رسیدن به آسمایی:20.08.2007؛ تاریخ نشر در آسمایی 21.08.2007

سخیداد هاتف

رعیت در شهر ِ" دشنام آباد"

پاسخ سمیع حامد به محمود را که خواندم ، بر" محمود" آفرین گفتم. همین یک ماه پیش خودم نیز در دامی مشابه افتادم. حامد از کارنامهء بلند خود دفاع کرده و سعی کرده دامن خود را از گرد ِ اتهامات بشوید. این همان چیزی است که " محمود" می خواهد ؛ همان نشاندن اهل قلم در موضع متهم و خشم شان را بر انگیختن.

به نظر من هر آدم آزاده و با وجدانی که به آیندهء وطن می اندیشد وظیفه دارد که با تفکر " راوایی" مقابله کند. تفکر راوایی تفکری است که در ویرانه زنده گی می کند و از ویرانی تغذی می کند و ویرانگری می کند. تفکر راوایی – که اساساً تفکر نیست و مسامحتاً تفکرش می نامیم- مجموعه یی ساده از چند حکم ِ درشت در مورد تمام کسان و جریاناتی است که فوراً وفاداری خود را به راوا اعلام نکنند. برای راوا شما یا باید ساکت باشید که در آن صورت فردی از ملت مظلوم و ستم کشیدهء افغانستان هستید. یا باید سخن بگویید و صدای تان را بلند کنید که در این صورت وضع شما دو حالت دارد : یا فورا به تابعیت " دشنام آباد" راوا در می آیید و مثل یک رعیت ِ وفادار دیگران را آماج طعن و لعن خود می کنید ، یا این تابعیت را نمی پذیرید و خود مانند شیطانی رجیم از این شهر بیرون انداخته می شوید و تا روز محشر به عنوان موجودی پلید و " شرف-باخته" مستوجب سنگسار می شوید ، مگر این که توبه کنید.

راوا چه می خواهد ؟

در وبسایت پیام زن ( نشریهء راوا) ، هدف راوا را این گونه آورده اند :

" فعلاً آزادی ، دموکراسی مبتنی بر سکیولاریزم ، عدالت اجتماعی و احقاق حقوق زنان در صدر شعار هایش قرار دارد و بر این باور است که در شرایط کنونی مبارزهء ضد بنیادگرایی راهی است برای رسیدن به این خواست های انسانی" .

آزادی ، دموکراسی ، عدالت اجتماعی و احقاق حقوق زنان ؛ مبارزه با بنیادگرایی؛ خواست های انسانی. این ها شعار های خوبی اند و انصافا اگر کسان یا جریان هایی با تمام نیرو به دنبال محقق کردن این شعارها باشند، شایستهء احترام و سزاوار یاری و همکاری اند. مشکل راوا هم در سر دادن این شعار ها نیست. مشکل راوا این است که شعار آزادی می دهد ، اما نمی فهمد آزادی چیست ، دموکراسی می گوید و نمی داند دموکراسی چیست ، بانگ عدالت اجتماعی در می اندازد و عدالت اجتماعی را نمی شناسد ، دم از احقاق حقوق زنان می زند و نه حق را می شناسد و نه زن را. می گوید مبارزه با بنیادگرایی و خود آیینهء تمام نمای ِ بنیادگرایی است. می گوید خواست های انسانی و آن را تقلیل می دهد به خواست های راوا.

بر جسته ترین ابزاری که راوا برای رسیدن به آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی مطلوب خود بر گزیده " دشنام" است. خط کش بی درجهء راوا هم به هر جا که می رسد میان کسانی که بی چون و چرا با راوایند و کسانی که راوایی نمی اندیشند خط فاصل می اندازد. انسان ها در دو دسته شناسایی می شوند : خوب و راوایی ؛ و بد و غیرراوایی. آن های که بد اند یعنی راوایی فکر نمی کنند و به سبک راوا قدم و قلم نمی زنند ، یا خادیست اند ، یا جهادی ، یا طالب ، یا بی شرف ، یا مزدور و یا همهء اینها. هیچ کس حق ندارد از موضعی غیر از موضع راوا با چیزی مخالف یا موافق باشد. آن که به لیست ِ هر روز دراز شوندهء مغضوبان راوا دشنام نمی دهد ، هر کسی که هست راوایی نیست و شرف-باختهء مزدوری است که دهانش را ترس بنیادگراها بسته ، چشمش را برق ثروت کور کرده ، دل اش را طمع قدرت ربوده و گوشش را بانگ شهوت اندوده است.

آزادی

بنا بر دیدگاه راوا آزادی زمانی به دست می آید که کشوری داشته باشیم که در آن همهء کسانی که راوا را نمی پسندد دست از حیات اجتماعی ( در شکل فعالیت سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی و...) بر داشته باشند و ما با توده یی کاملاً خام از جمعیت های ساکت و نادان سر و کار داشته باشیم. حال راوا با این جمعیت های بی قواره و خام چه خواهد کرد؟ پاسخ روشن است : باید آنان را به حقوق حقهء انسانیی که سال ها از شان دریغ شده بودند ، رساند. چه گونه ؟ خوب ، باید حکومتی داشت که به کارها سر و سامانی بدهد.

دموکراسی

بهترین حکومت خدمتگزار توده ها از نظر راوا حکومتی دموکراتیک است. در فضایی دموکراتیک، مردمی که ترس خادی ها و جهادی ها و طالب ها بر سر شان نیست و روشنفکرنماهای مزدور و قلم به دست هم نمی توانند فضا را تیره کنند ، به خدمتگزارترین و صادق ترین و بهترین فرد رای می دهند تا زمام دار کشور شود. وظیفهء این زمام دار چیست؟

عدالت اجتماعی

بنا بر دیدگاه راوا حاکمان به قدرت رسیده در پروسه یی کاملاً دموکراتیک وظیفه دارند که عدالت اجتماعی را در جامعه برپا کنند. عدالت اجتماعی چیست؟

احقاق حقوق زنان

عدالت اجتماعی حتماً شاخه ها و فروع بسیاری دارد. یکی از مهم ترین جلوه های عدالت اجتماعی احقاق حقوق زنان است. حقوق زنان چیستند؟ حق کار ، حق تحصیل ، حق مشارکت اجتماعی ، حق رای و دیگر حقوق فردی و اجتماعی .

حالا حکومت مطلوب و جامعهء مطلوب راوایی تحقق یافته اند. اما پیش از این که این تصویر در میان انبوهی از تصاویر دیگر از واقعیت های اجتماعی افغانستان غرق شود ، لختی بر امکان و مطلوبیت این تصویر تأمل کنیم.

حقیقت آن است که جامعه و تحولات اش خیلی پیچیده تر از تصویری است که در بالا آوردیم و آزادی ، دموکراسی ، عدالت اجتماعی و حقوق زنان جزییات بسیار پیچیده یی دارند که هرگز در خوش خیالی های آرمانشهرگرایانهء راوایی بازتاب نمی یابند.

آزادی راوایی یعنی کنار رفتن همهء نیروهای فعال و اثرگذار اما مغضوب راوا از عرصهء حیات اجتماعی. این کار اولاً شدنی نیست. چرا باید نیروهای فعال و اثرگذاری که شب و روز از راوا دشنام می شنوند ، به نفع این جریان و تفکرات اش عرصه را ترک کنند؟ این کار را به اختیار نمی کنند. راه دیگرش این است که این نیروها را با خشونت انقلابی حذف کنیم. فرض کنید این کار کاملاً شدنی باشد. نتیجه اش این می شود که خشونت و زور محک حقانیت می شوند و مشروعیت می یابند. همان " هر که آب از دم شمشیر خورد ، نوشش باد!". فردا که مخالفان شما به هر طریقی و به هر علتی دست بالاتر یافتند و شما را با خشونت حذف کردند ، شکایت نکنید. خود تان سیستم " پیروز محق است" را می خواستید. در میانهء این " پادشاه گردشی"ها یا بهتر است بگوییم " زورمند گردشی"ها آنچه مسلم است این است که مردم هر روز بیشتر از روز قبل آزادی های خود را از دست خواهند داد. این را تجربه هم کرده ایم ، اما دریغا که احکام ایدیولوژیک انعطاف ناپذیر ما جا را بر درس های تجربهء تاریخی تنگ می کنند.

حال اگر آزادی شعاری تهی و بی معنا نیست ، باید برای تحقق اش مکانیزمی طراحی کرد که اولاً آزادی به ضد خود تبدیل نشود و ثانیاً با ارکان دیگر یک حیات جمعی سالم نظیر عدالت اجتماعی در نیفتد. اکنون، راوا تمام پیچیده گی های حیات اجتماعی را نادیده می گیرد و بی توجه به این که کارها و شعارهایش در متن روشی که در پیش گرفته به کجا می انجامد، فقط لفظ آزادی را بی وقفه تکرار می کند. انقلابی که استالین را در شوروی سابق بر سر کار آورد هم با شعار آزادی و عدالت شروع کرده بود. اصلاً یکی از دست آوردهای بزرگ بشر در این عصر ، آن هم پس از تجربه های سهمگین تاریخی ، این است که آدم ها فهمیدند که هیچ مطلوب درخشان انسانی به صرف مطلوبیت ذاتی خود سبب نمی شود که به فجایع بزرگ نینجامد. به بیانی دیگر ، مطلوب های انسانی را باید در پروسه یی مناسب تولید و پردازش کرد و به سوی آینده راند و در گسترهء جامعه گستراند ، و گر نه هدف های نیکوی بسیاری در تاریخ بوده اند که در بستری از روش های خلاف پرور و یا ناکار آمد به ضد خود تبدیل شده اند. حد اقل امروز آشکار شده است که با نگاه حذفی و خشونت آلود به هر چیز می توان رسید جز به آزادی مثبتی که به رشد واقعی و بهبود راستین زنده گی فردی و جمعی مردم بینجامد.

با این حساب و با نگاه بر نگرش و روشی که راوا در پیش گرفته با قاطعیت می توان گفت که آزادی راوایی جز استالینیزم نتیجه یی نخواهد داشت.

نگاه حذف گرا و مخالف شکن راوایی در مورد دموکراسی و عدالت اجتماعی و حقوق زنان هم در نهایت به مرگ این مفاهیم خواهد انجامید. این چه دموکراسیی است که در آن هیچ کس حق نداشته باشد نظری جز نظر راوا و موضعی جز موضع راوا داشته باشد؟ این چه گونه دموکراسیی است که هر کس راوایی نیست ، باید بر چوکی متهم بنشیند و سند پشت سند بیاورد تا نشان بدهد که راوا به ناحق او را محاکمه می کند؟ این چه دموکراسی است که بنای آن بر این است که همهء آدم های بدر آمده از سکوت و همهء اهل قلم مزدور و شرف باخته اند ، مگر این که ثابت کنند که نیستند؟ استالین و کارگزاران نظام ِ بی رحم اش مگر جز این چه کار می کردند؟ این چه گونه عدالت اجتماعی است که در غیاب هیچ دادگاه و ساختار حقوقیی افراد را به بدترین اتهامات متهم کنیم و پروای آن را هم نداشته باشیم که پی آمد آن اتهامات و هتک حرمت ها برای آن متهمان در جامعه و خانواده چیست؟

چه گونه می توان باور کرد که راوا متعهد به آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی است در حالی که خود یا نمی داند این مفاهیم چه معناهایی دارند و یا می داند و نقض شان می کند ؟

شاید بسیاری از اتهامات سنگین راوا نسبت به اهل قلم افغانستان ، در شرایطی دیگر و در کشورهای متمدن و قانونمدار قابل پیگرد قانونی باشند. بی باکی راوا در زدن این اتهامات به افراد ، نشان می دهد که اگر فردا راوا نظامی مطلوب خویش در کشور برپا کند ، هیچ یک از افراد متهم شدهء قبلی راوا حق نخواهند داشت از راوا شکایت کنند. اگر هم شکایت کنند ،لابد شکایت شان به عنوان وز-وز یاوه های لاشه های مردار ِ مشتی رجالهء پست به زباله دانی حواله خواهد شد. دموکراسی راوایی این گونه خواهد بود.

***

به نظر من بهتر است اهل قلم افغانستان تا تغییر روش راوایی ها و پذیرش قواعد دموکراتیک گفت و گوی شهروندانه از جانب آنان ، به نوشته های آنان پاسخی ندهند. شما هر قدر برای آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی تلاش کنید ، تا وقتی که رعیت گوش به فرمان و دشنام پران دشنام آباد راوا نشوید، همچنان آماج طعن و لعن خواهید ماند. سعی بیهوده نکنید.

خطر راوا به هیچ وجه کمتر از خطر بنیادگراهای چپ و راست مذهبی نیست. هر کس که به آیندهء افغانستان و عدالت اجتماعی و دموکراسی و آزادی و حقوق زنان می اندیشد ، وظیفه دارد که به روش های غیرراوایی و متمدنانه مردم افغانستان را از خطر افتادن در دام اندیشه های راوایی با خبر کند. این کار ممکن است آدم را هدف دشنام ها و حرمت شکنی های راوا قرار بدهد ، اما خدمتی به مردم افغانستان است.

من بنا بر نگرش و باورهایی که دارم ، با بعضی روش های داکتر سمیع حامد ( مخصوصا در هجویه های سیاسی و بعضی شعارهای منظوم کوبندهء ایشان) موافق نیستم. اما فکر می کنم که داکتر حامد از خدمتگزاران پرشور و در عین حال بسیار خردمند وطن ماست و همواره کوشیده است که خردورزانه و شجاعانه چراغ امید را در دل ویرانه های تاریک افغانستان شعله ور نگه دارد. متاسفانه ما در افغانستان در چنان کسر بصیرتی گرفتار شده ایم که به روشنی نمی توانیم تشخیص بدهیم که مثلا خدمتگزار بودن وطن یعنی چه. از همین رو آن قدر منتظر می مانیم که خدمتگزاری بمیرد یا به دست خشک مغزان و زورگویان قطعه قطعه شود ، تا در کمال خواب آلوده گی برخیزیم و محفل یادبودی برگزار کنیم و در آن بر شک خود غالب شویم و مثلا بگوییم: شادروان / شهید سمیع حامد یکی از خدمتگزاران فرهنگ این کشور بود.

من به عنوان یک شهروند افغانستان قدردان کارها و زحمت کشیدن های سمیع حامد هستم و ضمن این که حق مخالفت متمدنانه و دموکراتیک با او و اندیشه هایش را برای خود و همهء شهروندان دیگر افغانستان محفوظ می دانم ، در همین جا از همهء اهل قلم افغانستان دعوت می کنم که پرتگاه های وحشتناک طرز فکر راوایی و روش برخورد استالینیستی آن با روشنفکران را برای مردم نشان بدهند و از این طریق از امکان درگیر شدن مردم در وضعیت های خشونت آمیز و انقلابی فاجعه بار بکاهند. سمیع حامد یک ذخیرهء ملی است و اگر کسی هنوز در نیافته که ما در چه قحط سال فاجعه باری گرفتار هستیم ، برود و چند نفر حامد دیگر هم پیدا کند که کمی احساس اضطراب مان کم شود.