دکتور غلام حيدر " يقين "

 جوانمرد آن بود که بت بشکند و بت هرکس نفس اوست ، هر که هوای خويشتن را مخالفت کند ، او جوانمرد به حقيقت بود.

( فتوت نامهً واعظ  کاشفی )

 

آييــن عــــيـــاری و جــــوانــــمــــردی

1

پيشگفتار

به روايت تاريخ ، کشورما ، افغانستان امروزی که در ايام پيشين به نام " آريانا " موسوم بود ، از روزگار قديم مهد تمدن های گوناگون بود که در سير تمدن بين کشورهای ديگر ، درخشندگی های خاصی داشته است؛ چنانکه در حدود يک هزارسال پيش از تولد مسيح ، تمدن اوستايی توسط زردشت ، پيامبر آريايی ها ، پايه گذاری شد و در اندک زمانی سرتاسر کشورهای منطقه را نيز فرا گرفت و به گفتهً دقيقی شاعر پرمايهً بلخ ، چنان درخت گشن بيخ بسيار شاخدار را کشت نمود ، تا جهان باشد ، اصل پندار نيک ، رفتار نيک و کردار نيک ، دارای ارزش های والای انسانی است.

دقيقی در مورد چگونگی ظهور زردشت چه خوش گفته است :

چو يک چند گاهی برآمد برين                    درخــتـي پديد آمــد انــــدر زمين

از ايوان گشـتاسپ تا پيش کاخ                    درخـــــتی گشـــن بيخ بسيار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد                    کسـي کوچنان برخورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهـشت                    که آخر من بد کنـــش را به کشت

به شـاه جــهــان گفت پيغمبرم                     تر سوی يزدان همی رهبرم (1 )

 

از روزگاران قديم ، تا امروز ، در تمام عرصه های زندگی فردی و گروهی مردم ما ، بحيث ميراث گرانبها و پرارزش حفظ شده است.

بدون شک ، تمام افتخارات گذشتهً ما ، مديون سعی و تلاش ، عالمان ، دانشمندان ، اديبان ، تاريخ نويسان و بويژه قهرمانان ملی و مردمی بوده و می شود که بنام نامی مبارزان راه آزادی و ايجادگران پرتوان عرصه های علمی و فرهنگی کشور خويش مباهات کرد.

درسرزمين مرد آفرين ما ، مبارزه عليه ظلم و ستم  به گونه های مختلفی صورت گرفته است که از آن جمله ميتوان از نهضت و جنبش عياران و جوانمردان نام برد. اين گروه بخاطر برآورده شدن خواسته ها و آرمانهای اکثريت مردم ، مبارزات طولانی انجام داده اند. هميشه از تهيدستان پشتيبانی نموده ، بمقابل زورگويان و ستمگران ، قدعلم کرده اند ، و دارای چنان نظامی بودند که ستمگران با همه قدرت و توانايی که داشتند ، سر تسليم به مقابل اين جوانمردان ، خم کردند.

به روايت نويسندهً " نفائس الفنون " « آنها با مساکين و ضعفا و مومنان ، از طريق مسکنت و مذلت و نرمی و مرحمت سپردند و با اقويا و گردنکشان ، غلظت و درشتی و شدت و قوت نمايند و در سلوک راه حق از ملالت نترسند و به قول ديگران برنگردند» ( 2 )

اگر به اوراق تاريخ ، فرهنگ و ادبيات رزمی و حماسی ما ، نظراندازی شود ، ديده ميشود که در گذشته ، برخی از دولت های نامردمی ، اين روش را پيش گرفته بودند که مشتی راهزن ، دزد و اوباش را زر ميدادند ، تا آنها داخل صنف عياران و جوانمردان حقيقی شده و دست به اعمال شوم و خراب کارانهً بزنند ، تا باشد که مردم ستمديده و مظلوم از جوانمردان روی گردان شده و از انديشه های پاک و تابناک آنها حمايت نکنند و به گفتهً عبدالرزاق کاشی ، ميتوان اين گروه ، نامرد و نامرد مدار را " مدعی " ناميد ، که ظاهر و باطن شان يکی نيست :

" و اما مدعی ، شخصی بود ، خود را به زی جوانمردان بياراسته  و به حليبت فتيان متعلی گشته ، نه سيرت ايشان گرفته و نه در طريق ايشان قدمی رفته ، گاه اموال بسيار بذل کند ، نه از روی سخاوت ؛ و گاه مرتکب اخطار واحوال شود ، نه از سرشجاعت ، بل جهت تقديم براخوان و تطاول و براقران ، با اخلاقی نا متناسب و افعالی متفاوت. در آشکارا برخلاف نهان رود و ظاهرش منافی باطن بود احوالش در جبن و تهور و مختلف و عاداتش ميان بخل و اسراف متردد.

گاه در عياران و رندان بر هولی عظيم و خطر جسيم اقدام نمايد و بر جمعی به انبوه حمله برد و با لشکری گران مقابله کند ، جهت اظهار جلادت و شوکت و طلب شنا و مدحت تا ايشان را محکوم و مسخر گرداند و هيبت و شکوه در دل ايشان بنشاند و به رياست و تقدم ايشان ظفر يابد ، و گاه از صد يک آن احجام نمايد و از کمترين واقعهً هراسان گردد و از اندک دشمنی گريزان شود ،چون توقع آن اغراض ندارد ووقعی دينوی يا لذتی طبيعی در آن متصور نکنند ، هر چه فوايد آخروی و منافع عقلی ؛ چون حمايت و حرمت و کيش و  محافظت و حميبت عرض و قوم خويش در آن باشد و در وقت ريا و استجلات نظر خلق ، يا معارضهً مدعی ديگر ، اموال بسيار بذل کند و نفس او بدان سماحت نمايد ... چون قدرت يابد ظلم کند و از مذمت خلق و عقوبت خالق نترسد و بدان باک ندارد و هرچند مظلوم و ضعيف و مسکين بود ، براو رحم نياورد و گاه از عجز نفس يابرای اظهار تحمل و بردباری ، با عفت و پرهيزگاری به مظلومی بسازد و ظلم برخود گيرد. ليکن اين مردم از فتوت دور باشند و از رتبت اهل صفا و مروت مهجور. و طالب فتوت را از ايشان احتراز واجب و از صحبت  و اختلاط ايشان ، اجتناب لازم ؛ چه مجالست ايشان از سم قاتل ، زيان کار تر و مخالطت با ايشان از گرگ درنده در رمهً بی شبان تباه کار تر. » (3 )

و به همين دليل است که شيخ شهاب الدين سهروردی در فتوت نامهً خويش ازين گروه که باد در بروت دارند و کبر و تمنا در سر، به زشتی نام می برد و آنها را در پيامد عملکرد شان هوشدار داده و فتيان و جوانمردان واقعی را از زيان های اين نامردمان و ناجوانمردان واقف می سازد.

آنچه که بايد گفته شود ، اينست که متاسفانه برخی ازفرهنگ نگاران ، شاعران و تاريخ نويسان ما ، بدون در نظر داشت مطالب ياد شده ، واژهً عيار را دزد ، راهزن و طراز معنی کرده اند و به گفتهً دانشمند وطنم سيستانی چون بنای کار عياران بر چالاکی و چستی و شبروی و شبگردی و طرفداری از مظلومان و دستگيری از تنگدستان بود ، لذا به بدرقهً قوافل می پرداختند و فواصل بين شهرها و دهات را از راه های غير معمول و ناشناخته از دل بيابان ها و کوه ها و دره های صعب العبور ، با شتاب و بدون بيم ، طی ميکردند و ماموريت خود را انجام می دادند ؛ و هرگاه کاروانی ، باج خود را به ايشان نمی پرداخت و مزد کار آنها را نمی داد ، ضربت شست آنها را به گونهً ديگری می خورد و به همين چهت است که بعضی ايشان را " رهزن " گفته اند، و حافظ آن رند خرابات که معنی و مفهوم واژهً عيار را نيک يافته است ، در همين مورد ، چه خوش گفته است :

کدام آهن دلش آموخت اين آيين عياری                    کزاول چون برون آمد رهً شب زنده داران زد

باری برای رفع مغالطهً مفاهيم واژه های عياران و عيارنمايان و جوانمردان و ناجوانمردان ، بر آن شديم که برگی چند در بارهً صفات و خصوصيات عياران جوانمرد تحرير نمايم و معتقدم که دراين نامه آنچه اهميت عمده و اساسی دارد ، شناخت عياران از نگاه زبان و ادب پارسی دری بوده ، چراکه از نگاه تاريخی نيزمی توان به اين گروه مردمدار نظر اندازی کرد ، که در آنصورت بايد کتابهای تاريخی را بيشتر جستجو نمود و موقف اجتماعی ، سياسی و آيديالوژی آنها را از ديد تاريخ نگاری روشن و مشخص کرد.

ازمطالعهً داستانها ، حکايتها و اثرهای بديعی و ادبی فارسی دری که در بارهً عياران نوشته شده است ، چنين برمی آيد که عياران و جوانمردان به کسانی اطلاق ميشود که هم ازنگاه داشتن انديشه های پاک و روشن و هم ازنگاه کار کرد و عمل خود به سرحد کمال رسيده باشند و هميشه به خاطر نفع اجتماعی و مردمی شان ، به تمام خواسته ها و آرزو های شخصی رازير پا گذاشته و به طرفداری از مردم تهی دست و مظلوم با ستيزه گران بستيزد و با بدکاران سازش نکنند.

آغاز آموزش و مطالعهً اين جريان اجتماعی را می توان در آثار و نوشته های دانشمندان و ادبيات شناسان کشورهای چون افغانستات ، ايران ، آسيای ميانه ، پاکستان و ممالک عربی به روشنی مطالعه کرد ، چه دراين کشورها بيشتر از همه در اطراف اين مساله مقالات و رساله های پژوهشی و ادبی به چاپ رسيده و از نگاه های مختلف تاريخی و ادبی به بررسی گرفته شده است.

مروری بر مطبوعات يکصدو اند سالهً کشورما ، نشان ميدهد که آيين عياری و جوانمردی و بازتاب درون مايهً نهاد و جهت های آدمی گری و انسان دوستی آن از دير زمان مورد توجه اديبان ، شاعران ، فلکلورشناسان ، پژوهشگران زبان و ادب دری بوده و در روزنامه ها و مجله های کشورما ، در اينجا و آنجا در زمينه مقالات پژوهشی به نگارش در آمده است که اين مقالات هرچند کمبودی هايی دارند ، مگر می توانند از اهميت بزرگ پژوهشی برخوردار باشند.

 نخستين دانشمندی که بار نخست دراين راه گام برداشته به اين آيين نظر خود را بيان داشته است ، مرحوم استاد عبدالحی حبيبی مورخ ، اديب و دانشمند شناخته شدهً کشور ماست ، او در مقاله زيرعنوان " عياران يا اخييان " که در سال 1336 هجری در مجلهً آريآنا به چاپ رسانده است ، آيين عياری را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و اين جريان را همچون روند اجتماعی ، معين و مشخص کرده است. ( 4 )

دانشمند ديگری که ميتوان از آن نام برد ، شادروان استاد فکری سلجوقی است، وی در حاشيهً رسالهً مزارات هرات که در سال 1346 هجری در مطبعهً دولتی به چاپ رسيده ، از نخستين زن عيار پيشهً خراسان بنام بی بی ستی و شوهرش نصير عيار ، در هرات نام می برد که در آنزمان دارای مقام و منزلتی خاص بودند و به روايتی ابومسلم خراسانی در دامن همين زن عيار پيشه پرورش يافته است. به اساس نوشتهً استاد فکری سلجوقی ، قبر بی بی دستی عيار هم اکنون در دوازهً مسگری ، نزديک چهار سوق هرات است که زنان در شب های جمعه جهت برآورده شدن حاجات شان در آنجای شمع روشن می کنند و نگارنده اين قبر را از نزديک ديده ام و اکنون در اطراف اين قبر دکان های جديد مسگری ساخته شده است. ( 5 )

شادروان ميرغلام محمد غبار تاريخ نويس نامدار کشورما در کتاب " افغانستان در مسير تاريخ " آنجا که از مبارزات طولانی مردم افغانستان در مقابل استعمارگران سخن ميراند دربارهً عياران قديم اشاره هايی دارد و کاکه های کابل را دنبالهً همان عياران قديم می داند. به نظر غبار ، عياران مردمی بودند آزاده و سرشار  که به درد محتاجان و دردمندان رسيدگی کرده و ازميان توده های عظيم مردم برخاسته اند ، و به همين دليل است که از حمايه و پشتيبانی تهی دستان بهره مند بوده و مورد احترام مردم قرار گرفتند. غبار دراين اثر پرمحتوای خويش تاثير کاکه های کابل را در جنگ اول و دوم افغان و انگليس روشن ساخته و آنها را مورد تائيد و تصديق خويش قرار ميدهد. ( 6 )

استاد يوسف آيينه که خود از جملهً بازماندگان عياران قديم و از رندان و خراباتيان روزگار ماست و يکی ازجملهً فلکلور شناسان و شاعران چند دههً اخير افغانستان بشمار می آيد ، يک سلسله مقالات پپيرامون زندگی نامه و کارروايی های کاکه های کابل در شماره های مختلف مجلهً لمر به چاپ رسانيده و چند تن از جوانمردان و کاکه های کابل و ديگر شهر های افغانستان را معرفی نموده است. و چون اين مقالات بازتاب دهندهً برخی از چهره های کاکه های کابل است ، لذا جالب و خواندنيست و من در سال 1359 هجری در خانهً شخصی استا ايينه که در کارته پروان شهرکابل موقعيت داشت ، موصوف را با همان سرووضع کاکه گی و جوانمردی از نزديک ديده ام و از زبان وی در بارهً کاکه های کابل ، ياداشت هايی رونويس کردم که در بخش معرفی کاکه های کابل ازاين ياداشت ها استفادهً فراوانی شده است. ( 7 )

غلام جيلانی جلالی دانشمند و محقق ديگريست که پس از يوسف آيينه چند تن از کاکه های کابل را به گونهً مختصری معرفی نموده است ، اگرچه کوشش موصوف قابل قدر است ، مگر نمی توان بدان نوشته ها نام تحليل و بررسی را گذاشت. ( 8 )

ازمطالب ياد شده که بگذريم درجريان سالهای 1350 تا 1383 هجری يک عده از محققان و دانشمندان کشور ما از روی ذوق و آگاهی ها و دانستنی های خويش به معرفی کاکه های کابل و ديگر ولايات افغانستان پرداخته اند و اندرين باب مقاله های مستقلی را در مجله های کشور به چاپ رسانيده اند که از آن جمله می توان از مقالات و نوشته های رفيق يحيايی زيرعنوان " توره مرد افسانه آفرين قرنها " و عنايت الله شهرانی " غنی نصواری " و شمی الدين ظريف صديقی زيرعنوان " نخستين زن عيار تاريخ " و عبدالغفور برشنا زيرعنوان " کاکه اورنگ و کاکه بدرو" و نوشتهً پژوهشی پويا فاريابی زيرعنوان " عياری يا سنت جليل جوانمردی خراسان زمين " و " عياری از خراسان " نوشتهً استاد خليل الله خليلی و " ياداشت ها و برداشتهای ازکابل قديم " از محمد آصف آهنگ و پژوهش هايی از کانديد اکادميسين محمد اعظم سيستانی و داستانهای از يار عياران و جانمردان جناب دکتور اکرم عثمان و مقاله های تحقيقی " جوانمردی و رندی " نوشتهً سيد طبيب جواد. ..  نام برد. کار های دانشمندان ياد شده ، اگرچه از ديد مردم شناسی و تاريخ به نگارش در آمده است ، مگر به دليل اينکه گام های آغازين است در جهت بازشناسی کاکه های کابل ، لذا ميتواند درجای خود از اهميت فراوان و پژوهشی برخوردار باشد. ( 9 )

چنانکه ياد کردم در افغانستان معاصر از چهار دههً اخير بدينسو ، تعدادی از پژوهشگران و محققان در زمينهً آيين عياری و جوانمردی و به ويژه در مورد کاکه های کابل مقالات مختلفی به رشتهً تحرير درآوردند ، مگر تا آنجا آگاهی دارم و جستجو نمودم درين مورد کدام رسالهً مستقلی که بازتاب دهندهً تمام صفات ، آداب  ، مراتب و درجه های عياران باشد ، نگارش نيافته است به همين دليل بود که نگارنده در سال 1359 تحت نظر پروفيسور استاد دوکتور روان فرهادی ، ادبيات شناس شناخته شدهً کشور دست به نوشتن رسالهً پيرامون اين موضوع زدم و مدت شش سال دراين کار پرمايه صرف نمودم و محصول گرد آوری مطالعاتم که از چهل و اند منبع و ماخذ ادبی ، داستانی منظوم و منثور فارسی دری و ادبيات عربی استفاده به عمل آمده است ، آن شد که در سال 1365 نخستين مجموعه پژوهشی ادبی وتاريخی زيرعنوان " عياران و کاکه های خراسان در گسترهً تاريخ " در اين مورد تدوين يافت و از چاپ برآمد و اين اثر در سال 1367 در رشتهً ادبی از طريق وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان حايز جايزهً ادبی افغانستان شناخته شد.

درسال 1371 هجری بعد از انتشار جلد نخست ، حاصل مجموع پژوهش ها و مطالعات  بعدی ام ، آن شد که رسالهً ديگری زيرعنوان " باتاب آيين عياری و جوانمردی در ادبيات دری " تدوين گردد که اين رساله در انستيتيوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجيکستان در شهر دوشنبه به حيث رسالهً تيزس دوکتورای نگارنده پذيرفته شد و قبل از دفاعيه ، خلاصهً متن آن به زبان روسی ترجمه گرديد و در شهر دوشنبه از چاپ برآمد (10 ) و سه سال بعد ، متن کامل آن بزبان فارسی دری به سرمايه شرکت کيهان در کشور ايران تايپ و آمادهً چاپ شد و در سال 1374 هجری در پروگرس مسکو چاپ و انتشار يافت. (11 )

اينک مدت 20 سال از انتشار جلد نخست و مدت ده سال از انتشار و چاپ جلد دوم ميگذرد ، نگارنده برآن شدم تا قسمتی از حکايات منثور که ارتباط کارکرد و خصوصيات اخلاقی و اجتماعی ، عياران ، جوانمردان و  و فتييان در آثار کلاسيک و معاصر ادب دری ، بازتاب يافته است ، جمع آوری کنم و متن کامل جلد دوم را نيز در آن با تجديد نظر و افزودی های ، علاوه نمايم و اميدوارم که مورد توجه ادب دوستان و هواخواهان آيين عياری و جوانمردی قرار بگيرد.

درکشور همسايهً ما جمهوری اسلامی ايران نيز تا کنون درين زمينه کدام اثر مستقلی چاپ نشده است ؛ مگر عدهً ادبيات شناسان آنجا که در زمينه های مختلف ادبی و بخصوص تصوقی ، کارهای پژوهشی کرده اند ، راجع به آيين جوانمردی نظر اندازی کرده اند.

اولين دانشمند شناخته شدهً ايران که دربارهً عياران و  فتييان اشاره های نموده ، مرحوم ملک الشعرا بهار است. او آنجا که فتوت نامهً واعظ کاشفی را معرفی ميکند در اين مورد ، چنين مينويسد : " و اخيرا کتابی  به دست آمده است موسوم به فتوت نامهً سلطانی در طريق ادب فتوت که از کتب بسيار مفيدی است ، که اگر بدست نمی آمد ، قسمتی از تاريخ اجتماعی قرون وسطايی ايران که متشکل جميعت فتييان يا جوانمردان و عياران به آن وابسته است ، از ميان رفته  بود. ...(12 )

 بنابر عقيدهً بهار کلمهً عيار اصلا ريشهً عربی نداشته ، بلکه از زبان پهلوی آمده است و معنی آن جوانمرد است ، بعدها عين انديشهً او را دانشمندانی چون پرويز ناتل خانلری و محمد جعفر محجوب زيرعنوان " آيين عياری " تاييد و تصديق نمودند. ( 13 )

چاپ و انتشار کتاب سنک عيار و شهر سمک که به همت استاد خانلری صورت گرفته ، ازکارهای بسيار سودمندی است که دراين زمينه به عمل آمده و بعدها مورد استفاده محققان قرار گرفته است.

ازنگاه عبدالحسين زرين کوب ايين جوانمردی و عياری  يکی از شاخه های تصوف است و به همين دليل است که دانشمند ياد شده در اثر پر محتوای خويش بنام " ارزش ميراث صوفيه " ازيک عده دانشمندانی نام می برد که قبل از آنکه به تصوف گرويده باشند ، جوانمرد بوده اند ، به عقيدهً زرين کوب ، داش ها و لوطی های امروز ايران نيز دنبالهً همان عياران و جوانمردان قديم اند. ( 14 )

يکی از محققان ديگری که ميتوان از آن نام برد ، مرتضی صراف است ، اين دانشمند در يک سلسله مقالاتی که به نشر سپرده ، پيرامون عياران و جوانمردان مطالبی را از روی مأخذ و منابع معتبر ادبی و تاريخی به نگارش آورده است که جالب ، مفيد و خواندنيست. ( 15 )

قابل ياد کرد است که دانشمندان و مستشرقين خارجی نيز در زمينهً آيين عياری و فتوت، کارهای پژوهشی انجام داده اند ، چنانچه ميتوان از کارهای پژوهشی خاور شناسانی ، چون : فون هامير ، کارترنير ، هرمن تارنينگ ،  گارتمان ، ريتر و فرانتس تشنبر و مانند اين ها نام برد. اين دانشمندان به استثنای تشنر ، جريان آيين عياری و جوانمردی را با توصف يکی دانسته و اين آيين را بيرون از مناسبات و معاملات اجتماعی و تحت مطالعهً خويش قرار داده و به آن پايگاه دينی و تصوفی داده اند ؛ مگرفرانتس تيشنر به اين عقيده است که جوانمردی و عياری کاملا ريشهً اجتماعی داشته نه تصوفی و دينی. دانشمندان ياد شده مقالهً زير عنوان " گروه فتوت کشورهای اسلامی " که در مجلهً  دانشکدهً ادبيات ، شمارهً دوم سال 1335 در تهران به نشر رسانده ، درين مورد نوشته است : " جوانمردان و عياران هميشه مخالف سرسخت حکومت های استبدادی بوده و ميکوشيدند تا ظلم و بی عدالتی را از ميان بردارند ، ازاينرو با ستمگران و جباران دشمنی داشته و گاهی نيز آنها را به قتل می رسانيدند و تمام ثروت و دارايی آنها را در ميان بيچارگان و درماندگان تقسيم ميکردند و حتی از اقليت های غير مسلمان نيز دفاع می نمودند. (16 )

بايد ياد آوری کرد که در کشورهای اتحادشوروی سابق نيز در بارهً آيين  فتوت و عياری مطالب پژوهشی چاپ شده است که از آن جمله می توان از نوشته های دانشمندانی چون بارتولد ، گارد ليوسکی ، بريتس ، بارا اوکاف ، صدرالدين عينی ، يوسف سليموف ، محمد جان شکوروف ، غمچين چله يوف ، قربان واسع و ديگران نام گرفت که کارهای پژوهشی شان در خورتوجه است.

در سال 1370 هجری مطابق 1992 ميلادی که نگارنده در انستيتيوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجيکستان در شهر دوشنبه در ديپارتمنت زبان و ادبيات دری کار ميکردم ، دانشمندانی چون پروفيسور محمدجان شکوروف ، پروفيسورمازيانوف ، پروفيسور دوکتور هادی زاده ، پروفيسور داکتر حق نظر نظروف ، پروفيسور داکتر تلبک نظروف ، دوکتور کمال عينی ، دوکتور تورسون زاده ، دوکتور غمچين چله يوف ، دوکتور قربان واسع و دکتور ظاهر احراری را از نزديک ديده ام و در چندين جلسهً ادبی و علمی آنها شرکت داشته و از محضر علمی شان استفاده کرده ام و جای دارد که از همکاری های علمی و صميمانه هر يک شان ابراز تشکر نمايم و بخصوص از دانشمند محترم دکتور ظاهر احراری فردوسی شناس ، شناخته شدهً تاجيک و محترم دوکتورغمچين چله يوف که در ترجمه و چاپ تيرس دوکتورای بنده در تاجيکستان از هيچگونه کمک و همکاری دريغ نفرمودند، ايزد دانا و توانا عمر شانرا دراز گرداند.

ازمطالب ياد شده و تحقيقات دانشمندانی که از آنان نام گرفتم ، می توان به اين پيامد و نتيجه رسيد که در بارهً ايين عياری و فتوت و جوانمردی ، تمام دانشمندان دو راه روشن زير را بر گزيده اند :

اول : آنانی که اين جريان را ازديد دينی و تصوفی مطالعه کرده اند ، چون اسماعيل حاکمی ، مرتضی صراف ، ريتر ، فن هامر ، هرمن تارنينگ ، گارتمان و امثال آن.

دوم : آن عده از دانشمندان و ادبيات شناسان که پيرو اين عقيده اند که آيين فتوت و عياری ، اصلا پايگاه اجتماعی داشته ، مگر با تصوف اسلامی درآميخته است که ازين انديشه ، محققان و دانشمندانی ، چون جعفر محجوب ، پرويز ناتل خانلری ، بهار ، زرين کوب ، تشنر ، حبيبی ، فکری سلجوقی ، غبار ، آيينه ، يحيايی ، شادان ، شهرانی ، جلالی ، عينی ، سيستانی ، اکرم عثمان ، آصف آهنگ ، پويای فاريابی ، سليموف ، شکوروف  پيروی نموده و از آن طرفداری کرده اند و نگارندهً اين سطور نيز اين جريان اجتماعی را همچون طبقهً از اصناف شهری ، تحت مطالعه قرار داده و بازتاب اين آيين مردمی را در لابلای آثار کلاسيک و معاصر ادب فارسی جستجو نموده است. اگرچه ، آنگونه که ياد کرده آمد ، در کشور ما درين زمينه ، مقالات متعددی به نگارش در آمده و گام هايی یرداشته شده است ، اما چون به گونهً کتاب و رساله مستقلی که همه بعدها و پهلو های ادبيات جوانمردی و خصوصيات آيين عياران و فتييان و جوانمردان را شامل باشد ، به نگارش نيامد و چهره و سيمای اين صنف اجتماعی ، هنوزهم مغشوش بوده و در هاله از شندارها مانده است ، و به همين دليل است که نگارنده برآن شدم ، تاردين زمينه تحقيقات بيشتری انجام دهم و هدف اساسی از نوشتن اين نامه ، همانا روشن ساختن نوع ديگر ادبيات ما که عبارت از ادبيات جوانمردی است می باشد. چه برای علاقمندان اين آيين مردمی هميشه اين پرسش ها و سوال ها پيش می آيد که آيا عياران بنا به شرح برخی از فرهنگ نامه ها ، عبارت از دزدان و راهزنان هستند و يا اينکه اين گروه مردمی بودند ، پاک سرشت و نيکوکار و مردم دوست و بخصوص در هنگام شرح و توضيح واژهً عيار از نگاه ريشه واصل آن ، ماهيت و چگونگی پيدايش آنها از آغاز تا امروز و فرق آنها از ديگر فرقه ها ، مانند تصوف ، صفات و عادات عياران ، زبان گفتار ، کردار و رفتار و ديگر سجايای نيک انسانی آنها و بازتاب انديشه های جوانمردی در داستانهای عاميانه و داستانهای بديعی و همچنان مورد به کاربرد اين کلنه در شعر شاعران فارسی زبان و مانند اين ها ، همه و همه ازجملهً مطالب و مسايلی است که بحيث سوالها و پرسش های عمده و اساسی دراين نامه طرح شده و در حد امکان به آنها پاسخ های ارايه گرديده است و اميدوارم که اين کارم بتواند سرآغازی باشد ، برای پژوهشگران اين عرصهً ادبيات که بخواهند دراين زمينه گام های پرثمر و مفيد تر ووسيع تری را بردارند.

برای رسيدن به اهداف ياد شده ، لازم بود تا مواد و منابع تحقيقی ، ادبی و تاريخی در دسترس قرار داشته باشد. تا براساس ان بتوان به نتايجی که هدف ماست ، دست يافت. روی اين منظور دو منبع عمدهً ادبی و تاريخی برای کارتشخيص  گرديد و از آنها استفاده بعمل آمد ، که يکی منابع چاپ شدهً ادبی است ؛ و ديگر منابع شفاهی.

آثار چاپ شدهً ادبی و تاريخی را که پيرامون اين موضوع تا کنون به نگارش آمده ، ميتوان به دو دسته بخشبندی نمود : نخست آن آثاری که مستقيما به موضوع مورد بحث ما ارتباط داشته و از نگاه محتوا کاملا در بردارندهً بخش هايی دربارهً آيين فتوت و عياری و جوانمردی است ، مانند داستان سمک عيار ، امير ارسلان رومی ، چهار درويش ، ابومسلم نامه ، اسکندرنامه ، صاحبقران نامه ، رسالهً ملا متيان و صوفيان و جوانمردان ، فتوت نامهً منظوم عطار ، فتوت نامهً ناصر سيواسی ، فتوت نامهً سلطانی واعظ کاشفی ، قابوسنامه ، تحفته الاخوان فی خصائص الفتيان عبدالرزاق کاشی فتوت نامهً مستخرج از انفائص الفنون شمس الدين محمد بن محمد بن محمود آملی ، فتوت نامهً شهاب الدين عمر سهروردی ، فتوت نامهً نجم الدين زرکوب ، باب فتوت نامه از کتاب زبدت الطريق الی الله از درويش علی بن يوسف کرکهری و يک سلسله مقالات تحقيقی و پژوهشی نويسندگان معاصر ادب فارسی چه در داخل افغانستان و چه در ايران ، تاجيکستان و کشورها عرب زبان.

دو ديگر اثر چاپ شده ادبی تاريخی که اثر ها و نشانه های عياری و جوانمردی در آنها بازتاب يافته و مورد استفاده و بهره برداری قرار گرفته است مانند : تاريخ سيستان ، سياست نامه ، زين الاخبار گرديزی ، شاهنامهً فردوسی ، برزونامه ، شهريار نامه ، بيژن نامه ، جواهرالاسمار يا طوطی نامه ، داستانهی نجمای شيرازی و نجمای خاکی ، لطايف الطوايف ، بديع الوقايع ، گلستان سعدی ، ديوان حافظ ، خاوران نامه ، حملهً حيدری ، گل و نوروز خواجوی کرمانی ، هفت اورنگ جامی ، منطق الطيرعطار ، قصه ها و افسانه ها ، فضايل بلخ ، رسالهٌ مزارات هرات ، مثنوی معنوی مولانای بلخ  و فرهنگ ها و لغت نامه ها چون : فرهنگ دهخدا ، معين ، غياث اللغات ، آموزگار ، خيام ، برهان قانع ، آنندراج و فرهنگ نفيسی و يک تعداد مقاله های ادبی و تاريخی که پيرامون کاکه های افغانستان ، آلوفته های سمر قند و بخارا و لوطی ها و داش های ايران ، برشتهً تحرير در آمده  و در مجله های معتبر اين سه کشور فارسی زبان ، به چاپ رسيده است که اين منابع و ماخذ ادبی تاريخی ياد شدهً چاپی ، هر يک در جای خودش در پاورقی صفحات اين کتاب با ذکر مولف ، عنوان کتاب ، محل نشر ، ناشر و سال طبع و صفحات آن معرفی گرديده است و ما دراين جای به گونهً نمونه داستان سمک عيار که مستقيما با موضوع مورد بحث ما در ارتباط است و همچنين بازتاب آيين عياری و جوانمردی در شاهنامهً فردوسی که آن نشانه ها و رگه های اين آيين ديده ميشود به جهت روشن شدن مطلب ، معرفی می کنيم و می بينيم که چگونه درين دو اثر که يکی منثور و ديگری منظوم است ، مسايل آيين عياری و جوانمردی بازتاب يافته است.

 

 

Part 2 

 

 

داکتر غلام حيدر " يقين "

 

ســـــــــمـــــــــــــک عــــــــيــــــــــار

 

داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.

خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمين ماچين ميرود و در آنجا درگير جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياری و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسيری ها نجات  می دهد و پيروزمندانه برميگرداند.

درحقيقت می توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايی های ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوی گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده ، روان و زيبای ادبی نوشته شده و توسط استاد پرويز ناتل خانلری در چند جلد در ايران منتشر گرديده است.

دراين داستان ، قهرمان اصلی ، سمک است که در آغاز کار يکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد يعنی شغال پير زور ، بشمار ميرود. در آغاز داستان می خوانيم که گروهی از جوانمردان و عياران در اطراف رئيس و سرهنگ خويش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خويش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هيچگونه کمک و ياری به محتاجان و مصيبت رسيدگان دريغ نمی کنند و اين ياری و مددگاری شان برای شاه و گدا يکسان است.

دراين داستان می بينيم که سمک عيار مرديست ميانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد ، مگر تمام سجايا و منش های نيک انسانی همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازی ، مردم دوستی ، زينهار داری ، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نيروی تدبير ، عقل و خرد خويش ، حل ميکند. سمک که خود از ميان توده های مردم برخاسته است ، مرديست مردمدار که آنچه بگويد ، انجام ميدهد و با ياران خويش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فريبی و دروغ گويی  بيزار است.

از نگاه سمک عيار : " مرد عيار پيشه بايد که عياری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عيار بايد در جنگ استاد بود و بسيار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب . سخن نرم گويد و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و ديده ناديده نکند و عيب کسان نگويد و زبان نگاه دارد و کم گويد ، با اين همه درميدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد ، در نماند. ( 17 ) "  و به همين دليل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عيار پيشه ، حتی استادش شغال پيل زور ، او را به سرهنگی می پذيرد و تمامی عياران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار ميآيند.

بدين گونه ديده ميشود که سيمای سمک عيار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عياران قديم جواب ميدهد و درين داستان ميتوان نمونهً کامل ادبيات جوانمردی را بدون کم و کاست دريافت  و درين مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجيک ، دوکتور قربان واسع ، درست و برحق گفته است که : "  جهت و دلپذيری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبيات جوانمرديست ، در نطق و لطف بيان سمبول جوانمردان صورت پذيرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بين حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث بميان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شيفته خود گرداند. پس سوالی به ميان می آيد که سبب شيفته گرديدن خواننده از مطالعهً اين اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستين و عمدهً دلپذير اين اثر به طرز زندگی جوانمردان و رويهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آيين جوانمردی بودن سمک عيار است. " ( 18 )

بدون شک راز پيروزی و محبوبيت سمک عيار را بايد در جوانمردیها و فضايل اخلاقی او جستجو کرد و به همين دليل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نيک انديشی مشهور و معروف است و کار هايی که انجام ميدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که ميخواهد خودش را معرفی کند ، بدينگونه ياد کردی دارد : "  مردی ناداشت و عيار پيشه ام ، اگر نانی يابم بخورم و اگر نه ميگردم و خدمت عياران و جوانمردان ميکنم و کاری اگر ميکنم ، آن برای نام ميکنم ، نه از برای نان ، و اين کار که ميکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد. ( 19 )

در داستان سمک عيار تمام عياران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پايبند اند. آنها راز دوستان را حفظ ميکنند ، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً داکتر جعفر محبوب سمک : "  حتی يک نمونهً دروغ گويی و سست عهدی و پيمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمی شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خويش مجازات هولناک و عبرت انگيز، تحمل می کنند." (20)  و بهچنين دليل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و ديگر عياران و جوانمردان باشد دراين مورد داکتر غلام حسين يوسفی چه خوب و زيبا نوشته است ، که : " بهترين فايده ای که در زمينه مطالعات اجتماعی ازاين کتاب حاصل می شود ، پی بردن به سازمان های عياری ، اصول تربيت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عياران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گيری ها و تدبير ها ، مقام اجتماعی و پيوستگی آنها با يکديگر در شهرها و کشورهای مختلف است. (21 )

باتوجه به داستان سمک عيار  ، ميتوان اين صفات را از جملهً برازنده ترين ويژه گی های عياران و جوانمردان ، دانست ، بدينگونه :

ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمرديست. ( سمک عيار ج اول ص 26 )

ـ مردی آنست که سخن راست گويند و سخنی گويند که بتوانند. ( سمک عيار ج اول ص 27 )

ـ جوانمردان دروغ نگويند ، اگر سرايشان در آن کار برود. ( سمک عيار ج اول ص 48 )

ـ عياری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عيار ج اول ص 66 )

ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن ، بيرون آمدن را طلب کند. ( سمک عيارج اول ص 130 )

ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست. ( سمک عيار ج اول ص 209 )

ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عيار ج اول ص 351 )

ـ مردان سخن بسيار نگويند. ( سمک عيار ج دوم ص 205 )

ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عيار ج دوم ص 214 )

ـ درطريق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عيار ج سوم ص 223 )

ـ  سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عيار ج سوم ص 269 )

ـ دعوای مردی کسی بايد بکند که به جای آرد. ( سمک عيار ج چهارم ص 121 )

ـ نام مردان در سر تيغ مردان باشد. ( سمک عيار ج چهارم ص 202 )

ـ اصل مردی حريف شناختن است . ( سمک عيار ج چهارم ص 229 )

ـ سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عيار ج چهارم ص 243 )

 

اما آنچه که من اميدوارم ، بيش از هر چيز ديگر درخوانندهً داستان سمک عيار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانيت و دليری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند ، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسی را با خواندن داستانی ، اين همه جوانمردی را به پسندد و بستايد و شايد هم که اين آيين انسانی و مردمی را پيشه کند و به گفتهً فردوسی پاکزاد :

به نام نيکو اگر بميرم رواست                مرا نام بايد که تن مرگ راست

 

شاهنامهً فردوسی

 

دربارهً فردوسی که آن دهقان زادهً خراسانی سخنان بسيار گفته اند و کتابهای زياد نوشته اند. بحث در بارهً اينکه که بود و از کجا بود و چگونه زيست ، هدف ما نيست. فردوسی شاعری بود در خور تحسين و افرين که دنيای شعر و هنر هميشه به نامش افتخار می ورزد. فردوسی  در شاهنامه اش به گيتی نشان داد چسان مردان و زنان جوانمرد در سرزمين او زندگی کرده اند ، چه راهی رفته اند و با چه نيروی در کارزار زندگی ، دشواری های خود و ديگران را يکسو افگنده اند و سرانجام دارای چه ويژه گی هايی انسان منشانه و جوانمردانهً بوده اند.

جوانمردان ، قهرمانان و شخصيت های مردمی فردوسی تمامی زنده اند و هريک نمونهً هستند از خوی و روش خاص جوانمردی که برای هردو روزگاری سرمشق زنده گی بوده و محبوب هستند و دوست داشتنی.

رستم را می بينيم که نمونهً قدرت است و دلاوری و بزرگی و گودرز گشوادگان در خردمندی و بردباری مثل است. گيودرپاک نهادی و اسفنديار در بزرگ منشی و بهرام در دليری و مهرجويی. هر کدام در داشتن خواص و عادات جوانمردی شهره اند که اينها و صدها تن ديگر با صفاتی خاص در دنيای شاهنامه آمده اند و رفته اند که انديشهً فردوسی آنان را آفريده و به آنها هستی جاويدانگی بخشيده است.

درشاهنامهً فردوسی ازهر ديد که بنگريم ، چه از ديد مسايل و مناسبات اجتماعی وچه از بعد اخلاقيات و چه از پهلوی دينی و يزدان پرسی و چه از نگاه آيين جوانمردی و مردم دوستی و رزمی و بزمی ، مطالب سودمند و ارزندهً را ميتوان دريافت و از همين ديدها ، اگر شاهنامه را مطالعه کنيم ، درمی يابيم که فردوسی به اين مطالب توجه خاصی مبذول کرده است ، چون پاکی ، صداقت ، راسی و راستکاری ، نکوهش سخن چينی و دروغگويی ، قيام برضد ستمکار ، پيمان داری ووفا به عهد ، تواضع و فروتنی ، زينهار داری ، نگهداری نام و ننگ ، مبارزه با دشمن خانگی ، داشتن غرور ملی ، اعتماد برخويشتن ، عزت نفس ، بزرگی و گذشت ، دور انديشی ، مهمان نوازی ، بی آزاری و دستگيری از مستمندان و بينوايان ، سعی و عمل و کوشش در کار ، داد و دهش ، آيين دوست يابی ، آيين کشور داری و کشور گشايی ، عدالت و مراقبت از اجرای عدالت ، نيکی و خوبی ، شجاعت و دليری ، جوانمردی و مروت که اين مطالب و مانند اينها که گروه جوانمردان و عياران سخت بدان معتقد بوده اند ، در شاهنامه بازتاب يافته و فردوسی نظر و انديشهً مشخص خويش را در لابلای حوادث ووقايع با صراحتی تمام و صادقانه ، بيان کرده است.

درشاهنامهً فردوسی ما به داستانهای زيادی برمی خوريم که در آنها نشانه های عياری و جوانمردی ديده ميشود و از آن جمله است :

ـ داستان رفتن زال نزد رودابه ، شاخدخت کابلی و بالا شدنش در حصار به گونهً عياران و ملاقات او با رودابه.

ـ رفتن رستم به لباس قاصد و جامهً عياری به دربار شاه هاماوران

ـ رفتن رستم به صفت تاجر برای فتح کوه پسند.

 رفتن رستم به دربار کاوس و طعنه زدن طوس به آن و بيرون شدن رستم از درگاه کاووس به خشم.

ـ گشتی گرفتن گرد آفريد با لباس مردانه همراه سهراب.

ـ رفتن رستم به اردوگاه سهراب در لبای عياری و آگاه شدنش از تمام رازهای سرپردهً سهراب.

ـ موقف پيران در برابر افراسياب برای نجات فرنگليس ازکشته شدنش.

ـ رفتن گيو فرزند گودرز به سرزمين توران برای کيخسرو.

ـ داستان بيژن و منيژه و رفتن رستم به جامهً بازرگان به سرزمين توران برای رهايی بيژن فرزند گيو از چاه ظلمانی افراسياب تورانی.

ـ داستان رفتن گشتاسپ به روم و نتيجهً ازدواج آن با کتايون دختر قيصر رومی.

ـ داستان بندی شدن خواهران اسفنديار به دست ارجاسپ تورانی  در رونين دژ و رفتن اسفنديار به جامهً بازرگان به آن سرزمين و نجات دادن خواهرانش را .

ـ داستان رفتن اردشير بابکان به دژی که کرم هفتخواد بود و از بين بردن اردشير آن کرم را ( 23 )

 

اما در مورد منابع و سرچشمه هايی که بگونهً شفاهی در نوشتن اين نامه و بخصوص در بخش کاکه های کابل از آنها استفاده بعمل آمده است ، بايد گفت که اين منابع ، مسلما اشخاص و افرادی هستند که نگارنده مستقيما با آنها داخل مفاهمه شده ، يا بشکل پرسش نامه يا به گونهً مصاحبه ، نظر و انديشهً آنها را به ثبت و نگارش درآوردم ، که نام هر يک از اشخاص و افراد ، در پاورقی صفحات اين کتاب درج گرديده است ، بنابرين با چنين روش و ميتود کار و جمع بندی معلومات بود که کتاب حاضر بدست آمد ، و شايد بخش عمدهً مطالب آن در عالم ادبيات شناسی دلچسپ ، جالب و خواندی باشد.

محتوای اين کتاب در مجموع در برگيرندهً شش بخش مستقل است.

بخش اول دارای دو فصل است. در فصل نخست ، ريشه و معنای واژهً عيار وفتی تشريح شده  توضيح گرديده است. در فصل دوم در بارهً علل پيدايش عياران و فتييان از زمان ساسانيان و پيش از اسلام تا امروز و چگونگی رشد انحطاط عياران با درنظر داشت رابطه و پيوند عياران و اهل فتوت با ديگر اقشار اجتماعی از نگاه فتوت نامه های منظوم و منثور و بازتاب آن در ادب فارسی ، به تفصيل بحث بعمل آمده و قيد شده است که ريشهً اتصال عياران را بايد پيش از اسلام و به ويژه در درون فلسفه و جهان بينی زردشت و دين مزدک جستجو نمود که بعدها بعد از اسلام با آيين فتوت در آميخته و تاثير پذيری های را از دين مبين اسلام نيز باخود گرفت.

دربخش دوم کوشش شده است تا تمام اوصاف وويژه گی های که بريک عيار و جوانمرد لازم و ضروری است ، بررسی گردد و به ارتباط هر يک از اوصاف عياران يک يا دومثال ادبی و تاريخی آورده شود.

بخش سوم اختصاص داده شده است ، به زبان ، لباس پوشی ، راه رفتن ، عادت ، رفتار و آداب نان خوردن ، تمرين ها ، وورزش ها ووسايل عياران و جوانمردان که از کتابهای چون سمک عيار ،امير اسلان رومی ، داستان اميرحمزهً صاحبقران ، شاهنامهً فردوسی و ديوان شاعران استفاده به عمل آمده و توجه شده است تا نقش عياران در گسترش فرهنگ و  معنويت مردم عوام ، معين و مشخص گردد.

 بخش چهارم دارای سه فصل است ، فصل نخست در بارهً آلوفته های سمرقند و بخارا ، فصل دوم در بارهً داش ها و لوطی های ايران و فصل سوم در مورد کارها و جوانان افغانستان معاصر است. در سه فصل ياد شده نشان داده شده است که داش ها ، الوفته ها و کاکه ها نيز ، دنبالهً همان عياران و جوانمردان سابق هستند که در سه کشور فارسی زبان تاجيکستان ، ايران و افغانستان ، نشو نما يافته اند و اين خصوصيات و اوصاف جوانمردان با کمی تفاوت تا روزگار ما رسيده است.

بخش پنجم متشکل است ازحکايات گوناگون در مورد آداب ، عادات گذشت و بخشيدگی ، مردی و مرمداری عياران و جوانمردان و فتييان که از آثار مختلف منثور و منظوم کلاسيک و معاصر ادب فارسی جمع آوری شده و شامل چندين حکايت تاريخی و ادبی است. ما دراين حکايات تمام اوصاف و منش های نيک انسانی اين گروه مردمدار را مشاهده می کنيم و به اين نتيجه می رسيم که عياران و جوانمردان هميشه حامی مظلومان و ضعيفان بوده و برضد ستمگران و ظالمان عمل می کردند و به همين دليل است که نام هريک از جوانمردان و عياران درتاريخ فرهنگ ما تثبيت شده و ماندگار مانده است.

بخش ششم شامل  ديدگاهها و نظريات گوناگون دانشمندان ، عالمان ، و محققين کلاسيک و معاصر ادب فارسی است در مورد آيين عياری ، فتوت و جوانمردی و در اخير کتاب نيز واژه نامه ، فهرست نام ها ، منابع و ماخذ آورده شده است و اميد است که علاقمندان و هواخواهان آيين عياری و جوانمردی را به کار آيد.

 

داکترغلام حيدر يقين

 

هالند

اول اپريل 2006

 

 

 

Part 3

 

 

داکتر غلام حيدر " يقين "

 

زان طرهً پر پيچ و خم ســــــهل است اگر بينم ستم

 از بند و زنجيرش چه غم ، آن کس که عياری کند

حافظ

آئــيــن عــــيـــاری و جــــوانــــمــــردی

 

قسمت سوم

معنا و مفهوم عيار از ديد فرهنگ نگاران و شاعران

دراين مورد ميتوان گفت که واژه عيار با وجود آنکه ( ع) عربی دارد ، مگر اين کلمه عربی نيست ، بلکه گمان ميرود که اصل آن از لغت ( ايار ) پهلوی آمده باشد. اين کلمه را در بعضی کتابها به شکل ( اديوار) و " ايار " به تشديد نيز نوشته اند که بعدها به " ايار " تبديل گرديده و در زبان دری " يار " به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون اين آيين و مسلک مردمی داخل شدند ، اين کلمه را معرب ساخته وواژه " اريوار " را به عيار تببديل کرده اند.

دانشمند شناخته شدهً ايران دوکتور محمد معين در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که در بارهً کلمه عيار بحث ميکند ، دراينمورد نوشته است که : " کلمه عيار معرب مصنوعی ( يار ) است که معنی جوانمرد را ميدهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گويند." ( 24 )

ملک الشعرا بهار نيز در سبک شناسی نوشته است که عيار کلمهً عربی نيست و اصل آن " اذيوار " پهلوی بوده و بعدها معرب گرديده است. بهار معتقد است که عياری و عيار پيشگی در خراسان زمين زمينهً تاريخی دارد و عياران سابق مانند احزاب امروزی ، دارای سازمانهای بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی ، اخلاقی و سياسی که در ششهر های بزرگ خراسان تشکيلات منظم اداری داشتند و لباس شان نيز مخصوص به خود شان بود و اصل کار شان  برجوانمردی و فداکاری و حمايت از مظلومان بوده است که جميعت فتييان يا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شدهً اين سازمان عياری است.

واژهً عيار در زمانه های مختلف آنهم در معاملات اجتماعی به معنا های گوناگون به کار ميرفته است. آنانی که قدرتمند ، ظالم و ستمگر بودند ، هميشه مورد خشم و نفرت عياران و جوانمردان قرار ميگرفتند و به همين دليل است که از نگاه ثروتمندان ، عياران مردمی بودند دزد و دغل. اما شخصيت عياران از نگاه مردم ناتوان و تهيدست از روی قدردانی ، ديده ميشود و عياران هميشه پشتيبان ستمديدگان و بيچارگان بودند. از ديد اين مردم ، عياران جميعتی بودند که به درد شان رسيدگی کرده  و دست ظالمان و ستمگران را از سر شان کوتاه ساختند.

اين دو مفهوم متضاد که ياد کرده آمد ، بعدها در تمام کتابها ، فرهنگ ها و لغت نامه ها ، بازتاب يافته و چهرهً عياران را به گونه های مختلفی نمايان ساخته است.

درفرهنگ انندراج آمده است که عيار به تشديد " يا " در اصل به معنی شخصی ميباشد که در جنگ با خود سلاح و جامهً مخصوص داشته و کار های مخفی انجام داده بتواند و مجانا به معنی ذوفنون و استاد کار بوده و نيز به معنای اسپ به نشاط و شير درنده و مردم بی باک و شبرو را گويند. ( 25 )

علی اکبر دهخدا در لغت نامهً خويش نوشته است که عيار به کسی گويند که بسيار آمد و شد کند و نيز مرد ذکی و به هر سو رونده ، بسيار گشت و تيز و خاطر را هم گفته اند. ( 26 )

درفرهنگ فارسی معين آمده است که عيار به معنی زيرک ، چالاک ، جوانمرد و طرار و عياری به معنای حيله بازی ، جوانمردی و مکاری. بنا به عقيدهً معين ، آيين عياری از خود اصول و راه و روش زندگی به ويژه دارد که بعدها با تصوف اسلامی در آميخته و به شکل فتوت در آمده است.(27)

غير از معانی که ذکر شد ، معنا ها و تعبيرهای ديگری نيز برای واژهً عيار آمده است و از آن جمله است معنا هايی که ياد کرده آيد :

عيار به معنا مرد بسيار متحرک و شتر بسيار جولان و بسيار حرکت ، مرد گريزنده ، آنکه به هر سو رود از نشاط ، مرد بسيار طواف ، ولگرد ، تندرو ، مرد زيرک ، طرار، حيله باز ، تردست ، مردی که نفس و خواهش خود را رها کند ، چالاک ، سريع السير، همه جايی ، مرد فريبنده ، جاسوس ، رند ، تيز فهم ، باهوش و نيز عيار يکی از نامهای شيراست و برشجاع اطلاق می شود و گاهی به نام شاطر نيز ياد ميکنند. (28)

به همينگونه اگر ديوان اشعار شاعران کلاسيک ادب فارسی را تحت مطالعه قراردهيم ، می بينيم که اين دو مفهوم متضاد که در لغت نامه ها و فرهنگ ها آمده است ، در لابلای اشعار اکثر شاعران نيز بازتاب يافته و شاعران اين کلمه را به معنا های گوناگون به کار برده اند.

نگارنده مورد بکاربرد اين کلمه را در شعر اکثر شاعران ادب فارسی چون ، فردوسی ، منوچهری ، قطران تبريزی ، فخرالدين اسعد گرگانی ، ناصر خسرو ، مسعود سعد سلمان ، حکيم سوزنی ، خلقانی ، نظامی گنجوی ، شيخ فريدالدين عطار ، مولاناجلال الدين محمد بلخی ، عراقی ، مصلح الدين سعدی شيرازی ، کمال خجندی ، شمس الدين محمد حافط ، صائب تبريزی ، صبوحی ، بابا فغانی شيرازی و پروين اعتصامی از نظر گذرانده است. همچنانکه می خوانيم :

 

از رودکی

کس فرستاد به سراندر عيار مرا         که مکن ياد به شعر اندر بسيار مرا

از فردوسی

همان نيزشاهوی عيار روی       که مهتر پسر بود و سالار اوی

ازمونچهری

دست درهم زده چون ياران در ياران       پيچ در پيچ چنان زلفک عياران

ازقطران تبريزی

هميشه ترسد ازاو خصم ملک و دشمن و دين              چنانکه مردم غماز ترسد از عيار

ازفخرالدين اسعد گرگانی

جهان آسوده گشت از دزد و طرار                زکرد و لور و از ره گير و عيار

ازناصر خسرو

گرچه طراری و عيار جهان از تو         عالم الغيب کجا خواهد  طراری

و نيز از ناصر خسرو

گرهمی اين به عقل خويش کند                    هوشيارانند و جلد و عيار

همچنان از ناصر خسرو

بيچاره شود به دستان مستان در                  هوشيار اگرچه هست عياری

ازمسعود سعد سلمان

محبوس چرا شدم ، نميدانم                     دانم که نه دزدم  و نه عيارم

از حکيم سوزنی

مگر آن يخ و آن ميوه سکزيان خوردند              که همچو ايشان من شير مرد و عيارم

ونيز

عيار پيشه جوانی که چاکر دزدی           همی کشيدش هر روز رشته در سوفار

همچنان

يک سروده شاخ چون گوزن برآورد            هرچه دراين شهر، شهره باشد و عيار

ازحکيم خاقانی

برفلک شو ز تيغ صبح نترس                            که نترسد زتيغ و سر عيار

سوی رلفش رفتم و ديدم که در بند دل است                   جزمن شبرو کی داند مکر آن عيار را

ازحافظ شيرازی

 ای نسيم سحر ارامگه يار کجاست                         منزل آن مهً عاشق کش عيار کجاست

خيال زلف تو پختن نه کار هر خاميست                    که زير سلسله رفتن طريق عياريست

چه عذر بخت خود گويم که آن عيار شهر آشوب         به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

کدام آهن دلکش آموخت اين آيين عياری                   کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

زان طرهً هر پيچ و خم سهل است اگر بينم ستم          از بند و زنجيرش چه غم آنکس که عياری کند

خامی و ساده دلی شيوهً جانبازان است                    خبری از بر آن دلبر عيار بيار

 تکيه بر اختر شبگرد مکن کاين عيار                     تاج کابوس ربود و کمر کيخسرو

 

از ميرزا صائب

دل زمردم بردن و خود را به خواب انداختن       شيوهً مژگان عيار و شعار چشم تست

از صبوحی

در جهان عيشی ندارم بی رخت ايدوست دوست     جز تو در عالم نخواهم ای بت عيار يار

ازعراقی

تا هست زنيک و بد در کيسه من نقدی               در کوی جوانمردان هشيار نخواهم شد

ازمصلح الدين سهدی شيرازی

اگر زمين تو بوسد که خاگ پای تو ام           مباش غره که بازيت ميدهد عيار

هرگه که برمن آن بت عيار بگذرد              صد کاروان زعالم اسرار بگذرد

مرا در سپاهان يکی يار بود                           که جنگ آور و شوخ و عيار بود

عشق را عقل نمی خواست که بيند ليکن            هيچ عيار نباشد که به زندان نرود

اگر آن يار شهر آشوب وقتی حال ما پرسد        بگو خوابش نمی گيرد به شب از دست عياران

سعدی سر سودای تو دارد نه سرجان              هر جامه که عيار بپوشد کفن است آن

گر تيغ می زنی سپر اينک وجود من               عيار مدعی کند از کشتن احتريز

سعدی چو پايبند شوی بار غم بکش                عيار دست بسته نباشد مگر حمول

دل عيار به بردی ناگهان از دست من              دزد در شب ره زند تو روز روشن می بری

ازعطار نيشاپوری

چون کنم معشوقه عيار آمدست             دشنهً برکف به بازار آمدست

برسرکوی نفس در غم تو                    رهزن خويش گشته عياران

اندر ره نايبان نامعلوم                        گاهی عوريم و گاه عياريم

مردانه به کوی يار در شو                   ازخنجرهر عيار منديش

سرفداکردن و چون عياران                 جان به کف بر در جانان رفتن

چو عياران بی جامه ميان جمع درويشان            دراين وادی بی پايان يکی عيار بنمائيد

چو بربساط دلبری شطرنج عشقم می بری           گشتم زجان و دل بری ای يار عيار آمده

چو عالم ذره ايست اينجا از عالم چند باشی تو       که در پيش چنين کاری کمر بندی به عياری

می سزد در شهر اگر مستی کند                        هر که او خود بد دل و عيار شد

ازمولانا جلال الدين محم بلخی

کتاب مکر و عياری شما را                              عتاب دلبر عيار ما را

ای يار ما ، عيار ما ، دام دل خمار ما                  با وامکش از کار ما بستان سرود ستار ما

ای يار شگرف در همه کار                              عياری و عاشق و ستمکار

به جان جملهً مستان که مستم                             بگير ای دلبر عيار دستم

هرچند که عياری پرحيله و طراری                    اين محنت و بيماری برمن مپسند ای يار

فغانی ماه شبگرد تو شب از عين عياری               گذر در چشم بی خواب و دل بيدار می آرد

ونيز

در دل پرزخم مجروحان پيکان خورده ات            می برد هردم شبيخونی زهی عيار مشک

ازپروين اعتصامی

نهفته در پس اين لاجورد گون خيمه           هزار شعبده بازی هزار عياريست

 

از مطالعه و خوانش بيت های ياد شده که به گونهً مثال ياد کرده آمد ، ميتوان به اين پيامد و خلاصه رسيد که عيار در شعر شاعران به معنا های  چون زيبايی ، خوبرويی ، شجاع ، دزد و طرارجلد و هوشيار ، شيرمردی ، مشهور و معروف ، جوانمرد ، چالاک ، مرد ، مفتون و شيدا ، با مکر و حيله ، پردل ، تند رو ، ناداشت و بی همه چيز ، شبرو و شبگرد ، شب زنده دار ، جانباز و فدايی ، از رنگی به رنگی درآمدن و شعبده باز بکار رفته است. دراينجا سوالی به ميان می آيد که چرا اين کلمه در زبان ادب دری دارای اين همه معنا های گوناگون و در عين حال متفاوت است. در اينمورد ميتوان گفت که علتش درآنست که عياران مردمی بودند همه کاره و از اصناف و طبقات مختلف اجتماعی که دارای آداب و راه و روش زندگی ويژهً خود بودند، آنها برای بدست آوردن هدف و مقصد خود از هر راه و طريقی که می بود ، می کوشيدند و حتی از دستبرد به مال و ثروت ثروتمندان ستمگر و ظالم دريغ نمی کردند مگر يک اصل را هميشه بخاطر داشتند که آنهم کمک و ياری به محتاجان و درماندگان و حفظ نام و ننگ شان بود و به همين دليل است که هر عيار بايد از اوصاف و خصوصيت ويژهً که در آيين عياری معمول و مروج بوده است ،برخوردار باشد و ما در بخش ديگر اين کتاب پيرامون صفات و خصوصيات برجسته آنها به استناد اسناد کتبی ادبی و تاريخی مثال هايی ارايه خواهيم کرد.

 

 

Part 4

 

 

داکتر غلام حيدر " يقين "

 

بر فلک شود زتيغ صبح نترس

که نترسد زتـــــــــيغ و سرعيار

 

خاقانی

 

آيـــيــــن عـــيـــــــاری  وجـــــــوانـــمــــــردی

 

قسمت چهارم

ســــــيـــــــــری بــــــر پــــيـــــشـــــيـــنــهً آيــيــن عـــيــاری و جـــوانــــمـــــردی

 

قبل از آنکه دربارهً پيشينهً آيين عياری و جوانمردی بحث کنيم ، لازم است ، دريابيم که در کشورهای مختلف ، عياران به کدام نام ها ياد می شدند.

ازمطالعهً داستانها و حکايت های که در لابلای رساله ها ، و کتاب های ادبی و تاريخی به ارتباط عياران ، آمده است ، چنين برمی آيد که آنها به نام های گوناگونی ياد ميگرديدند ، که از آنجمله در عراق و شام ( فتی ) و در ترکيه ( اخی) و در مصر و المغرب ( سقوره ) و در سوريه ( احداث ) و در خراسان به نام عياران ، شبگردان ، جوانمردان ، سرهنگان ( 29 ) ، مهتران، پهلوانان ، ياران سربداران، شکرخوران و در قسمت های ازبکستان و تاجيکستان ، بازماندگان اين گروه را بنام ( الوفته ) ياد ميکردند.

درخراسان زمين رشتهً اتصال عياران و جوانمردان را می توان در زمان ساسانيان و به ويژه در دوران کيش ها و آيين های باستانی ، مانند : دين زردشتی و دين مزدکی جستجو کرد، چه در اساس فلسفهً زردشت ، انسان مقام والا و ارزنده يی داشته و ادمی گری و انسانی بودن محيط اجتماعی باربار تاکيد گرديده است.

ازنگاه زردشت ، انسان در مرز بی نهايتی ايستاده است که از دو سوی ميتواند از خود چيزی بسازد ، بی نهايت کوچک و يا بی نهايت بزرگ ، بی نهايت آزاده و يا بی نهايت گرفتار ، بی نهايت پديد آرنده و سازنده و بی نهايت فرومانده و ناتوان. بنابرانديشهً زردشت ، آدمی زاده می تواند با داشتن سه ويژه و نشانهً خويشتن را پرورش داده و به مراتب کمال انسانی برساند. در آيين مزديسنا آمده است که اين آيين مبتنی بر سه رکن است:

نخست : هومته ( اوستايی ) که در پهلوی هومنش و به پارسی منش نيک يا انديشه نيک گويند.

دوم : هوخته که اوستايی است و در پهلوی هومنش و به پارسی گوش نيک يا گفتار نيک گويند.

سوم : هوم رشته ( اوستايی ) که در پهلوی هومنش و به زبان فارسی کنش نيک يا کردار نيک گويند.

ودر برابر اين سه اصل مثبت سه جنبهً منفی نيز دارد که هر انسان بايد از آن دوری جويد، بدينگونه :

نخست دوژمنه ( اوستايی ) به پارسی منش بد يا انديشه بد گويند.

دوم : دوژخته ( اوستايی ) که به پارسی گوش بد يا گفتار بد گويند.

سوم : دژورشته ( اوستايی ) که به پارسی کنش بد يا کردار بد گويند ( 30 )

به عقيدهً زردشت يکی از عمئه ترين نمادهای تمايز انسان از جانوران و حيوانات که از تاريخ و فرهنگ بی بهره اند در آنست که ماهيتی تحول و تکامل يابنده دارد و ميتواند با داشتن پندار نيک ، گفتارنيک و کردار نيک به جوهر آدميت دست يابد و عنصری مفيد و سودمند هم بخود و هم به جامعه انسانی باشد و در غير آن رفته رفته آن جوهر اصيل انسانی و فره ايزدی را از دست داده و به نيروی اهريمنی می پيوندد.

زردشت معتقد است که در اساس خلقت دو نيرو مگر درتضاد هم آفريده شده اند که يکی گوهر خرد مقدس و ديگر گوهر خبيث است. به نظر زردشت از ابتدای آفرينش جهان به دست ( خدای مهربان) دو روح پيدا شده و گويا هر يک ازاين دو روح دست به انتخاب مهمی زده است که تعيين سرنوشت تمام جهان وابسته به اين انتخاب تاريخی بوده که يکی از آن " نيکی" و ديگری " بدی " را برگزيده اند. روح نيک و بد هر يک بطور جداگانه برای خود قهرمانان ، دستياران ووسايل کار مخصوص آفريده و در نتيجه نيکی و بدی را ايجاد کرده اند که مبارزه بزرگ از اول تا پايان جهان ميان اين دو روح که نيکی و بدی را پذيرفته اند ، ادامه خواهد يافت.

به پنداشت زردشت در برابر قوای خير که بنام" امشاسپندان" و " ايزدان " از آن تعبير ميشود ، هميشه عمال شر نيز بروز می کند. سردستهً تمام اين مفاسد و شرور همانا " انگره مينو " يا به عبارت ديگر " اهريمن " است که قوا و نيروهای زيادی وی را ياری ميرساند و اين قوای شر همانا در زبان اوستا " دلؤه" و به پارسی " ديو " اطلاق ميشود.

درادب فارسی نيز ديو بشکل مفرد وديوان به گونهً جمع از جملهً پيروان اهريمن بشمار ميروند و در فرهنگها نيز ديو را نوعی از شياطين دانسته اند. نظر به اين مفهوم مردان شرير ، پليد ، بدکار و متمرد و سرکش را ديوان گويند و فردوسی نيز با تاثير پذيری اين انديشه در اثر زوال ناپذير خويش يعنی شاهنامه آن افراد و اشخاصيکه از راه مردی و مردمی از راه جوانمردی ومردمداری ، از راه نيکی و نيکوکاری می گريزند و در مقابل خالق خويش ناسپاس اند ، به نام ديو ياد ميکند ، آنگونه که در داستان اکوان ديو از زبان وی می شنويم :

تومرديو را مردم بد شـــــناس                   کس کو ندارد زيزدان سپاس

هرآنکو گذشت از رهً مردمی                     زديوان شـمر مشمرش آدمی

و در جای ديگر از زبان برهمن که اسکندر را نصيحت می کند ، آز و نياز را مانند دو ديوی می داند که آدمی را به تباهی می کشاند:

 

چنين داد پاســـخ که آز و نياز           دو ديو اند پتيـــــــــــارهً دير ساز

يکی را زکنی شده خشک لب           يکی از فزونيست بی خواب شب

و پاسخ نوشين روان است به سوال موبدش که آز و نياز چون ديوهای هستند که در وجود مردم بد کنش و نا مردمدار تبارز می کند.

به پرسيدش از داد و خردک منش                   زنيکی و از مردم بد کنش

چنين داد پاســــــــــخ که از و نياز                  دو ديوند بدگوهر و ديرساز

هرآنکس که بيــــــشی کند آرزوی                 بدو ديو او بازگردد به خوی

باری در گاتها يا گاشها وونديداد و بخش های متاجر اوستا همواره ديوان را با مردم بد و جانوران شرور و موذی باهم نام می برند و اين قوای شری که اهريمن ايجاد کرده است مساوی با شمار قوای خيريست که منشا نيکی صادر شده است. به روايت اوستا همانگونه که شش امشاسپندان ازجمله عمال مهم و اساسی اهوارا و نيکی بشمار ميرود و بوسيلهً آنان خوبی ها در جهان پراگنده ميشود ، اهريمن نيز دارای شش اعمال شر بوده که توسط آنها بدی ها و زشتی ها در دنيا منتشر ميشود و در مجموع اين قوای شر را " کماريکان " نامند. در اوستا آمده است که شمارهً ديوان چون ديو مرگ ، ديوخواب، ديور بدبختی ، ديوتاريکی و ديو بدبختی و نامردمی کردن مانند شماره ايزادن در دنيا لايتناهی است. بنابرين آنچه که زردشت تاکيد ميکند اينست که اولين وظيفه فرد با ايمان و انسان کامل در زندگی  روزمره مبارزه درونی با نيروی شر است. از ديد زردشت آدميزاد به آموزش گوهر خرد مقدس که در مجموع سجايا و منشهای نيک انسانرا تشکيل ميدهد ، نيازمند است و ازهمينروست که زردشت در سرتاسر کتاب اوستا آدمی را به داشتن سه خصلت برازنده انسانی يعنی انديشهً پاک ، گفتار پاک و کردار پاک تشويق و ترغيب کرده و د رهمه جای پيروانش را پند و اندرز می دهد.

ازنظر زردشت بزرگترين رکن اساسی جوانمردی در آنست که نبايد به ديگران بدی رواداشت و حتی اين وسعت نظرش به اندازه ايست که پيروانش را هوشدار ميدهد تا برحيوانات نيز رحم و شفقت داشته باشند.

زردشت درينمورد نوشته است که : " گاو مرد دهقان اگر در دست صاحبش باشد مفيد تر ازآنست که در راه خدای بی نياز ذبخ شود؟ ( 34 ) و جای ديگر ميگويد :

آنهائيکه قربانی ميکنند از مقررات و آيين گله داری سر می پيچند."

" آنها برگاو ستم می رانند و او را ذبح ميدهند."

" پروردگارا ! درهای  حکمت به روی شان باز کن."

" تا در سراچه بدی عاقبت کار خود را به بينند." (35 )

ودر قطعه زير به تعريف جامعی از آنچه که در مذهب جديد تر به نام پارسائی معروف است و بعد از اسلام به آن فتوت گويند، برمی خوريم :

" مزد پارسا مقدس است."

" و با نديشه و گفتار و کردار و "

" وجدان خويش به بسط عدالت ياری می کند." (36 )

و در بند هشتم يسنا در نکوهش درغگويی که عياران و جوانمردان از آن سخت بيزار اند چه خوش گفته است :

" کشورجاويدان يا بهشت از آن کسی خواهد بود که در زندگی خويش با دروغ بجنگد و آنرا در بند کند و به دست راستی بسپرد." ( 37 )

به همين گونه اگر ما به جنبشهای اجتماعی و مردمی مزدک و اصول و آيين اين دين نظر افگنيم ، می بينيم که مزدک در طی مدت سی سال که برضد ستمگران زمانه اش برخاست و جنبش آن از سال 494 ميلادی تا سال 524  ميلادی ادامه داشته است ، رکن اساسی جوانمردی و انسان کامل را در آن ميداند که بايد مردمدار بود و به نيکی گرائيد و از دروغ و بدی دوری جست و به همه کس مهربان و مددگار بود. ازنظر مزدک آدمها همه مخلوق خدای اند و نبايد بين شان در قسمت توزيع نعمت های مادی فرق باشد.

بنابران به نظر او انسان بايد مردم دوست و مهمان نواز بوده و با همنوع خويش از هيچگونه کمک و همکاری دريغ نکند. به عقيدهً مزدک پيروزی آدميزاده در اين دنيا درانست که برضد نابرابری ها و زشتی ها و پليدی ها مبارزه کند و اين مبارزهً خويش را تا سرحد مرگ ادامه داده و از حوادث ناگواريکه در راه مبارزه اش خلق ميشود ، نهراسد. در آيين و اصول دينی مزدک آنچه که زيادتر تاکيد شده است ، آزادی و روان روشن است. او آزادی را تاکيد ميکند و مرگ را بهتر از اسارت و بندگی  ميداند ، لذا به زندگی آدميزاد و آينده اش با چشم نيک می نگرد. انسان مزدک ، انسان کامل ، آرمانی ، خيرخواه ، صلح جوی و با تدبير است که اصل آن با خرد پيوند ناگسستنی داشته و ريشهً آن از همان منش های انسانی و آيين جوانمردی آب ميخورد.

از مطالب ياد شده که بگذريم دين اسلام يکی از آيين هاييست که از والدين اساس و پايگاه آدمی سخن رانده و به مصداق آيهً کريمه : " و لقد کرمنا بنی آدم و جعلنم فی البر والبحر و رزقنهم من الطيب و فضلنا هم علی کثير ممن خلقنا " که اين آيت انسان کامل را برهمه آفريدگان برتر می نهد و جوهر و گوهر آدمی را برهمه موجودات برتر ووالا تر ميداند و به همين دليل است که محی الدين بن عربی در فتوحات مکيه می گويد که : "  سراسر جهان صورت تفيلی وجود انسان است و انسان کتاب جامع هستی و روح کاينات است و جهان همچون پيکراوست هرگاه جهان را بدون انسان کريم و جوانمرد در نظر بگيريم جهان همچون پيکريست بيروح " (38 ). از نگاه اسلام که کاملترين اديان سماوی شناخته شده است ، مقام ، ارزش و اهميت انسان زمانی از هفت اختر می گذرد که بخشنده باشد و مهربان و هميش در جستجوی نيکی و خوبی بوده و با ديگران يار و مددگار باشد و اين زمانی ميسر است که همه اوصاف جوانمردی و برتری ها در وجود او درعمل او و در ارادهً او درمشيت او تحقيق يابد.

بدينگونه می بينيم که در تلفيق چنين انديشه های اهواريی ووالای دين زردشتی ، مزدکی و دين اسلام است که در آريانای کهن و خراسان دورهً اسلامی ، منشاء و سجايای نيک انسانی به مرحلهً نضج و پختگی خود رسيده و جميعت عياران و جوانمردان شکل می يابد و بعد از اسلام و بخصوص بعد از سدهً دوم هجری به تدريج با تصوف اسلامی آميخته شده و به گونهً فتوت درآمده است.

وآما در بارهً ريشهً واژهً فتی که مترادف آن کلنه جوانمرد است ، بايد گفت که اين کلمه عربی بوده و در قرآن کريم هشت مرتبه به کار رفته است.

درفتوت نامهً نجم الدين زرکوب آمده است که معنی و مفهوم فتوت جوانمردی است و راستی را در سه مقام نگاه داشتن عبارت از فتوت است : " آمديم با شرح صفت جماعتی که ايشان را به صفت مردی ياد ميکنند. در کلام مجيد ، اول بدانکه معنی فتوت جوانمردی است و تا مردی تمام نشود ، جوانمردی صورت بندد و حق جل و علاء ، مردانر به چندين جا در کلام مجيد ياد ميکند ، از جملهً آن می فرمايد : " رجال يحبون ان يتطهر و او الله يعب المطهرين. يعنی مردانی که دوست دارند ، پاکی را و حق تعالی دوست دارد پاکان را و پاک روان را " ( 39 )

ازنگاه غياث اللغات اين کلمه به فتح اول و فتح فوقانی که به الف مقصوره ختم شده است ، به معنی مرد جوان ، سخی و فتييان که صيضهً  جمع آنست به معنی جوانان و سخيان است.

از نگاه فرهنگ انندراج ، فتی به معنی جوان و جوانمرد بوده ، مگر در فرهنگ فارسی آمده است که فتی به معنی مردانگی ، مرد آسا ، مردانه و مرد افگن می باشد. فرهنگ نفيسی فتوت را جوانمردی معنی کرده است. ( 40 )

بايد گفت که در عصر اموی ها معنی و مفهوم فتوت ، گسترده تر شده و برعلاوه مردانگی ، صفت شجاعت و مروت نيز شامل شد  و همين امر باعث آن گرديد که در بارهً فتوت تعريف های گوناگونی صورت بگيرد، چنانچه در مقدمهً کتاب فتوت نامهً سلطانی از زبان معاويه به فرزند ابی سفيان در مورد فتوت آمده است: "  فتوت آنست که دست برادرت را بر مال خود گشاده داری و خود طمع را در مال وی نکنی و با او به انصاف رفتار کنی و از او انصاف نخواهی و جفای او را بر تابی و خود بدو جفا نکنی و نيکويی اندک او را بسيار شماری و نيکويی های خود را بدو اندک دانی. " ( 41 )

ونيز ابوبکر فرزند احمد شبهی فتوت را اينگونه تعريف ميکند : " فتوت نيکويی خلق و بذل معروف است." ( 42 ) و جعفر خلدی در اين مورد گفته است : " فتوت کوچک شمردن خويش و بزرگ داشتن مسلمانان است." و همچنين ابوعبدالله فرزند احمد مغربی تعريف کامل و خوبی دراين مورد دارد به اين گونه که سخاوت را نيز شامل فتوت کرده است: " فتوت نيکويی خلق است ، با کسی که بدو بغض داری و بخشيدن مال است به کسی که در نظر او ناخوش آيد و رفتار نيکو است با کسی که دل تو از او می رمد." ( 43 )

به عقيدهً ما اگرچه تعريف ياد شده در جای خود دارای اهميت فراوانی است اما نظر به اينکه برخی از پهلوها و بعدهای ديگر اهل فتوت را شامل نميشود و از طرفی هم از نگاه تعريف منطقی کمبوديهای را داراست ، لذا ناگزيريم که بمنظور حل مطلب و بخصوص آنچه که از کلمه فتوت منظور نظر ماست به ترجمهً يک متن عربی به پردازيم : در روزنامه الجمهوريه چاپ بغداد زيرعنوان " الفتوت عندالعرب " آمده است که : " فتوت به معنی شمايلی مانند شرف ، شجاعت ، سخا ووفا به وعده و حلم و دستگيری از ناتوانان و فريادرسی از مظلوم و عفو و تواضع و متانت و نيروی بردباری است.

ذوالاصبح العدوانی به فرزندش می گويد : به اقوام خود با نرمی برخورد کن که ترا دوست داشته باشند و با ايشان تواضع نما تا ترا قدر گذارند و باچهره خندان باش تا که ترا فرمان برند و چيزی برآنها ترجيح مده تا سيادت ترا به پذيرند و خردان ايشان را عزت بده آنطوريکه به بزرگان ايشان احترام می گذاری تا که به عزت تو بزرگ گردند. به مال جوانمرد و به همسايه مهربان باش و کسانی را که از تو استعانت می جويند پيروزی بخش و مهمان را حرمت بگذار و خيلی زود به فرياد برس که ترا  اجلی است که فرا می رسد و آبروی خود را به سوال چيزی از کسی مريز و به اينصورت است که آقايی تو کامل ميگردد. ( 44 )

 

Part 5

 

 

داکتر غلام حيدر " يقين " 

آيـــيــــن عـــيـــــــاری  وجـــــــوانـــمــــــردی

 

قسمت پنجم

ســــــيـــــــــری بــــــر پــــيـــــشـــــيـــنــهً آيــيــن عـــيــاری و جـــوانــــمـــــردی

 

از تعريف های که ياد کرديم ، ميتوان به اين نتيجه و خلاصه آمد که شکستن بت نفس و ايثار و جانبازی و تواضع و سخاوت و انصاف و بی آزاری ، نيکويی و گذشت ، شجاعت ووفا به عهد ، مهمان نوازی و مردم دوستی از جملهً صفاتی اند که در سدهً دوم هجری در آئين فتوت و جوانمردی اهميت بسزايی داشته و بعدها مفاهيم و معنا های ديگری نيز بدين آيين مردمی افزوده شده است.

بايد گفت که مبدا عملی فتوت اساسا از رفتار ، اخلاق و اعمال، حضرت علی ابن مطلب گرفته شده و به همين دليل است که يکی از لقب های حضرت علی " شاه مردان " است ، بيدل در اين مورد چنين اشاره می کند :

کدامين شير يزدان مرتضی آن صفدر غالب             که می خوانند مردان حقيقت شاه مردانش ( 45)

ازنگاه حضرت علی که در حقيقت قطب اين طريقت و مدار اين فضيلت است ، آيين فتوت دارای مبانی و اصولی است که اساس آن بر هشت قاعده گذاشته شده است ، آنجا که فرموده است : " اصل الفتوت الوفاء و الصدق و الامن والسخاء والتواضع والنصيحت والهدايت والتوبه ولايستاهل الفتوت الامن يستعمل هذه الخصال ـ يعنی اصل فتوت اين هشت خصلت است و هر مستعمل اين خصايل نباشد ، مستحق اسم فتوت نبود."

وچون از وی پرسيدند که علامت و نشانهً کمال فتوت چيست؟ فرمود : " هی العفو عندالقدرت ، والتواضع عندالدولت ، والسخاء عندالقلت و العطيب بغير منه ـ يعنی عفو در وقت قدرت و تواضع در زمان دولت و سخا در هنگام فقر و عطاء بی منت." ( 46 )

وهمچنان علامه شمس الدين محمد آملی در فتوت نامهً خويش به همين مطلب اشاره کرده و گويد :  " پس جوانمردان همه تابع علی باشند و هر چه يابند همه از متابعت او يابند و از علی به فرزندان او و سلمان و صفوان رسيد. و نقل است که چون صفوان از جنگ صفين دست برد می کرد ، علی ندا کرد ، که :  الی يا صفوان. صفوان به خدمت او شتافت. علی عليه السلام فرمود : انک اليوم فتی فاياک آن تضع الفتوت فی غير آهلها فهذه الفتوت التی شرفنی بها رسول الله  ص " ( 47 )

بعد از حضرت علی ، پيروانش آئين فتوت را رونق بيشتری داده اند چنانکه شيخ شهاب الدين سهروردی ، آئين فتوت را دارای دوازده رکن ميداند که شش رکن آن ظاهری و شش رکن ديگر آن باطنی است. از نگاه سهروردی آنچه که ظاهريست ، عبارت است از :

1 ـ بند پلوار : اخی بايد ازوقت عهد فتوت از زنا کردن پاک باشد که مردان را زنا خلل آيد.

2 ـ بند شکم : از لقمهً حرام خوردن پرهيز کند.

3 ـ بند زبان : که بايد زبان خويش را از غيبت و بهتان و سخن بيهوده نگاه دارد.

4 ـ بستن سمع و بصر : آنچه ناشدنی است نشود و آنچه ناديدنی باشد نه بيند.

5 ـ بستن دست و قدم : به دست هيچ کس را نرنجاند و در راه غمازی قدم نه نهد.

6 ـ بستن دروازهً حرص و امل : اخی نبايد به چيز های دينوی فريفته شود و جوانمرد را لازم است تا امين باشد و امانت را به صاحب حق برساند.

واما شش رکنی که باطنی است ، عبارت اند از :

1 ـ سخاوت

2 ـ تواضع

3 ـ کرم

4 ـ عفو ورحم

5 ـ نيستی از منيت

6 ـ هشياری و فراست ( 48 )

و اما در کلمهً " فتوت " سهروردی معتقد است که واژهً فتوت از فتوی گرفته شده  که معنی آن پسنديدگی است و اين کلمه فتوی از چهار حرف ، " ف ، ت ،و ، ي " تشکيل شده که " يا " بشمار نمی آيد به دليل آنکه اين " ي " يا عطف است . و اما کلمهً فتوت نيز از چهار حرف " ف ، ت ، و ، ت " ساخته شده که " ت " آخر کلمه نيز به دليل عطف بودن آن به حساب نمی آيد. سهروردی به اين انديشه است که مرد صاحب فتوت را خصايل بسيار است، مگر آنچه که فتييان و جوانمردان را به کار آيد ، بيست و پنج خصلت است ، بدينگونه :

اول : هفت خصلت مربوط است به " ف " فتوت مانند :

1 ـ فضل

2 ـ فتوح

3 ـ فصاحت

4 ـ فراغت

5 ـ فهم

6 ـ فراست

7 ـ فعل

دوم : چهارده خصلت مربوط است به " ت " فتوت ، مانند :

1 ـ توکل

2 ـ توبه

3 ـ تواضع

4 ـ تصديق

5 ـ تصور

6 ـ تحمل

7 ـ تطوع

8 ـ تهجد

9 ـ تلفف

10 ـ تبرک

11 ـ  تصرف

12 ـ تمکين

13 ـ تفکر

14 ـ تسکين

سوم : چهار خصلت مربوط است به " واو " فتوت ، مانند :

1 ـ وفا

2 ـ ورع

3 ـ ولايت

4 ـ وصل ( 49 )

و اما از نگاه نجم الدين زرکوب ، فتوت عبارت است از صرف کردن وجود در طاعت حق يا در راحت خلق و آن بر سه گونه است :

اول : نگاه داشتن زبان است از فحش و غيبت و بهتان و ذکر خدای تعالی را بسيار کردن.

دوم : فتوت دل و آن عبارت است از سخاوت و ايثار در راه خدا.

سوم : فتوت چشم است ، و آن نگاه داشتن نظر است از ديدن روی های حرام و به تعبير زرکوب ، نگاه داشتن پس و پيش است از ناپايست و نابايست.

به عقيدهً نجم الدين زرکوب ، فتوت دار ، برعلاوه سه مورد ياد شده ، دارای خصوصيات وويژگی های ديگری نيز هست که اين خصوصيات را چهل و سه بيت ، بدينگونه شرح ميکند:

کسی کو را فتوت پاسبــــــــــــا نست                   بـــــــهر کاری که باشد کام رانست

دل کو را فـــــــــــتوت هم قران است                   زهر آفت که  دانی در امانـــــــست

فتــــــــــــوت شيوهً هر بی ادب نيست                  فتوت پيشــــــــــــــــــهً پيغمبرانست

فتوت چيست؟ ترک جـــــــــــهل گفتن                  که جاهــــــــل در فتوت بد گمانست

فتوت از خود انصــــــــاف است دادن                   که بی انصـــــاف دايم در فغانست

فتوت چيســــــــــت ؟ در بازار معنی                    زاخلاق حمـــــــــــــيده کاروانست

فتوت اعتقاد عـــــــــــقل و قلب است                    فتوت استـــــــــوای جسم و جانست

به معنـي آفرينش يک وجود است                    فتوت آفــــــــــــــرينش را دهانست

فـــــــــتوت فرض کردی چون دهانی                  مروت اندرو همچو زبــــــــــبانست

فتوت همچو صاحب حسن شخصيست                مروت حســـــن او را همچو جانست

فتوت در مثل آييــــــــــــــــــــــنه دان                 مروت چـــــــون صفای روی آنست

فتوت ديگر انســــــــــــــان را حوانيج               مروت چــــــــون نمک اندر ميانست

فتوت خان و مان معـــــــــــــنوی دان               مروت زينـــــــــت آن خان و مانست

فتوت روز خورشــيد است و شب ماه               مروت چـــــون ضياء و نور شانست

فتوت گلســــــــــــــــتانی دان ســراسر              مروت همچــــــــو گل در گلستانست

اگر حلمـــــش کنی کشت زمـــين است              وگر نامش مهابـــــــــــــت آسمانست

کسی کش چشـــم معنی باز باشــــــــــد              فتوت در همـــــــــــــه اشيا روانست

نه هر چيـــــزی درو خاصــــيتی هست              که آن خاصيــــتش خورشيد سانست

نـــمودن در مهم خاصــــــــــيت خويش               زهر شيی فتــــــــــوت را نشانست

فتــــوت بوستان و شرع چـــــــون تخم              طريقت چــــــون درخت بوستانست

حقيقت مــــيوه های نغز و شــــــــيرين              که در باغ فتــــــــــــوت جاودانست

نه هـــــر کو را فـــــــــــتوت دار دانند               به معنی در فـــــــــتوت کاردانست

همه جا را زمــــــــين گويند ، ليـــــکن             زمينی خار و جـــــــــايی گلستانست

اگر چه هــــــــــر دو مرواريد باشــــد               زدر تا با شيــــــنه فرقی عيار است

به هرصد سال مــردی را تـــــوان ديد              که در دين قبيـــــــــلهً خلق جهانست

فتوت گوهــــــرست و لعل و يافــــوت              فتوت دارد همـــچون بحر و کانست

فتــــــــــوت دار را در هـــــر دو عالم             ازار عز و خدمــــــــــت بر ميانست

فتوت دار را برفـــــرق معـــــــــــــنی             روای کبريايی طيـــــــــــــــبلسانست

فتــــــوت دار آن باشـــــــــــد که او را            اگر مالســــــت و گر جان در ميانست

فتوت دار می دانـي کـي باشد           فتوت دار آن کو مهــــــــــــــربانست

فتوت دار آن کـــــو عيــــب پوش است           فتوت دار آن کو خـــــــوش عنانست

فتــــــوت دار آن کو دل نـــــــواز است           فتوت دار کـــــــــــــــــــو دلستانست

فتـــــــــــوت دار آن کو آســــــتين است          فتوت دار آن کـــــــــــــــــو آستانست

اگر خود نيـــــــــم نانی ، ملــــــک دارد           فتوت دار دايم ميزبانـــــــــــــــــست

اگر خود ميهمان مســــــت است و کافر           فتوت دار خاک ميـــــــــــــــهمانست

فتـــــــوت دار هر گز بد نگـــــــــــــويد          و گر گويد هـــــــــمه سودش زيانست

جهان را خـــــــلق همچــــــــون گلهً دان          فتــــــــــــــــــــوت دار مانند شبانست

فتـــــوت خواهی از "زرکوب" واپرس          که او را در فتوت داســـــــــــــتانست

به قــــــدر آنچ ازين معــــــــنی که گفتيم          کسی دارد درين ره قهرمانــــــــــست

زهی مــــــردی که در راه فتـــــــــــــوت        چنين باشد که ما را در بيانست (50 )

و اما واعظ کاشفی در کتاب " فتوت نامه " که به عقيده ام از جملهً بهترين فتوت نامه هاست ( 51 )  آئين فتوت را دارای هفتاد و يک شرط می داند ، چنانکه ياد کرده آيد :  اگر پرسند که شرايط فتوت چند است؟ جواب بگوی ، هفتاد و يک ، چهل و هشت وجودی و بيست و سه عدمی.

و اما آنچه وجودی است :

اول :   اسلام

دوم :   ايمان

سوم :   عقل

چهارم : علم

پنجم :   حلم

ششم :  زهد

هفتم :  ورع

هشتم : صدق

نهم :   کرم

دهم :  مروت

يازدهم :   شفقت

دوازدهم : احسان

سيزدهم :  وفا

چهاردهم : حيا

پانزدهم :  توکل

شانزدهم : شجاعت

هفدهم :   غيرت

هجدهم :  صبر

نزدهم :   استقامت

بيستم :    نصيحت

بيست و يکم :      طهارت نفس

بيست دوم :        علوهمت

بيست و سوم :    کتمان اسرار

بيست و چهارم : صلهً رحم

بيست و پنجم :   متابعت شريعت

بيست و ششم :   امرمعروف

بيست و هفتم :   نهی از منکر

بيست و هشتم :  حرمت والدين

بيست و نهم :    خدمت استاد

سی ام :      حق همسايه

سی و يکم : نطق به ثواب

سی و دوم :  خاموشی از روی دانش

سی و سوم : طلب حلال

سی و چهارم : افشای اسلام

سی و پنجم :  صحبت با نيکان و پاکان

سی و ششم : صحبت با عقلا

سی و هفتم : شکر گذاری

سی و هشتم : دستگيری مظلومان

سی و نهم : پرسش بيکسان

چهلم : فکرت عبرت

چهل و يکم : عمل به اخلاق

چهل و دوم : امانت گذاری

چهل و سوم : مخالفت نفس و هوا

چهل و چهارم : انصاف دادن

چهل و پنجم : رضا به قضا

چهل وششم : عيادت مريض

چهل هفتم : عزت از ناجنس

چهل و هشتم : مداومت بر ذکر

و اما آنچه ازآن احتراز بايد کردن :

اول : مخالفت شرع است

دوم : کلام مستقج نگفتن است

سوم : غژبت نيکان کردن است

چهارم : مزاح بسيار کردن

پنجم : سخن چينی کردن

ششم : بسيار خنديدن است

هفتم : خلاف وعده کردن است

هشتم : به حيله و مکر با مردم معاش نمودن است

نهم : حسد بردن

دهم : ستم کردن

يازدهم : غمازی نکردن

دوازدهم : محبت دنيا ورزيدن

سيزدهم : در طلب دنيا حريص بودن

چهاردهم : عمل دراز پيش گرفتن

پانزدهم : عيب مردم جستن و گفتن

شانردهم : سوگند به دروغ خوردن

هفدهم : طمع در مال مردم کردن

هجدهم : خيانت ورزيدن

نزدهم : بهتان گفتن و از ناديده خبر گفتن

بيستم  : خمر خوردن

بيست و يکم : ربا خوردن

بيست و دوم : لواط و زنا کردن

بيست و سوم : با مردم بد مذهب و بی اعتقاد مصاحب بودن

هرکه ازاين هفتاد و يک شرط خبر ندارد ، بوی فتوت بدو نرسد." ( 52 )

از مطالعهً مطالب ياد شده ميتوان به اين نتيجه رسيد که مولانا واعظ کاشفی فتوت را يکی از شعبه های عرفان اسلامی می داند . اگر چه اين آئين مردمی و انسانی و اهورايی با تصف و عرفان اسلامی آميخته است ، اما نميتوان ريشه های اصل آن را در مناسبات و معادلات اجتماعی نيز جستجو نمود و بررسی کرد.

 

ادامه دارد ....