رسیدن به آسمایی :10.06.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :10.06.2008
 

حامد روشن

بنای یاد بود برای قربانیان جنایات جنگی؛
کابوس برای جناح های سیاسی در پارلمان و دولت

 

گورباچف آخرین رییس جمهور شوروی سابق، درخواست بنای یاد بود برای فراموش نشدن قربانیان کمونیسم را کرده است. تاکید گورباچف بیشتر بالای جنایات ستالین است که در حق مردم و مخالفان سیاسی و فکری خویش در شوروی سابق روا داشت. زیرا، گورباچف می ترسد که روز به روز، هولناکی دوره ی ستالین و شخص او فراموش شود و مردم به خاطر اقتداری که در جنگ سرد به روسیه بخشید، به ستالین وجهه مثبت بدهند. در روسیه امروز، عدالت می تواند قربانی دسیسه‌های سیاسی، سرخورده گی های ملی و اقتدار طلبی روس ها برای بازگشت به عصر روسیه مقتدر شود. آنها به رهبر آرمانگرا و وفادار به ارزش های اخلاقی، دموکراسی و فروتنی سیاسی نیازی نمی بینند؛ زیرا، روسیه به تزار های پراگماتیستی مانند پوتین نیاز دارد که اقتصاد را سرپای کند و در برابر غرب امریکایی و اروپایی بیایستد و منافع خود را از مرز های ملی فراتر برده، آسیای میانه را زیر چتر خود بگیرد، در تصمیم‌های اروپایی ها و امریکایی اعمال نظر نماید و در قالب پیمان های منطقه یی و آسیایی، جهان را با اراده و هوشیاری سیاسی روسیه جدید و ناسیونالیست آشنا نماید.
طرح بنای یادبود، زیادتر از هر کشوری دیگر، در افغانستان توجیه بیشتر دارد. کشوری که سیاستمداران و نظامیان سابق حکومتی آن، انواع مظالم و بی عدالتی ها در حق مردم روا داشته اند و اکنون نیز با فاصله گرفتن از گذشته، در پی مدفون کردن گذشته ی سیاسی و حقوق بشری- این اسم بدنام، مظلوم و به بازی گرفته شده و تحقیر شده از سوی رهبران سیاسی و نظامیان گذشته ی افغانستان – هستند. بنای یادبود، یعنی، یادآوری مداوم رنج و زخم های قربانیان جنگ و نقض حقوق بشر برای رهبران سیاسی و نظامیان دولت های گذشته و گروه های مسلح، که هرگز با نیرنگ و توطیه سیاسی، گذشته ی تلخ بی عدالتی و جنایت فراموش نمی شود، به ریشخند و طنز و طعنه و برچسپ زدن، از افکار عامه زدوده نمی گردد، و با هر توطیه سیاسی و غوغا برپا کردن مدفون ساخته نمی شود.
دولت چرا برای قربانیان جنایات جنگی که حساب آن بی شمار است، بنای یادبود ساخته نمی تواند، مراسم گرامی داشت برپا کرده نمی تواند، و با هزار جبر و اکراه، از روز قربانیان نقض حقوق بشر تجلیل می کند، اما، چه بی سر و صدا و زورکی؟
آقای کرزی، اگر حقوق بشر را در رفتار حکومت خود انعکاس بدهد، جبهه ملی و رهبران آن، او را متهم می نمایند که با "شعله"یی‌ها متحد شده و علیه "مجاهدین" دسیسه به راه می اندازد. تعداد کاتب و ژورنالیست نیز با پیروی از این سیاست ضد حقوق بشری، به توجیه، تکریم و طرفداری از رهبران سابق جهادی می‌پردازند. اما، هرگز گفته نمی‌شود که آیا قربانیان حقوق بشری و جنایات جنگی واقعیت آشکار افغانستان نیستند؟
از نظر رهبران جهادي، این واقعیت به نفع کرزی است و به ضرر موقعیت سیاسی و اجتماعی آنها. این، آشکارا سکوت در برابر جنایت، بی عدالتی و رنج های رفته برقربانیان را در پی دارد. هرگز این سکوت با ادبیات شاعرانه و ادبی بعضی از نشریات و رسانه های طرفداری جبهه ملی( جبهه ملیی متشکل از رهبران جهادی و رهبران کمونیستی) پوشانیده نمی شود. حتا اگر خون قربانیان افشار و شمالی و چهارآسیاب و دهمزنگ و کارته سه و بدخشان و هرات و پکتیا و کنر و... به نفع موقعیت سیاسی کرزی باشد، ولی، رنج ها و زخم های قربانیان جنگی و حقوق بشری قابل چشم پوشی و مصالحه نیستند. رهبران جهادی می‌دانند که مساله‌ی حقوق بشر نه تنها انگشت اتهام را به سوی این فراکسیون دراز می کند، بلکه، برادران وطنی و قومی آقای کرزی از جمله گلبدین و ملاعمر را نیز نشانه می رود و دامان دولتمردان سلطنتی را نیز می گیرد. حقوق بشر، حقوق مردم بیچاره ی افغانستان است که رژیم های معاصر افغانستان بر آنها ظلم و جنایت در پیمانه ی وسیع روا داشته اند؛ ولی، چون بازمانده گان آن رژیم ها قدرت را به دست گرفته اند، نمی توانند علیه یک دیگر اقدام سیاسی و حقوقی کنند. کمونیست های دولتی همان‌قدر در برابر گذشته ی خود مسوول هستند که مجاهدین دولتی و تنظیمی. طالبان به همان اندازه در رابطه به گذشته ی سیاسی خود پاسخگو اند که آقای کرزی به خاطر بخشیدن و تکریم سربازان و تا اندازه یی رهبران آن ها. حالا چه گونه می شود که مثلاً، جبهه ملی، کمونیست های دولتی را به خاطر گذشته ی سیاسی محکوم نموده و خواستار پاسخگویی شان در برابر عملکرد گذشته ی شان شود؟ زیرا، با آغاز جنگ های داخلی و ویرانی گسترده در افغانستان در اثر جنگ های رهبران جبهه ملی، صلاحیت و اعتراض و بازخواست از آنها علیه کمونیست های دولتی سلب شده است. به همین صورت، کمونیست های دولتی و جبهه ملی نیز طالبان را به خاطر گذشته ی سیاسی شان محکوم کرده نمی توانند؛ زیرا، چه بخواهیم و چه نخواهیم، طالبان زاده ی اشتباهات سیاسی و نظامی و جنگ های داخلی رهبران جبهه ملی و سقوط دولت در هرج و مرج جنگ های داخلی بوده است و جنایاتی که در جریان جنگ های داخلی، به ویژه در کابل اتفاق افتاده است، کمتر از جنایات طالبان در بامیان و شمالی و... نیست.
به این ترتیب، هیچ گروه سیاسی بر سر قدرت در افغانستان، طرفدار یادآوری رسمی از حقوق بشر و قربانیان جنایات جنگی نیست و هرگز نمی خواهد با این کار موقعیت و مشروعیت خود را، بار دیگر در انظار عامه زیر سوال ببرد. تنها مردم افغانستان اند که به سختی تلاش می کنند تا یاد و خاطره ی روز های جنایت و ستم و جنگ را فراموش نکنند و سیاستمداران آن زمان را که اکنون با وجدان آسوده بر کرسی قدرت لمیده اند، مورد نقد و فشار برای اعتراف به گذشته ی ظالمانه ی شان قرار داده و نمی گذارند که تاریخ را با توطیه سیاسی مدفون کنند.