رسيدن به آسمايی : 16.05.2007 ، ساعت :06:24:16 ؛ نشر: 18:28
مزدک رویگر
پاسخی به قوی کوشان و اکبرزیوری
حرکت اخیر ولسیجرگه در مورد استیضاح و اصدار رای عدم اعتماد به دو تن از وزیران کابینه حکومت افغانستان سروصدا های زیادی را در مطبوعات به راه انداخته است. بدون شک بررسی موضوعات مهم و اساسی که به آینده و سرنوشت یک کشور تعلق میگیرد وظیفه هر شهروند یک جامعه بوده و میباید هر فرد در این راستا مسوولیت وجدانی خود را ادا کند. طوریکه میدانیم ولسیجرگه در این حرکت خود به دلیل اخراج مهاجرین از ایران، وزیر امور خارجه و وزیر امور مهاجرین و عودت کنندهگان را طی سه جلسه مورد استجواب، استیضاح و سرانجام سلب اعتماد قرار داد. طوریکه در بالا ذکر شد دلیل ولسیجرگه برای این اقداماش اخراج مهاجرین افغان از ایران میباشد که این موضوع ارتباط مستقیم با وزارت امور خارجه ندارد. اینکه تصمیم پارلمان کشور تا کدام حد در مطابقت با قانون اساسی کشور اتخاذ گردیده؟ آیا این گونه تصمیم گیری از قبل برنامه ریزی شده بود یا خیر؟ ویا اینکه آیا دلیل ظاهری پارلمان در مورد رای عدم اعتماد به وزیر امور خارجه، مطابق به معیار های حقوق دیپلماتیک قابل توجیه است یا خیر، موضوعی است که نیازمند بحث جداگانه میباشد.
در این نوشته میخواهم، به جواب بعضی از سخنپراگنی های سلیقهی و جانبدارانهی که خلاف واقیعت و ناشی از اغراضهای شخصی، سمتی و گروهی میباشد، بپردازم.
آقایان اکبر زیوری و قوی کوشان در سایت خاوران مقالاتی را به نشر سپرده اند که در این مقالات به زعم خودشان، به بررسی ضعفهای داکتر سپنتا، توجیه اقدام پارلمان و حتی قضاوت و اصدار حکم در مورد وزیر امور خارجه پرداخته اند که من در اینجا میخواهم با حفظ اصل بی طرفی و به عنوان یک شهروند آزاد اندیش جمهوری افغانستان به جواب آقایان بپردازم.
آقای قوی کوشان در بخشی از مقالهاش زیر عنوان ضعفهای وحشتناک وزیر خارجه کشور نوشته است "آقای داکتر سپنتا وزیر فیلسوف نمای امورخارجه کشورما، هرگاه وبیگاه بامناسبت یا بیمناسبت مرتکب خطاهای خطرناک می گردد...... زمانی به اظهارآمادگی میانجی شدن میان دو دولتی(ایران و آمریکا) که باهم مشکلات نهایت عمیق سیاسی دارند، می پردازد وحرفش چون بادی به هوا میرود وکسی یک شانزده پولی هم به آن ارزش نمیدهد."
در این رابطه میخواهم به چند موضوع اشاره کنم. مطابق به اصول حقوق بینالملل عمومی یکی از راههای حل مسالمت آمیز اختلافات میان دولتها میانجیگری میباشد که دولتها، سازمانهای بینالمللی و حتی شخصیتهای بینالملل میتوانند این کار را انجام دهند. در میانجیگری وظیفه دولت یا سازمانی که به این کار میپردازد، کشانیدن طرفهای منازعه یا اختلاف بر سر میز مذاکره و مفاهمه میباشد که با انجام اینکار وظیفه میانجیگر ختم میگردد. در میانجیگری کدام اصلی وجود ندارد که فلان دولت یا فلان شخص نمیتواند به این کار بپردازد. همچنان میانجیگری زمانی مطرح میگردد که اختلاف میان دولتها به حدی باشد که احتمال بروز جنگ متصور باشد گردد. در موضوع میانجیگری همانطوریکه دولتها آزاد اند که از طرفهای منازعه دعوت به میانجیگری در بین شان کند، به همانطور دولتهای طرف منازعه هم آزادی دارند که این دعوت را بدون وارد شدن کدام لطمه یا صدمه برای دعوت کننده، بپذیرند یا خیر.
مثال دیگری که ضعف این گفته آقای کوشان را ثابت میسازد موضوعی است که خودشان نیز در مقاله شان به آن اشاراتی داشته اند یعنی میانجیگری رییس جمهور ترکیه میان افغانستان و پاکستان. اختلافات میان این دو کشور اگر به اندازه اختلاف میان آمریکا و ایران نباشد کمتر از آن نمی باشد. بناان ابراز آمادگی داکتر سپنتا برای میانجیگری میان آمریکا و ایران بجا و قابل توجیه بوده و وزیر خارجه افغانستان خواسته است تا مطابق به اصول حقوق بینالملل عمومی از صلاحیت دولتش در رابطه به میانجیگری میان دو طرف منازعه استفاده کند.
در جای دیگر آقای کوشان نوشته اند "موقع دیگر به تقسیم درصدی کارمندان وزارتش به اقوام می پردازد وقول تعدیل آنرا میدهد، بعد که زورش نمی رسد، مثلا بیش ازهشت سفیرکشوررا ازمتعلقین خانوادۀ سلطنتی سابق مقررمیکند."
در این رابطه باید گفت که اولن سفیر نماینده فوقالعاده رییس دولت یک کشور میباشد که به امضا و اکثرن بنا به لزوم دید رییس جمهوری تعیین میگردد. دوم اینکه در رابطه به تناسب قومی باید گفت که امروز نه تنها وزارت امور خارجه بل تمامی وزارتخانه های دولت افغانستان مطابق به همین معیار رفتار میکنند. اینکه این معیار خوب است یا خراب موضوعی جداگانه است اما این موضوع به عنوان یک واقیعت تلخ در ادارههای افغانستان وجود دارد و آن اینکه کرسیها دولتی خیلی ها ناعادلانه تقسیم گردیده است. پس باید با درنظرداشت اصل شایسته سالاری با این پدیده مبارزه صورت گیرد که وزیر امور خارجه خواستار رفع این پدیده از وزارت امور خارجه بوده و است. اما اینکه چرا تا به حال ایشان در این راستا موفق نبوده اند، خود آقای کوشان به جواب این موضوع با ذکر این نکته " بعد که زورش نمی رسد" پرداخته است. و اینکه چرا زورش نمی رسد، مسالهی است که حاجت به بیان ندارد...
آقای کوشان میافزاید "وزیرخارجه دوست دارد درکنفرانسهای مطبوعاتی اظهار فضل و دانش بفرماید،وقتی به اصطلاح به غُر می آید،ازمکاتب فلسفی و سیاسی یاد میکند، وزارت را با صنف درس اشتباه میگیرد. مثلا میفرماید که وزیرخارجه باید بفهمد که پالیسی و سیاست خارجی چیست؟ نیوریالیسم چیست؟ مکتب کلاسیک درسیاست خارجی کدامست؟ پراگماتیسم چه نوع تفکری است؟ این مکتب سیاسی چنان عمل میکند واین مکتب چنین! اما درعمل درتمام کارهای سیاسی ودپلماسی وزارت امورخارجه نمرۀ صفر میگیرد."
جناب محترم کوشان، اینکه دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی به افغانستان سفر میکند، اینکه عربستان سعودی آماده میشود که برای اطفال مهاجرین افغان مکتب بسازد، اینکه امارات متحده عربی متعهد به پرداخت پول برای اعمار تعمیر برای مرکز مطالعات ستراتیژیک وزارت امور خارجه میشود و از همه مهمتر اینکه کشورهای جهان و به خصوص ایالات متحده آمریکا، پاکستان را به عنوان مرکز تجهییز و تسلح تروریزم بینالمللی میشناسند، همهاش نتیجه آگاه بودن بر مواردی است که شما در بالا از آنها نام بردید. در اینجا من از کشور های عربی و پاکستان بخاطری نام بردم که تا به حال (قبل از دوره داکتر سپنتا) دیپلوماسی افغانستان از این توانایی برخودار نبوده است که روابط افغانستان را با کشور های عربی بطور امروزی آن تامین کند و همچنان پاکستان را به عنوان عامل دهشت افگنی در جهان معرفی نماید، ورنه دستآورد های وزارت خارجه در زمان تصدی داکتر سپنتا خیلیها زیادتر از موارد ذکر شده است.
در رابطه به دفاع از مهاجرین افغان مقیم ایران، در سفر وزیر خارجه به آن کشور آقای کوشان نوشته است "این اظهارات فاضلانه درحالی صورت میگیردکه درنتیجۀ سفرش به ایران ومذاکرات ناکامش بامقامات ایرانی، وناتوانیش در دفاع ازمنافع ملی کشور،بیش ازپنجاه هزارافغان بیچارۀ مهاجرِ زحمتکش، که باعرق جبین رزق خانواده را حاصل میکردند، بصورت ظالمانه ووحشیانه از سوی مقامات ایرانی اخراج شده وبه وطن شان، که هنوزدرشعله های آتش قرار دارد، سرپناهی برای زندگی وکاری برای اعاشۀ خانواده های خویش ندارند، باقساوت وشقاوت برگردانده شوند و تازه هنوز هم این وزیر پژوهشگر و محقق ودانشمند و مکتب شناس سیاسی اقدام جدی درجلوگیری ازین مظالم ایران بعمل آورده نمی تواند."
داکتر سپنتا در جریان سفرش به جمهوری اسلامی ایران هنگام مذاکرات با مقامات ایرانی بطور واضح برای ایرانیان بیان کرده بود که دولت افغانستان در حال حاضر توانایی پذیرش تمام مهاجران افغان مقیم ایران را ندارد و اخراج یک باره و غیر نظاممند مهاجرین باعث تیرهگی روابط میان افغانستان و ایران خواهد گردید. تیره شدن و قطع روابط دیپلوماتیک از جمله عمدهترین اقداماتی است که در عرصه روابط دیپلوماتیک میان دوکشور ممکن میباشد. یعنی قطع روابط دیپلوماتیک آخرین حربه در عرصه دیپلوماسی از جانب دو دولت طرف منازعه در برابر همدیگر است. هشدار به تیرهگی روابط میان دوکشور (افغانستان و ایران) از جانب وزیر خارجه عمده ترین اقدامی بود که ایشان انجام داده اند. اما قبل از اینکه گام های بعدی برداشته شود پارلمان ممتاز و مملو از دستآورد کشور ما جلو هرگونه اقدام دیپلوماتیک را گرفته و دست به استیضاح وزیر خارجه زد. هرگاه علاوه از همین اقدامی که در راستای دفاع از حقوق مهاجرین مقیم ایران ( تا جاییکه ارتباط وزارت خارجه میگیرد) از سوی وزیر خارجه صورت گرفته است، کدام روش و یا اقدام دیپلوماتیک دیگری وجود دارد که وزیر خارجه آنرا انجام نداده است و آقای کوشان و پارلمان کشور واقف به آن هستند باید آنرا بیان کنند. بازهم تکرار میکنم دلیل علمی و روشمند، نه برخاسته از احساسات و اغراض. موضوع دیگری که میخواهم بیان کنم این است که شما آقای کوشان و همچنان پارلمان کشور اگر اینقدر همدردی و غمشریکی با مهاجرین مقیم ایران دارید آیا تا به حال به عنوان یک شخص غیر وابسته و مستقل و همچنان نهاد مظهر اراده ملت افغانستان، در مورد مسببین این مهاجرت ها و عواملی که باعث گردید تا عده کثیری از هموطنان ما به خارج از کشور مهاجر شوند، چیزی نوشته اید یا گاهی اندیشده اید و در این راستا کدام اقدام عملیای را انجام داده اید؟ اگر جواب شما مثبت است آنرا بیان کنید و اگر منفی است پس بیاید که به عنوان یک انسان با وجدان و یک نهاد معتبر دست از استفاده های ابزاری از موضوعات و پدیدهها برداریم ورنه در دادگاه تاریخ هیچ دلیلی برای دفاع از خود نخواهیم داشت.
در مورد شهادت اجمل نقشبندی نوشته اید که اظهارات وزیر خارجه باعث تسریع سر بریدن شهید نقشبندی گردید. دیده میشود بازهم کلمات خودتان پناهتان نمیدهد و شما در پی استفاده ابزاری هستید و گرنه شما خود میفرمایید که سربریدن نقشبندی را تسریع بخشید. به زعم شما هرگاه از قبل تصمیم به سربریدن آن شهید وجود داشته است پس چه وزیر خارجه این اظهارات را بیان میکرد و چه نمی کرد اجمل نقشبندی به شهادت میرسید. مانند بالا بازهم میگویم اگر به دنبال همدردی با اجمل نقشبندی هستید پس در پی عاملین اصلی این تراژیدی که تقریبن روشن است باشید، نه در پی استفاده ابزاری آن.
آقای اکبرزیوری در مقاله زیر عنوان سپنتا باید فورن معذرت بخواهد، بیانات و قضاوت های مضحکی دارد. در مورد مقاله آقای زیوری جوابم را طی دو پرسش و یک بیان کوتاه ارائه میکنم و امیدوارم که آقای زیوری به عنوان یک انسان واقعی و با وجدان ( که انتظار بیهودهی است ) به پاسخ بپردازند.
آقای زیوری اگر داکتر سپنتا پس از چندین سال به وظیفه شما به عنوان مامور دیپلوماتیک در لندن پایان نمی دادند، آیا همین موقف و جبههگیری را میداشتید؟
و اگر همین حالا شما دوباره به صفت مامور دیپلوماتیک در لندن گمارده شوید، آیا بازهم همین موقف را خواهید داشت؟
نوشته ام را با این بیان کوتاه میسازم، کسیکه باید از مردم فقیر افغانستان، از آن همه کارمندان وزارت امور خارجه که طی چندین سال حقشان پامال شده است و بلاخره از وجدان خود معذرت بخواهد، آن شخص، شما و چونان شما هستند آقای زیوری، نه آقای داکترسپنتا.
به امید یکپارچهگی و همآهنگی نیروهای روشنفکر افغانستان