تاریخ نشر در آسمایی :01.2008 .01

وحید مژده


کدام بینظیر کارآمد تر است: زنده یا مرده؟!

مایکل جنکینز یکی از دست اندرکاران مبارزه علیه تروریسم در ایالات متحدهء امریکا در رابطه با ترور بانو بینظیر بوتو گفت که شاید قاتل اصلی وی هرگز شناسایی نشود.

حتی اگر قاتل نیز شناخته شود، نام کسی که دستور این قتل را صادر کرد برای ابد در پردهء راز باقی خواهد ماند.

جنکینز سخن درستی گفته است. پاکستان کشور قتل های مرموز سیاسی است. قتل هایی که هرچند قربانیانش شخصیت های طراز اول این کشور باشند، راز قتل ها سربه مهر باقی می ماند و این خود زمینه را برای مبدل شدن شایعات به روایات تاریخی مساعد می سازد. حتی اگر مقتول کسی چون جنرال محمد ضیاء الحق و همراه با وی سفیر کبیر ایالات متحده در اسلام آباد باشد.

در شانزدهم اکتوبر 1951 لیاقت علی خان نخستین صدراعظم پاکستان در پارک شاروالی راولپندی در اثر فیر گلوله که به سینه اش اصابت کرد به قتل رسید. قاتل ظاهرا یک افغان بنام سیداکبر بود که از سخنان تند لیاقت علی خان نسبت به پشتون ها دچار خشم گردیده بود. ضارب فورا در همان محل کشته شد در حالیکه می شد وی را دستگیر کرد و با بازپرسی از وی به انگیزهء اصلی قتل پی برد.

پارکی که لیافت علی خان در آن کشته شد بعدا لیاقت باغ نامیده شد که بسیاری از گردهمایی های سیاسی در این محل صورت می گرفت. جایی که بی نظیربوتو هم پس از شرکت در گرد همایی و سخنرانی، در آنجا کشته شد.

هم لیاقت علی خان وهم بی نظیر بوتو از خانواده های فیودال بودند. پدر لیاقت علی خان، نواب رستم علی خان از زمینداران پنجاب بود که پس از تقسیم نیم قاره، بخشی از زمین های این خانواده به سرزمین هند تعلق گرفت. اما بی نظیر از یک خانوادهء فیودال در استان سند بود که هم زمین های وسیع و هم حزب سیاسی بنام (حزب مردم پاکستان) را از پدرش ذوالفقار علی بوتو به ارث برد. این مشخصهء بسیاری از احزاب سیاسی در نیم قاره است که حزب سیاسی مانند مقام سلطنت میراث خانوادگی بشمار می آید.

پدرش به مقام وزارت خارجه، ریاست جمهوری و صدارت پاکستان رسید و سرانجام اعدام شد. یعنی یک مرگ غیر طبیعی. برادرانش مرتضی و شهنواز سالهایی را در افغانستان گذشتاندند. شهنواز که همسری افغان بنام ریحانه داشت، بشکل مرموزی در فرانسه جان سپرد. گفته می شد که وی مسموم شد. مرگ غیر طبیعی! برادر دیگرش مرتضی به قصد انتقام از خون پدر، گروهی را بنام ذوالفقار بوجود آورد و دریک واقعهء طیاره ربایی هم درگیر شد اما سرانجام در پاکستان به شکل مرموزی به ضرب گلوله بقتل رسید. بازهم مرگ غیر طبیعی! آیا مرگ های غیر طبیعی هم بخشی از میراث خانوادگی این خانواده است؟

فیودالیزم در سیاست پاکستان از بدو تاسیس این کشور جایگاه ویژه ای داشته است. حتی به میدان آمدن نمایندگانی از سرمایداران مانند نوازشریف نیز از این قدرت چیزی نکاسته است. از لیاقت علی خان تا بینظیر وضع چنین بوده است.

هم لیاقت علی خان و هم بی نظیر بوتو به عنوان هواداران نفوذ امریکا در پاکستان شناخته می شدند. قتل هردو بعنوان یک عمل ضد منافع امریکا در پاکستان تلقی شد. بینظیر قبل از اینکه به پاکستان برگردد، در نقش یک پیاده کنندهء اهداف امریکا در پاکستان علیه افراطی گری عنوان شد و در این رابطه بشکل وسیع تبلیغات صورت گرفت تا در صورت کشته شدنش، این کار یک شکست برای امریکا بشمار آید.

دولت پاکستان در پنجاه و پنج سال قبل شخصی بنام سیداکبر را قاتل لیاقت علی خان معرفی کرد که دیگر درقید حیات نبود اما امروز دولت پاکستان تلاش دارد تا بیت الله محسود رهبر طالبان پاکستان را به دست داشتن در قتل بینظیر متهم سازد در حالیکه این بار و در مورد این قتل، نقاط ابهام فراوان است. دلایل رسمی ارایه شده در مورد کشته شدن بینظیر چنان ضد ونقیض است که حتی ضرورت مسألهء نبش قبر وی را نیز مطرح می سازد. در حالیکه رهبران حزب مردم به این باور اند که بی نظیر در نتیجهء اصابت گلوله به سمت راست گردنش به قتل رسیده، دولت مدعی است که مرگ در اثر اصابت سر به سقف موتر زره پوش که به شکستگی جمجمه منجر گردید، صورت گرفته است. گفته می شود که کسیکه گلوله شلیک کرد همان فرد انتحاری بود که بعد خود را منفجر ساخت اما سرعتی که در پاک کاری محل وقوع حادثه بوسیله موتر های آب پاش صورت گرفت نیز سوال برانگیز است. چرا قبل از اینکه محل حادثه بصورت دقیق مورد بازرسی قرار گیرد، از وجود هرنوع سند و مدرک پاک گردید؟

اگر این نکته ثابت گردد که در قتل بینظیر طالبان دست داشته اند، در این صورت پاکستان دچار جنگ میان تندروان مذهبی و هواداران حزب مردم خواهد شد. اما آیا می توان در قتل بینظیر دست طالبان را دخیل دانست؟

بعضی از صاحبنظران به این باور اند که بینظیر بوتو کسی بود که در ایجاد تحریک طالبان دست داشت. بعضی ها از این هم جلوتر رفته و وی را بعنوان مادر طالبان خطاب کردند. بنابراین طالبان نمی توانند قاتل بینظیر باشند.

هرچند تاکنون صدها کتاب و هزاران مقاله در مورد طالبان به رشتهء تحریر درآمده اما هنوزهم بسیاری از تحلیلگران در شناخت طالبان مشکل دارند. طالبان کسانی اند که حتی از کشتن استادان شان نیز درصورتیکه لازم باشد ابایی ندارند. کشته شدن دهها ملا و مولوی در افغانستان و پاکستان به اتهام همکاری با امریکا گواه روشن این ادعاست.

در همین سال مولوی محمد حسن جان یکی از رهبران با نفوذ مذهبی صوبهء سرحد پاکستان بدست افراد نامعلومی به قتل رسید. مدرسهء مولوی حسن جان از جمله مدارسی بود که از آغاز تحریک طالبان در افغانستان، برای آنان جنگجو تدارک می نمود. مولوی حسن جان نگفته بود که برعلیه تروریسم باید جنگید. او نگفته بود که جهاد علیه امریکا روا نیست. حسن جان از نظر استراتژیک و اهداف کلان اختلافی با طالبان نداشت اما وی ملاحظاتی از نظر تاکتیکی بر روش های رزمی طالبان داشت از جمله او ترور انتحاری را که موجب کشتار افراد غیرنظامی می شد ناروا می دانست و فتوا در همین موضوع به قیمت جانش تمام شد.

اما طالبان هرقدر هم ساده اندیش باشند از این نکته غافل نیستند که قتل یک رهبر مورد توجه و حمایت مردم در پاکستان برای آنان سخت مشکل آفرین خواهد بود. آنها می دانند که این کار به معنی افروختن آتش جنگ داخلی است که در نهایت به نفع دشمنان شان تمام خواهد شد. اما بعضی ها می خواهند القاعده و طالبان را در این کار متهم اصلی بدانند زیرا با متهم ساختن طالبان چند هدف بدست می آید:

پس قتل بی نظیر یک دسیسهء کوچک نیست که آن را در سطح ملی خلاصه کرد. مردهء بی نظیر در مبارزه علیه القاعده و طالبان و رسیدن به اهدافی بسیار حساس، به مراتب کارآمد تر از بی نظیر زنده حتی در مقام صدارت پاکستان است. آیا بینظیر در مقام یک صدراعظم در پاکستان در مبارزه علیه تروریسم چه اقدام خارق العاده می توانست انجام دهد که مشرف در مقام یک نظامی مطلق العنان از آن عاجز بود؟