رسیدن به آسمایی: 29.09.2007 ؛ تاریخ نشر در آسمایی : 29.09.2007

دستگیر خروټی

آیا افغانستان بحیث یک کشور خواهد ماند؟

در افغانستان جنگی که سی سال قبل آغاز شد هم چنان ادامه دارد و هیچ کس گفته نمی تواند که این جنگ لعنتی چی وقت ختم خواهد شد. آنانی که آغازگر این جنگ بودند هم نمی دانند که این جنگ چه گونه و چه وقت  خاتمه می یابد.  آنانی که اکنون در جنگ هستند نیز نمیداد که چه گونه  این جنگ را خاتمه بخشند.
تجارب متعدد- از جمله تجارب جنگ های افغانستان و عراق- نشان دهنده این واقعیت هستند که آغاز کردن جنگ آسان ولی پایان دادن به آن دشوار است. همچنان  در تاریخ به وضاحت دیده شده است که داخل شدن در یک کشور و یا تعرض بر یک کشور ساده بوده، ولی برآمدن از آن کشور دشوارترین و پربهاترین کار است. به گونۀ مثال، روس ها به آسانی داخل افغانستان شدند، ولی برآمدن برای آنان سخت دشوار و سنگین تمام شد. امریکاییها مارش کنان داخل عراق شدند اما اکنون سوال این است  که آنان چه گونه عراق را ترک خواهند کرد.
با وجود آن که در افغانستان همین اکنون برعلاوه امریکا، ناتو این بزرگترین
نیروی نظامی جهان وجود دارد؛ ولی جنگ هم چنان ادامه دارد و اوضاع افغانستان  بعد از امیدوارهای کوتاه مدت ، اکنون به ویژه در قسمت های جنوب و جنوب شرق روز تاروز وخیمتر و دشوارتر میگردد. این  جنگ ویرانگر، طولانی و خانمانسوز به جای ختم توسعه می یابد و اکنون سازمانده اصلی جنگ ( پاکستان) هم در آتشی میسوزد که خود برافروخته است. 

این سازمانده اصلی جنگ" باد کاشت " و حالا توفان درو میکند. در بارهء این جنگ  یک سر درگمی عجیبی به وجود آمده است. هیچ کس به این سوال ها جواب دقیق نمی دهد که:

-  چرا جنگ است و این جنگ چی وقت خاتمه می یابد؟

-  آیا ممکن این جنگ منتظر تغییراتی  در نقشه  سیاسی منطقه و یا هم منتظر استعمال یک بم کوچک اتمی باشد؟ 
 واقعآ چرا جنگ است؟
زمانی ختم جنگ و تأمین صلح را در شکست حاکمیت حزب دموکراتیک افغانستان  و اخراج روس ها میدیدند.  حاکمیت این حزب سقوط کرد و روس ها هم افغانستان را ترک کردند؛ ولی در عمل نه جنگ ختم شد و نه هم صلح تامین گردید.
به تعقیب آن، با آمدن مجاهدین نه تنها صلح تامین نشد، بلکه جنگ با نفرت و با بیرحمی بیشتر ادامه یافت. در جنگ  قدرت، مجاهدین هر کدام  سهم شیر را می خواستند. آنان ساختار های دولتی را از بین بردند؛ همه موسسات فرهنگی و اقتصادی را در جامعۀ برپا خاسته و در حال رشد ما، نابود کردند و افغانستان را به یک کشور بدون دولت و بدون قانون و ویرانه تبدیل نمودند، که درآن زمان هیچ کس و هیچ چیز مصئونیت نه داشت.
سپس تصور دیگری به میان آمد که ختم جنگ و تامین صلح را میتوان در شکست مجاهدین و تاسیس حکومت ناب اسلامی جستجو کرد. مجاهدین شکست خوردند و طالبان مارش کنان وارد کابل شده و حکومت اسلامی خویش را اعلام نمودند.
مگر با آمدن طالبان و اعلام امارت اسلامی هم جنگ نه تنها ختم نشد، بلکه افغانستان به مرکز تروریست های دنیا مبدل گردید.
در این حالت  تعدادی میگفتند که افغانستان به دوران وحشت برگشته است. تعدادی هم بر این عقیده بودند که افغانها مردم جنگی و جنگ طلب هستند و این توانایی را ندارند که مسایل خویش را از طریق سیاسی و با راه های مدنی حل کنند. گروه دیگری باز هم جنگ را در فطرت افغانها جستجو میکردند.
واقعاً حالت افغانستان به  حالت قرون وسطایی می ماند. در قرون وسطا  زور نقش مرکزی را بازی میکرد. جنگ یگانه راه حل پنداشته میشد و به همین اساس جنگ ها جنبهء همیشه گی داشتند. هیچ شاه و یا جنگسالاری به تنهایی نمی توانست تمام یک کشور را کنترول کند. در صورت شکست یک طرف، کشتار جمعی صورت میگرفت، بر زنان تجاوز جنسی میشد و یا هم طرف برنده آنان را با خود میبرد.

متأسفانه در جنگ های افغانستان از شیوه های قرون وسطایی و زمان بربریت استفاده گردید.
با حمله تروریستی در11سپتامبر2001 در ایالات متحدۀ امریکا امکان آن به وجود امد که حکومت طالبان توسط یک اییتلاف بین المللی سقوط کند.  با سقوط طالبان نه تنها در افغانستان، بلکه در جهان این امید و آرزو برده میشد که جنگ افغانستان دیگر ختم میگردد و صلح استقرار می یابد. ولی جنگ هم چنان ادامه دارد و اوضاع افغانستان روز به روز بدتر میشود. حالا چی باید کرد  تا  این جنگ پایان یابد. دنیا هم نتوانست صلح و ثبات را به افغانستان برگرداند. این جنگ نه تنها در افغانستان، بلکه درپاکستان هم گسترش می یابد و در تمام منطقه ترس و وحشت را حاکم ساخته است.
بهترین راه راه مذاکره و دیالوگ است
تجارب تاریخ گذشتۀ سایر کشورها و به ویژه سرزمین خودمان افغانستان گواه است، که جنگ برنده ندارد. راه پایان دادن به جنگ، فقط مذاکره و آشتی است. جنگ همه هستی جامعه را چنان به کام خود می بلعد که به مشکل جبران میشود. جنگ میکشد که هرگز تلافی نمی گردد. اگر جنگ نشانهء مریضی یک جامعه  باشد مصالحه و آشتی نشانه صحتمندی آن است.
مصالحه  پروسه يی است که روابط مخالفین را به جای زور بر اساس مذاکره، تفاهم، سازش و صلح تنظیم میکند. سیاست و تصمیم گیری سیاسی شکلی از مصالحه است. در تصمیم گیری سیاسی نماینده گانی اشتراک می نمایند که اهداف و منافع مختلف را نماینده گی میکنند و در تصمیم گیریهای جمعی سیاسی اهداف  و منافع گوناگون انعکاس داده میشوند. مثلاً تصامیم دولت افغانستان و پارلمان افغانستان اشکالی از مصالحه هستند. بنابر این مصالحه پروسه یی است دایمی که همیشه در حرکت است. مصالحه توقف نمیکند، اشکال مصالحه و نتایج آن گوناگون اند. 
در مصالحه همیشه باید حد اقل دو طرف وجود داشته باشند. مصالحه یی که در آن دو طرف وجود داشته باشند حل مسأله را آسان ساخته و توافق طرفین در مدت کوتاه به دست می آید ...اگر در مصالحه طرف های زیادی وجود داشته باشند حل مسأله و یا مسائل به کار دشوار و طولانیی مبدل می گردد. در چنین حالتی خواسته ها و سوألات زیادی به وجود خواهند آمد.
در افغانستان مصالحه یی از نوع دوم لازم است - مصالحه یی که دارای  طرف های زیاد دارای خواسته های گوناگون است؛ و همین خصوصیت  راه حل را دشوار و پیچیده کرده است.

مشکل دیگر مصالحه عدم موجودیت یک ستراتژی مشترک است. در حال حاضر دولت، بریتانیایی ها، امریکایی ها ... به شکل مستقل با طالبان و یا هم با حزب اسلامی مذاکراتی دارند. و یا خارجیان بدون حضور دولت با طالبان مذاکره میکنند. این امر به صورت طبیعی اتوریته و اعتبار دولت را پایین می آورد.

هدف مصالحه در افغانستان  باید ختم جنگ باشد، نه تأمین منافع این و آن گروه جنگی و یا نهاد سیاسی. 
مشکل دیگر جنگ در افغانستان تنها جنگ طالبان و دولت نیست، بل طرف های دیگری هم وجود دارند. یکی از این طرف ها هم پاکستان است که در پی دستیابی به  خواست ها و منافع خویش میباشد. تا زمانی که مشکل با پاکستان حل نگردد مشکل جنگ افغانستان حل نخواهد شد. با وجود مشکلاتی که پاکستان با طالبان دارد تا هنوز هیچ نشانه یی مبنی بر تغییر ستراتیژی آن ک
شور در برابر افغانستان دیده نمی شود.
تلاش های ناکام دیروز در مورد مصالحه، تمامی جوانب درگیر را در نظر نمی گرفت و با مسایل ساده و با خوشبینی برخورد میکردند. در آن تلاش ها نیات را در عبارات " مصالح ملی" ، " اخوت اسلامی" ... مخفی میکردند که در عمل نه " مصالح ملی" و نه هم " اخوت اسلامی" تأمین گردید. چند مرتبه که از کابل گرفته ، تا پشاور، اسلام آباد و مکه در عربستان سعودی زیر این عبارات توافقاتی صورت گرفت، نتیجه آن چی شد؟ گروه های اسلامی چه قدر به اخوت اسلامی پابندی نشان دادند. نتیجه " اخوت اسلامی" بین جمیعت اسلامی و حزب اسلامی را همۀ مردم ما در جنگ های کابل و سایر ولایات کشور به چشم دیدند.

همچنان نتیجه برادری اسلامی با پاکستان و ایران چی دست آوردهای دارند؟ کفر جور میکند ولی برادر اسلامی ما پاکستان آن را می سوزاند. و برادر اسلامی دیگر ما ایران بر علاوه ارسال اسلحه، ده ها هزار مهاجر افغان را که همه مسلمان هستند با شیوهء ظالمانه و غیر انسانی از کشور خویش به زور و جبر اخراج کرد  و می کند و زن را از شوهر و اولاد را او والدین جدا می نماید.
با وجود این که  عامل ایدیولوژیک جنگ نیرومند و نیرومند تر میشود، ولی تا هنوز به عامل اصلی مبدل نشده است. عامل اصلی همانا عامل جیوپولتیک است. زمان آن فرا رسیده است تا بالای این مشکل اساسی فکر شود. از مشکل اساسی نه باید گریخت ، بل با شهامت و با شیوه عقلانی با آن روبه رو شد. مشکل جنگ در درجه اول مشکل جیوپولتیک است این مشکل را باید حل کرد. ریس جمهور افغانستان و هر دو مجلس پارلمان افغانستان  مسأله اصلی جنگ را در رأس اجندای کار خویش قرار دهند. موجودیت کشور و ملت شدن در افغانستان نه تنها زیر سوال بسیار جدی قرار دارند، بل با خطر واقعی روبرو هستند. 

بدون شک زمان، زمان تصامیم بزرگ است. زمان، زمان قبول کردن ریسک ها است. زمان، زمان اندیشیدن به شیوه نو و خردورزانه است. فرصت ها را نه باید از دست داد، بل باید به جای جنگ با آنتن ها، ویدوها و فلم ها، با خطرات و تهدید هایی باید رزمید که موجودیت افغانستان را تهدید میکنند. شما هم در تاریخ بیمه نشده اید و تاریخ بالای شما و کارنامه های شما قضاوت خواهد کرد.

مشکل دیگر مصالحه در افغانستان در آشتی ناپذیری اصول بوده است- طرف و یا طرف ها اصول خویش را مورد معامله قرار نمیدهند. این نوع برخورد هم مانع ایجاد اعتماد متقابل و هم مانع ایجاد اصول و موازین مشترک میشوند. پروسه مصالحه در افغانستان بارها نشان داده است  که برخوردهای  ایدیولوژیک، توانایی ایجاد اعتماد متقابل و به وجود آوردن پرنسیپ های مشترک را ندارند. سیستمی که اعتماد متقابل و پرنسیپ های مشترک بین مخالفین و طرف های درگیر را ایجاد کرده می تواند دموکراسی است.
ایدیولوژیکی کردن مصالحه و یا مطرح کردن اهداف ایدیولوژیک نه تنها مصالحه را با مشکل جدی مواجه میسازد، بل در صورت پذیرفتن آنها، آنچه که تا هنوز در عرصه های دموکراسی و جامعه مدنی بدست آمده اند،همه از بین رفته و بحران سیستم را ایجاد خواهد کرد.
مصالحه نه باید صحنه بازیهای سیاسی و مانورها باشد. مصالحه در افغانستان ستراتژی مشترک، و پرنسیپ های مشترک را ایجاب میکند. این پرنسیپ ها آزادی فردی، حاکمیت مردم ف حقوق بشر و جامعه مدنی میباشند.
 یک کشور و دو سیستم
حوادث  نه تنها بیش از انتظار به سرعت شکل گرفته و عمل میکنند، بل بر برخی برداشت ها، نتیجه گیریها، فرضیه ها و نظریات دیروزی ما خط بطلان میکشند. حوادث و رویداد ها از کنترول خارج  می شوند. پیش بینی و تعیین سمت حرکت حوادث آینده در افغانستان و منطقه کار دشواری است؛ ولی می توان گفت که منطقه در حالت دگرگونی عمیق قرار دارد. در این منطقه آت‍شفشان نیرومندی مرکب از جهل، ترس و نفرت  شکل گرفته، گسترش می یابد، شعله میکشد و قربانیان بیشتر و بیشتر می طلبد. در ایران و خصوصاً در پاکستان حوادث با شتاب هر چی بیشتر عمل میکنند.
بدبختانه در منطقه بیگانه گی وسیع سیاسی وجود دارد و جوامع غیر سیاسی، ناتوان و نامستقل بوده و آزادی فردی وجود ندارد. نه تنها حکومت ها، بل فرهنگ حاکم هم  در برابر استقلال جوامع و آزادی فردی با شدت مقاومت میکند. در ایران، پاکستان و هم چنان در افغانستان  به جای جامعه، چند فامیل، چند ملا ــ آخوند، چند جنگ سالار...- هستند که حق سیاست کردن ، حق حکومت کردن و حق تصمیم گرفتن دارند. در ایران سیاست کردن و حکومت کردن در مالکیت مطلق آخوند ها قرار دارد. در پاکستان از یک طرف هستهء سیستم سیاسی  را جنرال و ملا تشکیل میکنند و از طرف دیگر جامعه  این توانایی را نه یافته است که جز دو، سه فامیل-از جمله نواز شریف و بهوتو- سیاستمداران دیگری را به میدان سیاست پیش کش کنند. این فامیل ها نه نو هستند و نه به جامعه  پاکستان چیزی داده اند. همهء آنان به سوء استفاده از قدرت متهم هستند. در منطقۀ ما جوامع حالت  پاسیف و انتظار را دارند؛ نه مقاومت میکنند و نه حق مقاومت خویش را شناخته اند. در افغانستان یک روز هم در برابر خطرات و تهدیداتی که به شکل بالفعل بالای سر  مردم قراردارد، صدای اعتراضی بلند نه گردید. عدم استقلال و غیر سیاسی بودن جوامع به مستبدین، عوامفریبان و شیاطین سیاسی... موقع میدهد تا قدرت داشته باشند و تا می توانند از آن سوء استفاده کنند.

با چنین یک وضعیتی  در منطقه امکاناتی به وجود آمده اند که ممکن را ناممکن و ناممکن را ممکن میسازند. آن چیزی که دیروز ناممکن بود امروز ممکن شده و آن چیزی که دیروز ممکن بود امروز ناممکن شده است. آن چه که ما دیروز خواستارش نه بودیم امروز برای قبولش خود را آماده میسازیم.
تا جایی که من سیر دراماتیک و شکل گیری حوادث را درک می کنم افغانستان برعلاوه مشکلات موجود  به سوی حالت " یک کشور و دوسیستم" در حرکت است. نیرومند شدن طالبان به معنی نیرومند شدن تفکر و ایدیولوژی آنان نیز میباشد ؛ و همین حالا عوامل جغرافیای و سیاسی در برابر آن کم رنگ میشوند. نقش و تاثیر تقسیم کنندهء عامل ایدیولوژیک به مراتب از عوامل  جغرافیایی، قومی، لسانی و سیاسی نیرومند تر و ویرانگر است. عامل ایدیولوژیک آنانی را هم  که  لسان، وطن و دین مشترک دارند ، تقسیم می کند و در برابر هم قرار  میدهد. حوادث عراق و فلسطین پیشروی چشم ما میگذرند. 
وجود " یک کشور و دو سیستم" در افغانستان بحران حاکمیت، بحران قانونیت و از همه بدتر بحران  سیستم را ایجاد خواهد کرد. چنین یک حالتی  نه تنها درشرایط جنگی، بل در شرایط صلح هم برای افغانستان خطرناک است. افغانستان این توانایی را ندارد که در وجود " یک کشور و دو سیستم" به موجودیت خود ادامه دهد. دو سیستمه شدن افغانستان خطر جدی پارچه شدن آن را به وجود می آورد.