رسیدن به آسمایی :19.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :19.05.2008

سخیداد هاتف

آفرین بر اهل مطالعه و صد آفرین بر «روشنفکران» ما *

مدتی پیش من چیزی نوشتم با عنوان " زبان و گفتمان سکولاریته در سپهر فهم شالوده شکنانه" ! قبلا فکر کرده بودم که نوشته های ما قلمزنان یا قلمزنان ِ ما به جایی نمی روند. این سخن سستی است ، نه؟ باشد . اما در آن ذره یی حقیقت هم هست. آن نوشته ی پر طمطراق اما کاملاً یاوه فقط آزمایش یک گمان بود. همان که گفتم. این که مکتوبات ِ ما ( یاوه و غیر ِ آن ) به جایی نمی روند. می توان هر چیزی نوشت ، بی آن که کسی حتا به معنادار بودن اش شک کند.

یک پاسخ دندان شکن به این ادعای من این است : تو هر قدر می توانی یاوه بنویس. مگر ما بیکار مانده ایم که یاوه های ترا بخوانیم؟

این پاسخ دندان شکن است ، اما یک عیب دارد. آن عیب این است که گوینده پیش از خواندن متنی تعیین می کند که چه چیزی یاوه است و چه چیزی یاوه نیست. این یعنی این که در فضای فرهنگی ما پیشاپیش معلوم شده است که چه چیزهایی را اصلا نباید خواند و به چه کسانی اصلا گوش نباید داد.

پاسخ دندان شکن دوم این است : من یاوه-نوشته ی ترا خواندم ، اما چه لزومی دارد که به آن پاسخی بدهم یا به انتشارش اعتراضی کنم؟

این هم پاسخ خوبی است. اما عیب اش این است که بر این فرض استوار است که گرم شدن بازار یاوه نویسی خطری ندارد و اگر کسی خواست یاوه نویسی کند ، بکند. بلای ِ همه ی اهل معرفت به سرش! به این گونه ، بسیاری از کسانی که پیشاپیش مرعوب ِ کلمات ثقیل و نام های پر هیبت اند هدف یاوه نویسی ِ قلمزنانی قرار می گیرند که هر چه بنویسند " خاطر ساده دلی را پی " می کنند.

گمان من این است که وضع ما با هر حسابی خوب نیست. اگر نوشته ها را نمی خوانیم ، معنای اش این است که نمی خواهیم بدانیم در فضای فرهنگی ما چه می گذرد. اگر نوشته ها را می خوانیم و فورا مرعوب ِ شان می شویم ، معنای اش این است که هر کس می تواند تا هر قدر که دل اش خواست یاوه پراکنی کند و ژاژ بخاید و نگران هیچ چشم نگرانی نباشد. اگر نوشته ها را می خوانیم و می دانیم که آنچه می خوانیم یاوه یی بیش نیست اما واکنشی نشان نمی دهیم ، معنای اش این است که آنچه برای ما اهمیت دارد این است که خودمان فریب نخوریم. این که انعکاس و تاثیر چنان نوشته ها در فضای فرهنگی ما چیست ، اهمیتی ندارد.

اما آن نوشته ی من :

من در آن یاوه-نوشته که قبلا در آسمایی منتشر شد هیچ سخن معقولی نیاوردم. و جدا از خالی بودن تک تک جملات آن نوشته ، اسم هایی چون آلن فورختاین بک ، آندروکالوینوف ، رولان جاش ، ریه کولانسکی و سگوندو تورنایمر ( طبیب – فیلسوف مشهور اما به دنیا نیامده ی اتریشی!) همه اسم های بی مسمایند. گفتمان چالش برانگیز آنتروبلاف ! چطور؟

مآخذی که در پایان نوشته ذکر کرده بودم کمتر مضحک نبودند. جورنالی که در سال 2020 میلادی ! منتشر شده بود. انتشارات مگالومانیا! و...

می گویید : خوب دیگر چه؟

پاسخ من این است: هیچ ! این قسمی است وضع ِ ما. دانایان و اهل معرفت ما در دنیای ِ قشنگ اندیشه های بلند خود گرفتار اند و دون شان خود می دانند که با خواننده گان و نویسنده گان ِ " راه گم کرده" گفت و گو کنند. آنانی که سواد ِ خام تری دارند شکار ِ یاوه های یاوه نویسان می شوند. نخبه گرایی متکبرانه ی نخبه گان ما کار را از این که هست هم خراب تر خواهد کرد.

***

* چون یاداشت آقای سخیداد هاتف عنوانی نداشت ، لذا ما این عنوان را برای آن برگزیدیم-ادارهء آسمایی