رسیدن به آسمایی: 11.2007 .29 ؛ تاریخ نشر در آسمایی : 11.2007 .29

علی اديب

آزادی پير، يعنی چی؟

امشب در آغاز نامه ماهنامه دانشکدهء ژورناليزم پوهنتون کابل (شماره دوم، قوس 1386)، مطلبی در رابطه به "آزادی مطبوعات و مطبوعات آزاد" خواندم. اصل موضوع خيلی زيبا بود. اما زشت، برخورد نويسنده آن با موضوع بود.
در نخستين تحليل نوشته اند: "آزادی مانند انسان دوره های طفوليت، بلوغ و پيری دارد. در جهان غرب آزادی پير شده و در کشور ما هنوز به دورهء بلوغ نرسيده است. عصر سرمايه داری در غرب به اوج خود رسيده است و اکثر مردم اين جوامع با سواد و خريدار حقايق اند. از اينرو مطبوعات، مي توانند تا اندازهء آزاد باشد".
در بحث مورد نظر، بن مايه تمام موضوع در نخستين پاراگراف به بررسی گرفته شده که سطور بعدی به نحوی تحليلی است حاشيه يي بر همين مطلب.
باور من اين است که آزادی يکی از حالات مطلوب رشد روان فردی و اجتماعی است که ذاتاً با مراحل انکشاف و تکامل انديشه های افراد در جامعه پيوند هميشه گی و انکار ناپذيری دارد. به ميزانی که روان و انديشه افراد، چه در حوزهء "بودن" فردی و يا گروهی، متحول تر و بيشتر بارور گردند، راه و بيراهه مشخص تر گرديده و در نتيجه محدوديت ها و پديده های بازدارنده و انحصاری درون فردی و برون فردی ضعيف تر و حقير تر مي شوند. سخن بر اين است که آزادی مانند بسا حالات تکاملی قابليت های درون فرمانی انسان در نخست، بازده و ميوه ی شيرين درختی است به نام روان ساييده شده و مجرب فرد و آنگاه در اجتماع ويژه و مورد نظر. آزادی باالنفسه، صفت و حالتی است که قابليت های درونی و روانی افراد در يک خانواده و يا اجتماع را بيان و خوب به تصوير مي کشد.
مي دانيم که صفت يا حالت خود بيان و نگرش معين و مشخص افراد يک جامعه به پديده، موجود و يا ناموجودی است که روان و يا ظرفيت درونی انسان آن را ترجمه و تفسير مي کند. واژه های توصيفی و تفريقی مانند آزادی، بار حالت ها و چگونه گی طرز تفکر آدمها را در يک گروه و يا حلقهء مشخص حمل مي کنند. اينکه مي گوييم "آزادی مانند انسان دوره های طفوليت، بلوغ و پيری دارد" و يا "در غرب آزادی پير شده و در شرق هنوز به بلوغ نرسيده است"، بدين معناست که آزادی بزرگترين مؤلفهء موجود در انسان که انسان بودنش به خاطر آن است را نيز مستقلانه حمل مي کند و هرگز چنين نيست و اصلاً چه گونه مي توان باور داشت که آزادی نيز مي تواند پير شود و اين پيری مشخصه و ويژه گی کدام عنصر فعال موجود در انسان و ماورای انسان است که مي تواند به فلاکت و هلاکت برسد؟ مگر سرنوشت و عاقبت هر پيری و زهيری، مرگ و نابودی نيست؟ آيا آزادی در غرب پيرتر و پليدتر گشته و يا رشيدتر، چاق تر و بلند قامت تر؟ اصولاً آزادی يکی از ويژه گی های مطلوب و زيبای آن عده انديشه های است که هر قيد و بند برای شان رهايي است. انديشه هایی که در درون ديوارها و سقف های پيوسته و بستهء فولادين محصور نمي مانند و مدبرانه و خونسرد مي شکنانند. آن گاهی که انديشه ها پير، خوار، ضعيف، نحيف و عليل مي مانند، شرق و غرب و شمال و جنوب نمي شناسد. وقتی انديشه ها و روان افراد پير و ضعيف بمانند، ديگر پديده یی به نام آزادی معنا و مفهومی نمي يابد. آزادی عصاره و چکيدهء انديشه افراد است. وقتی مي گوييم، مطبوعات آزاد و ... اين مصطلحات در گرو داشته ها و دانسته های درونی آدم ها خلق و مرزبندی مي شوند. از جمله ميثاق ها و قردادهای پذيرفته شده یی اند که نه تنها وجود دارند، بلکه خيال و وهم شان نير در نبود انسان نابود مي شوند. خلاصه: آزادی ها را محترم مي شماريم زيرا، انديشه ها محترم و گرامیند.
(برق رفت، تا بعد همين کافيست)

(علی اديب، قوس 1386، کابل)