رسيدن به آسمايی : 16.06.2007 ؛ نشر:16.06.2007

عبدالواحد رفيعي

26 /1386/03 - هرات

دم خروس ويا قسم ابولفضل

در حوزهء ادبيات هر سرزمين بسيار چيزها اند كه به سان نمادي بيانگر گذشتهء تاريخي و به عبارتي تاريخ ناگفته يی از آداب وعادات مردم آن سرزمين ميباشند. در حوزه زبان فارسي بسياري نقل قول ها و اكثر تكيه كلام ها و خصوصاً ضرب المثلها ، نشان از رفتار و كردار يك قوم و يك ملت در طي تاريخ  و نشان از روحيه يك ملت در واكنش به يك رويداد اند. از طرفي قانون گريزي و انكار از جرمي كه كسي مرتكب شده است در ذات بشر نهفته است و اين عادت در بين بعضي جوامع شديد تر اما بر اساس ضرب المثل مذكور در بين مردم فارسي زبان و خصوصاً ايراني ها بيشتراست؛ به همين علت بوده است كه ضرب المثل معروف دم خروس و قسم ابولفضل در حوزه جغرافيايي كه امروز ايران ناميده ميشود شكل گرفته است و قسم ابولفضل حوزهء جغرافيايي اين ضرب المثل را محدودتر و قدامت آن را نزديك تر به زمان ما ميكند. با اين وجود اين ضرب المثل نشان از آن دارد كه در حوزه جغرافيايي كه اين ضرب المثل شكل گرفته است اولاً جرم خيلي صورت ميگرفته است ثانيا انكارجرم رايج بود است ثالثا اعتقادات مذهبي مردم در اين انكار و فرار از مجازات در برابر جرم رول اساسي داشته است. اين مقدمه را گفتم كه بگويم مدتي است كه اخراج مهاجرين افغاني از ايران به شدت ادامه دارد. صرف نظر از اين كه دولت ايران براساس قوانين خودش حق دارد مهاجرين افغاني را از كشورش اخراج كند و نيز كاري به اين ندارم كه حضور مهاجرين افغان تا چه حد در ايران قانوني و يا غيرقانوني است؛ زيرا اين بحثي است جداگانه؛ ولي آنچه كه مايه تاسف است و باعث شرم نحوهء برخورد با مهاجرين در داخل ايران است و رنج آفرين در مدت اجراي اين طرح شيوه رفتار مامورين پوليس ايراني با مهاجرين افغان بوده است. اين شيوه ميتواند در آينده باعث ايجاد نفرت و كدورت در دل مردم دو سرزمين گردد. با وجود شواهد زنده از شكنجه و بدرفتاري با مهاجرين، مقامات ايراني مرتب از هرگونه شكنجه و آزار انكارميكنند. اين درحالي است كه اين مهاجرين با كوله باري از خاطرات تلخ و گفتني هاي تلخ تر وارد افغانستان ميشوند و اگر آنها را به صدا درآوري از بند بند استخوان آنها ناله برميخيزد و.... از زمان دستگيري توسط پوليس گرفته تا نگهداري در اردوگاه و لت وكوب و چپاول دارايي شان توسط افراد ملكي و..... تا توهين زنان و كودكان توسط پوليس و مامورين ....قصه هايي كه از اردوگاه عسكرآباد و رامين و سفيد سنگ ميكنند ، تداعي كنندهء اردوگاه هاي نازي ها در زمان جنگ جهاني است...

براساس وظيفه يی كه به عهده دارم ، متاسفانه يا خوشبختانه اين فرصت را داشته ام كه از آغاز روند اخراج مهاجرين در نقطه صفری مرزي ، از نزديك با اين مهاجرين در تماس باشم. بعد از مدتي كه در اسلام قلعه با مهاجرين رد مرزي ديد و بازديد و گفتگو داشتم، از آنجا عازم نيمروز شدم تا وضعيت مرز نيمروز يا به عبارتي ديگر مرز ابريشم را نيز ببينم. در چند شب و روز ي كه در ولايت نيمروز بودم و در شهر زرنج روزها در نقطهء صفر مرزي به نام "پل ابريشم " بودم كه افغانستان را به ايران وصل ميكند و روي هريرود ساخته شده است- رودی که سالها است ايراني ها از آب آن استفاده ميكنند. شبها اين فرصت را داشتم كه از شبكه هاي تلويزیوني ايران كه در زرنج به خوبي قابل دريافت اند استفاده كنم. در اين فاصله دو تا مصاحبه تلويزیوني را در ارتباط به مهاجرين و اخراج مهاجرين (موضوعي كه من با آن سردچارهستم ) ببيننم و بشنوم. هر دو برايم به سان طنزي تلخ و خنده دار ، درد آور بود و رنج آفرين. يكي مصاحبه سفير دولت ايران در كابل با تلويزیون طلوع بود ، و ديگري مصاحبه يك مسوول مربوط به مهاجرين در ارتباط به اخراج يا به قول آن مسوول ايراني " طرد افاغنه " از داخل ايران. مصاحبهء مذكور را درشبكهء محلي به نام "هامون" ديدم كه از زاهدان مركز سيستان و بلوچستان برنامه پخش ميكند. در اين شبكه در برنامه يی به نام "مردم و مسوولين" شخصي كه مجري تلويزیون او را آقاي حداد ، مدير كل اتباع بيگانه در سيستان معرفي ميكرد، در باره مهاجرين افغان به سوالات مردم جواب ميداد. نكتهء اساسي هم در اين مصاحبه و هم در مصاحبهء جناب سفير اين بود كه اينها با اصرار زياد برخورد مامورين پوليس ايران را با مهاجرين انساني و بسيار با عطوفت و مهرباني وانمود ميكردند و درعين حال اصرار زياد داشتند كه اگراسناد و شواهدي در ارتباط شكنجه مهاجرين توسط پوليس و مامورين وجود دارد ارایه دهند تا آنان بررسي كنند. به عبارتي، با زبان ديبلوماتيك و رسمي ميگفتند كه دم خروس تان كو ؟ ولي متاسفانه سهل انگاري دولت مردان افغانستان و سرگرمي آنان به مسايل دروني و جنگ هاي زرگري ، آنچنان مسوولين دولت افغانستان را مشغول كرده است كه غيرممكن است به ياد اين بغرنج باشند، يا اين مسئله را دنبال كنند وگرنه تمام كساني كه رد مرز ميشوند ميتواند شاهدي باشند: كبودي زيرچشمها ، دست هاي زخم شده از زور دست بند ، بدن هاي كبود شده از زور شلاق و مهمتر از همه اطفال رد شدهء بدون سرپرست و زنان رد مرز شدهء بدون شوهران و...... همه وهمه شواهدي زنده از بدرفتاري غير انساني ميتواند باشد ولي كو کسي كه با زبان رسمي اين شواهد را به رخ مقامات رسمي دولت ايران بکشد و به اطلاع جوامع بين المللي برساند ؟ به هرحال ، در اين مصاحبه چند نكته قابل توجه بود:

-  لحن  آقاي دبيركل اتباع بيگانه نسبت به مهاجرين افغاني بسيارزشت و قبيح بود و ذره يی از نزاكت و ادب در آن نسبت به مهاجرين ديده نميشد.

- انحراف و تخريب ذهنيت مردم عادي ايران نسبت به مهاجرين افغاني و تشويق مردم به هماهنگي با نيروي انتظامي در جهت به دام انداختن و به قول مديركل " ترد مرز افاغنه" كه در اين باره گزارشگر تلويزیون نيز به كمك آقاي دبيركل اتباع بيگانه شتافته در فواصل برنامه از سطح شهر گزارش ميداد و در جريان گزارش از مردم ميپرسيد: " آيا خبرداري كه چند وقته "طرح طرد افاغنه " از كشورعزيزمان شروع شده ؟" شهروند ايراني مثلا ميگفت: " بلي "، گزارشگر ادامه ميداد:" خوب براي اين كه اين طرح خوب به پيش برود و شهر از وجود افغانها پاكسازي شود وظيفه مردم چه است ؟ مصاحبه شونده مثلا ميگفت :" بايد با دولت همكاري كنيم ".  گزارش گر مثل اين كه بخواهد به قول معروف گپ به دهن مرده بياندازد، ميگفت: " خوب مثلاً اگر تو ببيني كه در همسايه گي تان يك خانوادهء افغاني زنده گي ميكند چه ميكني؟ چگونه ميتواني با دولت همكاري كني؟ آيا خبرداري كه  کدام شمارهء تلفن  اختصاص يافته براي اين منظور كه مردم در صورت مشاهده افغاني با آن شماره تماس گرفته مامورين را در جريان بگذارد؟... بعد خودش شماره تلفني را براي چندمين بار تكرار ميكرد .... . به احتمال نزديك به يقين ، پخش اين برنامه درهماهنگي كامل ارگانهاي دولتي ايران براي به قول خودشان "طرد افاغنه " صورت ميگيرد ، ولي آيا فكري در اين باره شده كه براي اين امر موقتي و زود گذر روابط و ذهنيت قرنها برادري دوملت چه قدر آسيب ميبيند ؟ آيا كودكان ايراني كه اين برنامه را ميبيند فكرنميكنند كه افغان موجودي است غير از آن چيزي كه در دور برش به عنوان انسان زنده گي ميكند ؟

گزارشگر مثل خبرنگاري كه در پشت جبهه براي بالا بردن روحيه سربازان كشورش در ميدان جنگ تلاش ميكند، به تبليغات برعليه دشمن فرضي يا همان "افاغنه" ادامه ميدهد و با سوالات ديگري از اين قبيل ادامه ميداد: " آيا شما به افغانها خانه به اجاره ميدي ؟" . مصاحبه شونده که از لحن گزارشگر ميدانست كه او چه جوابي ميخواهد و هدفش از اين سوال چيست ، بلافاصله ميگفت :"نه خير ، چرا به ايراني اجاره ندهم كه به افغاني ....». گزارشگر از آنجا برميگشت به ستوديوي تلويزيون و در خدمت مديركل اتباع بيگانه ...و ادامه صحبتها را كه بيشتر شبيه به تبليغات و شكست روحيه سربازان دشمن يا همان مهاجرين افغان بود، پي ميگرفت. ايشان نيز توصيه هايي به ملت شريف و شهروندان مهمان نواز خويش ارایه ميداد - از جمله اين که به شهروندان ايراني توصيه ميكرد به افاغنه خانه به اجاره ندهند، به افغانها كار ندهند ، به افغانها چيز نفروشند ، و افغانها را سوارماشين نكنند و....

دراين ميان تیلیفون ستوديو زنگ ميزند ، مجري برنامه خبر ميدهد كه شهروندي از فلان جاي زنگ زده كه در همسايه گي ما تعدادي افغاني كارميكند ؛ آدرس محل را ذكر ميكند و ادامه ميدهد اميدوارم كه مامورين انتظامي آدرس را گرفته باشند .... در اينجا است كه پي ميبرم ، چگونه خانه هاي مهاجرين افغان چور و چباول ميشوند و به صحت گفته هاي مهاجرين يقين ميكنم كه ادعا كرده بودند خانه هاي شان توسط اوباش و مردم عادي ايران غارت شده است: وقتي از يك رسانه  چنين اعلام ميشود كه افغاني در فلان محل زنده گي ميكند، به مفهوم اين است كه افغاني -كه هيچ گونه پشتوانه قانوني هم ندارد - جان و مال او بر شما حلال است. آيا هرچه دزد و اوباش و راهزن است وسوسه نميشود به آن محل يورش برند ؟ يادم از گفته هاي زني در روستايي به نام "شهركي" و "پل رنده" در زابل از استان زاهدان ميايد كه به ادعاي وي ، بعد از اين كه پوليس همه آنها را جمع كرده بار موتر ميكند ، بعد نوبت به مردم عادي ميرسد كه ميريزند همه بقاياي زنده گي آنها را در برابرچشمان مامورين پوليس چور و چباول ميكنند ....

از جمله چيزهايي كه مدير كل تاكيد داشت برخورد انساني مامورين انتظامي با افغانها است ؛ وي ميگفت ما خيلي رفتار دوستانه و با عطوفتي داريم كه مبادا اين عزيزان بعد از سالها مهمان نوازي ، در آخر آزرده خاطر از اين ديار بروند...؛ ولي واقعيت اين است كه همهء اين مهاجرين برگشته نه تنها آزرده خاطر كه با قلب هاي زخم ديده و روحيه هاي پر از تنفر وارد افغانستان ميشوند .... عين حرف هاي آقاي دبيركل را آقاي سفير در كابل نيز ميگفت؛ از جمله اين که اگرشواهدي داريد مبني بر اين كه افغانها شكنجه شده اند بياييد ارایه دهيد. در آنجا به ياد آن مردي افتادم كه با پاي گج كرده و لباس بيمارستان برتن از بيمارستان فرخي در يزد رد مرز شده بود .... يا آن مردي كه از تهران با سیرُمي در دست ، دوايش در پلاستيك و عكسي از قلبش در بغل ،  رد مرز شده بود.....و......

در اين جا بود كه  به اهميت تاريخي اين ضرب المثل معروف ايرانيها پي بردم كه ميگويند: " دم خروس را باوركنم يا قسم ابولفضل را ؟"