ورود به آسمايی : 27.03.2007 ساعت:15:59:58 ، نشر : 27.03.2007 ساعت:16:35:09

لطیف ناظمی

هر کسی از ظن خود شد یار من

نزدیک به یک ماه از مصاحبۀ مسخره و مضحکی که در تلویزیون خراسان سازمان یافته بود؛ میگذرد و هنوزهم گروهی شمشیرهای آختۀ انتقام و کینه ورزی خویش را در نیام نمیگذارند. روزی که از ماجرای آن گفتگو آگاهی یافتم به ضرس قاطع پی بردم که دسیسه یی را علیه من و رهنورد زریاب، سازمان داده اند تا برخی از ذهنیت را مغشوش سازند و سوء تفاهم چرکینی را ایجاد کنند. همان بود که در گفتگوی کوتاهی با مدیر آسمایی اعلام کردم که آن ناظمی نام نهاد من نبوده ام و با اندیشه و افکار آشفته و شیوۀ بیان و منطق بی پایۀ او سر سازگاری هم ندارم و می اندیشیدم که با همین توضیح کوتاه اما صریح، همۀ بدگمانی ها مرفوع خواهند گشت؛ بی خبر از این که کارشناسان صدا ، برمی خیزند و به شهادت دروغ دست می یازند. و می گویند من صدای لطیف ناظمی را می شناسم و یک میلیونم حصه هم شک ندارم که صدا، صدای هموست.

تلویزیون خراسان پس از صحنه سازی آن شب پوزش می خواهد و اعلام می کند که در مصاحبۀ آن شب کسی به نام حکیم ناظمی شرکت کرده بود که در کشور هالند می زید و اگر کسانی خواسته باشند؛ شمارۀ تيليفون این مرد را در اختیار شان خواهد گذاشت و در سه برنامۀ متوالی از این ماجرا سخن می زند، ولی هنوزهم اتهام بر جای خود باقی می ماند و شمشیر ها همچنان برهنه.

من با همۀ این احوال گردانندۀ آن برنامه را مسؤول میشناسم و امیدوارم روزی و روزگاری بتوانم عاملان این توطئه را بشناسم و از چهرۀ شان پرده بردارم.

در همین جریان افشا می گردد که خلاف ادعای حکیم ناظمی ، درویش دریادلی، رهنورد زریاب نه، بل بریالی شنوا است که برهان دیگری است بر مغالطۀ آشکار و دسیسۀ سازمان یافتۀ تلویزیون خراسان و تهمت ناروای حکیم ناظمی.

من اگر در آن گفتگوی تلویزیونی سهم می داشتم چه منطقی وجود داشت که نصف نامم را پنهان کنم ؛ اسم اولم را اجازه ندهم که اعلام بدارند و محل زنده گی ام را به جای آلمان ، اروپا وانمود کنم ؟

من اگر همان ناظمی می بودم چگونه ممکن بود که دوست دیرینم رهنورد زریاب را که گویا با نام مستعار مقالاتی را رقم زده بود و نمی خواست که نامش را بدانند افشا کنم و به رفیق چهل ساله ام خیانت روا دارم؟

اگر آن ناظمی من می بودم از چه کسی هراس داشتم که فردای آن منکر شوم و تصور کنم که این جا دنیای آزاد نیست و قراولان حکومتی به دنبال دستیگری من اند.

کسانی که می پندارند آن ناظمی من بوده ام به اندیشه، شخصت و سواد من اهانت می کنند.

چهل سال است که قلم می زنم و هیچگاه چون افراد پر عقده و بیمار، خامه ام را به تفرقه افگنی های زبانی ، قومی ، مذهبی و منطقه يی آلوده نساخته ام . من به زبان مادری ام عشق می ورزم ولی هیچ زبان دیگری را خوار نمی شمارم و به همه اقوام و گروه های تباری کشور و متکلمان همۀ زبان ها حرمت قایلم و هیچگاه چون برخی از کسان در تنگنای تعصب و تحجر زبانی نزیسته ام.

من معتقدم کسانی که زبان را ابزار تعصب و خشونت ساخته اند و بر تفوق و برتری جویی تباری باور دارند بیماران روانی خرد باخته یی بیش نیستند.

من در تمام عمرم فقط یک بار آن هم در دوران تحصيل با نام مستعار در ماهنامۀ ژوندون مقالتی را چاپ کرده ام و بس و کسانی را که زیر حجاب نام مستعار به پخش اندیشه های سیاه شان می پردازند؛ افراد بزدل و ترسومی نامم .

من هماره باور هایم را بی پرده، شفاف و بدون ابهام بر زبان می آورم. هفده سال پسین که در کشور های مختلف در باب زبان و فرهنگ و ادبیات سخن زده ام ؛ کلمه یی که از آن بوی تعصب استشمام شود بر زبان نرانده ام و از دیگران نیز انتظار ندارم که با تعصب و کینه ورزی و بد دلی با من بر خورد کنند.

اگر به این بازی ها پایان داده نشود گمان من به یقین مبدل می گردد که کاسه یی زیر نیم کاسه است و قربانی دسیسۀ دیگری خواهم بود.

من به دیگران کاری ندارم،اما از جناب سیستانی به عنوان دانشمند ، مؤرخ و محقق توقع دارم که انگشت انتقادی را که به سوی من نشانه گرفته اند ببندند و اتهام شان را پس بگیرند- چون دانشمندان راستین چنین اند و کسی که بیش از بیست کتاب و ده ها مقاله نگاشته است شهامت این را هم خواهد داشت که خلاف واقعیت رقم نزند و از معذرت خواهی هم نهراسد.

چنین کنند بزرگان...