جهنم افغانی

منبع : سایت شبکه فرانسه 24

برگردان: عباس ابراهیمی

 

جهنم افغانی

در افغانستان نیروهای اییتلاف  و ناتو با طالبان می جنگند.نیکولا رانسون و ماتیو مابه،  مدتی را برای شبکه فرانسه 24، با کماندوهای فرانسوی در افغانستان سپری کرده اند.

سفرنامه نیکولا رانسون

شب اول

در اتاق سه تخت خواب است. گاس، لیونیل و بوبو در پایین می خوابند. دیگر جایی برای خواب نیست جز  بالای این تخت خوابها. من دیگر راهی ندارم که آنجا بخوابم. باید  جای خوابم را روی یکی از آن تخت های بالایی بگذارم که نزدیک به سقف می رسد. گاس از حمله یی که اوایل شب اتفاق افتاده، می خندد و شوخی می کند. بوبو می گوید: « در مدت یک ماه، طالبان چهار بار به اینجا حمله کرده اند ». برای شب اول هیچ اعتمادی نمی شود کرد. آنها می خندند و شوخی می کنند. گاس با خنده می گوید: « امنیت ما تامین است. اگر راکت آمد اول به سقف می خورد بعد به تخت های بالایی و به ما چیزی نخواهد رسید ». خواب در چشم ندارم و  نیمه شب کمی خوابم می برد.

25 جنوری 2007، یک معاون افسر فرانسوی، تربیت کننده اردوی ملی افغانستان در جنوب ولایت وردک در یک حمله راکتی کشته می شود.

14 اکتبر زیر آتش

حال من بد نیست. تازه از بیرون برگشته ام. ساعت 9 شب است. روز اول بود که زیر آتش جنگ بودم. ترس و وحشتی که هرگز نمی شناختم. طالبان؟ ...، هرگز چنین چیزی ندیده بودم. ولی راکت های آنها را دیدم که در پنجاه متری ما اصابت می کردند. گاس با اسلحه اش شلیک کرده و جواب می داد. خیلی سر و صدای آتش باری و زدوخورد بود. از هر طرف سرو صدای اسلحه و فیر راکت و تفنگ را می شنیدم. واقعا سخت بود که بدانی چی اتفاقی می افتد. فقط گرد و خاک را می دیدم. همه جا را گرد و خاک گرفته بود، حتی دماغ و ریه هایم را.

یک شب راکتی

ساعت 10 شب بود. آماده خواب می شدیم. ناگهان یک انفجار بزرگ اتفاق افتاد. با بوبو، عسکر فرانسوی، به همدیگر می نگریم. « آمریکایی ها رگبار می کنند ». ناگهان در پست مخابره آمریکاییان، یکی مرا خبر می دهد که طالبان تازه به پایگاه نظامی ما حمله کرده اند. راکت آنها در صد متری ما اصابت کرده است. آمریکاییها با هاوان های شان جواب طالبان را می دهند. اولا با نور اطرف پایگاه را روشن می کنند تا دشمن را بهتر تر هدف بگیرند. شب، مثل روز روشن می شود . این حادثه مرا به یاد گیان می اندازد، وقتی که در کورو، از زمین بلند شدن آریان 5 را فیلم می گرفتم. اما اینجا، جنگلی نیست، کوهستانی است. یک، دو، سه، ... گلوله های هاوان ها پشت سر هم فیر می شوند. اردوی ملی افغانستان که همرای ما در قرار گاه است، توپ شان را به سوی هدف نشانه می گیرند. آنها به سوی دشمن به نوع خودشان شلیک می کنند. با یک توپ قدیمی روسی که از زمان جنگ با روسها باقی مانده است. انفجارها به شدت تاثر انگیز اند. عساکر افغانی از موتری که دارند افتخار می کنند و اکثرا تبسم و خنده های خوشحالی بر لب دارند. اکثر  گلوله  های آنها ساخت بیست و چهار سال قبل است.  گلوله های یک عصر دیگر. تسلیحاتی که تاریخ اش گذشته ولی هنوز کار می کند.

جاده ماین گذاری شده

امشب، افسر افغانی، آقای جان گال ، افسر فرانسوی را صدا می زند. این افسر افغانی با چشمان خواب آلود می گوید: « بنابر گزارش سرویس اطلاعات مخفی افغانستان، طالبان راه مواصلاتی کمپ را کمین می کنند. قبل از شفق، باید یک حمله راه اندازی کنیم ». خبر خیلی شگفت آور! بالاخره همه گی ساعت سه و نیم صبح از خواب بلند می شویم. ساعت چهار صبح است. ما راه می افتیم. کسی در مسیر نیست. نه بمبی است و نه ماینی. اما نیروهای افغانی اصرار به بودن بمب و ماین می کنند. ساعت هشت صبح خبر می رسد که یک ماین ضد تانک در جاده جاسازی شده است. چی شانس!، دو زره پوش آمریکایی، فورا توقف می کنند. اگر می رفتند حتما یکی از آنها از بین می رفت و منفجر می شد. ماین پاک های آمریکایی راه می افتند تا ماین را خنثی کنند. خوشبختانه، با کنجکاوی سرویس اطلاعاتی افغانستان، کدام خسارتی به ما وارد نمی شود. مخصوصا، اطلاعاتی خیلی موثق، مگر نه!؟ اطلاعاتی که همیشه حضور و کارایی آنها را به خوبی ثابت می کند.

شب آخر

عملیات واپس گیری دو موتر نظامی آمریکایی که به دست طالبان افتاده بود، به پایان رسید. پناه گاهها و مواضع طالبان بمباران هوایی شدند. من باید به طرف کابل برگردم. من از همراهی یک موتر نظامی مستفید شدم. برای این که دیر نرسم باید خیلی زود حرکت کنیم. چون ترافیک کابل خیلی سنگین است. شب شده است. شبی تاریک. ساعت یک و نیم بامداد، عقب موتر نظامی که در بین آن هستم چیزی دیده نمی شود. من چیزی جز نور موترهایی که پیشروی ما می آیند، نمی بینم. از هر طرف، هارن می زنند! در افغانستان موترهای نظامی هرگز توقف نمی کنند. از یک گوشه و کناری می گذرند. همه موترهایی که می گذرند، می توانند یک خطر اساسی برای ما باشند. اینجا حمله به موتر های نظامی همیشه اتفاق افتاده و چیزی عادی است. ژان گال و نظامیانش یکی از افردا شان را به تاریخ 21 سپتامبر 2007 در همچو حمله یی از دست دادند. یک نوجوان 16 ساله انتحاری خودش را در نزدیکی موتر نظامی آنها منفجر کرد. ما سالم به وار هاوس War house (خانه جنگ) می رسیم، محل بود وباش نظامیان فرانسه در کابل.