حکیم نعیم


اسلام سیاسی

در خدمت نظام و ذهنیت قبیله يی


اسلام سیاسی در تضاد با علم خداشناسی بوده، به عوض آزادی و رستگاری، اطاعت و فرمانبرداری بی قیدو شرط را آنچنان که در نظام های قبیله يی مروج است، حکم میکند. بدون شک، دین ارتباط دهنده خدا با بنده یعنی فرد بوده و فرد بخاطر اعمالش تنها در نزد خدا مسوول است. پس از لحاظ علمی و عملی، زمانی که مسوولیت فردیست، فرد هم حق آزادی عمل در اطاعت و فرمانبرداری از خدا را داراست. مداخلهِ طرف سومی ( دولت) در دین، مداخلهِ مستقیم در ایمان، عقیده و ارتباط فرد با خدا شمرده میشود.
در نظام های قبیله يی، هر عضو قبیله تابع و فرمانبردار بی قید و شرط اوامر، سننن و قوانین دستگاه حاکم قبیله است. در جامعه امروزی زمانی که قبیله ویا ذهنیت قبیله يی به شکل دولت ظهور میکند، با پناه بردن به دین مشروعیت ملی و بین المللی کسب میکند. یعنی استفاده از دین یگانه وسیله ایست که به رژیم فرتوت قبیله يی مشروعیت میبخشد. به طور مثال برای یک لحظه فرض کنیم که یک معجزه واقع شد و شبه جزیره عربستان دارای یک رژیم واقعاَ دموکراتیک و سکولار شد. ( هر چند خیالش هم غیر ممکن است) آیا قبیله آل سعود برای یک روز هم میتواند بشکل مشروع در قدرت بماند؟ امروزاکثریت مطلق کشورهای که دارای رژیم های دینی و یا بطور خاص اسلام سیاسی هستند، توسط نظام و یا ذهنیت قبیله يی اداره میشوند. در مورد ایران گفته میتوانیم که ایران قبل از کودتای دینی سال 1979 میلادی تا جايی از ساختار قبیله يی فاصله گرفته بود در غیر آن امروز ما شاهد یک دیکتاتوری قبیله يی- دینی به عوض دیکتاتوری آخندی در ایران میبودیم.
همچنان این حقیقت آشکار است که دین تماماَ به فرد تعلق دارد و هر فرد نظر به سطح درک، محیطِ که پرورش میابد وعوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تعبیرِ بخصوص خود را از دین دارد. بدین لحاظ قاطعانه میتوانیم بگوییم که رژیم های دینی بر اساس افکار و اندیشهِ قبیله ویا قشر حاکم، که تعبیر خاص خود را از دین دارند، زیر نام دین که برایشان حاکمیت مطلق میبخشد، اداره میشوند. اگر عکس مسله را فرض کنیم و همانطوری که تمام کشوری های دارای اسلام سیاسی ادعا دارند، قبول کنیم که قرآن و حدیث درهر شرایط ودر همه جا یگانه منبع تغیر ناپذیر شریعت یعنی راه و روش زنده گی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کشور های دارای اسلام سیاسی است، پس چرا شریعت طالبان از شریعت باداران سعودی و پاکستانی شان فرق داشت؟ و یا آیا تعبیر آقای اسپنتا که به زعم خودشان شهروند مسلمان افغانستان ( معذرت میخواهم جمهوری اسلامی افغانستان) هستند، و ملاه شینواری، از اسلام و شریعت میتواند یکی باشد؟ با صراحت میتوانم بگویم که بین اسلام نگارنده و اسلام سیاف و همفکرانش فرسنگ ها فاصله است .
مسله عمده دیگری که اسلام سیاسی را برای قبیله گرایان سخت جذاب و قابل استفاده میسازد، مسله هویت است. جوامع قبیلوی زمانی که از مدرنیزم و پیشرفت علم و فن در غرب، به عقب افتادند، دچار یک بحران بزرگ هویت در عرصه سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی شدند. اسلام سیاسی با حفظ ساختار قبیلوی، بمثابه یگانه راه نجات از بحران هویت در اکثر کشور های اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. که میتوانیم تعداد زیادی از کمونست های وطنی را که هممیشه دچار بحران هویت سیاسی بودند به اسلام سیاسی که منافع قبیلوی شانرا نیز تامین میکرد، رو آوردند و امروز از مدافعین آتشین آن هستند،مثال بدهیم.
در کشور ما که قبیله گرايی به شکل قوم پرستی و ملیت گرايی آن مروج است، اسلام سیاسی یگانه رمز نجات قوم پرستان در شرایط دشوار بوده است. اگر فقط به تاریخ دو دههِ قبل کشورمان نظر اندازیم، میبینم که قوم گرایان وطنی هر زمانی که در مقابلِ شان یک نیروی قویتر قرار میداشت، فقط به بهانه اینکه هدف همه شان آوردن شریعت است میتوانستند با هم متحد شوند. و همچنان یکی از نقاط مشترک همه شان اسلام سیاسی بود. آیا میشود گفت که اييتلاف شمال از نظر ایدیالوژی با طالبان فرق داشت؟ هر گز نه. زیرا بار ها و به کرات خان قبیلهء شان (معذرت میخواهم "قهرمان ملی") اعلان کرده بود که هیچ مخالفتی با شریعت طالبان ندارند.
ملت سازی و تامین وحدت ملی هیچگاه در موجودیت اسلام سیاسی که از هر نگاه تغذیه کنندهِ ذهنیت و نظام قبیله يي است، امکان پذیر نخواهد بود. تنها یک جامعهء واقعاَ دموکراتیک با یک دموکراسی واقعی میتواند که به پروسه ملت سازی کمک کند. فقط هیچگاه نباید فراموش کرد که دموکراسی بدون سکولاریزم ناقص است و سکولاریزم جزءِ جدايی ناپذیر یک جامعه دموکراتیک است.
قابل تذکر است که بر خلاف درک معمول، سکولاریزم به معنای ضدیت و بدبینی با دین نیست. سکولاریزم نه دین را نفی میکند و نه هم به دین کاری دارد. فقط با تضمین آزادی دین و برون آوردن دین از انحصار دلالان و دین فروشان به درک درست دین در جامعه کمک میکند. به همگان روشن است که هر گاه دین به حیث وسیله و ابزار در خدمت سیاست یا دولت قرار بگیرد، اهمیت معنوی و اخلاقی دین از بین میرود و دین به یک معضل در جامعه تبدیل میشود. سکولاریزم با جدا نمودن دین از دولت و سیاست در حل این معضله کمک نموده، باعث رشد دین میگردد.
با تکیه به آنچه که گفته آمدیم، تا زمانی که یک رژیم دمکراتیکِ سکولار که تضمین کننده تمام آزادی های فردیست، نداشته باشیم، همیشه به عوض یک ملت،" ملیت های با هم برادر" خواهیم بود و هر چند گاهی " برادر" گویان بجان یک دیگر خواهیم افتاد.