رسیدن به آسمایی :30.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :30.05.2008

حکیم نعیم

دفاع از دموکراسی تخیلی و ایجاد " جنبش های مدنی، کارگری" با پول بانک جهانی و صندوق بین الملی پول!

شخصی به نام خالد نقطه نظرات ضد و نقیضی را با درک نه چندان درست از مطلب نگارنده که تحت عنوان "سپنتا، ایدیالیزم دولتی، و دموکراسی بازار آزاد" نشر شده است، بیان داشته اند. مطلب آقای خالد[دفاع از دموکراسی  در برابر بنیادگرایی و چپ کلاسیک ایدیولوژیک] که نام دومی شان را نوشته نکرده اند و یا هم نام دوم ندارند، از نگاه طرز نوشتار و تا جایی هم محتوا شباهت های به مقاله آقای خالد خسرو که به دفاع از آقای سپنتا در سایت انترنتی 8 صبح تحت عنوان "ما و غرب: بستر های عقلانی و گفتارهای کهنه و سیاست زده" نشر شده است، دارد، که خیلی ها جالب و قابل مکث است.

شاید هم این یک شگرد حساب شده باشد که آقای خالد با تمرکز نادرست روی یک نقطه کوشش کرده اند با مغشوش کرد ذهن خواننده گان توجه ها را از محتوای اصلی مطلب نگارنده که در مورد آقای سپنتا و به اصطلاح " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" نگاشته شده است به نقطه دیگری بکشانند. روشی که در دنیای ئیو لیبرالیزم غرب سخت معمول است. ولی باید گفت که آقای خالد زحمت نموده مطلب اولی من را یکبار دقیق مطالعه کنند. زیرا نگارنده نه به دموکراسی تحقیر کرده ام و نه هم توهینی. فقط همانطوری که در مطلب اولی نگاشته بودم، متاسفانه قرنها لازم است و شاید هم" دنیای جنوب" هر گز اجازه نخواهد داشت دموکراسی را که با تلاش جنبش های مدنی و دموکراسی خواهی در دنیای غرب نهادینه شده است و آقای خالد هم سخت مشتاق آن است، داشته باشد. خوشبختانه دلایل انرا خودشان تا جایی نیز توضیح دادند. کاملاً درست است که سرمایداری " ذات نیک و اخلاقی" ندارد و دنیای جنوب هم " جنبش های دموکراتیک، مدنی و کارگری"، و اجازه هم نخواهد داشت که داشته باشد. بنا،ً بعید به نظر میرسد که باراک اوباما بیچاره ما هرگز تا " یک قدمی برگزیده شدن به کرسی رئیس جمهوری پیش برود"

ولی آشکارا باید بیان شود که لیبرال دموکراسی وابسته به امپریالیزم بازار آزاد، که غرب هر چند گاه در صدد صدور آن به دیگر کشور هاست، تماماً مولود ساختار اقتصاد استعماری غرب است، وابسته به استعمار غرب است و هم ابزار خوبی برای حفظ سیستم استعماری غرب است و برای معلومات تان باید بیان شود که امروز لیبرال دموکراسی وابسته به بازار آزاد که از آن در تحقق استعمار نو ( نیو کلونیالیزم) استفاده میشود، بمثابه یک تیوری قبول شده در اکثر پوهنتون های معتبر دنیا تدریس میشود. ( شاید این هم نتیجه مبارزات آتشین جنبش های دنشجوی باشد. زنده باد!!!)

بناً قبل از اینکه دموکراسی صادر شده انکل بوش را "ارزش مشترک" بنامیم، شعار بدهیم، چپ و راست را محکوم کنیم، به جنبش ضد جنگ ویتنام دل ببندیم، خوب است که تعریف و باور مشخص خود را از دموکراسی داشته باشیم.

واضحاً، دنیای غرب در تلاش حفظ سیستم استعماری خود است و چرا باید نباشد. امروز 85 فیصد ثروت و منابع دنیا را آنانی که تنها 19 فیط نفوس دنیا را تشکیل میدهند، مصرف میکنند و باقی مانده که 81 فیص نقوس دنیا را تشکیل میدهند باید تنها با 15 فیصد ثروت و منابع دنیا بسوزند و بسازند. و به زعم آقای خالد، این هم گناه خود شان است زیرا "جنبش های دموکراتیک و مدنی" ندارند. نمیدانم که کودکانی که بنابر پالیسی صندوق جهانی پول و بانک جهانی در جمهوری "دموکراتیک" کانگو مجبور هستند از بام تا شام همراه با فامیل های شان در بدل کمتر از یک دالر کاکو جمع کنند چگونه خواهند توانست در قالب " جنبش های مدنی و دموکراسی خواهی" بر ضد " منطق ولع و اشتهای وحشی سرمایداری غربی که در قالب بازار آزاد و جهانی شدن سرمایه نهادینه شده" مبارزه خواهند کرد.

خوب خواهد بود که آقای خالد در مورد تاریخ و مسایل تاریخی هم تا این اندازه در سطح شنا نکنند. نقش استعمار غرب در براندازی و شکست مصدق و در پشتیبانی بی قید و شرط از یک شاه فاسد که منجر به پیروزی ها آخند ها در ایران شد، خیلی ها برجسته تر از از ضعف "جنبش های دموکراسی و شهروندی" بود و به همین منوال استعمار چی از نوع سوسیالیستی و یا هم غربی آن رول بزرگی را در تاریخ افغانستان بازی کرده است.

دور از درک و منطق است اگر ادعا شود که نباید از بی عدالتی، استبداد، و سلطه جویی سیستم استعماری دنیای غرب انتقاد کنیم، زیرا از " تکنالوژی، و نظام اداره حقوق غربی" استفاده میکنیم. این تماماً به این شباهت دارد که به کسی بگویم " نماز نمیخوانی، خدا را هم هرگز یاد نکو." این خود درک ایدیالوژیک مانرا از غرب گرایی نشان میدهد.

در مورد مسایل کمونیزم، توتالیتریزم، اسلام گرایی که آقای خالد خواسته اند مطلب نگارنده را با آن ربط دهند، نمیخواهم چیزی نوشته کنم، زیرا پیش داوری ها و برداشت ذهنی آقای خالد را نشان میدهد، و مبارک شان باشد.

ولی بسیار ساده است که دیگران را توتالیتر، کمونست، شارلتان، بنیادگرا و فاشیست خطاب کنیم و خود مان هم برویم منت دار به اصطلاع " دموکراسی" و" آزادی" اهدا شده جورج بوش باشیم. نمیدانم، شاید این هم یکی از روش های مبارزان دروغین " جنبش های دموکراتیک، مدنی و کارگری" دنیای بیچاره جنوب باشد.

***

پیوندهای مرتبط با موضوع:

- سیاست مستقل یا سیاست حداقلی خارجی برای نجات افغانستان؟(نگاهی به سند جدید سیاست خارجی دولت افغانستان)

-  دفاع از دموکراسی  در برابر بنیادگرایی و چپ کلاسیک ایدیولوژیک