سخيداد هاتف

فمینیسم و فرهنگ غربی


به گزارش بی بی سی ثریا صبحرنگ وزیر پیشنهاد شده ي رئیس جمهوری برای وزارت امور زنان در پارلمان گفته است :

" انديشه های فمينيستی در افغانستان جايگاهی ندارد و وزارت زنان در پی رواج دادن فرهنگ غربی نخواهد بود."

فمینیسم هم – مانند صد ها مفهوم دیگر- در افغانستان در آتش بد فهمی سوخته و در دود بد گمانی سیاه شده است. اگر اندیشه های فمینیستی در افغانستان جایگاهی ندارند ، پس ساختن وزارتی به نام وزارت امور زنان برای چیست؟

به نظر می رسد هنوز از فمینیسم " مرد ستیزی " را می فهمیم. در حالی که حتا رادیکال ترین فمینیست ها نیز ادعاهای شنیدنی قابل بحثی دارند که به هیچ گونه نمی توان در مرد ستیزی خلاصه شان کرد. فمینیسم محافظه کار – که می تواند منبع الهامی برای زنان افغانستان باشد- حتا ادعای فروتنانه ای از این نوع دارد که : باید برای عدالت حقوقی برای زنان در همه عرصه های زنده گی مبارزه کرد ، اما باید بصیرانه دید که چه چیزی و در کجا برای تامین عدالت در زنده گی زنان بهترین گزینه است.

فمینیسم نهضت حق خواهی و عدالت طلبی زنان در سیستم های فلج کننده مردسالار است ، نه دشمنی با جنس مذکر و نه تلاشی برای فروپاشاندن خانواده ها.

اگر منظور از فرهنگ غربی نحوه ي آرایش موی و لباس جوانان نباشد ، آن فرهنگ علم وفلسفه و هنر و ادب نیز دارد. از فرهنگ غرب آموختیم که زن شهروندی صاحب حق و انسانی "دیگر" است نه دنباله ي وجودی مرد. از فرهنگ غرب یاد گرفتیم – و از تلاش فمینیست ها یش – که زنان حق دارند از موضع انسانی ( و نه فقط در چاچوبی که سنت و سیاست حاکم برای شان وضع کرده است) خواهان عدالت باشند.

نمی دانم چرا باید برای نشان دادن اصالت خود حتما از غرب تبرا بجوییم. چرا وقتی "غرب" را به یاد می آوریم و هزاران زیرمعنای منفی این کلمه در ذهن مان به حرکت در می آیند ، از خود نمی پرسیم: چگونه ممکن است تمدنی به این بزرگی و پیچیده گی محصول فساد و تباهی باشد؟

می دانم کسانی هستند که صندوق های شان پر از بریده های روزنامه هایی است که نشان میدهند هر سال چه قدر جرم و جنایت در آمریکا و آلمان و فرانسه و ... صورت می گیرند. می دانم کسانی هستند که تا دهن باز کنی نوام چامسکی و روژه گارودی و مایکل مور را به یاد آدم می آورند. همه این کسان فراموش می کنند که اگر نوام چامسکی – در مثل- در افغانستان باشد و همان گونه سخن بگوید که در غرب می گوید ، سر وکارش با فضل هادی شینواری و پل چرخی خواهد افتاد.

سال گذشته در کویته پاکستان بودم و یکی از هموطنان می گفت که در نیویورک هر صبح ده ها جنازه عریان و چاقو خورده را در ایستگاه های قطار کشف می کنند. وقتی گفتم : فکر نمی کنم چنین چیزی صحت داشته باشد ، نظر عارفانه ای به سقف کرد و گفت : تو هم خراب شده ای !

در خانه آقای الف پسری به دنیا آمده و آقای الف در باره این نوزاد چنین می گوید : " پسر من هرگز مثل پهلوان رجب بی معرفت حق و ناحق مردم را لت و کوب نخواهد کرد. نمی گذارم سر کسی زور بگوید. پهلوان رجب در تمام چهل سال پهلوانی خود همیشه مردم را آزار داده است..."

یک نفر برود و به این مرد خدا بگوید که صبر کند اول ناف این پسر را ببرند ، بعد نوبت به پهلوانی هم می رسد.