رسیدن به آسمایی: 06.10.2007 ؛ تاریخ نشر در آسمایی :06.10.2007

کاندید اکادمیسین سیستانی

 

علل بحران جاری وچارۀ آن

در پیوند با

"مضمون جدید بازی بزرگ"

اگر بحث "مضمون جدید بازی بزرگ" را که درنیمه اول ماه سپتمبر در آسمایی به نشر رسید، خلاصه و نتیجه گیری کنم، میتوان به نکات آتی اشاره کرد:

از آغاز قرن نزدهم یعنی اندکی بعد از تصمیم مشترک فرانسه به رهبری ناپلیون و تزار روسیه برای حمله بر هند در ۱۷۹۹و لشکرکشی زمانشاه برای فتح دهلی ،یکجا با اين افواه که زمانشاه با ناپلیون به منظور فتح هند دست يکى کرده، و تا لاهور رسیده است، انگلیسها  به خوف افتادند و بلا فاصله دست به ديپلوماسى شديد زدند. نتیجۀ این دیپلوماسی جدا شدن خراسان از افغانستان و پیوستن آن به ایران شد(۱۸۰۰م) و این نخستین ضربۀ غیر مستقیم انگلیس به افغانستان بود. میتوان گفت از همین تاریخ زمینه چینی یک بازی بزرگ شطرنج  سیاسی به ضرر افغانستان آغاز گردید.

۳۷ سال بعد روسیه نخستین چال سیاسی خود را با پیش کردن ایران در این بازی رسماً آغازکرد و ایران به تشویق روسیه بر هرات حمله نمود و یازده ماه آن را با شدت کوبید؛ مگر با مقاومت فداکارانهء مردم روبرو شد و سرانجام بدون فتح هرات ، سپاه ایران به تهران بازگشت. دو سال بعد نوبت چال انگلیس فرا رسید و انگلیسها در ۱۸۳۹نخستین تجاوز نظامی خود را به بهانه اعادۀ تاج و تخت از دست رفتۀ شاه شجاع بر افغانستان عملی کردند. مگر سه سال بعد (۱۸۴۱) با قیام عمومی مردم افغانستان روبرو شدند و قشون  ۱۷هزار نفری اش به جز یک فرد نیم جان ، تا آخرین فرد از دم تیغ افغانها گذشتند.

چهل سال بعد از تجاوز اول ، انگلیسها برای بار دوم بر افغانستان تجاوز کردند(۱۸۷۹) و با سرنوشت مشابه تجاوز نخستین خود روبرو شدند.

با آن که در هردو تجاوز خود انگليسها سرانجام بر اثر مقاومت مردم افغانستان بر ضد تجاوز و سلطه بيگانه گان مجبور به ترک اين کشور شدند، اما در هر دو مرتبه ، دست خالى از افغانستان بر نگشتند.

در مرتبه اول، تمام سرزمين هاى افغانستان را که شاه شجاع قبل از رسيدن به تخت شاهى کابل به موجب معاهده اتحاد مثلث در ١٨٣٨ به سيک ها واگذار شده بود- مانند کشمير، پشاور و علاقه جات آن ، بشمول ملتان و ديره جات و غيره - طور دايم از افغانستان جدا و در تصرف انگليس باقى ماند. و در مرتبه دوم، بر اثر معاهده گندمک در مى ١٨٧٩ با امير محمد يعقوب خان ، سرزمين هاى سيبى ، پشين ، کرم ، سوات ، باجور، چترال ، باشگل ، وزيرستان ، دارو و چاگى ، به شمول کويته و چمن در دست انگليس باقى ماند و در قرار داد نوامبر ١٨٩٣ با امير عبدالرحمن خان بر آن جدایی مهر قانونى زده شد.

علاوه براين انگليس ها ، پس از هر دو تجاوز خود ، بر سياست خارجى افغانستان تسلط خود را حفظ کردند و در تمام معاهدات خود با افغانستان اين مطلب را تکرار کردند که امير افغانستان حق ندارد با دولت ديگرى غير از انگلستان داخل روابط سياسى گردد و هرچه انجام مى دهد، مى بايستى با مشوره انگليس ها صورت گيرد و دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بشمارد. از اين است که افغانستان تا روى کار آمدن اعليحضرت شاه امان اﷲ ، فاقد استقلال سياسى و خارجى بود و جنگ سوم افغانها با انگليس بخاطر استرداد استقلال سياسى عام و تام صورت گرفت که به پيروزى انجاميد.

خلاصه افغانستان، پس از يک رقابت طولانى صد ساله ميان دول بزرگ استعمارى قرن ١٩، يعنى روسيه و انگليس، بحيث يک کشور حايل در ميان متصرفات انگليس در جنوب و مستلکات روس در شمال در اواخر قرن ١٩ و اوایل قرن بیستم تحديد شد، مگر بازی هنوز خاتمه نیافته بود. بازیگران بزرگ، روسیه و انگلیس با عقد پیمانی در سال ۱۹۰۷، مبنی بر تقسیم فارس به  حوزه نفوذ خود، بازی بزرگ هم در واقع به گونۀ رسمی به پایان رسید. روسها افغانستان را به ساحه نفوذ بریتانیا واگذار نمودند، ولی شرط گذاشتند که نباید بریتانیا این کشور را اشغال و حتی هیچ بخشی از خاک آن را به خود ملحق و یا در امور داخلی آن مداخله نماید. پس میتوان گفت: جغرافیای سیاسی موجودۀ افغانستان نتیجه چانه زنیها و کش مکش های یک صد ساله دو قدرت رقیب یعنی انگلیس و روسیه در منطقه  است .

پس از جنگ جهانی دوم که جهان  دوقطبی شد ،و انگلیس از نقطه نظر نظامی و اقتصادی از امریکا عقب افتاده بود، حاضر شد جایش را در منطقه  برای امریکا خالی کند و خود تصمیم  گرفت نیم قاره هند را ترک گوید، ولی آن را به دو کشور هند و پاکستان تقسیم و کشمیر را برای ادامهء تنش میان این دو کشور مین گذاری نماید. انگلیس نیتش را عملی نمود و در سال ۱۹۴۷ دو کشور هند و پاکستان در جنوب افغانستان ظهور کردند. افغانستان با مطرح کردن حقوق پشتونهای آن سوی خط دیورند مسأله یی به نام " پشتونستان" را در صدر سیاست خارجی خودگنجانید و بالنتیجه خشم پاکستان را برانگیخت تا آن جا پاکستان به بمباری بعضی از مناطق این سوی خط دیورند مبادرت ورزید . افغانستان نیز در ۱۹۴۹ رسماً خط دیورند را ملغا اعلام نمود.

حمایت کشورهای هند و اتحادشوروی- که هر یک اهداف خود را دنبال میکردند-ازمسأله پشتونستان برای زیر فشار قراردادن پاکستان، آن کشور را مجبور ساخت تا زیر چتر حمایت امریکا قرارگیرد ودر پیمان های نظامی امریکا در جنوب وجنوب شرق اسیا یعنی پیمان های "سیتو" و"سینتو" شامل گردد. افغانستان هم برای تحقق داعیه پشتونستان بدون چون و چرا خود  را به دامن شوروی انداخت. از آن به بعد سیل اسلحه شوروی و مشاورین آن کشور به افغانستان سرازیر گردید و از این طرف هم محصلان افغانی غرض آموزش به کارگیری این سلاحها به اتحاد شوروی گسیل شدند. این محصلین در مدت تحصیل  خود مجبور بودند ایدیولوژی مارکسیزم- لینیزم را بیاموزند و سند به دست آورند و سپس وارد اردوی کشور شوند. تا این که کودتای ثور در ۲۵ اپریل۱۹۷۸ توسط همین تحصیل دیده گان اتحاد شوروی تحت رهبری حزب دموکرات خلق به پیروزی رسید و۱۷ ماه  بعد(٢٧ دسامبر ١٩٧٩) اتحادشوروی با هميارى رهبران (جناح پرچم) حزب دموکراتيک خلق، با قشون يکصد و بیست هزار نفرى خود بر کشور ما هجوم آوردند و ظرف چند هفته سراسر افغانستان را تا مرز هاى جنوب اشغال کردند در همان زمان ، يک ديپلومات امريکایی بلادرنگ به واشنگتن اين مطلب را مخابره کرد:« بالاخره روس ها بازى را بردند.»

در نخستین سالهای  دهۀ ۸۰  قرن بیستم فقط چند قدم ديگر مانده بود که آرزوهاى دوصدساله روسها بر آورده شود و قشون سرخ چکمه در آبهاى گرم هند باز کند و خود را برنده دايمى و آخرين بازی بزرگ  اعلام کنند، اما تقدير چنان رقم زده بود که روس ها پس از ده سال کشتار هاى دست جمعى و تخريب کشور ما ، سر شکسته و خجالت زده تر از انگلیس از افغانستان خارج گردند ، و بازى همچنان ادامه يابد. فقط با اين تفاوت که بازيگران اين بازى بزرگ ديگر تنها روس و انگليس نیستند بلکه دست پرورده گان و میراث خوران استعمار روس و انگليس در این بازی شرکت جسته اند. امریکا، پاکستان، هند، ایران، ترکیه، عربستان سعودی و کشورهای تازه به استقلال رسیده  آسیای میانه به شمول چین همه در رقابت با هم  کشور ما را مورد سوء استفاده قرارداده، آن را به تختۀ شطرنج یک بازی بزرگ جدید مبدل ساخته اند.  بازی بزرگ جدید از لحاظ مضمون و محتوای خود با بازی بزرگ قرن ۱۹ فرق دارد- به این معنا که اگر در قرن ۱۹ کشورهای انگلیس و روسیه تلاش داشتند قلمرو یکدیگر را در نوردند و همدیگر را در مرزهای هند  دفع  و طرد کنند، مگر مضمون بازی بزرگ جدید، تسلط بر چاه های نفت و گاز کشورهای آسیای میانه است و افغانستان کوتاه ترین راه برای رسیدن به این ذخایرانرژی تشخیص داده شده است.

به نظرمیرسد که مبارزه با تروریسم و دهشت افگنان القاعده و طالبان و ديگر افراطیون بنيادگرا از کشورما و از منطقه يک بُعد «بازی بزرگ جدید» است و اين امر تا رسيدن به بُعد ديگرش يعنی فراهم آمدن شرايطی که تسلط امريکا را بر ذخايرگاز و نفت آسيای ميانه و حوزه خليج کامل سازد و زمينه ترانسپورت آن را به طور مصوون از طريق خليج و يا از بحیرهء خزر و آذربايجان از مسیرگرجستان به مديترانه برساند، حضور نيروهای امريکا را در خليج فارس و در کشورما و آسيای ميانه و قفقاز برای تأمين امنيت ترانسپورت نفت تا دراز مدت ضروری ميسازد.

علت یا علل بحران جاری وچارۀ آن:

تحلیل گران به این باورند که  بحران جاری افغانستان در" مبارزه ایدیولوژیک با بنیاد گرایی اسلامی ، ایجاد فشار بر دوسیه ذروی ایران ، تضعیف پوتانسیل جنگی جبهات ضد هند در کشمیر ، منازعه بر سر بهره برداری از منابع طبیعی آسیای مرکزی و حوزه کسپین ، همه در جنگ افغانستان انعکاس یافته است . به هر پیمانه یی که جنگ دوام کند ، تداخل فکتور های داخلی و خارجی بیشتر به پیچیده گی آن می افزاید و دریافت راه خروج از بن بست را مشکل میسازد. حکومت فعلی افغانستان باید هرچه زود تر نسبت به انکشاف فاجعه برانگیز اوضاع احساس مسوولیت کند . خود را از شر جنگ تحمیلیی که منافع دیگران در ادامه آن مضمر است ، بیرون بکشد و بیش از این عامل خونریزی و تباهی نشود." (تاثیر ضابطه های ژیوپولتیک بر ادامه جنگ در افغانستان،سایت افغان- جرمن آنلاین)

مزید بر آن چه در بالا به  آن اشاره شد، باید گفت: اقتدا ربیش  از استحقاق اییتلاف شمال در دولت کنونی که سهم چشمگیر شان در فساد اداری (شیوه سنتی حکومت تنظیمی) قابل لمس است و سبب تنفر مردم از حکومت فعلی شده است، و نیز دون ترس و بیم از کسی قویاً در تولید وقاچاق مواد مخدر نقش مافیایی دارند، ولی بازهم مورد حمایت مقامات امریکایی قراردارند، نیز یکی از علل بحران جاری در افغانستان به شمار میرود.

بنابر آمار ملل متحد ، تریاک افغانستان ۹۳ % حجم تولید تریاک جهان را تشکیل میدهد ، که از جمله ۷۰ %  آن در مناطق همجوار با سرحد پاکستان به هیرویین تبدیل میشود و۵۰% مقدار یاد شده در ولایت هلمند (جایی که نیروهای انگلیسی برای نابودی کشت خشخاش مستقراند) تولید میگردد.( بی بی سی ۲۷ اگست ۲۰۰۷)

حامد کرزی بارها گفته است که کشت خشخاش و شورش طالبان با هم ارتباطی انکار ناپذیر دارد. بنابر این کشت و قاچاق مواد مخدر که ترورزیم از آن تغذیه میکند، و آن را قادر به سرباز گیری از میان لشکر بیکاران فقیر مینماید، عامل دیگر دوام جنگ در کشوراست. باید به این نکته نیز توجه داشت که فقر مادر تمام بدبختیها و سیه روزیها است. فقر مردم را مجبور به جنگ و تخریب کاری و دهشت افگنی و اعمال انتحاری میکند. بهتر است به جای مبارزه با عملیات انتحاری با فقر مبارزه شود. افزون بر فقر و بیکاری روزافزون در افغانستان، بمباردمان روستاها و کلبه های گلین مردم از سوی نیروهای ناتو و امریکا و صدمه رساندن به مردم غیر نظامی و برخورد تحقیرآمیز نیروهای خارجی با مردم تحت بمباردمان در جنوب و شرق کشور، بدون شبهه در برانگیختن حس تنفر و انتقام کسانی که عزیزان خود را در این بمباردمانها از دست داده اند، موثر بوده و آنها را به سوی طالبان سوق میدهد، و عامل دیگری است برای تقویت طالبان و دامه جنگ در کشور. بگذریم از این که کشورهای پاکستان و هند و ایران و روسیه و چین و آسیای میانه در مخالفت با حضور نظامی امریکا در افغانستان چه نیاتی را تعقیب میکنند.

خلاصه افغانستان با جنگ فرساینده یی روبرو است که یک طرف از جانب دوستان خود، ناتو و امریکا زیر عنوان کمک به امنیت ، از شش سال به این سو پیوسته بمباردمان میشود و تلفات انسانی فراوان به مردم غیر نظامی در جنوب و شرق کشور وارد میکنند و از سوی دیگر با شدت حملات انتحاری طالبان بر نیروهای دولتی و آیساف هر روز ده ها قربانی بر جای میگذارد. پس حکومت افغانستان برای نجات از بحران موجوده ،چاره یی ندارد جز این که قبل از همه باید به رفع اختلافات خود با پاکستان بپردازد. این اختلافات  که از برسمیت نشاختن پاکستا ن به عضویت سازمان ملل متحد در ۱۹۴۷ شروع شده و با الغای معاهده خط دیورند در۱۹۴۹  شدت گرفت، پس از سقوط طالبان با نفوذ چشم گیر هند، ایران  و روسیه در وجود اییتلاف شمال در دولت فعلی وسعت یافته است.

در حال حاضر، طالبان بزرگ ترین و مؤثر ترین افزار سیاسی در دست پاکستان  است  که علیه دولت افغانستان و نیروهای خارجی در افغانستان بکار میبرد، تا آن جا که نیروهای بین المللی حافظ صلح از این وضعیت خسته شده اند و از شکست  خود در مبارزه با طالبان  سخن میگویند. دو ماه قبل تعدادی از جنرالهاي برجستۀ  انگليس به صدر اعظم جدید  آن کشور هوشدار دادند که جنگ علیه طالبان در افغانستان در آستانه يك شكست فاجعه‌آميز است!

سايت انترنتي روزنامه گاردين روز۱۵ جولای ۲۰۰۷ نوشت:  "ارشد ترين جنرالهاي اردوي انگليس در نامه‌ء سرگشاده به گوردون براون صدراعظم جديد انگليس هشدار دادند: لندن و واشنگتن بيش از حد خود را در جنگ عراق درگير كرده و از اوضاع افغانستان غافل مانده‌اند. آنان هشدار دادند كه شكست در افغانستان به قدرت يافتن يك دولت بنيادگرا در كشور همسايه پاكستان منجر خواهد شد. اين جنرالها تصريح كردند: متلاشي شدن دولت افغانستان به رهبري حامد كرزي تهديد بزرگي براي امنيت انگليس خواهد بود.

يكي از امضاكننده گان اين نامه، لارد اينگ لوي درستيز سابق اردوي انگليس هفته گذشته در سخناني در مجلس لاردهاي اين كشور از شكست ستراتيژيك در افغانستان ابراز نگراني كرد. او با اعلام اين هشدار كه اوضاع در افغانستان بسيار وخيم‌تر از آن چيزي است كه در ذهن مردم وجود دارد  اظهار داشت: عواقب شكست ستراتيژيك در افغانستان هم دامن امنيت داخل انگليس را خواهد گرفت هم عواقب زيانباري درون ناتو خواهد داشت. وي افزود: شكست ناتو در افغانستان نظير شكست سازمان ملل در بوسنيا خواهد بود ضمن اين كه تضمينهاي امنيتي امريكا را در اروپا به كلي از ميان خواهد برد. لارد اشداون از اعضاء مجلس اعيان و رهبر سابق حزب ليبرال دمكرات هم معتقد است: خطر امنيتي در افغانستان و عواقب شكست در اين كشور بسيار بيش از خطر عراق است. اشداون اظهار داشت: شكست در افغانستان، سقوط دولت پاكستان و روي كار آمدن يك دولت بنيادگرا در اين كشور را به دنبال خواهد داشت . وي ادامه داد: در صورت تحقق اين امر، نه تنها مشكلات امنيتي انگليس دو چندان خواهد شد، بلكه ديگر جلوگيري از گسترش يك جنگ منطقه یی كه توسط جنگ سالاران هدايت مي‌شود، غير ممكن خواهد بود. لارد اشداون در ادامه صحبتهايش در مجلس اعيان تصريح كرد: ماو تسه‌دونگ رهبر فقيد چين معتقد بود كه متعاقب جنگهاي جهاني اول و دوم، ما شاهد جنگهاي داخلي اروپا به عنوان جنگهاي داخلي خواهيم بود. "( روزگان، شماره ماه اگست ۲۰۰۷، ص ۲۷)

روزنامه گاردین،به دنبال پخش نامۀ سرگشاده جنرالهای ارشد بریتانیا به صدراعظم آن کشور، در شماره چهارشنبه هشتم اگست، مقاله یی به قلم سایمون جنکینز، درباره افغانستان منتشر کرد که در آن پیش بینی پیروزی در افغانستان، صرفاً یک خوش بینی واهی، خوانده شده است.

نویسنده در مقاله خود اشاره به سه سیاستی می کند که در حال حاضر در کابل دنبال می شود و مینویسد: اولین سیاست در ارتباط با مواد مخدر است . ۱۵ تشکیل جداگانه در کابل، برنامه پایان دادن به کشت خشخاش، که یکی از منابع مهم درآمد کشاورزان افغانستان است را به اجرا گذاشته اند. ولی برداشت محصول خشخاش اکنون بیش از هر زمان دیگری است و تلاش برای مبارزه با کشت خشخاش موجب ناراحتی کشاورزان شده و شورش ها را افزایش داده است.

دومین سیاست، بمباران مناطق پشتون نشین، به خاطر پناه دادن به طالبان است، که در نتیجه این سیاست هزاران غیرنظامی کشته شده اند و این امر منجر به دشمنی و انتقام جویی با نیروی اشغالگر  شده است.

سومین سیاست به دست آوردن دل مردم است. سیاستی که در تاریخ نظامی بریتانیا همواره بیش از حد بزرگ جلوه داده شده است. چون نه تنها بدون امنیت کافی، این سیاست بی معنا است و مستلزم داشتن ۵۰هزار سرباز اضافی بریتانیایی در هلمند است، بلکه اجرای این سیاست باعث توزیع پول کلان در روستاهای قبیله نشین و از بین بردن ساختار قدرت و ایجاد نفاق و دشمنی و سرانجام افتادن پول به دست جنگ سالاران یا افراد طالبان میشود.

جنکینز می نویسد در هر یک از این موارد، ناسازگاری بین آن چه منطقی است تا عملی شود و آن چه عملا اجرا می شود، کاملا مشهود است.

نویسنده در پایان مقاله یک بار دیگر به مقایسه موقعیت بریتانیا در عراق و افغانستان پرداخته و نتیجه می گیرد که هرقدر بیشتر دولت بریتانیا تصور کند که در جنگ با طالبان پیروز خواهد شد، به همان میزان خطر ازهم پاشیده گی پاکستان و کشیده شدن پای ایران به مناقشه افزایش خواهد یافت. کاری که ابلهانه خواهد بود.( بی بی سی، ۸ اگست)

تدویر جرگۀ امن در کابل ( ۹- ۱۲اگست) به جای این که مسوولیت پاکستان را در قبال بحران افغانستان تثبیت وسنگین ترسازد ، برعکس افغانستان را هم  در مسوولیت پرورش تروریزم در مناطق مرزی با پاکستان شریک ساخت  . مقامات افغانی با ایقان به این امر که پاکستان طالبان را به حیث وسیله نفوذ در افغانستان حمایت واستعمال میکند، بار ها گفته اند که مراکز آموزش تروریزم  در خاک پاکستان قرار دارد، و آن کشور در نابودی  این مراکز اقدام جدی نمیکند، اکنون با قید ماده یی در قطعنامه پایان جرگه امن، بار مسوولیت پاکستان مساویانه بر دوش دولت افغانستان نیز گذاشته شد .و زبان انتقاد یا اعتراض افغانستان بر پاکستان را بست. درحالی که بلوچستان و مناطق قبایل آزاد وزیرستان جنوبی  به طور سنتی مراکز تربیه و تجهیز طالبان برای عملیات تخریبکاری علیه افغانستان تشخیص داده شده اند ، ولی در افغانستان تا کنون چنین مراکز تربیوی موجودنیست و اگر موجود می بود، پاکستان تا حال صدها بار آن را به رخ افغانستان و جهانیان میکشید.

سازمان ملل متحد نیز در آخرین گزارش خود گفته است: وزیرستان پاکستان مرکز تربیه تروریستان است.

آژانس اطلاعاتی باختر در گزارش مورخ اول اکتوبر خود خبرمیدهد که سازمان ملل متحد در گزارش تازهء خود گفته است: اصلاحات حکومت پاکستان در مناطق قبایلی بی اثر بوده است ، مناطق قبایلی پناگاه شورشیان است . هراس پاکستان از نفوذ هند در افغانستان باعث تضعیف مبارزه علیه طالبان شده است. حکومت پاکستان مجبور به مذاکره با جنگجویان شده و  نشریه دیلی تایمز۳۰سپتمبر ۲۰۰۷ روی این مسایل بحث نموده نوشته است . در گزارش تازه سازمان ملل متحد آمده است که ۸۰ فیصد بمگذاران انتحاری در افغانستان از مناطق مختلف وزیرستان پاکستان می آیند. حسن عباس ، تحلیلگرمسایل مربوط به تروریزم میگوید: شورشیان و جنگجویان در مناطق قبایلی پاکستان پناه گاه دریافت میکنند. اکثر جنگجویانی که با گروه های شورشی پاکستانی رابطه دارند جهت استفاده از پناه گاه های امن به مناطق قبایلی رفته اند. این وضعیت بالای سیاست پاکستان در امور مناطق قبایلی تاثیر گذار است و احتمالا" به مذاکره و معامله با شورشیان خواهد انجامید که به این ترتیب تعداد پوسته های نظامی حکومت در منطقه کاهش خواهد یافت . در گزارش ملل متحد همچنان آمده است که این کار روند تربیه طالبان بیشتر و طالبانی شدن تمامی منطقه را مساعد ساخته و برای دستگاه استخبارات  پاکستان آی – اس – آی فرصت بیشتر میدهد تا غیر مستقیم  از فرماندهان طالبان که طرفدار اهداف پاکستان می باشند ، حمایت کند. شاید این کار مشکلات  اسلام آباد را تا حدی کاهش دهد، ولی مناطق سرحدی میان افغانستان و پاکستان همان گونه متشنج باقی خواهد ماند. در این گزارش چند موضوع به عنوان مهمترین فاکتور ها مورد تاکید قرار گرفته است : عدم هماهنگی کافی میان اردوی پاکستان و نیروهای ناتو، ضعف نهادهای دولتی و موجودیت پول فراوان ناشی از مواد مخدر در جنوب افغانستان  و هراس پاکستان از نفوذ هند در افغانستان : عواملی که موثریت  نقش پاکستان د رمبارزه علیه طالبان را درمناطق قبایلی محدود میسازد، نفوذ روز افزون هند در افغانستان است . و همین دلیل است که مردم در پاکستان از مبارزه  علیه تروریزم به رهبری امریکا حمایت نمی کنند."( آژانس اطلاعاتی باختر، اول اکتوبر ۲۰۰۷)

پاکستان علی الرغم همکاری با امریکا در مبارزه  علیه تروریزم  و گرفتن میلیاردها دالر پول نقد از آن کشور به خاطر این همکاری، اولاً به خاطر به قدرت رساندن اییتلاف شمال در کابل و دست قوی شان در کشت و قاچاق مواد مخدر، و ثانیاً به سبب امضای یک پیمان سترتیژیک با هند در ۲۰۰۶، چندان رضایت خاطری از امریکا ندارد. با آن که امریکا برای حفظ موازنه بین این دو کشور، به فروش  ۳۶طیارۀ (F16 ) خود به پاکستان به قیمت پنج میلیارد دالر به طور قرضه مبادرت ورزید، مگر پاکستان به خاطر بیرون راندن نفوذ هند از افغانستان هنوز دست از سبوتاژ و تخریب امنیت به وسیله طالبان برنداشته است. چنان که حملات طالبان بر نیروهای دولتی و بین المللی در ولایات جنوب کشور و در این اواخر در پایتخت کابل بیش از پیش شدت گرفته است. این درحالی است که تندروان اسلامی در وزیرستان ظرف کمتر از دو هفته (از ۱۸ تا ۳۰اگست ۲۰۰۷) علاوه بر کشتن ۶۰ تن سرباز و ربودن یک صد تن از موظفین نظامی در مناطق قبایلی، در تاریخ ۳۰ اگست، ۳۰۰ تن از سربازان مسلح پاکستانی را در وزیرستان جنوبی  در یک کمین به دام اندخته و اسیر گرفتند و به دولت آنکشور اخطار دادند که اگر اسلامگرایان متهم به اعمال تروریستی از زندانهای پاکستان رها نگردند، همه گروگانها را خواهند کشت . و بنابر تعلل و انکار دولت پاکستان از این خواسته، (روز۴ اکتوبر) سه تن از گروگانان را کشتند و هوشداردادند که دولت باید تمام نیروهای خود را ازمناطق قبایلی خارج کند.(  bbc۴اکتوبر۲۰۰۷)

 حال که آتش تروریسم و افراطیت پروری در قلب پاکستان (اسلام اباد) نیز زبانه میکشد و جان صدها کس از بنیادگرایان و نیروهای انتظامی آن کشورا در حادثۀ لعل مسجد گرفت  و هر روز و هر هفته جرقه های این آتش صدمات جانی و حیثیتی بر نیروهای امنیتی آن کشور وارد میسازد، این فرصت مناسبی است تا دولت و پارلمان افغانستان با وساطت امریکا و ناتو و ملل متحد به صورت جدی در صدد چاره جویی و رفع اختلافات  با پاکستان برآیند و برای جلب اعتماد و ختم مداخلات آن کشور، از نفوذ اییتلاف شمال بکاهد و حتی قنسول گریهای هند را در شهرهای هم مرز با پاکستان مسدود یا محدود کند، تا به این وسیله بهانه یی برای مداخلات پاکستان در امور افغانستان باقی نماند؟ حل اختلافات با پاکستان کلید حل مشکل با طالبان است. ما از پاکستان که همسایه در  به دیوار ماست تا کنون صدمات جبران ناپدیری دیده ایم، و اگر به یک راه حل معقول دست نیابیم بازهم خواهیم دید، ولی از دوستی سیاسی با هند کمتر خیر نصیب ما شده است. بگذار به خاطر خیر بزرگ وطن و نجات مردم از تباهی بیشتر، از این خیر اندک درگذریم. در غیر آن منتظر عواقب خطرناک شکست خود با طالبان، و یا منتظر تغییراتی در نقشه  سیاسی کشور و منطقه باید باشیم.

 پایان ۴/ ۱۰ /۲۰۰۷