- تاريخ رسيدن مطلب  به آسمايی:  21.02.2007

- تاريخ نشر مطلب در آسمايی:      21.02.2007

 

 

قسيم اخگر

 بحران بر ما است یا از ما؟

بخش دوم و پايانی

... البته کوشش هایی نیز همیشه از بالا وجود داشته است که برای این من های جدا از هم هویتی بسازند و با آن این من ها را به عنوان یک کل واحد تعریف نمایند ، بی آن که این کوششها به نتیجه يی برسد زیرا در این کوششها ما یعنی همین من ها نقشی منفعل و اثر پذیر داشتیم وهم چون ماده خامی تلقی می شدیم و هنوز هم می شویم .از همین سبب است که اکنون هم آقای کرزی و همدستانش از ملت سازی سخن میگویند. گویی ملت نیز کوکاکولا یا همبرگر و مکدونالد است که نقشه و فورمول ساختن آن را نیز از خارج میشود وارد کرد و اجزای آن را با چسپ خارجی به هم پیوست. در حالی که ملت را نمیتوان ساخت. ملت شدنی است و شدن آن موکول به جوشش درونی مبتنی بر داشتن انگیزه های غیر تحمیلی و داوطلبانه می باشد. انگیزه هایی که بر منافع عینی و اهداف و مقاصد قابل لمس و غیر انتزاعی ریشه داشته باشد.ملت با کوشش وتلاش و مبارزه مشترک در راه مشترک متولد میشود وبه همان اندازه يی که به آن هدف نزدیکتر میشود کاملتر میشود . بدبختانه جز در مقاطع بسیار کوتاهی که در اثر تهاجم و حملات خارجیان بر کشور ما به وجود آمده است، ما از امکان داشتن احساس و حساسیت مشترک پیوسته محروم بوده ایم؛ زیرا حکومتهایی که پس از رفتن قشون مهاجم به وجود آمده اند، راه و رسمی در پیش گرفته که انعکاس احساس و آرمان مشترک اکثریت مردم نبوده است. ( بی انصافی است اگر دوره غازی امان الله خان را استثنا نکنیم). البته این حکومتها اغلباً بر اساس صلاحدید همان قدرت های اشغالگر و در توافق با آن ها به وجود آمده اند؛ همان گونه که حدود و ثغورحکومت شان نیز توسط آنان تعیین شده است. ازهمین سبب است که هر یک از واحد های اجتماعی ما که در ظاهر خود را ناگزیر از پذیرش این سردار و سالار و بابا میدید میکوشید برای خودش سردار دیگری داشته باشد و بابای دیگری و اگر نداشت می سازد و می تراشد. از این طریق است که گسسته گی ها عمق بیشتر می یابند.
هرچند تلاشهایی برای پوشاندن این گسسته گی ها و انکار آن صورت میگیرد هیچ نتیجه يی عاید نمیگردد که بر عکس آن شکافها عمق بیشتر می یابند. تا اکنون هرآن چه زیر عنوان وحدت ملی، مصلحت و منفعت ملی گفته شده است، برای پوشاندن این شکاف ها و فاصله ها بوده است. سمبل ها و نمادهایی که این وحدت ملی را تمثیل میکردند اغلباً چنان ناشیانه انتخاب شده اند که در بسیاری از موارد عکس وحدت ملی را نمایش میدادند . البته گاهگاهی تعمد نیز براین بود.
در متن این چند پارچه گی وگسسته گی فقط جمع کوچکی از سرداران بودند که با اتکا بر اربابان خارجی شان بر مرکب مراد سوارشده و دلشاد از اقبال بلند خویش، همه چیز را به مسخره گی گرفته اند. " وقتی جمعی از سرداران در کابل به نماینده گی از همه سرداران عریضه و عهد نامه يی به امیر عبدالرحمان خان تقدیم و لقب ضیاءالمله والدین را در تمغایی از طلا نقش نموده به او پیشکش کردند ، امیر عبدالرحمان خان به تقریب دریافت این لقب مقرر فرمود که همه ساله روز 26 اسد را"جشن اتفاق ملت" اعلام نمایند و به میمنت و شکرانه این روزمبارک، به استثنای سرداران اعطا کننده عریضه آن که زمیندار است یک روپیه و آن که بی زمین است نیم روپیه، افرار اردو از نیم تا یک روپیه، افسران کوچک از پنج تا ده روپیه و افسران بزرگ از پنجاه تا صد روپیه تحویل خزانه دولت نمایند. اتفاق ملت یا وحدت ملی فرقی نمیکند و سوگمندانه از آن زمان تا امروز وحدت ملی در کشور ما همین یک معنی بیشتر نداشته است. اکنون نیز آقای کرزی با چاپ اولین بانکنوت خودش آن را سمبل وحدت ملی اعلام میکند و به فکرش هم خطور نمیکند که وحدت ملی را در روابط میان مردم از یک سو و در رابطه میان مردم و حکومت از جانب دیگر باید جستجو کرد نه در یک پارچه کاغذ که آن هم در خارج به چاپ رسیده است و اعانه داده شده است.
در آستانهء تدویر کنفرانس بن رييس جمهورپاکستان با مصلحت اندیشی مهربانتر از هر برادر بزرگتری گفتند که رييس دولت افغانستان باید از فلان قوم باشند، چندی بعد وزیرخارجه آن کشور دیگر در باب مظلومیت قومی دیگر ناله سرمیدهد و..... و هرکدام این ها نیز فوج و جیش خود شان را دارند. در این اوضاع سوال این که آیا میخواهیم ملت شویم؟ باید مسبوق به سوال دیگری باشد وآن این که آیا میگذارند و میخواهند ما یک ملت شویم؟ دیگر پوشیده نیست که ما هیچ کاره هستیم و کسی از ما نمی پرسد که چه می خواهیم.
ما بیرون زمان ایستاده ایم و غمخواران بزرگ بشریت ما را صغیر تر از آن میدانند که حق انتخاب داشته باشیم، که مجبوریم همان را انتخاب کنیم که آنها می خواهند. یک سو طالبانی هستند با ریش و پشم و عمامه و کیبل با طیلسان مقدس دین و دیگر سو باز هم همانها اما با لباس و آرایش دیگری و با شولای سبز دموکراسی. حامیان و سازماندهان طالبان و تمویل کننده گان بنیاد گرایی که دیروز آنها را از افغانستان راندند، امروز به مصلحت میدانند که با آنان آشتی صورت گیرد و حکومت آشتی ملی برپا گردد و وحدت ملی تأمین شود. مابقی هرچه هست رد گم کردن است و بس. وقتی در هلمند مصالحه کردند و موسی قلعه را در اختیارطالبان گذاشتند آقای کرزی اصلاً خبر نداشت. انتخابات ریاست جمهوری ما دقیقاً زمانی بر گذار شدکه امریکاییان به آن نیاز داشتند. مردمی که به آقای کرزی رأی دادند یکی از دلایل آن را حمایت و پشتیبانی امریکا از آقای کرزی اعلام میکردند و... در بستر چنین تعاملات و روابطی مردم ما جز آن که بر حسب تشخیص آن از ما بهتران ،انتخاب آنان را انتخاب کنند راهی ندارند . طالبان و تروریزم- شمشیر داموکلس در چرخش است.
***

لينک بخش نخست نوشتار : بحران بر ما است یا از ما؟