رسیدن به آسمایی :26.06.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :27.06.2008

بسم الله رضایی

ما و جهانی شدن

 

ترقی و تعالی از مبانی اصیل و بنیادی حیات جامعه بشری محسوب میگردد. تاریخ تکامل و تعالی بشر حاوی نوسانات گسترده و گوناگونی است که  بحث پیرامون آن پیچیده، طولانی و در عین حال آموزنده و قابل تأَمل می باشد. انسان معاصر از مزایای تکامل و تمدن که دربرگیرندۀ  فناوری، صنعت و دانش عصر می باشد، به شکل بسیار احسن برخوردار است. امروزه انسانها با نیروی فوق العادۀ ارتباطات و وسایل حملیه ی گوناگون مجهز می باشد. تجهیزات مذکور امکان برقراری ارتباط بین انسانها را در مدت زمان بسیار کوتاه مهیا می سازد، و اینچنین است که انسان در مدت یک روز از یک قطب زمین به قطب دیگر آن سفر میکند و در مدت چند ثانیه از یک قطب به قطب دیگر تماس حاصل می کند. رشد علوم طبیعی که دستاورد ملموس اش عبارت از وسیله ها می باشد؛ باعث شکوفایی تکنولوژی گردیده  و به شکل بسیار سریع به کشفیات صنعتی یاری رسانده است.  تمام این کشفیات، تجهبزات، فناوری و صنعت در عرصه های ارتباطات و وسایل حملیه امکان بوجود آوردن جهان جدیدی را که در آن فاصله ها اهمیت اش را از دست داده، فراهم نموده است. بدین صورت برای اولین بار در دهه های ١٩٦٠- ١٩٧٠م  اندیشمندان و متفکرین از واژۀ  جدیدی برای بیان جهان ما استفاده جستند و آن را "دهکده جهانی"[1] و این پدیدۀ جدید را "جهانی شدن"[2]  خواندند.

پدیده جهانی شدن به زودی به یک ایدیولوژی و طرز تفکر برای تعداد کثیری از اندیمشندان تبدیل گردید. این عده از اندیشمندان در صدد استکمال این ایدیولوژی جدید بر آمدند و برآن شدند که جهانی شدن را نه تنها در عرصۀ اقتصاد، فن آوری، و تجارت آزاد، بلکه در عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز وارد سازند. بدینصورت در قرن بیست و یکم در کشورهای جهان اول و حتی جهان دوم، جهانی شدن به ایدیولوژی ای تبدیل گردید که تقریباً همه سطوح روابط اجتماعی انسانها را در برگرفت.

قبل از آنکه موضوع را به بحث و بررسی بگیریم و جنبه های مختلف آنرا مورد نقد قرار دهیم، بدیهی به نظر می رسد تا تعاریفی نسبی از پدیدۀ جهانی شدن ارایه گردد. اگرچه بخاطر گسترده بودن موضوع و پیچیده گیهای آن، نمیتوان تعریف دقیقی از آن ارایه داد، ولی تلاش خواهد شد تا یک تعریف کلی و نسبی با در نظر داشت نظریه های علمی و اجتماعی معاصر اظهار گردد.

تحلیل گران معاصر مثل "ویلیم شورمن" جهانی شدن را راجع به قلمرو زدایی می دانند. یعنی جغرافیای اجتماعی محدود به یک قلمرو و سرزمین نیست، بلکه حالت و وضعیتی است که در آن زمان بر مکان غلبه نموده، انسانها از طریق وسایل و امکانات ارتباطی در کمترین زمان و در دورترین نقاط روی زمین با هم تماس و رابطه برقرار می کنند. تعدادی دیگر از نظریه پردازان معاصر جهانی شدن را با بسط همپیوندی[3] انسانها که از خلال مرزهای جغرافیایی و سیاسی عبور می کنند، مرتبط میدانند. تعدادی دیگر، آنرا معادل با جهان گستری[4] می دانند. اینها معتقدند که اشخاص و پدیده های فرهنگی بیشتری در مقایسه با دوران های گذشته در تمام جهان پخش شده اند. روی همرفته میتوان گفت جهانی شدن پدیدۀ بین المللی ای است که باعث جهان گستری، قلمرو زدایی و همپیوندی ابعاد مختلف زندگی بشر گردیده است. این پدیده ایدیولوژی و منطق خاص خود را دارد؛ که ایدیولوژی آن سکولاریزم و منطق آن لیبرالیسم و دموکراسی میباشد. از آنجایی که موضوع این مطلب در رابطه با چالشهای هویتی می باشد و صاحب قلم نیز آنرا با در نظرداشت استقرار و سکنی گزیدن جامعه و مردم خویش در متن پدیدۀ مذکور به نقد می گیرد، لازم به نظر می رسد که سکولاریزم به عنوان ایدیولوژی جهان وطنی و لیبرالیسم به عنوان منطق و فلسفۀ آن به وضوح تعریف گردد.

سکولاریزم به معنی گسترده آن اختیار کردن دنیا و ترک آخرت است، و این یعنی دست اندازی عقلانی در سیاست، اقتصاد، علم و صنعت و هنر. علما و نظریه پردازان دو قسم سکولاریزم را می شناسند: یکی سکولازیم سیاسی که معنایش جدا شدن دین از دولت است و آن بدین معنی است که حکومت نسبت به ادیان بی طرفی اتخاذ کند و قانون جامعه را از قانون شریعت جدا نگهدارند. دیگری، سکولاریزم فلسفی است که در تضاد و تنافی با ماورالطبیعه می باشد. لیبرالیسم و دموکراسی مبادی و منابع مشترک دارند و مکمل یکدیگرند. "از نگاه فلسفه سیاسی، لیبرالیسم در معنای وسیع آن، فلسفۀ افزایش آزادی فردی در جامعه تا حد ممکن است؛ و دشمن اصلی آن تمرکز قدرت است که بیشترین آسیب را به آزادی فرد می رساند". اساس فلسفی ِ لیبرالیسم و دموکراسی اینست که همۀ انسانها از عقل و خرد برخوردارند، و خردمندی ضامن آزادی فردی است؛ و فرد تنها در آزادی میتواند به حکم عقل خود چنان که می خواهد زندگی کند. سلب آزادی از فرد به معنی نفی خردمندی اوست و نفی توان خردورزی انسان به نفی آزادی او می انجامد[5]. نظر به تعاریف فوق واضح میگردد که در حقیقت، نفس و هستۀ جهانی شدن در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی تأثیر گذار است و ایدیولوژی و منطق جهانی شدن در سه سطح از روابط اجتماعی که عبارت از عرصه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ می باشند، بروز و ظهور بیشتر نموده است.  جدا از اینکه  چه نواقص عمده در هسته ی پدیدۀ مذکور در رابطه با تضاد و تقابلش با سنت و مذهب وجود دارد، بحث فعلی پدیده را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و روی تأثیرات آن بر هویت، سخن میراند. بخاطر تمرکز بحث وایجاد پیوند با عنوان مقاله، به صورت مفصل به بحث پیرامون جهانی شدن و رابطه و تأثیر آن درعرصه فرهنگ می پردازیم.

فرهنگ پدیده و کلیتی به هم پیوسته و بافته ایست که از باورها، ارزش ها، سمبل ها، سنت ها، آرمان ها و دانش های معنوی، تاریخی، ادبی، هنری و مذهبی ای که در طول تاریخ فعالیت جامعه بشری ایجاد شده اند، تشکیل می شود. فرهنگ به مثابۀ دریچه ای است که انسان نه تنها از درون آن خود را می بیند و می شناسد بلکه جهان بیرون خویش و انسان های جوامع دیگر را نیز از آن دریچه می بیند و با نگرش و بینش فرهنگی خویش با آنها ارتباط های مطلوب برقرار میکند. لذاست که فرهنگ از اساسی ترین وسایل شناخت، مبادله و توسعه روابط بین انسانها می باشد.  فرهنگ از عناصری چون دین، زبان، عنعنات و هنر، تشکیل می شود. در عصر حاضر یعنی در این دوران جهانی شدن، مهاجرت های گسترده، رشد پر شتاب مخابرات و رسانه هایی از قبیل انترنت، رادیو و تلویزیون باعث مبادلات فرهنگی و ارتباطات گستردۀ جوامع بشری با فرهنگ های گوناگون گردیده است. کثرت گرایی فکری و دینی و فرهنگی از پایه های اصلی جهان وطنی هستند، زیرا امروزه ایجاد ارتباط بین جوامع مختلف بسیار به آسانی صورت می پذیرد و بدینصورت فرهنگ از حالت خالص به سوی ناخالصی گرایش پیدا می کند. و عناصری از یک فرهنگ شامل فرهنگ دیگر میگردد و در نتیجه یک فرهنگ مختلط به میان می آید. در اثر این اختلاط تصادم هایی نیز به وجود می آیند که در نوع خودش خیلی خطرناک تلقی میگردند. ولی به طور عموم تأثیر گذاری یک فرهنگ و تأثیر پذیری فرهنگ دیگر به شکل مسالمت آمیزی صورت میگیرد. تعامل بین فرهنگ های مختلف با در نظر داشت معیار و چوکات مشخصی که ایدیولوژی و منطق جهانی شدن برای آن ایجاد کرده است، صورت میگیرد. این تعاملات در نهایت امر به فرهنگ حاکم با ریشه های مدنی که اکثریت قابل توجه وسایل و غایات را در دست دارد منتهی میگردد. بعضاً عدم تعامل و ایجاد اصطکاک های بی مورد از طرف صاحبان فرهنگهای مهمان باعث افتراق و استهواء آن فرهنگ ها  و انزوای صاحبان و حاملانش میگردد. از سوی دیگر حذف و یا جذب شدن کامل یک فرهنگ با تمام خوبی ها و بدی هایش در درون فرهنگی دیگر، صاحبانش را دچار یک نوع  استحاله ی فرهنگی و در نهایت امر از خود بیگانگی فرهنگی میکند. بر علاوه تحقیقات جامعه شناختی حاکی از آنست که فرهنگ های ضعیف که ریشه های عصبیت قومی، قبیلوی و نژادی دارند، در مجموع با منطق و ایدیولوژی جهانی شدن در تضاد کامل قرار گرفته و در نهایت یا نابود میگردند و یا هم در انزوا قرار میگیرند، و این برخلاف فرهنگ هایی است که ریشه در مدنیت دارند و از راه تعامل و داد و ستد با پدیدۀ جهانی شدن روبرو می شوند. حال اگر در جزیّیات موضوع وارد شویم و تطابق، تخطی و تنافی جهانی شدن را با عناصر تشکیل دهندۀ فرهنگ جامعۀ خودمان مقایسه کنیم به وضاحت چالشهای فرود آمده بر سر راه  را دریافت خواهیم کرد.

دین عنصری فربه و عمده در فرهنگ جامعه است. البته در جوامع سکولار و بالخصوص جوامعی که پیشتاز جهان وطنی هستند، دین رنگ و روغن اش را از دست داده است. در اروپا و عموماً ممالک جهان اول این تحول بعد از رنسانس صورت گرفته است. ولی آنچه قابل توجه است جایگاه، خواستگاه و اهمیت دین در بین جامعه و مردم خود ما است. هموطنان ما از جامعه ای آمده اند که در آنجا اولاً از پدیدۀ جهانی شدن اثر کمتری مشاهده می شده، و ثانیاً از ذهنیتی برخوردارند که با ایدیولوژی و منطق جهانی شدن در منافات است. بدین معنی که در جوامع کشورهای اسلامی دین از دولت جدا نیست بلکه اکثر قوانین جامعه از قوانین شریعت استنتاج و استخراج شده اند. زندگی برای اکثریت قابل توجه هموطنان ما در آسترالیا که در متن پدیدۀ جهانی شدن قرار دارد و از رهبران و پیشتازان پدیدۀ مذکور میباشد، چالش بر انگیز است. چنانچه که در فوق متذکر شدیم، جهانی شدن در اصول و اساس خود با سکولاریزم و جدایی کامل دین از دولت بنیانگذاری شده است. و هرگونه دخالت دین در عرصۀ زندگی اجتماعی را در تخطی با حوزۀ کاری دولت و هرگونه دخالت سیاسی  را در حوزۀ دین تخلف با حوزۀ کاری دین می داند. چون در جهانی شدن با تعریفی که ارایه گردید کاملاً ایجاب میکند که این دو حوزه  از هم جدا نگهداشته شوند. مثلاً بنا به نظر نصر حامد ابوزید، یکی از روشنفکران دینی معاصر، هنگامیکه قدرت سیاسی بر دین تکیه بزند تنها پیروان خود را به عنوان شهروندان صاحب‌ حق می‌پذیرد و پیروان سایر ادیان و یا غیر معتقدان را نادیده می‌گیرد و این آشکارا به تبعیض می‌انجامد. بنابراین کثرت فرهنگی موجود در دنیا و لزوم حفظ آن امری اجتناب ‌ناپذیر است[6].  بصورت واضحتر، هموطنان ما در عمل و نظر با مبنا و اصل سکولاریزم که همانا ایدیولوژی جهانی شدن است در تضاد هستند در حالیکه در متن جامعه ای سکولار زندگی میکنند و این زندگی هم با انتخاب خودشان می باشد.  از اینجاست که اکثریت تام هموطنان ما که از تجزیه و تحلیل موضوع عاجزند، دچار یک نوع تنش و چالش میگردند. چالشی که نه تنها هویت آنها را زیر سوال میبرد بلکه بودنشان در جامعه ای که خود به اختیار خود برگزیده اند را نیز به قهقرا می کشد.

زبان یکی دیگر از حیاتی ترین عناصر فرهنگ می باشد. زبان به مثابۀ خونی است که  از قلب فرهنگ سرچشمه گرفته  و در بدن آن در جریان است. نقش زبان در حقیقت همان نقش خون در بدن انسان است. جهان و طنی چنانچه تعریف گردید در صدد همپیوندی و همنوع سازی است و این همنوع سازی و همپیوندی را در سایۀ یک زبان، یک ایدیولوژی و یک منطق جستجو میکند. بناً در صدد انسجام فرهنگ ها با یک زبان و آنهم انگلیسی می باشد. این روش جهان وطنی چالش آفرین است. زیرا زبانهای مادری اکثر ملیت های جهان آهسته آهسته به فراموشی سپرده میشود و نتیجه اش از بین رفتن فرهنگ های است که دیگر خونی در بدن ندارند. بحران و چالش مذکور را مجمع عمومی سازمان ملل آگاهانه درک نموده و در نتیجه سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبانها نامگذاری کرده اند. هدف از نامگذاری سال جاری به عنوان سال زبانها را کوئيچيرو ماتسورا رئيس عمومى سازمان آموزشى، علمى و فرهنگى ملل متحد (يونسکو) در نقش حیاتی و ارزندۀ زبانهای مادری و بومی در سیستم آموزشی، اداری، حقوقی، فرهنگی، رسانه ها، تجارت، اقتصاد، حفاظت از هویت افراد و گروهها و همچنین برای همزیستی مسالمت آمیز آنها در جوامع، دانسته اند. در یک پیام عمومی به کشورهای جهان توسط کوئيچير وماتسورا به همین منظور آمده است که "در فاصله چند نسل آینده، ممکن است بیش از ۵۰ درصد از ۷۰۰۰ زبان رایج دنیا کاملاً از بین بروند. کمتر از یک چهارم این زبانها در مدارس و محیطهای آموزشی تکلم و تدریس می شوند و در فضای مجازی اینترنت بکار برده می شوند و بیشتر آنها به صورت پراکنده استفاده می شوند. هزاران زبان دیگر که هر روزه بر زبان مردم جاری است، در مکانهای آموزشی و فضاهای نشر و رسانه ها مورد استفاده قرار نمی گیرند؛ از این رو یونسکو از تمام دولتها، ارگانهای ملل متحد، سازمانهای جامعه مدنی، سازمانهای آموزشی، انجمنهای حرفه های و سایر موسسات مرتبط و علاقه مند دعوت می کند تا فعالیتهای خود را برای تقویت مراقبت ویژه از زبانها و ترویج و پاسداری از تمام زبانها، به خصوص زبانهای روبه زوال، را در تمام زمینه های فردی و اجتماعی افزایش دهند. خواه این فعالیتها از طریق زمینه سازی در مورد آموزش زبانها، فضای مجازی (اینترنت) یا محیطهای ادبی باشد. خواه از طریق پروژه هایی برای حراست از زبانهای در حال زوال یا ترویج زبانها به عنوان وسیله ای برای به هم پیوستگی اجتماعی و یا جستجوی ارتباط بین زبانهای مختلف و توسعه اقتصادی، ارتباط بین زبانها و دانش بومی یا زبانها و خلاقیت انجام شود. در هر حال این ایده که "زبانها مهم اند!" باید همه جا ترویج شود"[7].  پیام مذکور حاوی نقاط بسیار برجسته می باشد که حاکی چالش بزرگ پدیدۀ جهانی سازی  در مورد ترویج زبان انگلیسی به عنوان زبان مسلط دنیا و در نتیجه نابودی خورده زبان های دیگر می باشد. لذا زوال زبان ها باعث زوال و نابودی فرهنگ ها میگردد و صاحبان آنرا به بحران هویت میکشاند. شاید سال ٢٠٠٨ فرصتی خوبی باشد برای درک ارزش و اهمیت زبان مادری و بالخصوص نهادینه شدن یک استراتژی مشخص در خصوص محافظت، رشد و ارتقای آن از این نسل به نسلهای آینده. هموطنان ما، بیشتر از مردم جوامع دیگر، بنا بر وضعیت نابسامان سیاسی کشور و نتیحتاً مهاجرت های گسترده، از ناحیه حفاظت زبان مادری شان رنج میبرند. چون در دوری از وطن فرصت های آموزشی زبان و ادبیات از آنها سلب گردیده و بناً نتوانسته اند فرزندان شان را با زبان مادری آنها آشنا سازند.

چه باید کرد؟

آنچه در فوق بحث گردید، گوشه ای از موضوعی بس بزرگ و گسترده می باشد که اندیشمندان پیرامون آن کتاب ها نوشته اند. جهان وطنی یک واقعیت است که سریعاً در حال رشد می باشد. روند رشد آنرا طبیعتاً تلاش و کوشش بشری در راه دست یابی و رسیدن به قانونی فراگیر برای مهار کردن طبیعت و پیشرفت و توسعه ی دانش و تکنولوژی، سرعت بخشیده است. شاید اجتماعی بودن انسانها اقتضاء میکند تا به کمک تکنولوجی روز و سایر وسایل ارتباطات، جهان را به سمت و سویی ببرد که نیاز مادی و معنوی همدیگر را در دهکده ای بنام دهکدۀ جهانی برآورده سازند.

اینکه در جهت دهی پدیدۀ مذکور چه عوامل دیگری دخیل است، جای بحث اش باقیست و از حوصله این نوشتار نیز بیرون است. ولی آنچه مسلم است، واقعیت وجودی پدیده مذکور و چالش های آن برای جامعه ما است. بدون شک جهانی شدن از پشتوانۀ بس بزرگ علمی برخوردار است، و ایدیولوژی و منطق آن بسیار آگاهانه و خردمندانه جهت دهی شده است. بدیهی است که راههای مبارزه با چالشهای فرود آمده از طرف این پدیده نیز باید از پشتوانه های عقلانی و علمی برخوردار باشند.

نوشتۀ حاضر صریحاً روی جهانی شدن در عرصه فرهنگ و مشخصاً روی دو عنصر حیاتی فرهنگ یعنی دین و زبان بحث نموده و چالشهای جهانی شدن را با عناصر مذکوره جستجو نمودیم. در رابطه با چالش هایی که جهانی شدن با ذهنیت دینی مردم ما ایجاد نموده، باید گفت که راه حل منطقی و عقلانی در این رابطه؛ همانا همنوا و هم جهت شدن با ٩٥٪ درصد جمعیت این کشور می باشد. چون تقابل با اکثریت تام به قول معروف با کوه جنگیدن است و نتیجه ی چنین تقابل جز نابودی چیزی دیگری نیست. نیاز مبرم همنوایی و هم جهتی رشد و بالنده گی معرفت و خردورزی در جامعه می باشد تا بدین طریق در پرتو این دو عنصر حیاتی یک زندگی متمدن، ما هم از باشندگان و ساکنان دهکدۀ جهانی محسوب گردیم.

به باور صاحب قلم مشکلات روز افزونی که در کشورهای اسلامی در طول  صده ها بروز نموده، تا حدودی بخاطر اختلاط حوزۀ دیانت و حاکمیت بوده است. شاید بتوان گفت که امروزه اکثریت قاطع روشنفکران دینی به بازتعریف نمودن نسبت دین و دولت همت گماشته اند و در صدد بر آمده اند تا به شکل بسیار علمی و خردمندانه به دولتمردان دیندار و یا دینداران دولتمرد تفهیم کنند که تلفیق این دو، شایسته نیست. چنانچه از نظر متفکرین و روشنفکران دینی مانند نصر حامد ابوذید و داکتر کریم سروش، حل معضل کنونی با تجربه کردن مدرنیته و طرح ارزشهای دموکراتیک و پذیرش آن و درک واقعیت های جهانی شدن در قرن حاضر، امکان پذیر است. حامد ابوذید پذیرش قدرت سیاسی با ماهیت ایدئولوژیک در قرن بیست و یک را مخصوصا بر اساس آموزه‌های دینی، غیر قابل قبول می‌داند و به سکولار کردن عرصه قدرت سیاسی و دولت معتقد است. حال با عنایت به مسایل متذکره میتوان نتیجه گیری کرد که برخورد معرفتی و خردمندانه برای هموطنان ما همانا سکنی گزیدن در دیر معرفت و عقلانیت می باشد و با این روند نه تنها دین و معنویت حفظ میگردد بلکه به عنوان شهروندان خردمند نزد جامعه میزبان از جایگاه بهتری برخوردار خواهیم گردید.

در مورد تجنیس فرهنگ ها توسط فرایند جهانی شدن باید گفت که این یکی از عوارض و ضرر جبران ناپذیر جهانی شدن است. ولی با سلاح معرفت و دانش قادر به مقاومت در برابر این چالش خواهیم بود.  چنانچه که در فوق ذکر گردید، فرهنگ کلیت تغیرپذیری است که در طول تاریخ فعالیت و فعل و انفعالات جامعه بشری شکل میگیرد. بناءً  نظر به مقتضیات زمان و مکان، عناصری از فرهنگ نیز تغیر و تعدیل میگردند، و این تعدیلات باعث شکوفایی و بقای آبرومندانۀ آن فرهنگ میگردد. بدون تردید هیچ فرهنگی عاری از عیب و عیوبی نمیباشد و مبادلات بین فرهنگ های گوناگون زمینه خوبی برای رفع بدی ها و جذب خوبی ها می باشد. لازم است تفاوتهای فرهنگی موجود در جهان را پذیرفت و حفظ کرد و این با بازسازی ساختار نظام جهانی از طریق استقرار ارزشهای جهانشمول مانند آزادی، برابری و عدالت برای همه ملتها بدون توجه به رنگ، زبان، دین و فرهنگ خاص امکان‌پذیر است. و ظاهراً شعار روند فعلی جهانی شدن هم همین است. از طرفی هم در خانه و کاشانه کنونی ما یعنی آسترالیا نظر به تنوع فرهنگ های گوناگون و موجودیت یک صد و چند فرهنگ در اینجا، واژه چندگانگی فرهنگی را استفاده نموده و خورده فرهنگ های موجود را نیز به رسمیت می شناسند. و عملاً بخاطر ترویج کثرت گرایی و چند گانگی فرهنگی، ایجاد محیط های تبادل فرهنگی و ترویج همزیستی میان فرهنگ های ساکن، ادارات مسئول و مؤظف اند تا در این راستا به شکل مادی و معنوی کمکهای خویش را  ارایه دهند. نمونه های آن در آسترالیای جنوبی عبارت از وزارت امور چندفرهنگی، امور چند فرهنگی جوانان، انجمن مکاتب نژادی و غیره  می باشند. به صراحت میتوان گفت که این روند در آسترالیا بسیار مفید، برجسته و شایسته می باشد.

------

[1] Global village
[2] Globalization
[3] Interconnectedness
[4] Universalization
[5] بشریه، حسین، " تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم" نشر نی، تهران،1378، ص 16
[6]  نصر حامد ابو زید ، مفهوم حقوق بشر، فرآیند مدرنیزاسیون و سیاستهای دنیای غرب، ترجمه روح‌الله فرج‌زاده ، (1382) ص 108
[7]  آژانس خبری پژواک، بازدید: 17 جنوری 2008