رسیدن به آسمایی :29.04.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :30.04.2008

سخیداد هاتف

 

زبان و گفتمان سکولاریته در سپهر فهم شالوده شکنانه

یکی از چالش های مهم روزگار ما در عرصه ی تفکر میان رشته یی این است که قابلیت های نامکشوف این گونه تفکر در ساحت اندیشواره ی محلی ما به کلی غایب مانده است. در گذشته تعدادی از منادیان ِ برگذرنده از پارادایم های غلیظ فلسفی سعی کردند ما را با زوایای به شدت کلونیال و ضد شرقی فلسفه های سرکوبگر آشنا کنند. اما این تلاش ها به جایی نرسیدند و ما همچنان در گرداب کاوش های منقطع و به شدت غیر هرمنوتیک خود ماندیم. ما از یک سو فلسفه های زبان – به ویژه روایت فراساختاری وتگناشتین و آلن فورختاین بک- را به شدت مردود دانستیم و از سویی دیگر از تالیف موفق ِ یک تیوری آنالیتیک در بسیاری از زمینه های دیگر باز ماندیم. نتیجه ی این دگم اندیشی و حتا می توان گفت جزم انگاری ما این شد که نگاه کلونیال زبان شناسانی چون آندرو کالوینوف را استقبال کردیم و راه را بر ورود نوعی هنجار فارغ از اتوریته ی مشهور عرفانی شرقی باز نمودیم. امروز کسان بسیاری سعی می کنند که این خطای تاریخی ما را برگردانند. اما فراموش نباید کرد که در این روند ما با سه مشکل توان فرسا روبروییم :

1- سخت جانی ِ ابر روایت های نپوتیستیک :

نپوتیسم بر خلاف تعریف های مشهور آن نوعی نگرش مایل به گریز از مرکز اقتدار است. در حالی که هر گونه مقاومت در برابر فلسفه های زبان مبتنی بر فهم ِ غیر محلی باید توانایی خود را از تمرکز مقتدرانه ی سنت های محلی بگیرد،  نوعی نپوتیسم رایج در حلقه های فکری افغانستان سبب می شود که این اقتدار از هم بپاشد و در نتیجه ما باز هم در دور باطل تعادل افکنی های بی حاصل گرفتار شویم و همچنان از رسالت اصلی خود که همان باز سنجی مولفه های این دور باطل باشد فاصله بگیریم.

2- نبود ِ گفتمان های فراگیر در حوزه ی معیارها

در دنیای مدرن داشتن معیارهای گفتمانی مسلط بر تبیین گفتارهای پس از عصر روشنگری امری مسلم و انکار ناپذیر است. گر چه تا اواخر نیمه ی دوم قرن نوزدهم هم هنوز کسانی بودند که با تقلید ناشیانه از آثار کسانی مانند رولان جاش و ریه کولانسکی کوشش می کردند به نوعی معیار زدایی از گفتمان های غربی بپردازند. اما توسعه ی سریع و تقریبا بازگشت ناپذیر نفوذ جریان های معطوف به تغییر توانست کوشش آنان را به نحوی موثر خنثی نماید. در فرهنگ ما اما این جریان وارونه عمل کرد: ابتدا مخالفت شدید سنت گرایان متمایل به مرکز سبب شد که پاره های ناقصی از گفتمان معیارزدایی بر محیط های آکادمیک ما مسلط شوند. بهترین نمونه ی این تسلط را می توان در تالیف کتاب های درسی دانشکده ی طب یافت که نشان می دهد چه گونه رویکرد ما به مساله یی همچون صحت عمومی کاملا دنباله رو نگاه های معیار زدای مکتب فرانکفورت و نماینده ی معروف آن سگوندو تورنایمر طبیب-فیلسوف مشهور اتریشی شده بود. در وجهی دیگر،  متاسفانه چنان که رسم است تا همه چیز را سیاسی کنیم، بحث های عمیق زبانی و فلسفی هم به شدت تحت تاثیر چپ گرایی های محافظه کارانه ی عناصر فرصت طلب وطنی قرار گرفتند. امروز هنوز با این مشکل دست و پنجه نرم می کنیم.

3- پریشانی هویتی ِ ناقلان

سومین مانع عمده بر سر راه گسترش جریانی که تا کنون مورد بحث قرار دادیم پریشانی ِ هویتی ِ ناقلان این فرهنگ های نا برابر و در عین حال متجاوز می باشد. از نخستین روزهایی که روشنفکران ما در یک قرن پیش سعی کردند با ترجمه ی آثار کلونیال و نیمه آشنای غربی ما را به سوی تجدد برانند،  تا کنون ما با این بی هویتی روبرو هستیم. ناقلان ِ مذکور یا نمی دانستند و یا به عمد سعی می کردند که با مخدوش نشان دادن پارادایم ها و مولفه های گفتمانی شرقی ما از بحرانی که دامن روشنفکران برج عاج نشین کشورهای عدم انسلاک را گرفته بود،  با نوعی تغافل عبور کنند و هرگز روایت درستی از ماجرا به دست ندهند. مشکل زمانی چند برابر می شد که هیچ یک از این روشنفکران حتا سعی هم نکردند که چالش های پست مدرن و عظیم کشورهای اروپایی را به گونه یی در عرف فرهنگی ما تعقیب کنند که خسارات مادی و معنوی ناشی از مقلد بودن ما را کاهش بدهند.

حال با در نظر گرفتن سه چالش روانسوز بالا به خوبی و روشنی می توان به فهم آنچه اکنون در عرصه ی روشنفکری ما می گذرد نایل شد. برگردیم به مساله ی شالوده شکنی و رابطه اش با سکولاریته که در عنوان این مقاله طرح گردید : از منظر هرمنوتیسم ادبی شالوده شکنی چیزی نیست جز سرمایه گذاری بر خالیگاهی که از نبود عقل ِ سالم پدید می آید. اجازه بدهید این مفهوم را بیشتر تشریح کنم. فرض کنید شما می خواهید با واقعیت های اجتماعی روبرو شوید. در نخستین قدم باید آن قدر هوشمند باشید که ببینید مردم چه قدر فهم دارند. وقتی این را کشف کردید شروع می کنید به طرح مفهوم شالوده شکنی. البته این فقط مثالی است. در قدم های بعدی رابطه ی سکولاریته را با گفتمان های چالش بر انگیزی نظیر آنترو بلاف ( که احتمالا تا کنون در افغانستان چنان که باید به آن پرداخته نشده است) باز می کنید. این بحث ها در مجموع به روشن شدن این مساله کمک می کند که چرا مثلا در عالم روشنفکری مدرن ما پیچیده گی های گفتمانی ِ هرمنوتیسم و رابطه ی آن با فهم شالوده شکنانه چندان مورد بحث قرار نگرفته است. جست و جوی علل این بی توجهی در این مجال نمی گنجد. در این مقاله سعی کردم این مساله را روشن کنم که ما باید ناگزیر از سطح گفتمان های زبانی-فلسفی کلونیال عبور کرده و به نحوی شالوده شکنی محلی برسیم. در همه ی این احوال یک اصل را نباید فراموش کنیم : هر سخنی که می گوییم باید برای آنانی که هوش و مطالعه ی کافی دارند روشن و قابل فهم باشد.

منابعی که برای نوشتن این مقاله به کار رفته اند :

1- Andro , P., (2020). How to portray ourselves as geniuses? : Some practical guidelines. Journal of Bluffing Sciences. 6, 173-180.

2- Bolansky, N. (2003). Hermeneutical Twists: is there an effective way of manipulating concepts. Journal of Deception and Intelligentsia . 18(4), 437-445.

3- Coorthenhiemer , S. (2011). The self-promotion industry: how the intellectual establishment exploits your absent-mindedness. Mandawi : Megalomania House Publishers.