به هر کجا که رود هست یار افغان مرگ

(حریف خانه و گرمابه و گلستان) مرگ

                       سمیع حامد

 

 

منصور سایل شبآهنگ

 

خشم توفانمرگ

 

 

اگرچه هست همین زاد راهء انسان مرگ

و چیست ؟ نیست اگر ایستگاهء پایان مرگ؟

ولی فغان که به صدها بهانه ي  دیـگــــر

به نیمه راه  شود رهزن هر افغان مـرگ

گهی به صورت جنگ و گرسنگی و مرض

گهی به شکل شکنجه رسد به زندان مرگ

زخاک مرگ بــروید ، ز آسمان  بــارد

بهارقاصد مرگ و خزان ، زمستان مرگ

هزار چشمه بخشکید و آب آتش شد

و خواب برکه برآشفت  خشم ِ  توفان مرگ

به کوچه کو چهء او کشت  زندگانی  را

و قصر ساخت درین شهر،شهرویران،مرگ

و خانه خانه زمین از فرشته خالی کرد

و مژده داد نهانی به گوش شیطان مرگ

و مرگ فقر شد و کوفت درب خانهء ما

و خوان خالی ِ ما نیز بهر مهمان : مرگ

صفای کودک معصوم را به بازی برد

و پیر ساخت به یکباره از جوانان مرگ

چه گله ي کنم از دشمنان سنگیندل  ؟

که دست دوست به ما  هدیه داد پنهان مرگ

و مرگ بر.... ،همه گفتیم و مرگ بر همگی

و مرگ آمد و مرگ آید و فراوان مرگ

نیازی نیست دگر مرگ را به عزراییل

که از کرامت شیخان شده ست  ارزان مرگ

نفس کشیدن ما را حرام می دانند

چه هست زندگی پس؟ هیچ؛ هیچ؛زندان؛مرگ

َجهان دهان تفنگی و ما نشانه شدیم ؟

که خانه فاتحه خانه ست و یک بیابان مرگ

(چنان به فاتحه خو کرده است خانه ء ما

که میوزد ز طنین صدای قرآن مرگ)*

چه هست آدمی ؟ یک آه و دم ! ندانستم

چه می کند، بگو!با مردمان ِ نادان مرگ ؟

زخویش خسته و تا گور، گور گمنامی

رویم .... ، دریخن پاره ، در گریبان مرگ

چه دشمنانه ازین زندگانی  بیزاریم

که زیر لب همه خواهیم از خدا جان مرگ!

 ***

 *این بیت از آقای  سمیع حامد است