رسیدن به آسمایی :02.2008 .07؛ تاریخ نشر در آسمایی :02.2008 .07

سخیداد هاتف

قدرت ِ نادانی

بیتی هست که مصرع دوم اش این است : ز ِ دانش دل پیر برنا بود. مصرع اول اش را می دانید؟ چطور ممکن است ندانید. فکر می کنید اگر معلم می بودید مصرع " توانا بود هر که دانا بود" را چه گونه تشریح می کردید؟ معنای " توانا" را تا حدودی می فهمیم. توانا یعنی کسی که بتواند یا توان کردن کاری را داشته باشد. دانا کیست؟ دانا کسی است که بداند. اما چه کسی می داند؟ طرح کردن این سوال مثل منفجر کردن بمبی در زیر کوهی از خاکستر است. وقتی می پرسید که " چه کسی می داند" ، غبار ابهامی بر می خیزد که عبور از آن به ساده گی ممکن نیست.

در این یادداشت می خواهم این مساله را با حکم اعدام " پرویز کام بخش" ربط بدهم.

این که آموزگاران سر ِ تخته ی سیاه صنف می نویسند که " توانا بود هر که دانا بود" و به خاطر این کار حکم اعدام نمی گیرند ، نشان می دهد که معلوم نیست "دانایی" در میان ما به چه معنا است. وگرنه ، معادله ی ساده یی که در " توانا بود هر که دانا بود" برقرار است این است : یکی هست که می گوید من این یا آن کار را نمی توانم. از او می پرسید که علت " نتوانستن " اش چیست. می گوید : علت اش این است که " نمی دانم" چه گونه این کار را انجام بدهم.

راه حل چیست؟

راه حل اش دانا شدن است. شما باید دانا شوید تا بر انجام آن کار توانا شوید. اما صبر کنید. آیا " توانا بود هر که دانا بود" فقط یک نصیحت ِ پدرانه یا آموزگارانه است یا حامل نظریه یی در باب ِ ارتباط میان توانایی و دانایی هم هست؟ در هر دو حالت ( اندرز یا نظریه بودن ) یک چیز روشن است و آن این است : هنوز دقیقا نمی دانیم دانایی چیست. درست است که آهنگر از آن رو " می تواند" آهنگری کند که "می داند" چه گونه آهنگری باید کرد. اما این شکل بسیار ساده شده ی قضیه است. در برابر ، می توان مثال پیچیده تری هم آورد . وقتی حکمرانی را می بینیم که همه را مطیع امر خود کرده است ، همزمان می توانیم به دو تحلیل از این مساله برسیم : یکی این که به گذشته ی فرد حکمران مراجعه می کنیم و مسیر " دانایی" او را طی می کنیم و بالاخره با او به جایی می رسیم که او " توانسته " با اتکا بر دانایی خود حکمران شود. اما راه دومی هم باز است : ممکن است ما به صرف این که آن فرد " توانسته " حکمران شود ، به این نتیجه برسیم که لاجرم او " دانا" بوده که حکمران شده و اگر نادان می بود نمی شد. اگر این استدلال دومی به نظر تان درست می آید ، در یک اردوگاه فکری هستید و اگر آن را معیوب می یابید در اردوگاه فکری دیگری هستید. بنا بر یک موضع ، هر کس که دانا است توانا است و بنابراین اگر دیدید که کسی توانا است معنای اش این است که او اساسا دانا است. بنا بر موضعی دیگر ، برای آن که آدمی دانا به آدمی توانا تبدیل شود ، به چیزهای دیگری هم نیاز دارد و صرف دانایی آدم را مستقیما توانا نمی کند. به بیانی دیگر ، بعضی دانا ها توانایند و بعضی داناها توانا نیستند. موضع اول موضعی یک لایه ، ساده و قدیمی است. موضعی دوم موضعی چندین لایه ، پیچیده و مدرن است. بنا بر موضع اول ، دانش بر سطحی صاف عمل می کند و صاحب خود را مستقیما به توانایی می رساند. بنا بر موضع دوم ، دانش همواره در شبکه ی سیاست و اقتصاد یا قدرت و ثروت عمل می کند و پیشاپیش معلوم نیست که صاحب خود را به کجا می برد. بنابر همین موضع دوم است که می توان نگاهی بر مساله ی حکم اعدام " پرویز کام بخش " نیز انداخت.

حکم اعدام ِ دانش-جو

از پیامبر اسلام نقل کرده اند که " اطلبوا العلم من المهد الی اللحد " و از این سخن ترجمه ی منظومی هم داریم : چنین گفت پیغمبر راست گوی ز گهواره تا گور دانش بجوی .

اکنون " دانش-جو"یی را در نظر بگیرید که پرویز کامبخش نام دارد و در بهترین فرصت عمر یعنی در جوانی خود می خواهد دانش بجوید ( احتمالا برای این که بر انجام بعضی کارها و در رسیدن به بعضی آرزوها توانا شود). این آقای کام بخش روزی در جست و جوی دانش به یک وبسایت رفته و از آنجا مطالبی را چاپ کرده ، خوانده و به دیگران داده که در مورد آیات زن ستیز در قرآن نوشته شده اند. به خاطر خواندن و پخش همین مطالب، چند تن از روحانیان مسلمان حکم اعدام او را صادر کرده اند. اگر کسی از علمای صادر کننده ی حکم اعدام کام بخش بخواهد به تصویر ِ تراشیده یی از این ماجرا برسد باید آن سخن پیامبر اسلام را در کنار این حکم اعدام بنشاند و هر دو را تفسیر کند. دو راه بیشتر باز نیست : یا پیامبر چنان سخنی نگفته و اگر گفته سخن اش غلط است ( این را علمای اسلام نباید قبول کنند) ، یا منظور پیامبر اسلام از " دانش " فهمیدن چیزهای خاصی بوده و از فعل " اطلبوا" هم مراد محدود و ویژه یی داشته ( این شق برای علمای صادر کننده ی حکم اعدام قابل قبول تر است).

دانش در نگاه شریعت مداران متعصب

دانش در جهان ذهنی ِ شریعت مداران متعصب همان مجموعه ی احکام ِ فقهی صادر شده در چندین قرن پیش است. همان ها را بیاموزید ( یعنی از بر کنید) تا دانا شوید. آن گاه " توانا بود هر که دانا بود" ؛ به بیانی دیگر ، توانا ( بر اجرای مقلدانه ی احکام شرعی ) بود هر که دانا ( بر ریزه کاری های نقلی ِ چون و چرا ناپذیر این احکام) بود. طلب ِ علم هم یعنی چشم های خود را بستن و کورانه به دنبال نقالان ِ خسته گی ناپذیر اساطیرالاولین افتادن.

هرکس که چنین نباشد ، نادان است ، جاهل است ، نمی فهمد ؛ چشم و دل و دماغ اش را غشاوه گرفته است ،  در ضلالت افتاده است ، و بهتر آن است که جهان از لوث وجودش پاک شود. شاید ...

حال ، پرویز کام بخش در گوشه ی زندان باید از خودش بپرسد : آیا به راستی " توانا بود هر که دانا بود"؟ احتمالا کام بخش ِ نوعی – اگر آدمی هوشمند باشد- فورا به " قدرت ِ نادانی " پی خواهد برد و نظریه ی " دانایی توانایی است " را در پرتو ِ نظریه یی قوی تر در باره ی بافت قدرت-ثروت-معرفت بازسنجی خواهد کرد. اگر فردا دانایان و دانش جویانی که دانایی را فراتر از محدوده ی مجاز ِ تعیین شده به دست شریعت مداران می جویند ، پشتیبانان خود را به عرصه ی دفاع از پرویز کام بخش دعوت کنند و از آن سو شریعت مداران متعصب طرفداران خود را به حمایت از حکم اعدام فرا بخوانند ، آن گاه معلوم خواهد شد که " قدرت ِ نادانی " چه قدر خیره کننده است.

شاید همین نظریه ی " توانا بود هر که دانا بود" هست که در پس ِ ذهن بسیاری از ما این توهم را کاشته است که آگاهی ، حتا بدون ِ نیم نگاهی به شبکه ی قدرت و ثروت ، می تواند معجزه کند. و شاید از همین رو است که هر روز که می گذرد از نشوریدن مردم ( با شمشیر های آخته ) بر ناقضان حقوق بشر بیشتر و بیشتر در حیرت فرو می رویم. شاید از همین رو است که مثلا نمی فهمیم چرا آن معلم که می گوید " توانا بود هر که دانا بود" در سرمای زمستان و دوزخ گرسنه گی جان می دهد.