نويسد : «به موجب احكام اين عهد نامه كه در آن مواد مربوط به مناســبات سـياسي دو كشور با نهايت دقت و احتياط به شكـل مــتوازن ترتــيب يافـته حكومت انگلستان سرانجــام استقــلال افغانستان را درامور داخلي و خارجي به الفاظ صريح و واضح تصديق نموده موافقت كرد كه وزارت مختاري هاي دو كشور در پايتخت هاي يكديگر تاسيس گردد.
در مقابل حكومت افغانستان هم به الفاظ صريح و واضح خط ديورند را به عنوان سرحد دو كشورتاييد نمود و به اين صورت از تمام مدعيات خود در ماوراي خط مذكور منصرف گرديد».17




جنگ جهانی دوم و تاثیر آن بر مواضع سیاسی کشور های منطقه و روبه خرابی رفتن مناسبات افغانستان با پاکستان بر سر خط دیورند

قبل از جنگ دوم جهانی، حکومت افغانستان با کشور آلمان روابط دوستانهء سياسی، تجارتی و خدماتی داشت. با بلند شدن شعاربرتری جويي نژادی از جانب نازيست هــا به رهبری هيتلردر آلمــان، حلقهء برتری طلب دربار، چون،هاشم خان صدراعظم، سردار محمد داوود و سردار محمد نعيم با داشتن محمد گل خان مهمند و يک عدهء ديگر در جوار خود، سياست خارجی حکومت را بيشتر از پيش به جانب تحکيم و گسترش مناسبات دوستی با حکومت هتلری آلمان جهت دادند. به همين اساس، مقامات دولتی افغانستان به ترتيب ذيل راه مسافرت به آن کشور را در پيش گرفتند:
دراوايــل ســال 1936شاه محمــودخـان وزيرحربيه افـغانستان جهــت اشــتراک در مراسم آغاز بازی های المپيک وارد آلمان گردید. و در خزان همين سال سردار محمدهاشم خان به بهانه معالجه راهی کشور مذکور شد. از آن به بعد، فيض محمد خان وزير خارجه و عبدالمجيد خان وزيراقتصاد ملی به منظور مذاکره پيرامون خريد اسلحه، ماشينهای صنعتی، استخدام کارشناسان و به دسـت آوردن اعـتبارات مــالی، وارد ايــن کشــور گرديــدند. ايشان در جــريــان سفـر خويش به آلمان، ملاقاتهای زيادی را با اعضای رهبری حزب «نا سيونال سوسياليست» از جمله شخص هيتلر انجام دادند. وزير خــارجه افغانسـتان، طی ديــداری بــا هيتلر گفت: «افغانستان آرزومند است تا از آلمان که آن را برادر بزرگتر و پيشرفته تر آرين خود می شمارد کمک حاصل کند»* در نتيجه، طرفين مذاکرات، مقاولاتی را در زمينه های ذکرشده ميان خويش به امضا رسانيدند. اين مناسبات تا شکست آلمان در برابر اتحاد شوروی، انگلستان، فرانسه و ايالات متحده در جنگ دوم جهانی، به حال خود باقی بود. در ختم جنگ، تحولات و موضع گيری های ذيل در ممالک ايران، هند برتانوی و افغانستان به عمل آمد.
1- در کشور ايران:
حکومت ايران که در آغاز جنگ جهانی دوم اعلام بي طرفی کرده بود. بعد از فراگير شدن جنگ مذکور ، مورد تجاوز ارتش شوروی و انگليس قرار گرفت. و توسط دول موصوف اشغال گرديد. از آن به بعد، قسمت شمالی ايران را روسها و جنوب آن را انگليس ها در تحت تصرف خويش نگهداشتند. ايالات متحده امريکا نيز از طريق استخدام 28000 سرباز خدماتی در ایران، وظيفه لوژستيکی قوتهای اتحاد شوروی و انگلستان را بر دوش گرفت. در پايان کار، جو حاکم سياسی در منطقه نشان مي داد که قوت های اشغالگر، مواضعی را که گرفته اند، ترک نخواهند کرد. بنابر اين، قوم السلطنه صدر اعظم ايران، شخصی به نام «حسين اعلا» را به صفت نماينده خويش به امريکا فرستاد. تا توجه «ترومن» رييس جمهور اين کشور را جهت وادار ساختن قوای اتحاد شوروی و انگليس به خاطر خروج از ايران، جلب کند. «حسين اعلا» در مذاکره تاريخی 24 نوامبر 1945 خويش با « ترومن »، گفت: «آقای ترومن! در اين موقعيت وخيم، من ملتمسانه از شما ميخواهم تا به حمايت از حقوق ايران که استقلال و تماميت آن در حال لگد مال شدن است. ادامه دهيد.» 18
و ترومن وعده همکاری و تأمين روابط دوستانه با ايران را متعهد شد.
ايـن تنها نبود.چون آقــای «قــوام الــسلطنه» صدراعظم آن وقت ايران، جهت خروج روسها از قسمت شمالی این کشور، به مانورهان سياسی متوسل شد، تا توانست به هدفی که داشت ، نايل آيد.
حسين هيکل در اين مورد می نويسد:
«اما در آن لحظه «قوام» ابتکارعمل را به دست داشت، زيرا متقاعد بود که معما، بحران نفت می باشد. با اين عقيده او با مهارت کامل دست به مانور زد، روسها را تطميع کرد که امتياز نفت اغلب منطقة شمال ايران را به آنها اعطا خواهد نمود و اين امتياز، منافع مورد نظر شان را برای 25 سال تأمين خواهد کرد. برای نشان دادن حسن نيت بيشتر، او ممانعت برگزاری ميتنگهای«حزب توده» را لغوکرد، روزنامه های ضد روسی را تحت فشار گذاشت و دستور داد تا عناصر معروف ضد شوروی را در دولت دستگير کنند. درعوض توانست از روسها تعهد بگيرد که تا پايان ماه مارس سربازان خود را از ايران خارج کنند.19
به همين اساس،ارتش اشغالگر شوروی در ماه می سال 1946 خاک ايران را ترک گفت. ولی؛ امتيازات وعده شده از جانب ایران برای روسيه هيچگاهی داده نشد. چون، انگليس ها نيز با ملاحظه خروج روسها از ايران، از کشور مذکور خارج شدند. ايران، بعد از رهایی از مشکل روسیه و انگلستان ، دست دوستـی با امريــکا را دراز داشت. امــريـکايی هــا با به دست آوردن دوستی ايران، تکيه گاه مطمينی برای حضور خويش در خليج فارس و بحيره عرب تهيه ديدند. از آن به بعد، روسيه و انگليس که طی اضافه تر از يک قرن اداره امور ايران را ازطريق انجام معاملات با شاهان کشور مذکور به شکل غيرمستقيم به دست داشتند، از صحنه خارج گرديدند و جای خويش را برای آمريکا خالی گذاشتند. اين در حالی بود که اتحاد شوروی هنوز هم درصدد رسيدن به خليج فارس ازطريق اشغال ايران بود. ولی؛ بعد از جنگ دوم جهانی ايالات متحده، چون مانعه قوی در برابر آن قرار گرفت. حسين هيکل چگونگی آغاز جنگ سرد ميان اين دو ابر قدرت بر سر مساله ايران و موضع جانب امريکايی در اين مورد را به استناد راپوری که « ليلاند موريس » سفير امريکا در ايران به وزارت خارجه کشور خويش فرستاده بود در کتاب خود به نام " ایران روایتی که ناگفته ماند"، اين گونه قيد کرده است: «اهداف نهايی روسها ميتواند شامل دسترسی به خليج فارس و رخنه به مناطق ديگر خاورنزديک باشد. اما اهداف کنونی آنها احتمالا محدود به حفظ يک منطقه حايل در ايـران برای جلو گيری حمله از جانب جنوب مي شود. من فکر ميکنم که هدف اصلی آنها در حال حاضر برقراری يک دولت به اصطلاح «خلقی» در تهران، مانند رژيم «کروزا» در رومانی ميباشد، که رهــبری آن در دست مــردان تحت نفوذ شـوروی است. مردانی که به تقاضای روسيه گردن بگذارند و با ديگر ملتهای خارجی دشمنی بورزند» سفير در اين گزارش اشاره کرد که سلطه شوروی بر دولت ايران به چهاردليل برای منافع امريکايی نهايت مضر خواهد بود:
- در يک چنين صورتی خطوط هوايی امريکا از ايران بر چيده ميشود.
- اين امر به تجارت ايران جهتگيری روسی ميدهد و به منافع تجارتی ما زيان وارد ميسازد.
- اين مساله امکان کسب امتياز نفت از سوی امريکا در ايران را از بين خواهد برد.
- مهمتر از همه اين که، اين امر به مفهوم توسعة نفوذ شوروی سوی سواحل خليج فارس خواهد بود که تهديدی بالقوه برای اموال نفتی بسيارغنی ما درعربستان سعودی، بحرين و کويت ميباشد.
همچنان حسين هيکل نويسنده همين کتاب در قسمت ديگری نوشته است:
«در مارس 1946 با رسيدن گزارشات وخيم از «تبريز» دربارهء نقل و انتقالات سربازان شوروی نقشه يی در وزارت خارجهء امريکا تهيه شد که چندين تير حرکت شوروی را در چهار جهت نشان ميداد، حرکت به طرف مرزهای عراق و ترکيه، حرکت به طرف تهران و حرکت به طرف مخازن نفت در جنوب،
نقشه را به« جيمز، آف، بيرنز» وزير امور خارجه امريکا نشان دادند. و او گفت:«اکنون روشن است که اتحاد جماهير شوروی تهاجم نظامی را به خرابکاری سياسی در ايران افزوده است.» او در حالي که مشت خود را به دست ديگرش ميکوبيد بانک بر آورد: «در هر دو جبهه با آنها مقابله خواهيم کرد». بعداً، ترومن ادعا کرد که در نتيجهء اوليتماتوم امريکا بود که روسها سربازان شان را از ايران بيرون کشيدند. اما اين ادعای ترومن به اثبات نرسيد.»

2- در کشور هند برتانوی:

پس ازجنگ جهانی دوم، امپراتوری بريتانيا دچار ضعف اقتصادی و نظامی گرديد. بناً، توانايی حفظ حاکميت خويش در هندوستان را از دست داد. در جریان این جنگ، جنبش آزادی خواهی هند به رهبری «گاندی» به مبارزات خویش جدیت بیشتر بخشید و جايگاه خاصی در ميان مردم اين کشورپيدا کرد. در اثر مبارزه مثمــر گــاندی و پــیروان وی بود که امپراتوری بريتانيا به اعاده استقلال نيم قاره مذکور تن داد. ولی؛ آزاديی که تجزيه کشوری به نام پاکستان از هند را در 14 حوت 1947 با خود داشت. بعد از به وجود آمدن پاکستان در تحت رهبری «محمد علی جنأ» رييس حزب مسلم ليگ، کشور مذکور با ايالات متحدهء امريکا روابط دوستانه برقرار ساخت. به همين اساس، مسافرت اولين هيات بلند پايهء امريکا به کشور مذکور، که در ترکيب آن، «السنوروزولت »، «ريچارد نيکسون» و«مستر دالس» شامل بودند، صورت پذيرفت. مقامات پاکستانی، با استفاده از فرصت، به هيت مهمان خويش اظهار داشتند:«اگر دولت امريکا حاضر گردد تا برای پاکستان نيز مانند ترکيه کمک های مالی و نظامی نمايد، رهبری کشور پاکستان حاضراست که قرارداد نظامی را بر اساس قانون امنيت مشترک با امريکا به امضا برساند.» 20
اين هيات ،در ختم مذاکرات با ميزبان های خويش، از غلام محمدخان فرمانده کل و فرمانده کل نيروهای مسلح پاکستان دعوت کرد تا طی بازديد از ايالات متحدهء امريکا، موضوع مذکور را با مقامات اين کشور در ميان گذارد. عبدالعظيم وليان پيرامون اين دعوت ايالات متحده از غلام محمد خان و نتايج آن می نويسد: «در سپتامبر سال 1953 آقای غلام محمد فرمانده کل پاکستان و فرمانده کل نيروهای مسلح آن کشور به آمريکا مسافرت نموده و درآن جا در باب انعقاد قرار داد نظامی بين دولتين امريکا و پاکستان مذاکرات لازم رامعمول نمودند، ولی هنوز مذاکرات به جايی نرسيده بود که مطبوعات و مقامات رسمی شوروی اخباری را منتشر نمودند که دولت پاکستان حاضر شده در قبال دريافت کمکهای اقتصادی و نظامی از دولت امريکا پايگاه هايی را در خاک خود به اين دولت واگذار نمايد و به دنبال اين شايعات ، در 29 مارچ 1954 دولت شوروی به وسيله کار دار سفارت خود در کراچی اعتراضيه يی را به همين مناسبت به دولت پاکستان تسليم و خاطر نشان ساخت که امضای قرارداد نظامی پاکستان و امريکا روابط دوستانه دو کشور را متزلزل خواهد نمود. به موازات اعتراض شوروی ها دولت هند نيز مخالفت خود را ابراز و آقای جواهر لعل نهرو نخست وزير هند طی نطقی که در مجلس آن کشورايراد نمود  اظهار داشت : « کمک امريکا به پاکستان مقدمه محو آزادی در آسيا است. و اين اولين قدمی خواهد بود که برای دعوت استعمار به قارهء آسيا برداشته می شود.»
با لآخره عليرغم اين مخالفت ها دولت پاکستان در آوايل 1954 (در زمان نخست وزيری آقای محمدعلی و وزارت امور خارجة آقای چودهری ظفرالله خان ) قرار داد نظامی مورد بحث را با دولت امريکا به امضا رسانيد، بدون آن که متعهد شود که در صحنه سياست بين المللی سياست خود را تغير دهد.
سر از تاريخ امضای قرار داد مزبور دولت امريکا طبق تعهد خويش و به موجب قانون امنيت مشترک مورخ 1949 لايحهء اصلاحی قانون امنيت مشترک سال 1951 به منظور تقويت بنيه دفاعی دولت پاکستان کمک هايی را به ارتش اين کشور معمول و عده يي از افسران و افراد امريکا را نيز برای تعليم افسران و افراد ارتش پاکستان به اين کشور اعزام نمود. و به موجب آخرين آماری که در فبروی سال 1959 از طرف سفارت کبرای امريکا در کراچی منتشر شده تا اين تاريخ دولت امريکا معادل 925 مليون دالر به عناوين مختلف به دولت پاکستان پرداخت نموده است.» 21
نماينده گان اشتراک کننده در اين کنفرانس فيصله کردند که: «مادامی که خط ديورند مرز مشترک پاکستان و افغانستان را تشکيل ميدهد، کليه مرزهای پاکستان مشمول مقرارت دفاعی پيمان سيتو واقع خواهد شد» و اين تصميم از لحاظ تأمين دفاع مناطق شمالی پاکستان غربی که به علت سکنای « پاتانها» و ادعای افغانها به تشکيل دولت پشتونستان همواره مورد مخاطره بوده است. بسيار مفيدو قابل ملاحظه می باشد.
دولت پاکستان اگر چه نتوانسته است به موجب پيمان های «سينــتو» (پيــمان سابق بغداد) و «سيتو» کــمک امريکا را در مــورد خطـرحمله دول غيرکمـونيست هنــد و افــغانستان را جــلب نمايد لاکن به موجب پيمان «سيتو» مرزهای شمالی پاکستان غربی را جزء تعهدات دفاعی منطقه آسيای جنوب شرقی درآورد، وچنانچه روسها بخواهند به عناوينی در بين عشاير«پاتان»(پشتون) فعاليت های مسلحانه نمايند، دولت پاکستان به خوبی ميتواند از تعهدات اعضای پيمان «سيتو» استفاده نموده و بهره مند گردد. »22
به تعقيب آن، کشور پاکستان به تاريخ هشتم سپتامبر سال 1954 در کنفرانسی اشتراک کرد که در آن نماينده گان دول امريکا، انگلستان، فرانسه، استراليا، زيلاند جديد، تايلند و فلپين گرد آمده بودند. اين کنفرانس که در شهر «مانيلا» پايتخت کشور فلپين داير گرديد، نماينده گی پاکستان در آن را چودهری ظفرالله خان به عهده داشت. در کنفرانس مذکور پاکستان عضويت پيمان سيتو را کسب کرد. اين تحول نيز از جانب کشورهای هندوستان، اتحـادشوروی، چين و افغانستان در کنفرانس باندونگ تقبيح شد.

3- در افغانستان:

پس از رسميت يافتن استقلال کشور پاکستان بعد از جنگ جهانی دوم و ضمـيمه شــدن پشتونستان با آن، حکومت افغانستان در برابر این رخداد دست به اعترضات شديد زد. چون ، زعامت اين کشورمدعی بود که پشتونستان جزءخاک افغانستان بوده و خط ديورند به صفت سرحد ميان هند برتانوی و افغانستان مشروعيت حقوقی ندارد. طــرح ايــن مــوضــوع از يک طرف و مخالفت نمايندهء افغانستان در برابر عضويت پاکستان در ملل متحد که در جلسه ماه سپتمبر سال 1948 سازمان مذکور مطرح شد، از جانب ديگر، رابطهء اين دو کشور را از همــان آغاز متشــنج ساخت. از این رو زعامت افـغانستان هيــاتی را تحت رياســت «نجيب الله»[توروايانا] به پاکستان فرستاد. تا با مقامات اين کشور پيرامون تعيين ســرنوشــت قبايل پشتون آن طــرف خــط ديورند مذاکره کند. در مذاکراتی که ميان نجيب الله[توروايانا]  و محمد علی جنأ به وقوع پيوست، طرف پاکستان عدم دخالت خويش در امور نيمه آزاد قبايل را متعهد شد. اين تعهد پس از صدوراعلاميه ماه مارچ سال 1949 پاکستان که در آن منطقه قبايل نشين جزء لايتجزای کشور مذکوراعلام گرديده بود، اعتبار خود را از دست داد. به همین اساس، دولت افغانستان در برابر اين تصميم همسايه جنوبی خويش، موضع جدی اتخاذ کرد. ادعاهای طرفين پيرامون مسأله، وضع را متشنج ساخت و اوضاع چــنان تــيره شــد که قوای هوايی پاکستان، قريه« مغلگی » واقع در قسمت جنوبی افغانستان را بمبارد و 24 نفر را به قتل رسانيد. در حالی که روابط سياسی ميان دو کشور با گذشت هر روز به وخامت می گراييد، پارلمان افغانستان طی جلسهء تاريخی 26 جولای 1949 خويش معاهده سال 1893 ديورند، پيمان سال 1905افغانستان انگليس، مقاوله سال 1919 راولپندی و عهد نامه سال 1921 افغان -انگليس در مورد مشروعيت خط ديورند را بی اعتبار اعلام داشت. اين فيصله پارلمان افغانستان، موجب ايجاد تنش تازه سياسی ميان طرفين گرديد و راه تفاهم بين آنها را مغشوش تر ساخت.
تا اين که جانب افغانی جهت دريافت راه حل قضيه دست به کار شد و در سال 1954 محمد نعيم خان وزير خارجه وقت را به پاکستان فرستاد. وزير موصوف، طی ملاقاتهايی که با جانب پاکستانی انجام داد، تقاضا کرد که کشور پاکستان يک سلسله آزادی ها را برای قبايل قايل گردد. اين درخواست وی نه تنها بی جواب ماند، بلکه مقامات پاکستانی پس از مدتی ايجاد يونيت غربی کشور را که مناطق قبايلی را در برمی گرفت، اعلام داشت. اين موضع گيری پاکستان موجب گرديد، تا دولت افغانستان دست به اعتراضات شديد عليه آن بزند. در همين جريان بود که عده يی از مردم شهر های کابل، قندهارو جلال آباد، پس از به راه انداختن تظاهرات، وارد سفارتخانه و قونسلگری های پاکستان شدند. و بيرق اين کشور را به زير کشيدند. بعداً، طرف پاکستان نيز به عمل همانند متوسل گرديد، تا اين که معضلهء مذکور در اثر پادرميانی ممالکی چون: عربستان سعودی، عراق و مصر، در ماه سپتمبر سال 1955 راه حل يافت. اين آخرکار نبود. چون، زعامت افغانستان، لويه جرگهء ماه عقرب سال 1334 را دعوت و در آن مسأله پشتونستان را به بحث گذاشت. اين لويه جرگه که 360 نفر عضو داشت، در 22 عقرب سال 1334 ساعت دو و سی دقيقه بعد از ظهر، در تالار قصر ستور ارگ شاهی توسط ظاهر شاه افتتاح شد. بعداً، محمد گل مهمند به صفت نايب رييس کار آن را پيش برد. در نتيجه، اشتراک کنندگان لويه جرگه مذکور، طی مباحثاتی که در پنج روز انجام دادند، فيصله نامه هايی را طرح و به تصويب رساندند که متن آن درصفحات 213و 214 کتاب تأليفی محمدعلم فيض زاده به نام « جرگه های بزرگ ملی افغانستان» به اين شرح قيد گرديده است.
«1. حمايت حقوقی و تعيين سرنوشت مردم پشتونستان که برادران همکيش و هم نژاد ما هستند. بنابر درخواست عامه مردم پشتونستان وظيفه ملت و حکومت افغانستان است. بناءً علی هذا لويه جرگه به حکومت توصيه می کند که مطابق ايجابات اوامر شرعی و اشتراک تاريخ وعنعنه و کلتور از درخواست عامه مردم پشتونستان برای حق تعيين سرنوشت آنها حمايت نمايد.
2. نظر به سياست موجود حکومت پاکستان، مخصوصاً بهم خوردن توازن قوا در اين منطقه که در اثر گرفتن کــمک هــای نظامی از ممالــک بزرگ از طرف پاکستان به وجود آمده و اصرار اراده سوء و اقدامات خطرناک پاکستان به افغانستان نيز متوجه گرديده است. پس در چنين موقع پر خطر وظيفه حکومت است که مملکت را نظر به فريضه حفظ استقلال و تماميت ارضی تقويت کند. بناءً عليه، لويه جرگه به ملاحظه اين ايجابات و ضرورت ها حکومت را توصيه ميکند تا به هرطريق و وسايل ممکن و به صورت شرافتمندانه مملکت را برای دفاع مجهز و تقويت نمايد.
3. لويه جرگه به نماينده گی از ملت افغانستان اعلام می دارد که به هيچ صورت منطقهء پشتونستان را برخلاف ميل و اراده مردم آن سرزمين جزء خاک پاکستان ندانسته و در اين مورد مصوبه نمبر 72 تاريخی 23 ميزان سال 1334 مجلس شورای ملی و اعضای آنرا تاييد می کند. در خاتمه لويه جرگه به پشتيبانی هر سه مقصد فوق آماده گی ملت را به حکومت وعده و اطمينان ميدهند. »
اين موضع گيری افغانستان در برابر کشور جديد التاسيس پاکستان بعد از جنگ جهانی دوم، نتایج ذیل را در برداشت:
1- سردار شاه محمود خان صدراعظم وقت که در سالهای 1947 و 1951 ،جهت ایجاد روابط دوستانه و به دست آوردن کمک های مالی و تسلیحاتی به ایالات متحده سفر کرد. این تلاش وی، به خاطر جانب داری افغانستان از استقلالیت مناطق قبایلی پشتونستان و بلوچستان، بی نتیجه مانده و تنها در به دست آوردن کمک های ناچیزی مالی به خاطر توسعه معارف و زراعت در افغانستان خلاصه گردید.23
2- بعد از روی صحنه آمدن سردار محمد داوود در سال 1953 به عوض سردار شاه محمود خان به صفت صدراعظم افغانستان ، موضوع مراجعه به ایالات متحده به خاطر برقراری مناسبات دوستی و دریافت کمک های مالی و تسلحاتی از آن، از طرف او نیز مطرح گردید.
این تمایل محمد داوود خان قبل بر این که به نتیجه برسد در سال 1953، ایالات متحده ،توزیع کمک های نظامی به پاکستان را وعده داد. سردار محمد داود ، در بیانیه ایکه در این مورد ایراد کرد،کمک مذکور را برای افغانستان مخاطره آمیز تلقی نمود و تقاضا به عمل آورد تا کشور مذکور برای افغانستان نیز کمک بالمثل نماید.ولی جانب امریکا باز هم موضوع اختلافات سرحدی افغانستان با پاکستان را اساس قرار داده،و از پذیرش تقاضای داودخان سرباز زد.در حالی که تلاشهای داود خان به خاطر کسب رضایت ایالات متحده در قسمت تامین روابط دوستانه میان طرفین و بدست آوردن کمک های مالی و تسلیحاتی از کشور مذکور نتیجه مطلوبی به جا نمی گذاشت، در سال 1954 ریچارد نیکسون معاون ریاست جمهوری ایالات متحده به کابل سفر کرد. جانب افغانی با گرمی بی شایبه از وی استقبال و احتیاجات اقتصادی و نظامی کشور خویش در آن برهه زمانی را برای وی تشرح داد. ولی،همین که نیکسون به کشور خود برگشت از سفر خویش به افغانستان، گزارش منفی ارايه داد و تقاضای افغانستان در مورد به دست آوردن کمک اقتصادی و نظامی از ایالات متحده را تايید نکرد و نتیجه سفر وی به افغانستان در حدود امداد تخنیکی و یک مقدار پول جهت به راه افتادن کار پروژه وادی هلمند از جانب امریکا، خلاصه شد.24
3- اتحادیه سیاتو که ایالات متحده امریکا نیز عضو آن بود، در اجلاس سال 1956خویش ،خط دیورند را به صفت مرز قبول شده بین المللی بین پاکستان و افغانستان به رسمیت شناخت. و پشتیبانی خویش از پاکستان را در برابر ادعای افغانستان اعلام داشت . 25
اين در حالی بود که قبل بر اين نيز توقعات امان الله شاه، نادر خان و سردار هاشم جهت برقراری مناسبات دوستی ميان افغانستان و ايالات متحده به شرحی که می آيد، جواب مثبت نيافته بود:
الف - امان الله خان، سه سال بعد تراز نشستن بر اريکه قدرت، هيأتی راتحت رياست محمد ولی خان بدخشی به امريکا فرستاد، تا به خاطرايجاد روابط دوستی و همکاری متقابل ميان افغانستان و کشورمذکور، با مقامات آن به مذاکره بپردازد. محمد ولی خان پس از ورود به ايالات متحده در ماه جولای سال 1922، طی ملاقاتی که با «هاردينگ» رييس جمهور وقت اين کشورانجام داد، نامه شاه امان الله را برای وی تقدیم و پيرامون تقاضا های امان الله خان از زعامت امريکا صحبت کرد. ولی؛ رييس جمهور هاردينگ تنها از کشته شدن پدر شاه تأثر نشان داد و نشستن امان الله خان به جای او را تبريک گفت. اضافه از این پیشرفتی در کار فرستادهء شاه جوان افغان صورت نه گرفت .26
ب - پس از بی توجهی« هاردينگ » جهت تأمين مناسبات دوستی با دولت امان الله شاه، و کم لطفی نماینده گان ايالات متحده در برابر توقع نادر شاه در اين زمينه، کانگرس کشور مذکور در سال 1930 بر حکومت فشــار آورد، تــا پيرامون ايجاد مناسبات دوستانه و ديپلوماتيک با افغانستان، تصميم جدی بگيرد. «والاش سميت مواری» رييس شعبهء امور شرق نزديک در برابر فشار کانگرس با ارايه دلايل ذيل به رد تقاضای آن پرداخت:
1- اگرچه بدون شک و شبهه افــغانستان يـک کشور آزاد ومتعصب است؛ در جهان امروز يک مملکت جنگجو و پرخاشگر به شمار ميرد و در آن جا تا اکنون هيچ نوع حقوق سرحدی و حمايت برای اتباع خارجی تثبيت نيافته است، خارجی هايي که در افغانستان به چنگ قانون گرفتار ميشوند، بر آنها قانون اسلامی که بسيارضيق است، تطبيق می گردد. قانون اسلامی از اصول عيسويت فرق دارد، که برای مسلمانان اجازه مي دهد، تــا در هــر محــکمه
  يی که خواســته باشند، محاکمه شوند. حق محاکمه شدن و انتخاب محکمه برای شخص داده می شود.
2- درسال 1925 يک شــخــص ايتــالوی مسمــی به «پيپرنو» يک افغان را برای مدافعه از خود به قتل رسانيد، در يک محکمهء شريعت اسلامی کشانيده شده و محکوم به مرگ گرديد. محکمه زمينه را مساعد ساخت که او را به دست وارث مقتول برای رسيدن به کيفر اعمالش بسپارند و به اين شکل قصاص را آنها مناسب ميدانستند، بعد از آن «موسولينی» برای افغانستان اخطار داد و برای پشتيبانی از اخطار خود به ضبط کردن دارايی افغانستان که در بانک ايتاليا برای خريد سامان انتقال داده شده بود، اقدام کرد. تا آن که حکومت افغانستان به گرفتن خونبها ورثهء مقتول را راضی ساخت. «پيپرنو» آزاد شد و برای او اجازه باز گشت به وطن داده شد. مگر توسط هجوم مردم متعصب جهت انتقام گيری به دار آويخته شد.
3- بريتانيا که به شرايط افغانستان آشنايی کامل داشت. مجبور شد تا برای چندين سال به صورت قطع برای سفيد پوستان برتانوی اجازهء داخل شدن به افغانستان را ندهد.
4- بعدازانقلاب سال 1928 افغانستان، طيارات برتانيه در تخليهء افغانستان از موجوديت جمع اتباع خارجی موفق گرديد تا آنها را از کابل به هندوستان نقل دهد، البته به استثنای شورويان که آنها نخواستند ترک افغانستان گويند. در جملهء خارجيان دو نفرامريــکايي هــم شامل بــودند، بـدون کمک برتانيا مشکل بود تا اينهمه اتباع خارجی در اثــنای انقلاب از افغانستان جــان به سلامت می بردند.
5- در افغانستان هيچ گونه بانکی وجودندارد و سيستم کريــدت موجــود نيست، تاديهء معاشات توسط وزارت داخله صورت ميگيرد و کاروان طلا و نقره در خارج از کشور فرستاده ميشود، اين کاروان گاه توســط مــردم وحــشی قـبايل برده ميشود وغارت ميگردد.27
ج- در اين جريان، قونسل امريکا مقيم کراچی در سال 1930 وارد افغانستان شد و با نادر خان پادشاه کشور ملاقات طولانی انجام داد. بعداً، او در پارلمان افغانستان بيانيه داد. سخنگوی پارلمان در جواب به اظهارات قونسل گفت: «امريکايی ها هميشه سخنان پُر لطف و مهربانانه و خــوب راجع بـه افغانستان ميــگويند اما برخلاف نظريات خوب ايشان در بارهء افغانستان، باز هم آن را به حيث يک کشور دوست نمی شناسند.»28
د- بعداً، در سال 1935 «ايخ هونی بروک» رييس هيأت سفارت امريکا در تهران، وارد کابل شد. و اعتبارنامه های سياسيون موظف دولت خويش در هنــدوستان را بـه حيــث نمـاينده گان آن دولت در افغانستان به مرجع مربوط تقديم کرد. مراجع افغانی با استفاده از فرصت، باز هم تقاضا کردند تا ايالات متحدهء امريکا در ايجاد پروژهء تيل سرمايه گذاری کرده و همچنان به تأسيس سفارت امريکا در کابل موافقه کند.
دولت افغانستان علاوه بر تقديم چنين پيشنهادی برای «هونی بروک» مطالب ذيل را نيز جهت اظهار علاقه مندی صميمانهء خويش به خاطر اساس يابی دوستی افغانستان با امريکا ابراز داشت: «نظر به دلايل روشن ما نميتوانيم به برتانيا همچو امتيازی را بدهيم و نظر به عين دلايل به روسيه هم نميتوان امتياز استخراج پطرول را نه برتانيا و روسيه طرفدار آن است تا همچو امتيازی به جاپان بدهيم. فرانسه به تيل دلچسپی ندارد و از آن جا که بعضی قدرتهای دوست از دادن اين امتياز به آلمان مخالفت دارند. ما نميتوانيم به پاس دوستی کار را به ملت آن کشور بسپاريم.»
ما بنابر آن به طرف کشور شما به نظر آرزومندی می بينيم تا منابع پطرول را استخراج نماييد اما بدون تاسيــس سفــارت دايمی امريکا در کــابل ما احساس ميماييم از تماسهای ديپلوماتيکی محروم خواهيم ماند که شايد برای طرفين بسيار مفيد باشد، تا همچو امتياز مهم به کشور سرمايه داری امريکا منظور گردد و تفويض شود. 29

ولی؛ جانب امريکا به نسبت خرابی وضع جهانی در آن مقطع تاريخی که مقدمات جنگ دوم جهانی چيده مي شد، پيشنهادات طــرف افغانستان را پــذيرفته نتوانست.
این کم لطفی ایالات متحده در برابر توقعات زمامداران افغانی، سبب شد تا سیاست این کشور در مسیر دوستی با اتحاد شوروی جهت یابد.
روسها که در دوره های صدارت شاه محمودخان و سردار محمد داودخان تلاشهای سیاسی شان جهت به دست آوردن اعتماد ایالات متحده و ناکامی آنان در این زمینه را زیر نظر داشتند تصمیم گرفتند تا دست دوستی به جانب افغانستان را دراز دارند. به این اساس نیکولای خروشچوف رهبری اتحاد شوروی در ماه دسمبر سال 1955 به کابل سفر کرد و دولت شوروی در اولین مرحله به مقدار سه و نیم میلون دالر به خاطر ساختن گدام غله و کار خانه نان پزی به دولت افغانستان کمک کرد. و پیشبرد کار قیرریزی سرکهای شهر کابل را  به دوش گرفت.30
از آن به بعد، کمکهای این کشور به افغانستان در عرصه های مختلف جاری نگهداشته شد.
رهبری اتحاد شوروی، با استفاده از حساسیت داودخان در برابر ایالات متحده و کشور پاکستان، وضع را به گونه يی عیار ساخت که داود خان موضوع پشتونستان را با جدیت هر چه بیشتر دامن بزند. این به خاطری بود که روسها پس از مسلط گردیدن ایالات متحده بر اوضاع سیاسی منطقه و برقراری دوستی با کشور ایران، زمینه دستیابی خویش بر خلیج فارس از طریق ایران را از دست داده بودند. بنا بر این می خواستند تا به اساس کار در میان قبایل پشتون و بلوچ در آن طرف خط دیورند و تحریک زمامداران افغانی جهت مساعدت به آنها به خاطر بدست آوردن آزادی شان از زیر تسلط دولت پاکستان، راه بندر کراچی را جهت ورود خود با آبهای گرم باز کند. تا توانسته باشند به هدفی که از طریق ایران به آن دست نیافتند، از طریق افغانستان آن را به دست بیاورند. و این هدف هنگامی بر آورده می گردید که کشور افغانستان بر پافشاری خویش بر غیرمشروع جلوه دادن خط دیورند بيفزاید. جدیت حکومت افغانی در پیگری این مسئاله به حدی بود که به مرور زمان احساسات مردم نیز در رابطه به رسمیت شناخته نشدن این خط مرزی تحریک گردیده و موضوع مذکور حیثیت ننگ و ناموس برای مردم افغانستان را به خود گرفت. از این رو معضله خط دیورند تا امروز در دستور سیاست خارجی حکومت افغانی قرار داشته و راه حل نمی یابد.
***

پاورقی ها
1- بلگرامی- حسن،افغانستان و هند برتانوی- ترجمه عبدالوهاب فنایی
2- امیر عبدالرحمن – تاج التواریخ
3- کاتب هزاره-فیض محمد- سراج التواریخ-جلد اول و دوم- صفحه 192
4- غبار- میر غلام محمد – افغانستان در مسیر تاریخ
5- هوشنگ - عبدالرضا- تاریخ روابط خارجی ایران
6- غبار- میر غلام محمد – افغانستان در مسیر تاریخ- صفحه 611
7- همان
8- امر عبدالرمحمن- تاج التواریخ
9-امیر عبدالرحمن – تاج التواریخ
10- فرهنگ- میرمحمد صدیق – افغانستان در پنج قرن اخیر صفحه 450
11- همان کتاب - صفحه 451
12- همان – صفحه - 455
13- لودویک- آدمک- روابط خارجی افغانستان در نیمه قرن- ترجمه پوهاند محمد فاضل صاحب زاده
14- فرهنگ- میر محمد صدیق- افغانستان در پنچ قرن اخیر صفحه 509
15- همان- صفحه 509
16- همان- صفحات 511، 512، 513
17- همان – صفحه 517
18- حسین هیکل- ایران روایتی که ناگفته ماند
19- همان
21- همان
22- همان
23- فرهنگ- میر محمد صدیق- افغانستان در پنچ قرن اخیر- باب سیزدهم،صفحه671
24- همان – صفحه682
25- همان – صفحه691
26- همان - صفحه521
27- آدمک- لودویک- روابط خارجی افغانستان در نیمه قرن 20- ترجمه پوهاند محمدفاضل ساحب زاده.
28- همان
29- همان
30- همان
31- فرهنگ- میر محمد صدیق- افغانستان در پنج قرن اخیر- صفحه 682