سخیداد هاتف

2007/9/11

باز در بارهء مجاهدین

نوشتهء قبلی ام در مورد سخنان قسیم فهیم تنی چند از دوستان را بر آن داشته که به بعضی از کارهای مثبت بعضی از مجاهدین اشاره کنند. دوستان عزیز سعیدی و کوشان هردو مشخصا از کارهای اسماعیل خان در هرات ، گل آقا شیرزی در قندهار و و عطامحمد نور در بلخ یاد کرده اند.

من بر این نکته وقوف دارم که بخشی از بدنامی مجاهدین افغانستان به تبلیغات منفی رسانه های جهانی در مورد مجاهدین می رسد. این را هم می دانم که سیاست کشورهای قدرتمند در مورد افغانستان بر محاسباتی استوار است که در آن محاسبات بهتر شدن وضع زنده گی مردم افغانستان باقی ماندهء تقسیم است و نه حاصل ِ ضرب. از آنچه به " جامعهء جهانی" مشهور شده و عبارتی سخت راهزن هم هست ، زیاد توقع هم نمی توان داشت. اما اگر با چشم های خودمان به کارنامهء مجاهدین نظری بیفکنیم باز تصویر چندان دلنشینی را در برابر خود نمی یابیم.

ساده ترین و سر راست ترین سوالی که می توان در مورد کارنامهء مجاهدین طرح کرد این است : مجاهدین چه را ساخته اند و چه را ویران کرده اند؟ اگر بیشتر علاقه مند جنبه های نرم افزاری مساله باشیم ، می توانیم پرسش مان را در برابر " جهاد" بگذاریم و کدهای بین الاذهانی برنامهء جهاد در میان مجاهدین را رمزگشایی کنیم تا ببینیم که اساسا خود جهاد به عنوان برنامهء عمل مجاهدین چه ظرفیت هایی برای سازنده گی و یا ویرانگری را وارد جامعه می کند و کرد.

مجاهدین در افغانستان آخرین بازمانده های امید و اعتماد ( یعنی دو سرمایهء اجتماعی دیریاب) را ویران کردند. ساختن سرک و ساختمان به نسبت آسان است و ویران کردن شان هم فقط چند میدان جنگ داخلی می خواهد. اما بازسازی امید و اعتماد ویران شده بسیار دشوار است . چرا که امید و اعتماد هنگامی مجال رشد می یابند که نگرش شفاف قانونی ِ بشری به مسایل جمعی و فردی بر مناسبات زنده گی مردم حاکم شود ؛ به گونه یی که دیگر کسی نگران این نباشد که عده یی بالانشین به نام مجاهدین هر طور که دل شان خواست برای مردم راه و چاه وضع کنند و با اعتقاد به تقدس نگرش خود از همه بخواهند که سر ِ طوع و تذلل در پیشگاه دستور های دلبخواهی آنان خم کنند.

مجاهدین همواره نشان داده اند که نه فقط به قوانین بنا شده بر حقوق عرفی پابند نیستند ، که حتا از قوانین الهی ِ مورد تبلیغ و حمایت خود هم تبعیت نمی کنند. درتحت حاکمیت مجاهدین معلوم نیست که چه کاری به نحو قابل اطمینانی قانونی است ، چرا که هر لحظه ممکن است " مجاهد" از قانون فراتر برود و نگرش شخصی خود در مورد امور را بالاتر از قوانین شناخته شده بنشاند. در چنین فضایی نه امید مجالی برای شکفتن می یابد و نه اعتماد به بار می نشیند. مجاهدین قانون را نمی شناسند ، کارنامهء جهاد خود را قانون می دانند.

شاید کسی بگوید که در ضربه زدن به امید و اعتماد در افغانستان غیرمجاهدین هم نقش داشته اند. این درست است. اما اگر در مثل کمونیست ها دین اکثر مردم افغانستان را تریاک توده ها معرفی کردند و وعدهء پیشرفت و ترقی بدون دین را به مردم دادند و در نتیجه با واکنش اکثر دینداران سنتی روبرو شدند ، مجاهدین گفتند که جهادشان فی سبیل الله است. حمایت مردمی از جهاد هم ناشی از این آگاهی در میان مردم نبود که جهاد دیندارانه بهتر و سریع تر به پیشرفت و بهبود در زنده گی مردم خواهد انجامید. مردم از همان جهاد فی سبیل الله حمایت می کردند. به این معنا که اکثر مردم افغانستان پذیرفته بودند که حفظ دین و فرهنگ دینی شان به خودی خود هم سود است و هم سرمایه. مجاهدین خود همین سرمایه را خرچ کردند. مردم افغانستان به مجاهدین اعتماد کرده بودند چون فکر می کردند که مجاهدین اگر هیچ کمال دیگری نداشته باشند حافظان سرمایهء دین شان که هستند. اما وقتی معلوم شد که مجاهدین دین مردم را هم وسیلهء کسب قدرت و جنگ ثروت کرده اند ، مردم افغانستان دست خود را از آخرین مایه های امید و اعتماد خود نیز خالی یافتند. در بدل خرچ کردن دین مردم ، مجاهدین به مردم چه دادند ؟ شهرهای ویران ، قلب های داغدار ، مناسبات اجتماعی از هم پاشیده و سرشار از تخاصم های قومی ؛ آینده یی تاریک و ویرانهء به هیچکس وانهاده یی به نام افغانستان.

حالا مجاهدین چه کار می کنند؟ حالا هم مجاهدین سعی می کنند به اسم دین و جهاد مومنانه این امتیاز را به دست بیاورند که بالاتر از قانون بنشینند و هر جا که لازم دیدند با استناد به دین و جهاد نگرش خود را بر دیگران تحمیل کنند.

در زیر حاکمیت همین اسماعیل خان اهل بازسازی بود که پدیدهء خودسوزی زنان در هرات این قدر مشهور شد. در قلمرو بازسازی عطا محمد نور در بلخ است که هر کس سر خود را بلند کند ترور می شود ( دو سال پیش بود و از قضا آن روزها من هم در مزار بودم که همین عطا خان در جریان مبارزات انتخاباتی نماینده گان پارلمان، اشرف رمضان نامزد پیشتاز مزار شریف را به گلوله بست تا معنای جهاد مخدوش و اهمیت امنیت فراموش نشود).

گذشته از این ها ، آنچه مارشال قسیم فهیم می گوید این است که مجاهدین باید در دولت سهم بیشتر داشته باشند. او نمی گوید که من مجاهدینی را می شناسم که اهل کار اند و نه اهل فساد و حضور آنان در دولت خیلی خوب خواهد بود. او از حضور مجاهدین به طور عام سخن می گوید ( گرچه منظورش به احتمال قوی خودش و یاران اش است) و نشان می دهد که برای او مجاهدین در قالب یک دسته بندی گروهی با هویتی مشخص بیشتر اهمیت دارد تا توانایی کاری افرادی که به عنوان شهروندان افغانستان وارد دولت شوند. این یعنی این که مجاهدین بی توجه به کارنامهء سیاه خود در افغانستان ، هم چنان اصرار دارند که فقط آنان اند که حق و توانایی مدیریت و حاکمیت در افغانستان را دارند و هر مشکلی که در افغانستان هست ناشی از پراکنده شدن قدرت در دستانی غیر از دستان مجاهدین است. و این در حالی است که حضور مجاهدین در دولت فعلی هم پر رنگ است.

***

برگرفته از وبلاک سخیداد هاتف